در طرح تاریخ شفاهی مشترک میان یک کتابخانه و روزنامه
گالیله، قهرمان ناراضی از حمله بندرگاه پرل میگوید
کریستا مدسن[1]
ترجمه: عباس حاجی هاشمی
06 دی 1394
آرماندو چیک گالیله[2]، 94 ساله، خود را فردی میداند که خدمت کردن تنها عادتش در زندگی بوده و خود را به هیچ وجه یک قهرمان نمیداند. او تمایلی به جلب توجه و دریافت جوایز یادبودی ندارد که به عنوان تنها کهنه سرباز بازمانده از حمله بندرگاه پرل[3] به وی میدهند.
وی میگوید: «من تنها کهنهسربازی نیستم که باقی ماندهام. آنها باید با افراد دیگری مصاحبه کنند. من فقط میدانم که کاری که کردم از صمیم قلبم بود و قرار نیست مدام به آن برگردم.»
با این حال این کهنهسرباز درخواست مرا برای یک مصاحبه در اتاق بیمارستانی که در آن به سر میبرد پذیرفت. گالیله اخیراً دچار شرایطی شد که پزشکان مجبور به بستری کردن وی در بیمارستان فلپس[4] شدند. روز قبل از مصاحبه، روز بزرگداشت کهنهسربازان بود که او توانست یک مرخصی کوتاه مدت از بیمارستان بگیرد تا نامهای را که متن کامل در وبسایت ما قرار دارد را مطالعه کند. این نامه به اعضای کلوپ روتاری که یک کلوپ سرویس بینالمللی است و هدفش در کنار هم آوردن رهبران حرفهای برای فراهم آوردن خدمت انساندوستانه، تشویق معیارهای عالی اخلاقی و کمک به ایجاد صلح در دنیا تشکیل شده است.
زمان در گذر است و روز بزرگداشت حادثه پرل هاربر کمکم فرا میرسد. یک تعطیلی بزرگ دیگر، که او همیشه در چنین روزی با گذاشتن یک حلقه گل در ساحل هوران شهر اسلیپی هالو[5] یاد دوستان از دست رفتهاش را گرامی میدارد.
گالیله از آن روز تعریف میکند- که در 20 سالگی، او و تعدادی از دوستانش به طور اتفاقی برای خدمت نظامی ثبت نام کرده بودند- او بسیار لاغر بود و خوردن یک موز باعث شده بود که او از رد شدن به خاطر لاغری بیش از حد نجات یابد. پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان اسلوکام[6] در نیوراچل[7]، او را به رسته مخابرات هاوایی اعزام کردند. در آن زمان او دیپلم داشت و با سواد به حساب میآمد.
گالیله در زمان رکود بزرگ شده بود و این دوران را با خوشحالی به یاد میآورد: «هیچ پولی نداشتیم. دوران خوشی بود. همه در یک قایق بودند.»
دو برادر دیگر او هم در طول جنگ جهانی دوم در جبهه اروپا مشغول به خدمت بودند. هر سه آنها به طور معجزهآسایی زنده ماندند و سالم به خانه برگشتند؛ دعای مادر بیوه و مومن آنها مستجاب شده بود. بیش از 40 نفر از پسران دبیرستان آنها به این اندازه خوش شانس نبودند؛ این تعداد برای مدرسهای به آن کوچکی بسیار زیاد بود.
گالیله به سرعت همسر– لدا[8] که متأسفانه چند ماه پیش در سن 92 سالگی و پس از 68 سال زندگی مشترک فوت کرد- و کاری در نمایندگی فروش شورلت برای خود دست و پا کرد که تا آخر در همانجا مشغول بود.
پسران او به ارتش نپیوستند و او هم این را میخواست. او گفت: «مردم آن را بدون دلیل میپذیرند. شهروندان فداکاری را درک نمیکنند یا اینکه اصلاً به آن توجهی ندارند.» این روزها جنگ فرق دارد و او هم نمیخواست که پسرانش برای آن ثبت نام کنند.
او به نوهها و نتیجههایش میگوید که آنها میتوانند با شجاعت هر کاری را که میخواهند انجام دهند. برای او، فداکاری و مایه گذاشتن از خود یک حس غریزی بود. و مردم هم به او اعتماد کرده بودند. به عنوان یک معتمد و جانشین شهردار در اداره آتش نشانی انتخاب شد و باعث شد تعدادی از یادمانهای جنگ که در روستاهای ما نصب شدهاند آن شخصیتهای بزرگ را به ما یادآوری کنند.
او میگوید: «من نه برای خودم، بلکه متعلق به مردم هستم. هدف شما در زندگی چیست؟»
کلیپها و فایل صوتی کامل مصاحبه با چیک گالیله را در کنار نامهای که وی اخیراً درباره روز کهنهسربازان نوشته است را ببینید. ماه آینده داستان هلن مانکای[9] 99 ساله از همان خانه شهر اسلیپی هالوو[10] که او در آن بزرگ شده است را خواهیم شنید.
این پروژه تاریخ یک همکاری مداوم میان کتابخانه وارنر[11] و روزنامه هادسون ایندیپندنت [12] است.
[1] Krista Madsen
[2] Armando “Chick” Galella
[3] Pearl Harbor
[4] Phelps
[5] Sleepy Hollow
[6] Slocam
[7] New Rochelle
[8] Leda
[9] Helen Manca
[10] Sleepy Hollow
[11] Warner Library
[12] Hudson Independent
تعداد بازدید: 3710
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3