شناخت قدرت تاریخ شفاهی

نیکیل گُویند[1]
ترجمه: ناتالی حقوردیان

17 آذر 1394


آلکسیویچ را پلی فونیک (چند آوایی) شناخته‌اند و او توجه همگان را به گروهی از صداهای نادر جلب می‌کند که خود آنها را متوازن می‌کند. در آثار وی، این صداها بیشتر از آن زنان هستند. عکس از آسوشیتد فرانس پرس.

نیکیل گویند می‌گوید: «اعطای جایزه‌ی نوبل به سِوِتلانا آلکسیویچ[2] باعث دلگرمی است و ندا از آن می‌دهد که روزنامه‌نگاری به شیوه مقالات بلند که زمانی بخشی از ادبیات به شمار می‌رفت، دیگر به عنوان رشته‌ای مستقل شناخته شده است.»

اعطای جایزه‌ی نوبل ادبیات امسال به خبرنگار اهل روسیه‌ی سفید [بلاروس] و تاریخ‌نویس شفاهی، سوتلانا آلکسیویچ در کنار سایر جنبه‌های مهم آن، به رسمیت شناخته شدن نوشته‌های غیرداستانی به عنوان بخش لاینفک و پویای ادبیات بود که این خود قابل تحسین است. البته پیش از این هم جایزه‌ی نوبل به ژانرهای غیر ادبی تخصیص یافته است. به عنوان مثال، این جایزه در سال 1902 (دومین سال اعطای جایزه‌ی نوبل) به کلاسیک یونانی و محقق لاتین، مومسن[3]، در سال 1950 به برتراند راسل[4]، فعال صلح و فیلسوف و بدتر از آن در سال 1953 به تاریخ‌نویس و زندگی‌نامه‌نویس امپریالیست وینستون چرچیل[5] اختصاص یافت. اما این موارد استثنا هستند. حتی در ادبیات هم کمیته‌ی تصمیم‌گیرنده چاره‌ای جز این ندارد که بین ظرفیت رقابت ژانرهای مختلف مانند شعر، رمان، درام و داستان‌های کوتاه، تعادل برقرار نماید.

به نظر می‌رسد که حتی در این گونه نوشته‌ها و تکثیر ژانرها، اساس زیبایی‌شناختی و ارزش‌های اخلاقی مهم‌ترین نکاتی هستند که باید به آنها توجه شود. رمان، با دید سطحی، بیشتر در رابطه با جهانی افسانه‌ای است و روزنامه‌نگاری به جهان واقعی می‌پردازد. اما وحدانیت رمان و خبرنگاری کمتر در جنبه‌های داستانی آنها بوده و بیشتر به توان آنها برای تصور قاطعانه و گذر از واقعیت شگفت‌انگیز و رساندن آن به خواننده باز می‌گردد. کمیته‌ی نوبل آثار آلکسویچ را چندآوایی[6] معرفی نمود که توجه همگان را به صداهای نادر و متنوعی جلب می‌کند که در آثار وی به خوبی و زیبایی به شیوه‌ای متعادل ارائه شده‌اند. به جای پرداختن به مسائل متداول زنان قربانی، آلکسیویچ وارد حوزه‌ای پرخطر می‌شود که دو جنبه‌ی متفاوت دارد و این حوزه مربوط به زنان سرباز است و از جمله مسائل گوناگونی که در آن مطرح می‌شود به بحث در این مورد می‌پردازد که چرا برای زنان کهنه‌سرباز ازدواج کار دشواری بود.

این میزان از جزئیات و مسائل را تنها در روزنامه‌نگاری به شیوه‌ی مقالات بلند یا در کتاب‌های تاریخ شفاهی می‌توان جای داد. آثار آلکسیویچ در مورد حمله‌ی شوروی به افغانستان، پسران رویین [7] (1992)، کمتر به صراحت و بلاغت بیان جنگی قهرمانانه یا صلحی صرفاً اخلاق‌گرایانه تمرکز داشته و بیشتر از زاویه‌ای غیر متعارف و از دید مادران سربازان روس به مسئله نگاه می‌کند – سربازانی که جان باخته بودند اما مادرانشان اغلب در کافه‌ها دور هم جمع شده و طوری در مورد فرزندانشان با یکدیگر سخن می‌گفتند که گویی هنوز زنده و در خدمت کشورند.

فن آلکسیویچ اساساً مصاحبه‌ی همدلانه است که با پرده‌برداری تدریجی و آهسته از درد و رنج راوی، خواننده به زمینه‌های فکری دست‌نخورده جنگ پی می‌برد. خواندن جزئیات دقیق کتاب‌هایی با این موضوع ممکن است تنها راه درک دقیق جنگ یا شورش باشد – در چنین مواردی، خواندن کتاب نزدیک‌ترین راهی است که یک فرد در خارج از آن جامعه می‌تواند به وسیله‌ی آن مسئولیت اخلاقی را درک کند. تماشای صحنه‌های بمباران به صورت زنده در تلویزیون با خواندن فاصله‌ی زیادی دارد. با وجود ابزار بصری، دیگر نمی‌توانیم به آسانی این که از دور نظاره گر تخریب باشیم را ببخشیم.

پسران روئین (که بلافاصله پس از فروپاشی شوروی سابق منتشر شد) عنوان خود را از این واقعیت بر گرفت که شوروی تقریباً هیچ وقت رسماً به وجود جنگ با افغانستان اعتراف نکرد. اجساد سربازان به صورت ناشناس در تابوت‌هایی رویین به کشور بازگردانده شده و عموماً مراسم خاکسپاری به صورت پنهانی برگزار می‌شد. در رژیم‌های توتالیتر که آزادی بیان را از بین می‌برند، اثری مانند پسران روئین هم برای نویسنده – مصاحبه‌گر و هم برای مصاحبه‌شوندگان بسیار خطرناک است. چنین شرایطی در هند نیز طنین‌انداز است. یعنی جایی که خشونت میان دو ایالت، که هرگز رسماً کسی به آن اعتراف نکرد، باعث شد تا شرایط برای قربانی شدن انسان‌ها تشدید شود. اولین چیزی که یک قربانی بر جای گذاشت خشونت بود و دومین امر این که هرگز این خشونت و خسران به رسمیت شناخته نشد. نویسندگان هندی که به عنوان مثال با شاهدان جدایی هند و پاکستان صحبت می‌کنند اغلب خبر از آن می‌دهند که قربانیان احساس می‌کنند که هند و پاکستان هر دو به آنها خیانت کرده‌اند زیرا هرگز برای قربانیان این مسئله یادبود رسمی از سوی هیچ کدام برگزار نشد. بر خلاف هولاکوست که صراحتاً به آن اذعان شده و یادبود عمومی نیز برای آن برگزار شد، در هند (همانند روسیه‌ی آلکسیویچ) خشونت‌های بسیاری رخ می‌دهند که هرگز رسماً به آنها اشاره نشده و دولت تلاش می‌کند تا خشونت و کشتار منطقه‌ای را به نام حفظ تمامیت ملی‌ و عظمت جنبش آزادیخواهی بی‌اهمیت جلوه دهد.

تاریخ شفاهی آلکسیویچ مکمل سنت عظیم رمان‌نویسی اعتراضی روس (که مشهورترین آن آلکساندر سولژینتسین[8] است که در سال 1970 برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شد) بوده و هم چنین سنت شعر اعتراضی روسیه (همانند ژوزف برودسکی[9] که در سال 1987 برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شد) است.

این مسئله که تصویر کامل از سیاهه‌های خشونت را تنها می‌توان با تکمیل جنبه‌های مختلف آن با ژانرهای متفاوت به دست آورد، روز به روز بیشتر پذیرفته می‌شود. چیزی که آنها را متحد می‌سازد حس شهروندی است که باعث پا گرفتن و گردش قدرت از یک دولت یا چند دولت اقتدارگرا می‌گردد – آلکسیویچ از یک طرف اوکراینی و از یک طرف بلاروس است اما مرکز قدرت که بر اروپای شرقی سایه می‌افکند در شوروی/روسیه قرار دارد.

این امر هم چنان در روسیه صادق بوده و همواره روسیه مغز متفکر کشورهای شوروی سابق است. در چنین نظام متمرکزی، خشونت نه تنها حاصل درگیری مستقیم بین گروه‌هاست بلکه تفکر ناسالم، ابتکارات از بالا به پایین نیز به این مسئله دامن می‌زنند – در کتاب او در مورد تاریخ چرنوبیل، نه تنها واقعه‌ی چرنوبیل بلکه فاجعه‌ی پوشاندن و جمع کردن آن نیز توضیح داده شده است – و این نشان می‌دهد که دولت‌های فاسد عموماً فاقد صلاحیت نیز هستند.

به صراحت می‌توان گفت که تاریخ‌نویسان شفاهی و روزنامه‌نگاران متکی به شیوه‌ی مقالات بلند به تدریج اعتباری را کسب می‌نمایند که زمانی امتیاز انحصاری ادبیات بود. با این که داستان‌نویسی جمعی و فنون درام ادبیات کمک شایانی به رسانه‌ها می‌کنند، رسانه نیز می‌تواند جزئیات و دیدگاه‌های تحلیلی خوب روزنامه‌نگاری را در اختیار ادبیات قرار دهد.

 

 

 

مطلب مرتبط: صداهایی از چرنوبیل، تاریخ شفاهی یک فاجعه اتمی

 

 


[1] Nikhil Govind

[2] Svetlana Alexievich

[3] Mommsen

[4] Bertrand Russell

[5] Winston Churchill

[6] polyphonic

[7]  Zinky Boys

[8] Alexander Solzhenitsyn

[9] Joseph Brodsky



 
تعداد بازدید: 6291


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124

شبِ عملیات فتح‌المبین فرا رسید. حمله ساعت دوازده آغاز شد. مزدوران اردنی، مصری، سودانی و... را جایگزین واحد ما کردند و ما بلافاصله به خط مقدم آمدیم. این مزدورها کینه عجیبی از نیروهای شما داشتند. امکان نداشت اسیری را زنده بگذارند. تا ساعت سه بعد از نیمه‌شب حمله‌ای روی موضع ما نبود ولی از موضع دیگر صدای توپ و خمپاره به شدت شنیده می‌شد. ساعت سه صدای تیراندازی و الله‌اکبر بلند شد.