نشانههای شنیداری و گشودن آرشیوهای شفاهی
آنیسا پوری[1]
ترجمه: سهیلا حیدری
18 آبان 1395
اولورو[2] که به نام صخره آیرز[3] نیز شناخته میشود، صخره ماسهسنگی بزرگی در بخش جنوبی قلمرو شمالی در استرالیای مرکزی است. این صخره در ۳۳۵ کیلومتری جنوب غربی آلیس اسپرینگز[4] قرار گرفته و از مسیر جاده با آن ۴۵۰ کیلومتر فاصله دارد. اولورو یکی از دو منظره مهم در پارک ملی اولورو-کاتاجوتا[5] است. بومیان این منطقه، اولورو را مرتبط با روزگار رؤیا دانسته و مقدس میشمارند. منطقه اطراف این صخره سرشار از چشمهها، گودالهای آب، غارهای سنگی و نقاشیهای مربوط به دوران کهن است. اولورو در سال ۱۹۸۷ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت گردید. (عکس از آنجلو جیودانو[6])
جدیدترین شماره مجله تاریخ شفاهی حاوی مقالهای درباره طرح تاریخ شفاهی نسلهای استرالیایی و اهمیت «شنیداریگری»[7] در تاریخ شفاهی است. برای آگاهی بیشتر در این باره با آنیسا پوری، عضوِ طرح و سرپرست تاریخ شفاهی نیو ساوث ولز، مکاتبه کردیم.
مجله تاریخ شفاهی: این مقاله اهمیت شنیداریگریِ تاریخ شفاهی را برجسته میکند، به عبارتی دیگر به جای اینکه واژهها را فقط چاپ شده در صفحات ببینیم، به آنها گوش میدهیم. شما فکر میکنید در کار شما، این آگاهیِ در حالِ ظهور چگونه حوزه تاریخ شفاهی را تغییر میدهد؟
آنیسا پوری: «من فکر میکنم این یک تغییر بسیار مهم است. به عنوان یک مورخ شفاهی، ما میدانیم که گوش دادن به یک مصاحبه برای تفسیر آن تا چه اندازه مهم است. با گوشدادن، مفاهیم و معانیای که اغلب در متن و خلاصه مصاحبه از قلم افتاده است را میشنویم و تفسیر میکنیم. کلام، معانی و مفاهیم را از طریق سریع ادا کردن مطلب، آرام کردن لحن و مکثهای پرمعنا منتقل میکند. آهنگ و هیجانِ صدا، نشانههای شنیداری مهمی برای تفسیر ارائه میکنند. فهم اهمیت شنیداریگری در چگونگی ارائه تاریخ شفاهی به صورت خلاق تأثیرگذار بوده است، حال چه از طریق وبگاه، پادکست، داستانهای دیجیتالی، هنر سهبعدی، تورهای پیادهروی –شنیداری، موزه یا تفسیر میراث.[8]
اخیراً نوشتن کتاب «زندگی استرالیاییها: یک تاریخ خودمانی»[9] (با الیستر تامسون[10]) را تمام کردهام که در قالب کتاب کاغذی و الکترونیکی در ابتدای سال 2017 منتشر خواهد شد. این کتاب تجارب و زندگی روزمره استرالیاییها در طی قرن گذشته را شرح میدهد و تغییر و تداوم و گوناگونی این تجارب را برجسته میکند. این کتاب متشکل از مراحل زندگی و مضمونها و پنجاه مصاحبه از طرح تاریخ شفاهی استرالیاییهاست که به صورت برخط در کتاب راهنمای کتابخانه ملی استرالیا در دسترس است.
در نسخه الکترونیکی کتاب، خوانندگان قطعاتی از مصاحبه را میتوانند بخوانند و بشنوند. با پیوند دادن هر قطعه به مصاحبه صوتی مرتبط با آن، خوانندگان مشتاق میشوند که به گزینههای منتخب گوش دهند. خوانندگان قادر خواهند بود، معانی را بشنوند، هیجانها و عواطف را بخوانند و بشوند و دیگر نشانههای شنیداری را که نسخههای نوشتاری و ویرایششده قابلیت انتقال آن را ندارند، مشاهده کنند. این قطعه بخشی از یک مصاحبه با کاتلین گلدر[11] است که در هوبارتِ تاسمانی[12] در سال 2012 انجام شده است و مثالی دردناک است. در این مصاحبه، کاتلین که در سال 1920 متولد شده است، سال 1953 را به یاد میآورد که از ترس جنگ سرد، لندن را به مقصد کویینزلند[13] آفتابی ترک میکند. مانند دیگر مهاجرانِ بیشماری که به «توریستهای ده پوندی» مشهور شده بودند، کاتلین راه استرالیا را با کمک ده پوندی دولت منافعالمشترک استرالیا در پیش گرفت. این نسخه نوشتاری و ویرایششده، تفاوتها و اختلافهای موجود بین یک نسخه نوشتاری ویرایششده و یک نسخه شنیداری ویرایشنشده را نشان میدهد. (شما باید توافقنامه کاربر کتابخانه ملی استرالیا را قبول کنید و چند دقیقه منتظر بمانید تا نسخه شنیداری را بشنوید. مصاحبه بعد از اینکه قطعه تمام شود، پخش خواهد شد.)
بخشی از متن این مصاحبه:
در ملوجا[14] اتفاق افتاد. یک کشتی قدیمی گروهی بود. یک کشتی بازرگانی بود که از بارانداز بندر تیلبری[15] بیرون آمده بود. پنجم نوامبر بود. و من، آنجا در کشتی بودم. تاریک بود. غروب بود، من با مادرم و مورین[16] بزرگترین دخترم، خداحافظی کرده بودم. دخترم به خاطر مدرسه و اتفاقات دیگری که افتاد با مادرم ماند تا بعداً از لندن خارج شود. ولی من در ملوجا بودم و کشتی داشت به آرامی از دهانه رودخانه از بارگاه تیلبری به پایین سرازیر میشد و من این نوزاد را در آغوش داشتم. او دو ماهه بود. او بیست و دوم اکتبر به دنیا آمده بود و آن روز پنجم نوامبر بود. او را با لباس گرم پوشانده بودم و او مجاز نبود، مجاز نبود که با من بیاید. یک کیف داشتم. او را داخل کیف گذاشتم و به داخل قایق بردم. و به هیچکس چیزی نگفتم، چون آنها دوست نداشتند که تو با یک نوزاد سفر کنی و یا اینکه ششماهه حامله باشی. موعد رفتنمان عقب افتاد و من داشتم وارد ششماهگی میشدم. به خودم گفتم من سوار آن کشتی خواهم شد، حتی اگر آخرین کار لعنتی باشد که بتوانم انجام دهم. من سوار خواهم شد. اهمیتی نمیدهم که حامله هستم، من سوار آن قایق خواهم شد. ولی دو هفته قبل از اینکه سوار قایق شویم، نوزاد به دنیا آمد. بنابراین با این نوزاد سوار قایق شدم. و چون نوامبر بود، باران میبارید و من ایستاده با این نوزاد ، داشتم گریه میکردم، گریه، «ای داد بیداد...!»
من واقعاً نمیخواستم لندن را ترک کنم، میدانید، آنجا خانه من بود، خانواده من بود. برادرانم و همه خانوادهام آنجا بودند. من نمیخواستم آنجا را ترک کنم، ولی آن بهترین کاری بود که در سراسر عمرم انجام دادم. و در آن موقع این را نمیدانستم، یکی از مهاجران بعداً در آن سفر به من گفت: «آیا تو همانی بودی که در قایق گریه میکردید؟» من گفتم: «بله، من بودم.» او گفت: «من اغلب تو را میدیدم که گریه میکنی و میدانستم که یک نوزاد داری. تو بودی.» من گفتم: «بله.» پس یک نفر شاهد لحظه ترک من بوده است.
خوانندگان با دسترسی آسان به منابع اولیه ما، میتوانند مصاحبهها را برای خود تفسیر کنند. آنها میتوانند تحلیل ما از مصاحبه را مورد سؤال قرار دهند، تحلیلهای ما را قویتر کنند، یا سمت و سویی متفاوت را در پیش گیرند و خوانشهای متفاوتی ارائه دهند. این شیوه نقشهای معیار- یک نویسنده یا یک مخاطب- را به چالش میکشد، چرا که خوانندگان میتوانند با یک کلیک به اسناد ما گوش دهند. شاید این شیوه نویسندگان را در چگونگی تفسیرشان از منابع مسؤلتر کند.
کشتی ملوجا
به تعبیری، کتاب الکترونیکی، یک نقطه شروع در آرشیو به حساب میآید. این کتاب دانشجویان و محققان و عموم مردم را تشویق میکند که فراتر از محتوای کتاب بروند و به طور مستقیم، به مجموعه مصاحبهها دسترسی داشته باشند؛ خواه بررسی عمیقِ مصاحبههای یک فرد باشد که از جستوجوی کلیدواژه برای کاوش در موضوعات مورد علاقه استفاده میکند، و چه کاوشِ نظرات برای تحقیق جدید باشد. با فراهم کردن این امکان برای خوانندگان و برای خواندن و شنیدن محتوای کتاب الکترونیکی، امیدواریم که آنها را به مجموعهای گستردهتر علاقهمند کرده باشیم.
بهطور کلیتر، من فکر میکنم تمرکز بر شنیداریگری - و دسترسی به مصاحبه واقعی- به بیرون کشیدن تاریخ شفاهی از آرشیوها و برگرداندن آنها به جوامع کمک میکند، همانطور که فنّاوریهای دیجیتالی شیوههایی جدید برای برقراری ارتباط با مخاطبان بیشتری را ارائه میکند. به نظر میرسد مورخان شفاهی نیز از روشهای خلاقانه در استفاده از مصاحبههای شنیداری برای چگونگی ارائه و اشتراکگذاری تاریخ شفاهی بهره میبرند. این شرایطی پویاست و من طاقت ندارم منتظر بمانم و ببینم که چگونه توسعه پیدا میکند.»
آنیسا پوری یک مورخ شفاهی است. او مدیریت طرح تاریخ شفاهی نسلهای استرالیایی را از سال 2012 تا 2015 بر عهده گرفت و اکنون روی یک طرح تاریخی درباره ایدز[17] در دانشگاه مککواری[18] کار میکند. وی همچنین به عنوان یک مشاور میراث فرهنگی در میراث گادن مککی لوگان[19] کار میکند.
[1] Anisa Puri
[2] Uluṟu
[3] Ayers Rock
[4] Alice Springs
[5] Uluṟu-Kata Tjuṯa National Park
[6] Angelo Giordano
[7] Aurality
[8] heritage interpretation
[9] Australian Lives: An Intimate History
[10] Alistair Thomson
[11] Kathleen Golder
[12] Hobart, Tasmania
[13] Queensland
[14] Maloja
[15] Tilbury
[16] Maureen
[17] HIV/AIDS Volunteers History Project
[18] Macquarie University
[19] Godden Mackay Logan
تعداد بازدید: 5304
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3