بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران به روایت علی زیرکنژاد(3)
وامهای خارجی، سازمان بورس و اوراق اصلاحات ارضی
مهدی امانی یمین
07 بهمن 1394
* سیستم کنترلی و نظارت بانک به چه صورت بود؟ آیا بخش نظارت بانک، قوی بود یا علل دیگری داشت؟
اخبار میپیچید و معلوم بود این طوری نیست که پنهان بماند. چون محیط، یک محیط پاک و ساده بود و ما اصلاً در حراست، حضور و غیاب هم نداشتیم. این فرم که دستگاه و ماشین، انگشت و کارت بزنیم، این حرفها نبود. نظام، نظام راحتی بود و همان نگهبانی و یا همان میز اطلاعاتی که دم در ورودی بود و یک خانمی و آقایی مثلا آنجا نشسته بود و من که میآمدم ساعت ورودم را میزد و هر روز هم میفرستاد کارگزینی؛ آخر ماه بررسی میشد که ببیند یکی دو روز دیر آمدم و یا هر روز؛ آخر سر هم برای رؤسای ادارات جمع بزند و مثلاً بگوید این که ایشان جمعاً سه ساعت تأخیر ورود دارد و رئیس من نگاه میکرد دلیل را میپرسید. میگفتم «یکی- دو روز مثلا گرفتار شدم و نشد زود برسم» و مسأله تمام میشد. ایشان هم میرفت میگفت که تذکر داده شد. اگر احساس میکردند که در دیر آمدن حرفهای شدم، آن وقت از حقوقم کم میکردند؛ این تذکرات و اقدامات بعدی بود ولی حرمت را نگه میداشتند. نمیگذاشتند بیحرمتی بشود.
● در سالهای حدود 56، 55 جمع تسهیلاتی که بانکهای بینالمللی بدون هیچ قراردادی فقط به صرف ارسال یک تلکس به ما پرداخت میکردند، سر جمع حدود 960 میلیون دلار بود و اگر ما استفاده نمیکردیم گله میکردند
حتی خود مرحوم خردجو با مدیران یک نوع حضور و غیاب غیر رسمی داشت. یعنی هر روز یک ربع بعد از ساعت آغاز کار در اتاق کنفرانس همه معاونین، رؤسای ادارات و همه مسئولین بانک دور یک میز مینشستند و نفر به نفر گزارش میدادند. این عمل چند منظور را برآورده میکرد اولاً این که خردجو آن بالا مینشست و نفر به نفر قائم مقام و معاونینش میگفتند چه اتفاقاتی افتاده است و در جریان مسائلی که در طی بیست و چهار ساعت گذشته در بانک اتفاق افتاده بود، قرار میگرفت؛ دوم بقیه مدیران که نشسته بودند میفهمیدند که در بانک دارد چه میگذرد؛ سوم بعد از یک ربع میفهمیدی که چه کسی به موقع آمده و چه کسی نیامده؛ این خودش یک حضور و غیاب بود و سریع هم انجام میشد، نه این که دو ساعت بنشینند و جوک تعریف کنند و این حرفها! یعنی چایی را که آبدارچی میآورد میگذاشت روی میز، هنوز چایی تمام نشده بود جلسه هم تمام میشد، یک ربع و یا بیست دقیقه [جلسه بود]که خیلی تند، تند بود. اگر یک نفر دو روز میگفت که من عرضی و یا مطلبی ندارم، ایشان خیلی هم خوش حافظه بود، میگفت که مگر شما کار نمیکنید، یعنی میخواست کاملا در جریان مسائل قرار بگیرد واینها نکات ریز مدیریتی بود که بدون این که مثلا، حالا مدیرش بیاید کارت بزند و حضور و غیابش را بنویسند، او حاضر غایب میکرد.
آن موقع پروازهای داخلی مثل حالا زیاد نبود که تقریباً همه جا پرواز هست. برای بازدید طرحها، ما نظارت بسیار قوی داشتیم و برای هر پروژهای تا کار انجام نمیشد پول داده نمیشد. چه برای زمانی که تسهیلات داشت پرداخت میشد و چه کارکردهای بعدی، کارشناسان نظارت باید در مرحله اول، بعد از کارشناسان بررسی طرحها میرفتند و طرحها را میدیدند و زمین را میدیدند که ماشین و ساختمان دارد کار میکند و وضع چطوری است. ارزیابی میکردند و تمام اینها را گزارش میدادند و برای همه مراحل پیشرفت پروژه گزارش دورهای داشتند. این کارشناسان باید با ماشینِ مطمئن میرفتند؛ بانک همیشه ماشین مرسدسبنز آخرین مدل را میخرید، حداکثر سه تا پنج سال که ماشین کار میکرد، میفروختند، عوض میکردند و تأکید داشتند که ماشین مطمئن و سالم باشد و این هم باز از آن تکنیکهای دو منظوره و یا چند منظوره بود. یک کارشناس برای بانک، عزیز بود. پس حمایت همه جانبه میشد. واقعاً رانندههای عالی داشتیم و کاملا مسلط به رانندگی بودند و آرام در این جادهها میرفتیم و آب در دل آدم تکان نمیخورد. بعد از انقلاب دیگر بنز جدید برای بانک نخریدیم؛ ولی بعضی از بنزهای قبلی یک میلیون کیلومتر کار کرده بود و هنوز تعمیر موتور نشده بود. خردجو ضمن این که حفظ جان پرسنل برایش مهم بود، در جلسات خصوصی میگفت: «میخواهم کارشناس من که به شرکت میرود، تحت تأثیر بنز صاحبکار کارخانه قرار نگیرد، این با همان کلاس برود که شایسته است.» میگفت: «اگر با مشتری و صاحب کارخانه بیرون میروید غذا بخورید، پول ناهار ایشان را شما حساب کنید، یا من یا بانک پولش را میدهد، و شما آن را مهمان کنید و شما زیر بلیت آن نروید و نمک گیر او نشوید.» این نکات ریز برای حفظ سلامت بانک بود و اینکه شما پرسیدید چگونه نظارت میشد این موارد بود. حتی اگر هدیه هم میدادند، هدیه اعلام میشد، البته آن موقع، باب نبود کسی هدیه بدهد ولی الان باب شده. ما در شرکتهایی از طرف بانک عضو هیئت مدیره میشدیم. وقتی شما عضو هیئت مدیره میشوید، یک حق حضور ماهیانه میدهند ودر پایان سال پاداش هم میدهند، هیچ یک از اعضای هیئت مدیره حق حضورها را جیبش نمیگذاشت و چک آن در وجه بانک صادر و نقد میشد و به بانک میآمد؛ ما حقوق از بانک میگرفتیم.
● از سال 1973 وقتی قیمت نفت افزایش پیدا کرد، ما دیگر استحقاق دریافت وام از بانک جهانی را نداشتیم، گفتند که شما از بانک جهانی فارغالتحصیل شدید و نمیتوانید از بانک جهانی وام بگیرید
* گرچه پس از انقلاب در همین بانکهای ادغامی، برای عضو هیئت مدیره شدن و حق حضورها گاهی چالش و دعوا هم میشد...
حالا دیگر آن داستانها بماند. البته آن هم دلایل خاص خودش را دارد که اگر رسیدم میگویم. منظورم این است که ما به جز ارتباط مالی با قسمت حقوق و مزایای بانک، هیچ نوع درآمدی نداشتیم. حقوق ما فقط آن حقوقی بود که از بانک میگرفتیم. حق حضور در شرکتها و واحدهای صنعتی و پاداش هیئت مدیرهها، همه اینها به عنوان درآمد بانک شناخته میشد. یعنی اینها نکاتی بود برای این که در پرسنل مناعت طبعی به وجود بیاید و پرستیژ آنها حفظ شود و بتوانند سر مشتری سوار شوند، نه این که مشتری سر اینها سوار شود. چون اگر قرار بود بنده حق حضور بگیرم و در جیبم بگذارم، او برای این که من را نمکگیر کند میآمد حق حضور را به جای صد تومان، 500 تومان میکرد. ولی نه، عضویت در هیئت مدیره به منظور کنترل بود، یعنی ما چند ابزار کنترلی داشتیم؛ یکی عضویت در هیئت مدیره از طرف بانک در واحدهای صنعتی. البته در طرحهای بزرگ، میگفتیم که مدیر مالی شرکت باید مورد تأیید ما باشد. برای این که تسهیلات بانک که میرود آن مدیر مالی باید بداند و از آن پول که رفته و دارد ساختمان سازی میشود، باید خبر بدهد. عضو هیئت مدیره ما باید آنجا حتما رئیس هیئت مدیره ویا نایب رئیس هیئت مدیره باشد و در امضاها بدون دخالت و مجوز هیئت مدیره نمیتوانند پرداخت کنند. بالاخره اینها ابزارهای کنترلی بود، هم برای ما و هم برای شرکت.
من زمان مرحوم خردجو به بانک رفتم. من قبلیها را ندیدم و نمیدانم چه کار کردند، بانک، قبل از خردجو، مدیرعاملان دیگری داشت؛ آقای رایل اشتاین[1] که ظاهرا هلندی بود. چون این بانک با مشارکت 40 درصد سهامدار خارجی و60 درصد سهام ایرانی تشکیل شده بود؛ در سالهای آخر، سهام خارجیها کم شد و حدود 16 یا 17 درصد آنها سهام داشتند.
فکر میکنم خردجو سال 40 آمده بود، اول آقای رایل اشتاین بود. حتی مدیران بانک و معاون مالی بانک هم خارجی بودند. معاون مدیر عامل و مدیر مالی و خزانهدار یک انگلیسی به نام آقای هارت[2] بوده که البته من ایشان را ندیدم ، و از وقتی که من در بانک استخدام شدم این خارجی در بانک نبود و خود مرحوم خردجو بود. من میتوانم نوآوریهای ایشان را بگویم. اولا که در ایجاد بورس و تأسیس و فعال کردن بورس در ایران، نقش خود مرحوم خردجو و بانک توسعه صنعتی ، نقش کلیدی بود که این نقش در بعضی از مدارک هم است؛ دوم تغذیه کننده بورس شرکتهای بانک توسعه صنعتی بود، خود سهام بانک توسعه صنعتی در بورس معامله میشد، سهام «شرکت نورد»[3] هم بود و بعد هم شرکتهای دیگر اضافه شد. چون وقتی سازمان بورس تأسیس شد، تنها اوراق بهادار قابل عرضه کردن، اوراق اصلاحات ارضی بود. شما میدانید وقتی که اصلاحات ارضی شد، پول به مالکین ندادند، اوراق قرضه دادند که مثلا بعدا 5،10 ساله وصل شود. این اوراق قابل نقل و انتقال بود و در بورس، معامله میشد. ولی این سهام بانک و سهام شرکتهایی که در واقع متعلق به بانک بودند، تغذیه کننده اولیه بورس بودند. اینها نقشهایی بوده که بانک توسعه صنعتی داشته است. از نظر تأمین مالی برای فعالیتهای جاری بانک، بانک ابتدا و حتی سالهای بعد از تسهیلات و وامهای بانک جهانی استفاده میکرد. فکر میکنم 7، 8 وام از بانک جهانی[4] و موسسه بینالمللی توسعه[5] و دیگر جاهای مختلف خارجی گرفته بود که این وامهای بانک جهانی با تضمین دولت گرفته شده بود و این وامها صرفاً برای واردات ماشینآلات کارخانجات مصرف میشد.
* در بخش منابع ارزی بانک، گفتید که بانک توسعه صنعتی و معدنی از بانک جهانی و سایر مؤسسات بین المللی 7-8 مورد وام گرفته بود، در حالی که اسناد و گزارشهایی وجود دارد که نشانگر این است تا سال 1348 این بانک از نهادهای مالی و بانکی بینالمللی سه فقره وام گرفته است.
نه. زمانی که من نبودم بانک چند وام از مؤسسه «USAID»[6] گرفته بود. وقتی که من وارد بانک شدم از بانک جهانی وامهای240، 422، 459، 602، 953 را گرفتیم. من مطمئن هستم که 7،8 تا و بیش از شش مورد وام بوده است. البته مبالغ را یادم نیست،آن آخریها که صد میلیون دلار بود ولی اوایل کوچکتر بود مثلا شاید 20، 15 میلیون دلار بود. من یادم است که یک وقتهایی وامهایی بود که 400 هزار تومان پرداخت میشد. یک وقتهایی میلیاردی شده بود و در دوران بعدی و بستگی به بزرگ و کوچکی پروژهها داشت؛ در واقع این تعداد از وامها از بانک جهانی گرفته شد و بخش عمده منابع ارزی ما بود.
● وقتی سازمان بورس تأسیس شد، تنها اوراق بهادار قابل عرضه، اوراق اصلاحات ارضی بود. وقتی که اصلاحات ارضی شد، پول به مالکین ندادند، اوراق قرضه دادند که مثلا بعدا 5،10 ساله وصل شود
* از وامهایی که بانک از هیئت عمران بینالمللی آمریکا هم گرفته بود مطلبی در ذهن ندارید؟
بله این همان «USAID» بود که گفتم. این زمان من نبودم و الان اسم دقیق آن یادم نیست. زمانی که وارد بانک شدم آثارش هنوز در آنجا بود. ولی زمانی که این وام را گرفتند من نبودم و حتی وام 240 را بعداً گرفتند. ولی آن وام 906 را من در بانک بودم که گرفتند و تا سال 1973 ما هنوز میتوانستیم از بانک جهانی پول بگیریم و وامهای بانک جهانی مثلا تقریباً در 1352 گرفته میشود. وامهای بانک جهانی اولا با نرخ معقولی بود، حدود شش و نیم درصد. ثانیاً بلند مدت بود. کارشناسان پروژهها را در بانک بررسی میکردند و خلاصه پروژه را میفرستادند بانک جهانی تایید میکرد و بعد قرارداد وام اجرا میشد. از سال 1973 وقتی قیمت نفت افزایش پیدا کرد و درآمد سرانه[7] ایران از یک حدی بالاتر رفت، ما دیگر استحقاق دریافت وام از بانک جهانی را نداشتیم چون وامهای بانک جهانی برای کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته بود و دیگر نمیتوانستیم از بانک جهانی وام بگیریم. بنابراین وقتی در آمد نفت ایران بالا رفت، درآمد سرانه هم بالا رفت وگفتند که شما از بانک جهانی فارغالتحصیل شدید و نمیتوانید از بانک جهانی وام بگیرید.
* و این اتفاق در شرایطی روی داد که ایران هنوز در حال توسعه بود نه توسعه یافته؟
بله، ولی چون آن موقع با استانداردهایی که در بانک جهانی وجود داشت و یکی از آنها میزان سطح درآمد سرانه بود، دیگر نمیتوانستیم وام بگیریم. در نتیجه منابع ارزی خود را از طریق بانکهای بینالمللی و یا اوراق قرضه تهیه میکردیم. بعضاً بانکهای بینالمللی تسهیلات بلند مدت در اختیار ما گذاشته بودند و یک مقداری هم تسهیلات کوتاهمدت به صورت منابع ارزی بود. شاید شما تعجب کنید، در سالهای حدود 56،55 جمع تسهیلاتی که بانکهای بینالمللی بدون هیچ قراردادی فقط به صرف ارسال یک تلکس به ما پرداخت میکردند، سر جمع حدود 960 میلیون دلار بود و اگر ما استفاده نمیکردیم آن بانکها گله میکردند. اطلاع دقیق به این دلیل است که چون همیشه اینها دست خود من بود و به اعتبار بانک توسعه صنعتی و معدنی این تسهیلات پرداخت میشد.
ادامه دارد
بانک توسعهی صنعتی و معدنی ایران (1)
بانک توسعهی صنعتی و معدنی ایران (2)
[1] - Rials Stein
2- بر اساس گزارشهای سالیانه هیئت مدیره به مجمع عمومی سهامداران، با اهتمام نگارنده در بخش گزارشهای بانک صنعت ومعدن بیشتر از چند شماره به صورت پراکنده یافت نگردید بنابراین قادر به شناسایی اسم دقیق این شخص نشدیم.
3- «شرکت نورد و تولید قطعات فولادی» درسال 1347 با سرمایهگذاری بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران به منظور ایجاد کارخانجات ذوب و ریختهگری فولاد، ماشین سازی و ساخت تجهیزات صنعتی تاسیس گردید و برای اولین بار در ایران فولاد آلیاژی را تولید و عرضه نمود.
4- The world Bank
5- The International Development Association
6- U.S Agency For Inter national Development
«هیئت عمران بین المللی امریکا» یکی از نهادهای بین المللی، در زمان ریاست جمهوری جان.اف. کندی در سال 1961 در آمریکا تأسیس گردید. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران از سال 1338 به بعد بخشی از منابع ارزی و خارجی خود را از طریق این نهاد تأمین میکرد.( اطلاعات راجع به بانک، روش کار و عملیات: بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، تهران: چاپ شرکت سهامی افست، تیرماه 1345 صص9-10)
7- The per capita income
تعداد بازدید: 5420
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3