کتابخانههای کرواسی در محاصره 1995-1991 (3/ پایانی)
تاریخ شفاهی از روایت نشدهها میگوید
ماریکا شاپرو فیکوویچ[1]
(کتابدار ارشد کتابخانه عمومی دوبروونیک کرواسی)[2]
ترجمه: علی فتحعلی آشتیانی
03 بهمن 1394
کتابخانه کرواسی(اکنون)
3- خطرات تهدیدکننده کارمندان و مراجعان کتابخانهها
اکثر کتابخانهها در ساختمانهای کاملاً بیحفاظ و آسیبپذیر قرار داشتند. مثلاً کتابخانههای دوبروونیک، زادار و گاسپیچ فاقد زیرزمین بودند، و نزدیکترین پناهگاه از آنها تقریباً چند صد متر فاصله داشت. لذا، در زمان حملات، کتابداران و مراجعان مجبور بودند یا به زیرزمین بروند یا تا پناهگاه بدوند. در مثال زیر، کتابدار کتابخانه علومِ زادار رفتار همکارانش در کتابخانه عمومی این شهر را توصیف میکند.
«اونها جای مشخصی برای پنهان شدن نداشتن، چون یه ساختمون قدیمیه و زیرزمین هم نداره. کاملاً بیحفاظ بودن و هر وقت آژیر حمله به صدا درمیاومد مجبور بودن 50 متر بدوند تا به یه پناهگاه برسن که نزدیک دیوارهای زادار بود، اما تا به اونجا برسن هزاران بلا ممکن بود سرشون بیاد. تازه وقتی هم که به پناهگاه میرسیدن معلوم نبود حمله کی شروع میشه و کی تموم میشه. همین هم شد که بعضیها بالاخره رفتن و بعضیها هم موندن. خندهدار اینجاست که موقع حمله، مردا زودتر از زنها پا به فرار میذاشتن... ما توی اون اوضاع نمیتونستیم جلوی خندهمون رو بگیریم.»
● این پژوهش بعضی از یافتههایِ برگرفته از مصاحبههای تاریخ شفاهی را خلاصه و سپس ارزش کتابخانهها به عنوان سرمایه اجتماعی را از آنها استنتاج کرده است
4- دیدگاههای کتابداران: علل باقی ماندن و ادامه کار در شرایط پرمخاطره
هزاران نفر از ساکنان شهرها پیش از آغاز حملات یا حتی در دوران محاصره از آنها گریختند که کتابداران نیز از این قاعده مستثنی نبودند. با این وجود، اکثریت کتابدارها در شهرها ماندند و به کارشان ادامه دادند. بسیاری از آنها به دلایل حرفهای، خصوصاً تعهد شغلی به این کار مبادرت کردند، اما بعضیها هم به اعتراف خودشان از ترس اخراج در صورت ترک کار، از ترک شهر منصرف شدند. برای بعضیها وجود خانه و خانواده، بهانه ماندن بود. علل دیگری که کتابداران برای ماندن در شهر و ادامه کارشان در شرایط محاصره بیان میکردند عبارتند از حس وطنپرستی؛ ایستادگی در برابر تجاوز؛ وظیفهشناسی در قبال حامیان کتابخانهها؛ و عشق به کتابخانه. برای یکی از کتابداران کتابخانه شهر کارلوواک، کار در شرایط جنگی مساوی بود با تقویت دفاع ملی. کتابداران میدانستند که با ادامه فعالیت در کتابخانه میتوانند به مردمی که علاوه بر امانت کتاب برای مطالعه، به نیت دلگرمی و همبستگی میآمدند، کمک کنند.
«اون موقع خیلی به این فکر نمیکردیم که باید براشون چیکار کنیم. حالا که همه مردها به جبهه رفتن و کشورمون داره میجنگه، هر طوری که میتونیم باید کمک کنیم. همین حرف زدن با مردم هم خودش کمک خوبی بود. میدونستیم که اونها نه فقط برای کتاب خوندن بلکه برای حرف زدن و درد دل کردن با ما میاومدن.»
در خاطره بعدی، کتابدار کتابخانه زادار مهمترین علت تحمل اوضاع را احساس غرور و ایستادگی عنوان میکند.
«غرور قطعاً یکی از دلایل بود؛ ما صرفنظر از شرایط حاکم، هر روز غرورمون بیشتر میشد. البته دشوار بود، ولی ما زنده موندیم. ...همه ما ایستادگی میکردیم، نمیخواستیم کاری کنیم که دشمن خوشحال بشه، تا جایی که میشد کوتاه نمیاومدیم.»
5- دیدگاههای حامیان کتابخانهها
عضویت در کتابخانهها و مراجعه به آنها در شرایط دشوار جنگی نه تنها کاهش نیافت بلکه عملاً با افزایش مواجه شد. ادعای ما بر اساس اسناد کتابخانهها در آن زمان و مصاحبه با کتابداران است. از کتابدار کتابخانه شهر دوبروونیک درباره تعداد مراجعان در زمان محاصره شهر پرسیدیم. وی پاسخ داد که در ابتدا به علت فرار مردم از شهر تا حدودی تعداد اعضای عادی کاهش یافت اما خیلی زود اعضای جدیدی که عمدتاً سربازان و پناهندگان بودند، جای آنها را پر کرد.
«بله، همینطوره!... و بعدش پناهندگان و مردم شهر بودن که زیادتر میشدن، طوری که هر روز بیشتر از روز قبل کتابهای ما رو امانت میگرفتن. سال 1991 و 1992 که شهرمون به شدت تهدید میشد، اونقدر مراجعهکننده به کتابخونهمون داشتیم که سابقه نداشت. حتی بعد از پایان محاصره... و تا مدتها بعد از اون عده زیادی برای کتاب خوندن و کتاب بردن میاومدن پیش ما و بیلان کاری ما رو حسابی بالا برد.»
مراجعان به کتابخانهها همه سنین را دربرمیگرفت. با مشاهده دفاتر ثبت نام اعضای کتابخانه شهر دوبروونیک از سپتامبر تا دسامبر 1991 متوجه میشویم که تعداد اعضای جوان به طرز شگفتانگیزی افزایش یافته بود. البته مراجعان سن و سالداری هم به عضویت کتابخانه درآمده بودند. توصیف مواجهه زیبا و لطیفی بین خانمی مُسن و یک سرباز کروات در کتابخانه شهر زادار را بخوانید.
«یادم میاد یه زن مُسنی مدتها میاومد و اَزَمون کتاب میگرفت، باورتون میشه نزدیکای 90 سال داشت. یادم میاد جنگ که شروع شد توی کتابخونه بود و خیلی هیجان داشت... یه بار گردنبند صلیبی رو از گردنش درآورد و به سربازی که به خط مقدم میرفت داد و بهش گفت:«پسرم، این اَزَت مراقبت میکنه.» فردای اون روز مریض شد و از اون روز به بعد برادرزادهاش میاومد و کتاب میگرفت و براش میبرد تا بخونه.»
● از زبان تاریخ شفاهی میتوان داستان روایت نشده شجاعت، شایستگی و مردمداری را شنید
ما در مورد رفتارهای مراجعان نیز تحقیقاتی به عمل آوردیم. یکی از کتابداران دوبروونیک مثال جالبی از مراجعان کتابخانه و کتابداران در شرایط خاص و فوقالعاده برای ما بیان کرد.
«مشکل ما مردمی بودن که از پناهگاه مستقیماً به کتابخونه میرفتن؛ [آژیر خطر که خاموش میشد] عده زیادی پشت در کتابخونه اجتماع میکردن و بیتابانه چشم میگردوندن تا ما بیاییم. ما که بلافاصله به کتابخونه نمیرفتیم؛ باید اول دست و صورت و مخصوصاً چشمامون رو میشستیم، و لباسهای تمیز میپوشیدیم... ولی بعدش به سرعت خودمون رو به کتابخونه میرسوندیم... اونجا مراجعانی رو میدیدیم که اومده بودن تا کتابی رو پس بدن و تازه یادشون میاومد که باید سر و صورتشون رو بشورن.»
از کتابداران این توقع وجود داشت که در دوران تشدید تنش و ترس از حملات، نسبت به مراجعانشان دلسوزی و توجه بیشتری نشان داده و با آنها همدردی کنند. علاوه بر افراد بیپناهی مانند پناهندگان که همه چیزشان را از دست داده بودند، مراجعانی هم وجود داشتند که خویشاوندان، همسایگان یا دوستانشان در حملات کشته یا مجروح شده بودند. شکیبایی کتابداران در برابر مراجعان و درک درست آلام آنها را در مثالهای متعددی تشریح کردهایم. اگر مراجعان دوست داشتند با کتابداران حرف بزنند، آنان به دقت گوش میدادند و میکوشیدند تا مشکلاتشان را درک کنند. اما چنانچه یکی از این کتابدوستان رفتار غیر قابل توضیحی از خود نشان میداد، یا علاقهای به حرف زدن نداشت، کتابداران نیز خلوت او را محترم میشمردند. یکی از کتابداران کتابخانه شهر دوبروونیک، زنی را به یاد میآورَد که دو فرزندش بر اثر تصادم دو قایق در سال 1992 غرق شده بودند. کسی از او چیزی نمیپرسید، اما همه میدانستند که کتاب خواندن به او تسکین میدهد.
«اون همیشه ساکت بود؛ میاومد چهار، پنچ تا کتاب میگرفت و میرفت. سه روزی یکبار پیداش میشد. ظرف دو روز همه اونها رو میخوند و پس میآورد. یادتون میاد روز 9 می 1992 کشتی آرورا با یه کشتی دیگه تصادم کرد و غرق شد؟ ... دو تا از بچههای اون زن هم توی کشتی کشته شدن ولی دوباره باردار شد؛ سه روزی یکبار برای گرفتن کتاب میاومد. همهشون رو میخوند، قصههای نویسندههای آمریکایی و انگلیسی... به جرأت میتونم بگم همه کتابهای کتابخونه ما رو خونده. با این حال، همیشه ساکت بود... معلومه که کتاب خوندن بهش آرامش میداد.»
ارتباط کتابداران و مراجعان در خلال جنگ، ارتباطی نزدیک و صمیمی بود، خصوصاً با پناهندگان و کودکان. یکی از لطیفترین و سوزناکترین داستانهای ما درباره دختر هفتسالهای به نام سابیناست که پناهندهای اهل بوسنی بود و هر روز صبح پیش از باز شدن شعبه کاپراگِ کتابخانه شهر سیساک به آنجا میآمد. او لباس صلیب سرخ به تن میکرد و چکمههایی خیلی بزرگ میپوشید. کتابدار به سابینا علاقه زیادی داشت، و هر بار که صحبت ما در مصاحبه به این دختر میرسید، چشمانش نمناک میشد. مصاحبهشونده ما از گریه همکارانش برای این کودکان گفت.
«سابینا کوچولو رو هیچوقت فراموش نمیکنم، ما خیلی بهش دلبسته بودیم؛ صبح زود که هنوز کتابخونه باز نشده بود میاومد (ساعت کار ما از 8 صبح شروع میشد)، اون 5/7 صبح اینجا بود. یه کارت سبز برام آورد که روی اون با ماژیک قرمز نوشته بودن پدر و مادر و برادرش کشته شدن. سابینا ماجراش رو برای ما تعریف کرد، مرگ همه اعضای خانوادهاش رو به چشم خودش دیده بود ... تونسته بود با زن برادرش از توی یه پنجره فرار کنه. بالاخره با یه کاروان به آلمان رسیدن. عموش که توی شهر ما زندگی میکنه اون رو از طریق صلیب سرخ پیدا کرد، که از اینجا سر درآورد. بچههای دیگهای هم بون که براشون گریه میکردیم، ما به اونها و اونها به ما دلبسته بودن.»
پناهندگان و سربازان مقوله جدیدی از مراجعان کتابخانهها را تشکیل میدادند. بسیاری از آنها نه صرفاً برای امانت گرفتن کتاب بلکه به نیت معاشرت میآمدند، تا با کسی درد دل و تبادل فکر و خاطرات کنند. پناهندگان سفره دلشان را برای کتابداران میگشودند و از مشکلات، زندگی در آوارگی و شوقشان برای بازگشت به خانه میگفتند. یکی از کتابداران کتابخانه شهر کارلوواک یادش میآید که آنان حاضر بودند به خانههایشان برگردند و در همان ویرانهها و سوختهها زندگی کنند.
«آدمهای سن و سالدار دلنشینی از همه کرواسی در میان پناهندگان بودند... آدمهایی که دلشان برای خانههایی که از سر ناچاری رها کرده بودند، پر میکشید؛ خیلیهایشان پیش از بازگشت به خانههایشان، در همان کارلوواک از دنیا رفتند؛ از همه جا آمده بودند... چه سرنوشتهایی که نشنیدیم؛ همه نوع قصه و ماجرا که یکی از یکی دردناکتر بود... خیلیها از نقاط دور آمده بودند... دست خالی همه چیز را به امان خدا رها کرده و گریخته بودند و دیگر چیزی نداشتند.»
کتابداران کتابخانههای دوبروونیک، سیساک، گاسپیچ، و زادار نیز سربازانی را به یاد میآورند که بسیار اهل مطالعه بودند و بعد از جبهه، پاتوق اصلیشان کتابخانه بود و از آنجا تعداد زیادی کتاب به محل خدمتشان در خط مقدم میبردند. سربازانی از سنین مختلف که خیلیهایشان تا قبل از جنگ، جزءِ اعضای ثابت کتابخانه بودند، و در میان آنها جوانان تحصیلکرده فراوانی از اهالی همان شهر یا سایر شهرهای کشور نیز پیدا میشدند. کتابدار کتابخانه شهر زادار میگوید ممکن بود کتابهایی که به سربازان امانت میدادیم دیگر بازنگردند، اما میدانستیم کتاب چه جایگاهی برای سرباز دارد و ما هم در امانت دادن کتاب به آنها هیچ محدودیتی قائل نبودیم.
«سربازا هم میاومدن و ما شرایطشون رو درک میکردیم و هر چقدر کتاب میخواستن بهشون میدادیم. به ما میگفتن که ممکنه یکی، دو ماه نتونن برگردن ... ما هم سه، چهار تا کتاب بهشون میدادیم، یعنی یه جورایی براشون امتیاز قائل بودیم.»
6-کارکرد اجتماعی و روانشناختی کتابخانهها به عنوان ثروت اجتماعی
همانطور که از روایتهای بالا متوجه شدید، کتابخانهها در شرایط فوقالعاده و خاص جنگی، کارکردهای مهم اجتماعی و حتی روانشناختی پیدا کرده بودند. کتابخانه برای مراجعان و کتابخوانان، اهمیت قابل توجهی داشت زیرا علاوه بر دسترسی آنان به مطالب خواندنی، محیطی برای تسلا و درمان و همچنین معاشرت فراهم میساخت. پناهندهای ساکن یکی از روستاهای نزدیک دوبروونیک، اهمیت توصیفناپذیر کتابخانه برای پناهندگان را به چشم خود شاهد بوده است. کتابخانهها باز بودند و از هر کسی که مایل به کتاب خواندن بود، مخصوصاً کسانی که «روحشان را با کتاب خواندن تسکین میدادند»، با روی باز استقبال میکردند.
«مردمی که همه پشت و پناهشون رو از دست داده بودن بیش از دیگران شوق کتابخونی داشتن، و غالباً عناوینی رو انتخاب میکردن که مصیبت جنگ در دوبروونیک را کمی براشون تحملپذیرتر کنه. هیچ محدودیتی برای امانت دادن کتاب به کودکان وجود نداشت، علیالخصوص مردایی که در اون زمان برای تخفیف آلام، تغییر افکار و تحمل رنج دوری از خونه و خانواده نیازمند چیزی برای خوندن بودن.»
یکی از حامیان کتابخانه شهر دوبروونیک با تأکید بر نقش کتابداران میگوید که آنها رفتاری دوستانه و مهربان با مراجعان داشته و در جستوجوی عناوین و توصیه موضوع به آنها کمک میکردند. وی با اذعان به اینکه همچون خیلیهای دیگر مشتاقانه و متوقعانه حتی بیآنکه عنوان یا نام نویسنده کتابی را بداند، از کتابداران درخواست کتابهای جدید میکرد، میافزاید که کتابداران عمیقترین نیازهای کتابخوانان را برآورده میساختند.
«اونجا خیلیها با من دوست شدن. باید اعتراف کنم تو کتابخونه میشد اونا رو پیدا کرد ... میپرسیدن فلان کتاب یا فلان موضوع رو دارین؟ من این ژانر رو دوست دارم، راستش اسم نویسندهاش رو نمیدونم، اسم کتاب رو هم نمیدونم، فقط میدونم چی میخواد بگه... یه جوری به سرعت کار میکردیم و به این طرف و اون طرف میدویدیم که انگار داریم یه تیکه نون پیدا میکنیم، بله حقیقت همینه... یه تیکه نون که خوراک روح این مردم باشه. این تجربه واقعی من بود که دست اول دارم به شما میگم... باورتون نمیشه، توی این شهر شگفتانگیز هیچوقت همدلی و انسجام مثل زمان جنگ اتفاق نیفتاده بود.»
کتابداران و کتابخوانان تأئید میکنند که عمده کتابهای مورد مطالعه مراجعان، ادبیات سرگرمکننده داستانی و کلاسیک بود. کسی در آن اوضاع و احوال حوصله مطالعه کتابهای سنگین را نداشت. غالباً کسی کتابهایی با موضوع جنگ را انتخاب نمیکرد، اما کسانی هم بودند که به کتابهای جنگی تمایل داشتند. جنگ در افزایش علاقه کتابخوانان به ادبیات کلاسیک تأثیر بسزایی داشت. سربازی که عضو کتابخانه شهر دوبروونیک بود و در فاصله فروکش کردن شدت نبردها به کتابخانه میآمد، علاقه خود به ادبیات کلاسیک را اینگونه توصیف میکند:
«من غالباً ادبیات کلاسیک میخوندم تا داستانهای تخیلی، گاهیوقتا هم تاریخی، و چطور میشد که کتابایی با موضوع جنگ هم بخونم. کوزینسکی خیلی مجذوبم کرد، چند بار خوندمش ولی به نظرم اومد یه کمی سیاه نوشته. دو تا از سه تا کتابش رو خوندم، اما سراغ سومی نرفتم چون سیاه بود... اوضاع ما اوضاع واقعی بود، اما بالاخره ما هم تلاش میکردیم ازش یه خورده فاصله بگیریم. یه همین خاطر هم کتابای دیگهای میخوندم، مثل کلاوِل... تا افکار و خیالاتم رو یه مدتی به چیز دیگهای مشغول کنم، چون ما که تا خرخره توی جنگ فرو رفته بودیم، حالا دیگه چه لزومی داشت افکارمون رو به این چیزا مشغول کنیم؟... ببینین، این برای من خیلی معنی داشت... وقتمون آزاد بود ... کتابخونی، ما رو از اون افکار مزاحم آزاد میکرد.»
بسیاری از مراجعان با پناه بردن به کتابخوانی در واقع از واقعیت موجود میگریختند. کتابخوانی، اوضاع و شرایط دشوار جنگ را تاحدودی قابل تحمل کرده استرس و اضطراب را کاهش میداد و نوعی درمان آرام و بیدرد محسوب میشد. در شرایط غمبار و دردناکی که انسان از سایر همنوعانش کناره میگیرد و مایل به ارتباط با آنها نیست، کتاب برای او حکم تکیهگاه است. یکی از مراجعان کتابخانه شهر دوبروونیک که پسر هشتسالهاش بر اثر پرتاب و انفجار نارنجک دشمن در حیاط خانهشان کشته شده بود، مصداق همین ادعاست. او و دو فرزندش تازه به خانهشان در روستایی نزدیک دوبروونیک بازگشته بودند که آن اتفاق غمانگیز افتاد. وی بعد از حادثه تا ماهها از تماس و معاشرت با مردم خودداری میکرد، اما پس از مدتی انزوا و کنارهگیری، به کتاب خواندن روی آورد. آن زن از تأثیر کتاب خواندن بر بحران شدید روحیاش بعد از آن فاجعه و افزایش مقاومتش این چنین میگوید:
«میدونم که اون موقع خیلی جذب کتابای روانشناسی شده بودم تا بهم اطمینان خاطر بده، و افکارم رو آروم کنه... وقتی رسیدیم خونه و پسرم کشته شد، چند روز یا شایدم چند ماه از مردم کناره میگرفتم، دوست نداشتم باهاشون حرف بزنم... بالاخره رفتم کتابخونه و موضوعی رو انتخاب کردم که فکر میکردم روحم رو کمی آرامش بده، تا یه خورده راحت بشم، چیزی رو میخواستم که ادامه حیات بشر بعد از مرگ رو برام توضیح بده. هنوز هم این موضع فلسفی و هر چیزی که به انسانها ربط داشته باشه رو دوست دارم. این علاقه در قلبم باقی مونده؛ بچه که بودم داستانهای علمی دوست داشتم، و همهشون رو میخوندم، اصلاً مجذوب مطالعه هستم. باید بار سنگین مرگ پسرم رو کمی سبک میکردم.»
نقش مهمی را که کتابخانهها در شرایط محاصره و جنگ کرواسی در جوامعشان ایفا میکردند به نواختن موسیقی و یا هنرنمایی در چنین شرایطی قابل تشبیه است. یکی از کتابخوانان کتابخانه شهر دوبروونیک ارزش کتابخانهها از لحاظ سرمایه اجتماعی را اینگونه توصیف میکند:
«کتابخونه برای ما مثل یه پرستشگاه بود. به ما امید میداد. اصلاً وجود کتابخونهها در اون زمان نماد و تجلی ایستادگی در برابر دشمن حساب میشد، و باز بودنشون یعنی اینکه روحیه ما قویه. شاید دشمن بتونه همه چیزِ ما رو از بین ببره ولی ما از کتاب خوندن دست نمیکشیم و به زندگی زیر سایه فرهنگ ادامه میدیم، تا چشم دشمن کور بشه. من باز بودنِ کتابخونه رو به برنامههایی مثل اجرای کنسرت زیر بمبارون تشبیه میکنم... و چیزایی مثل همین... یعنی نیاز به فرهنگ برای حفظ هویت فرهنگی... که با ادبیات و موسیقی میشه به اون دست یافت.»
خاتمه
ما با این پژوهش میخواستیم فعالیت و ادامه حیات کتابخانهها، کتابدارها و مراجعان آنها را در شهرهای تحت محاصره طی سالهای جنگ کرواسی (1995-1991) مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم. ابتدا، بعضی از یافتههایِ برگرفته از مصاحبههای تاریخ شفاهی را خلاصه و سپس ارزش کتابخانهها به عنوان سرمایه اجتماعی را از آنها استنتاج نمودیم.
کتابداران و مراجعان کتابخانهها انتظار نداشتند آتش جنگی که در کشورشان شعلهور شده بود دامن آنها را نیز بگیرد و کتابخانهها برای حفاظت از بخشهای ارزشمند و منحصربهفرد مجموعههای خود از قبل آمادگی نداشتند. با این وصف، کتابخانهها حتی در زمان محاصره نیز همچنان به مراجعان خدمت ارائه میدادند. اکثر کتابداران در شهرهایشان ماندند و به دلایل متفاوتی به کارشان ادامه دادند که عبارتند از: امنیت شغلی، تعهد حرفهای، احساس تکلیف، غرور، و مقاومت میهنپرستانه در برابر دشمن. شمار مراجعان و همچنین درخواست کتاب در خلال محاصره افزایش یافت. بخش اعظم کتابهای درخواستی مراجعان شامل ادبیات سبک و سرگرمکننده، کتابهای مهیج و حادثهای میشد، هر چند عدهای نیز ادبیات کلاسیک را میپسندیدند؛ سربازانی که کتابهای خود را به جبهه نبرد میبردند، مادرانی که به دنبال فقدان فرزندانشان وسواسگونه کتاب میخواندند، و رفتار مؤدبانه و حرفهای کتابداران در شرایط پرمخاطره.
آن مقدار از شبکههای اجتماعی که واسطه پیوند مردم به یکدیگر بوده و طبق قاعده رفتار متقابل، بین آنها پل میزند عموماً به عنوان سرمایه اجتماعی شناخته میشود. ارزش اجتماعی کتابخانهها در جنگ میهنی به ظهور رسید. کتابخانهها، کتابداران و کتابخوانان در قالب یک شبکه اجتماعی به هم پیوند میخوردند؛ شبکهای که به آنان ارزش فردی و اجتماعی میبخشید. از نتایج میتوان فهمید که کتابخانهها چگونه در سراسر دوران جنگ در چند جبهه عملیات میکردند و غالباً تنها نهاد فرهنگیِ کاملاً فعال در جوامعشان بودند. اقاریر کتابداران و کتابخوانان، شاهدی است بر این امر که کتابخانهها با ادامه خدمترسانی در وخیمترین شرایط حاکم بر کشور، ارزش خود را به جوامعشان اثبات کردند. از زبان این تاریخهای شفاهی میتوان داستان روایت نشده شجاعت، شایستگی، و مردمداری علیرغم مواجهه با قساوت دشمن را شنید.
پایان
کتابخانههای کرواسی در محاصره 1995-1991 (1)
کتابخانههای کرواسی در محاصره 1995-1991 (2)
[1]-Marica Sapro-Ficovic
[2]- بخش کوتاهی از این مقاله از 9 تا 13 اکتبر سال 2013 در اجلاس سالانه انجمن تاریخ شفاهی در شهر اوکلاهامای آمریکا قرائت گردید. آنچه در اینجا میخوانید ترجمه مقاله زیر است:
Marica Šapro-Ficović, “Libraries under siege in Croatia, 1991-1995.” Oral History Forum d’histoire orale 34 (2014), Special Issue on Human Rights and Oral History
تعداد بازدید: 7201
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3