گفتوگو با ایثارگران حوزه هنری(2)
شاخ شمیران، شیلر و پایان جنگ
سارا رشادیزاده
14 مهر 1395
سال پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (1367)، درباره جبهههای غرب، یادآور نبردهای کوهستانی معروفی مانند بیتالمقدس 4 در ارتفاعاتی همچون شاخ شمیران، شاخ سورمر، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی و عملیات مرصاد است که به نوعی میتوان آنها را نقطههای پایانی جنگ دانست. رحمتالله خیراللهی یکی از رزمندگان آن سال است که در گفتوگوی خود با سایت تاریخ شفاهی ایران، با مرور سال پایانی جنگ، خاطرات کوتاهی از حضور خود در جبهههای غرب گفت.
آقای خیراللهی، متولد چه سالی هستید؟
متولد 5 مرداد ماه 1349 در شهرستان هشترود در استان آذربایجان شرقی هستم.
چه زمانی به جبهههای نبرد اعزام شدید؟
همان سال 1367 بود که تصمیم گرفتم به جبهه بروم. البته پیش از آن هم برای اعزام به جبهههای نبرد اقدام کرده بودم اما به دلایل متعددی از جمله سن کم با اعزام من مخالفت شده بود. بالاخره مانند تمام هم سن و سالانم با صحنهسازی و برنامهریزی توانستم از طریق پایگاه مالک اشتر نامنویسی کنم و به جبهههای نبرد اعزام شوم.
به کدام منطقه اعزام شدید؟
ما را اول به منطقه غرب اعزام کردند. پس از اینکه به سقز رسیدیم همه نیروها را به دو گردان عملیاتی شهدا و جُندالله تقسیم کردند. در این تقسیمبندی من جزو نیروهای گردان عملیاتی جُندالله قرار گرفتم.
پس از این تقسیم بلافاصله برای انجام عملیات به خط مقدم فرستاده شدید؟
ابتدا به منطقه شاخ شمیران در نزدیکی سد دربندیخان رفتیم. ما به پایان بیتالمقدس 4 رسیده بودیم و در نقش نیروهای کمکی به منطقه رفته بودیم و حدود 3 ماه هم در همان منطقه ماندیم.
حضور شما مصادف با آخرین سال جنگ بود، حال و هوای آن روزها چگونه بود؟
ما که به عنوان نیروی کمکی رفته بودیم، برای حفظ استحکامات نیروهای ایرانی و مواضع به دست آمده، در منطقه شاخ شمیران و مناطق دیگری مانند تپهای به نام المهدی(عج) حضور داشتیم. با پایان 3 ماه دوره خدمت در این مناطق به سقز بازگشتیم. اما بازگشت ما به سقز مصادف شد با شروع عملیات مرصاد و به همین دلیل سوی اسلامآباد رفتیم. پس از حرکت به سوی اسلامآباد، به همراه گروهی از رزمندگان به سوی منطقه شیلر حرکت کردیم. در آنجا 3 تپه استراتژیک بود که باید تصرف میکردیم. ما موفق شدیم 2 تپه را فتح کنیم و هنوز تپه سوم را کامل به دست نیاورده بودیم که از ناحیه کمر و دست راست مجروح شدم و 2 ماه در بیمارستان فیروزگر تهران بستری بودم. پس از آن هم جنگ به پایان رسیده بود و دیگر به جبهه بازنگشتم.
گفتوگو با ایثارگران حوزه هنری(1)
تعداد بازدید: 7426
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3