تاریخ شفاهی در قرن 21: مباحث و نظریههای بنیادی (1)
نویسنده: گابریلا اسکارتاشینی اسپادارو[1]
مترجم: صدف عابدی
23 دی 1394
چکیده: این مقاله به بحث درباره جایگاه نظری تاریخ شفاهی در تغییرات کنونی اجتماعی جهان پرداخته و کلیت مفاهیم بنیادی در درک آن را بررسی میکند، مانند: هویت، خرده تاریخ، میراث فرهنگی ناملموس، خاطرات جمعی، رابطههای عینی–ذهنی برای ارزیابی اظهارات شفاهی به عنوان منابع تاریخی، ردّ پای مقاومت و پایداری و شواهد زندهی گذشته. جایگاه نظری تاریخ شفاهی در رابطه مستقیم با عملکرد آن از طریق سازوکار فعالیتهای اجتماعی حال حاضر قرار میگیرد. تاریخ شفاهی به وسیله گستردگی تاریخی خود توانست به عنوان یک میراث علمی افقهای دورتری بپیماید و نظریات پیشرفتهتری در مفاهیم بنیادی ارائه کند. تحلیل تواناییهای تاریخ شفاهی برای حفظ این نظریات ضروری است زیرا به تقویت توضیحاتی میپردازد که بارها به وسیله تاریخ رسمی مورد بیاعتنایی واقع شدهاند.
کلمات کلیدی: تاریخ شفاهی، هویت، گذر اجتماعی، میراث فرهنگی نا ملموس، خرده تاریخ
«گذشته مانند زمین سنگفرشی است که خیلیها دوست دارند در آن بدوند، انگار که در یک اتوبان هستند؛ در حالی که خیلیهای دیگر، با صبوری، سنگ به سنگ جلو میروند، آنها را از زمین بر میدارند و نگاه میکنند چون میخواهند بدانند در زیر آنها چه چیز نهفته است.»
ژوزه ساراماگو – سفر فیل
در 1988، اولین گردهمایی تاریخنگاران شفاهی آمریکای لاتین و اسپانیا که در مکزیک برگزار شد، روشن کرد که تاریخ شفاهی به درجه اعلای خود نرسیده است و هنوز با اقتداری که برای آن تصور میشود فاصله دارد. این امر احتمالاً به دلیل گرایش قابل توجهی است که به در هم آمیختن اهداف ملی– سیاسی با علمی–پژوهشی در پروژههای مورد مطالعه وجود دارد. سالها گذشته است و گردهماییهای مختلفی برپا شدهاند که این فرصت را فراهم کردند تا به احیا و ساماندهی ایدههای اولیه بپردازیم که در بین آنها شاید قابلیت تاریخ شفاهی برای زنده نگه داشتن جریانات تاریخی در شرایط و موقعیتهای جدید قابل توجه باشد. حقیقتی که اثبات شده است یا بهتر بگوییم، به تحقیقات عملی بینالمللی تبدیل شده است که راه طولانی پیموده و افراد بسیاری را نیز در این راه با خود همراه کرده است. افرادی که میتوانند تجربیات خود را در اختیار بقیه بگذارند. در این راه هر فرد مسیر مختلفی را طی کرده است که باعث به وجود آمدن نتایج و تجربیات غنی و متفاوت شده است.[2]
جامعه قرن 21
در سی سال اخیر حوادثی پیش آمد که ارزش و اعتبار کلمه انسان عادی را تغییر داد؛ انسانی که جایی در تاریخهای رسمی نداشت. در اروپا دیوار برلین فرو ریخت، اصلاحات سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد، چکسلواکی به دو کشور مستقل تبدیل شد، اتحادیه اروپا شکل گرفت و غیره. در آمریکای لاتین نیز زنجیره جریانات سیاسی با رویکرد دموکراتیک به وجود آمد که راه گرایشات موروثی به سمت تاریخ شفاهی را هموار کرد و باعث شد جریاناتی به وجود بیاید که شروع به تقویت این نوع از تاریخ کند، چه از نظر نظری و چه عملی.
در آن زمان، برای شناخت بنیادی مسائل که به آگاهی علمی نیاز داشت، «کمیته گلبنکیان برای بازسازی ساختاری علوم اجتماعی» در سال 1993 تأسیس شد که هدف آن انجام مطالعات کاربردی درباره حال و آینده علوم اجتماعی بود. این کمیته بینالمللی از دانشمندان علوم طبیعی، اجتماعی و انسانی تشکیل شده بود که استفاده چندجانبه از علوم اجتماعی را برنامهریزی کردند و این برنامه در واقع نوعی بازسازی بنیانهای نظری و روشهای قدیمی بود تا بتوان در زمان مطالعه و تحلیل جامع هر نوع جریان سیاسی آنها را به کار گرفت. برای این منظور و همچنین شناخت روشهای مختلف توسعه لازم بود تا نگرش اقشار مختلف تشکیل دهنده طیف علوم اجتماعی را در نظر گرفت.[3]
در رابطه با عینیت در دانش، کمیته نشان میدهد که بازشناخت بنیانهای اجتماعیِ آگاهی هیچ گونه تناقضی با مفهوم عینیت ندارد[4] و به عنوان یک استراتژی با این هدف که چگونه به عینیت سوق پیدا کنیم، مشخص میکند که در مبارزه با چند بخش کردن دانش و تأکید بر گرایش علوم اجتماعی به جهانشمول بودن و پذیرش تجربیات فرهنگی و انجام مطالعات موفق خواهد بود.
در نتیجه، اگر این هدف درباره موارد مطالعاتی تحقق یابد پس به کار دانشمندان نیز خواهد آمد. این عقیده وجود دارد که هیچ دانشمندی نمیتواند از بافت فیزیکی و اجتماعی خود جدا باشد، به همین دلیل هر ارائه مفهومگرایانه بر پایه تعهدات فلسفی و اخلاقی است.
این کمیته مشخص میکند که، تمام مطالعات انجام شده ریشهای در بستر اجتماعی دارند بدین صورت که در هنگام انجام یک تحقیق، تمامی اطلاعات حقیقی جمعآوری شده بر پایه جهانبینی محقق و نوع نگرش او به نمونههای نظری زمان خود است.
از سوی دیگر، نشان میدهد که، درباره گروههای اجتماعی مورد تحلیل، باید این درک وجود داشته باشد که به هنگام کنار گذاشتن گروههایی که تجربهی انسانی خاصی را به اشتراک میگذارند، یک درک مفهوم عظیم از جریانات تاریخی به وجود میآید که در آنها اقشار متفاوتی از جامعه دخیل بودند. در نتیجه، طی لحظات خاصی از تاریخ، نخبگان حاکم در جهان، با تفاوتهای اساسی، در مقابل مردمی قرار میگیرند که در برابر محدود شدن حقوقشان مقاومت میکنند. این مردم بازیگران جدید جامعه هستند که به مفاهیمی چون هویت مشترک و دفاع از طبیعت جذب شدهاند و سعی دارند در هجوم کاپیتالیسم دوام بیاورند. اینها مانند یک جنین در دل جامعهای نو هستند، «تربیت شده در صفحاتی از تاریخ توسط قدرت هویت».[5]
این بازیگران جدید جامعه خواهان حقوقی مانند هویت جمعی هستند و همچنین حقوق فرهنگی که به آنها در جهت توانمندسازی کمک کند و بتوانند ظرفیت جستجوی حقیقت در سیاستهای پیوسته را بالا ببرند. همچنین خواهان استراتژیهای جدیدی هستند که کلیت اجتماعی را تضمین کنند و نگرش مثبت و حمایت شده از سوی جامعهای که در آن رشد میکنند را به همراه داشته باشند و البته شناسای نقش تاریخی باشند که باید در مقابل سیستم حاکم بازی کنند.[6] در مقابل این چندگانگی[7]، واژه مغایرت یک مفهوم جدید تاریخی پیدا میکند یعنی اگر از زاویه جدیدی به آن نگاه کنیم میتواند سازنده قوانینی با اهداف مخصوص به خود باشد.
تاریخ شفاهی در این بافت تعریف میشود. همگرایی نظاممند یکی از سازوکارهای ساختارگرا است. در حالی که حیطه شفاهی نوعی ایده مبارز در برابر اتحادی است که میخواهد اهداف و مقاصد تمام دنیا از جمله تاریخ و نظام را کنترل کند. به موجب این ایده، از تعدد و چندگانگی دفاع میشود. بدین وسیله، افرادی با هویتهای مقاومتی پیدا میشوند که شخصیتشان در جریان جنبشهای خودجوش اجتماعی شکل گرفته است همانطور که در «پنیر و کرمها»[8] توضیح داده میشود. متنی از کارلو گینزبورگ[9] که نگرش یک آسیابان قرن شانزدهی است به جهان و در واقع به بررسی نوع روابط ستمکارانه طبقات حاکم با زیردستان میپردازد که به وجودآورنده بحث حرکتهای مردمی هستند.[10]
متون این کتاب داستان آسیابان، دومنیکو اسکاندلا معروف به منوچیو را از آغاز زندگی روستاییاش در محل دورافتادهای از آلپ ونتو[11] تا زمان مرگش به جرم بیدینی را روایت میکند که دستور آن به خاطر تفتیش عقاید صادر شد.
طی قرن 16 در اروپا، تاریخ به طور ویژهای به شکل شفاهی وجود داشت. افراد کمی سواد خواندن و نوشتن داشتند. گینزبورگ نشان میدهد که برای آشنایی با روایتهایی مثل داستان منوچیو، باید به اصلاحات و همچنین گسترش نشر آنها پرداخت. «عدم شناخت فرهنگ آن زمان و آن طبقه اجتماعی به این دلیل نیست که مردم از آن فرار میکنند بلکه به علت منحرف شدن مسیر اطلاعات و فقدان ارتباطات است. فرهنگ نیز مانند زبان به افراد افقی از امکانات پنهان میدهد، زندانی انعطافپذیر و نامرئی که درون آن میتوان به انجام کارهای دلخواه پرداخت، اما با یک آزادی مشروط.» بن مایه این ایده همان نگرشی است که به وسیله منوچیو بسط داده شده و به نوعی نماد زمان اوست. به همین دلیل، این نظریه که طبقه حاکم تنها به وجودآورنده افکار سرنوشتساز یک جامعه بوده است به نوعی رد میشود. با مهیا شدن شرایط، بالاخره شکست انحصار (مونوپولی) انجام گرفت و بروز آگاهی نسبت به انتقال شفاهی نسل به نسل و گروه به گروه شکوفا شد و باعث مشخص شدن این موضوع شد که: موقعیتهایی که ما را به سوی روایت تاریخ سوق میدهند، فراتر از یک فرد هستند و نیازهای اجتماعی و جمعی را مطرح میکنند که در آنها ممکن است یک گروه، یک قشر، یک ملت یا هر اجتماع دیگری نقش داشته باشد.» او اضافه میکند که: «هیچ عمل انسانی نیست که با یک جمع کلیت مرتبط نباشد.» در حرفه تاریخنویسی لازم است که زندگی عادی کنار گذاشته شود و از آگاهی به رابطه تنگاتنگی که بین گذشته و حال وجود دارد، فاصله گرفته شود، زیرا که گرایشات مخصوص هر تاریخنگار که در شرایط خاصی زندگی کرده و او را به تحقیق تاریخی واداشته است، در آن دخیل میشود.»[12]
قرن 21 دارای ویژگیهای دیگری است. قطعاً همه موافقیم که شبیه همان 5 قرن پیش، تفکرات بنیادی که به وسیله گروه قدرتمندان مطرح میشوند، با آن دسته از تفکرات گره میخورد که خیلی وقتها جایگاهی در جریانات آن میان ندارند اما در جامعه رواج پیدا میکنند و باعث جرقه زدن معنا و مفهوم تازهای میشوند. وجود فناوریهای مختلف برای احیای اظهارات شفاهی به همان شکلی که بودند و همچنین قابلیت ذخیره و حفاظت از اسناد شفاهی جدید، بخشی از زندگی روزمره است. سخت است که تأثیر اجتماعی فناوری را در 5 قرن پیش باور کنیم، اما نمونههایی داریم که نشان میدهند در سخنرانیهای رسمی مستمعین صدای جایگزین را گوش میدادند.
امروزه، در زمینه اقتصاد جهانی، سخنرانیهای رسمی کنترل شده، از قبل بازبینی شده و به شکلی واحد هستند که در برخی کشورها میتوانند متناقض هم باشند اما یک هدف مشخص برای این کار وجود دارد: حفظ سلطه بر نظام جهان در مقابل موقعیتهایی مثل توسعه پایدار، تغییرات آب و هوایی و یا مبارزه با فقر. استانبول 2002 و کوپنهاگ 2009 را قطبهای اتحاد و جهانیسازی در برابر تعدد و پلورالیسم معرفی میکنند اما زمان حال را به همان رویه زمان منوچیو ادامه میدهند که رسانههای ارتباطی، در بعضی قسمتها، دفاتر تقتیش عقاید بودند.
نه یکپارچگی نوشدارو است و نه چندگانگی آخرالزمان. همچنین در زمان حال، برای جریانات سیاسی و اجتماعی بسیار سودمند خواهد بود که رسانهها ارزشهای فناپذیر را پررنگ کنند. به قول باومان، «جوامع کارناوالی»[13] در واقع جوامعی هستند که طی یک موقعیت گذرا و خاص شکل میگیرند و فعالان اجتماعی را تحت تأثیر هویتهای فناپذیر و زودگذر قرار میدهند. به همین دلیل تأیید میکند که: «در جهان متجدد و خشن موقعیتهای آنی و امنیتهای شکستنی، عقاید کهنه، متهجر و دگم دیگر کاربردی ندارند.»[14]
با وجود اینکه به نظر میرسد اتفاقات در حال تکرار شدن هستند، اما تنها عوامل آنها ثابت هستند. گردانندگان این جریانات به نظرف همان قبلیها هستند، اما این طور نیست؛ عوامل دیگر مثل شرایط، شایعات و برنامه و نقشهها نیز به همین ترتیب. نسل این جنبشهای اجتماعی، بین وضعیت موجود و جامعهای که به وجودآورنده گزینههایی است، روابط جدیدی تعریف میکند که به دوگانگی ارزش میبخشد. در نتیجه تاریخ شفاهی «آگاهی بومی در بطن یک بافت جهانی است که به عنوان فضایی برای تولید آگاهی و ایجاد روابط کاربرد دارد.»[15]
نمونههای قطعی از تغییرات در جوامع مختلف وجود دارد که با فعالتر شدن نسلی اتفاق افتادهاند که از دامان مجمعها، سازمانهای غیردولتی، جنبشهای عقیدتی و بومی بیرون آمدهاند و برای شنیده شدن صدای بیصداها تلاش فراوان کردند.
مشخص است که ما افراد بشر «هرگز مطمئن نخواهیم بود که دوران آزادیمان برای انتخاب آرزوهایمان یا رها کردن آنچه ما را آزار میدهد و یا حتی حفظ شرایطی که در حالت عادی از آن لذت میبریم، چقدر به طول میانجامد»،[16] اما در برابر منع انتخاب هویت و زندگی که حقیقتی است که گذشته را محو و زمان حال را تحلیل میبرد، اندیشهی آلن تورن در ذهن طنین انداز میشودکه میگوید: «لازم است پرهیز کنیم از هر آنچه باعث میشود ناتوانی خود را باور کنیم.»[17]
ادامه دارد...
منبع:
Gabriela Scartascini Spadaro, “Historia Oral en el siglo XXI: Reflexiones en torno a sus fundamentos teóricos”, TESTIMONIOS, Año 2 Nº 2 – Invierno 2011, Publicación Científica y Periódica de Historia Oral, pp: 251-271.
[1] - Gabriela Scartascini Spadaro, gabys@pv.udg.mx, lauraeva@hotmail.com
دکترای رشته علم برای توسعه پایدار از دانشگاه گوادالاخارا.
[2]-Aceves, Jorge “Prólogo” en Historia Oral. Ensayos y aportes de investigación, CIESAS, México, 2006.
[3]- Wallerstein, Immanuel (coord.) Abrir las Ciencias Sociales: Informe de la Comisión Gulbenkian para la reestructuración de las Ciencias Sociales, Siglo XXI Editores, España, 1999.
[4]- Wallerstein, Immanuel. Abrir las Ciencias… cit.
[5]- Castells, Manuel La era de la información. La sociedad red, Vol. I, Siglo XXI Editores, México, 2000.
[6]- Touraine, Alain ¿Cómo salir del capitalismo?, Paidós, Barcelona, 1999.
[7]- مفهوم چندگانگی میتواند هم بار مثبت داشته باشد و هم بار منفی. پاتریشیا سافا این طور میگوید که " مدرنیته بیش از آنکه حقیقتی یکدست باشد، ما را به سمت چندگانگی و مشروعیت بخشیدن به جدایی اجتماعی فرهنگی کشانده است.این مطالب در کتاب این نویسنده با عنوان زیر آمده است.
“Identidades locales como construcción del sujeto, símbolos colectivos y arena política: una propuesta metodológica” en Historia oral. Ensayos y aportes de investigación, México, CIESAS, 2006.
از طرف دیگر، چندگانگی به عنوان نماد مبارزات در برابر جمع گرایی و ائتلاف شناخته میشود؛ آنطور که آلن تورن در منبع زیر اشاره میکند:
Cómo salir del liberalismo Paidós, Barcelona, 1999.
[8]- El queso y los gusanos
[9]- کارلو گینزبورگ، نویسنده و تاریخنگار ایتالیایی که بیشتر به مبحث خرده تاریخها پرداخته است. (م.)
[10]- Ginzburg, Carlo, El queso y los gusanos. El cosmos según un molinero del siglo XVI , Editorial Océano, México, 1997, (1976).
[11]- از توابع استان پوردنون ایتالیا (م.)
[12]- Ginzburg, Carlo El queso y los gusanos…cit.
[13]- comunidades de guardarropa
عنوانی که باومان به جوامع تودهای نسبت میدهد.
[14]- Bauman, ZigmunIdentidad, Losada, Buenos Aires, Losada, 2005.
[15]- Aceves, Jorge “Prólogo”, cit.
[16]- Bauman, ZigmunIdentidad, cit.
[17]- Touraine, Alain ¿Cómo salir del capitalismo?,cit.
تعداد بازدید: 6164