بازنگری خاطرات یک سرباز استرالیایی جنگ جهانی اول:
آسیبها، خاطرات و تاریخ شفاهی (3)
آلیستر تامسون
Alistair Thomson
ترجمه: صفا صهری
24 آبان 1394
فرد فارال، 1940، بیرون تالار تجارت ملبورن پس از رژه روز می (روز کارگر) درحالی که نشان کهنهسربازی خود را به یقه لباسش زده است.
در دهه بعد، با معاینات منظم و در پاسخ به درخواستهای مکرر برای افزایش حقوق و مزایا، "ریپت" فهرست شکایتهای "فرد" را پذیرفت، اما اعلام کرد نتوانسته شواهد عینی دال بر عوارض جدی جنگ پیدا کند. در اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 میلادی در حالی که "فرد" شکایتها و درخواستهای مکرری داشت، کاملاً آشکار است که پزشکان "ریپت" فکر میکردند او یا اغراق میکند و یا برای گرفتن حقوق بیشترعلائم جدیدی ابداع میکند. یک اظهار نظر در سال 1927، "من شک دارم پیش از این که درباره حقوق و مزایایش تصمیمگیری شود، او به بهبودش اقرار کند." نتیجهگیریهای درمانی پزشکان تحت تأثیر قضاوت آنها درباره وضعیت جسمی و روحی "فرد" بود. او یک مرد لاغر و کند بود، مرد کوچک اندامی که تغذیه خوبی نداشت، مردی مبتلا به کمخونی با صدای تودماغی، یک مرد کند ذهن با فهرستی از شکایتها ... او لاغر و عصبی با گوشهای بزرگ بود و افسرده به نظر میرسید. وقتی از او میخواستم پاهایش را خم کنم، حسی نداشت. این توصیفها از خصوصیات "فرد"، با توجه به تب اصلاح نژاد (جنبش اجتماعی که به دنبال اصلاح ویژگیهای وراثتی نامطلوب بود)، نشان میدهد "فرد" عنصری ناپاک و بدحال بوده، چرا که از هر دو نظر جسمی و روحی گونه نامطلوبی به شمار میرفته است.
هیچ پزشکی تحت تأثیر پرگویی و رفتار مجادلهگرانه "فرد" قرار نگرفت. "فرد" پرحرف و گلهمند بود. او استعداد ممانعت از معاینه داشت و همه چیز را زیر سئوال میبرد. سابقه خوبی هم نداشت به عنوان مثال عضو اتحادیه کارگری و حزب کارگر(1926)، نامزد حزب کارگر به عنوان افسر قضایی(1929)، کمونیست متعهد (1930) و نامزد حزب کمونیست در انتخابات شهر نیوسات ولز (1932). به هر حال "فرد" یاد گرفته بود چگونه درباره یک موضوع بحث و جدل کند و چگونه با مقامات کنار بیاید، اما پزشکان چالشهای او با مقامهای ارشد را دوست نداشتند.
به همین دلیل پزشکان "ریپت" در رد کردن "فرد" به عنوان یک فرد مالیخولیایی به سرعت عمل کردند و شکایتهای او را به ضعف اخلاقی و جسمی ربط دادند. آنها نپذیرفتند که ضعف او دلایل روانی دارد که ریشه در جنگ دارند. "فرد" به عنوان یک فرد بیحال و مبتلا به ضعف اعصاب (بیمیلی و خستگی عصبی که ما امروزه به آن افسردگی میگوییم) توصیف میشد. او غمگین به نظر میرسید، عصبی بود و در صحبت کردن لکنتی جزئی داشت. روی پیشانیش چروک خورده بود و حرکات تیک مانند داشت. یک پزشک "ریپت" در سال 1927 به این نتیجه رسید که "فارال" به بیماری نوروپاتیک[1] (فردی با حساسیت عصبی غیرطبیعی یا دیگر بیماریهای اعصاب) مبتلا است. اما هیچ کدام از پزشکان "ریپت" فکر نکردند این علائم میتواند عوارض جنگ باشد. البته در سال 1927 یک نفر پرسید آیا بیماری روانی "فرد" پیش از جنگ سابقه داشته است؟! و نتیجه گرفت وضعیت روحی "فرد" ارثی یا ناشی از وضعیت بد سلامت جسمی او است که به علت سابقه کاریاش پس از جنگ به وجود آمده است. اگر بیماری عصبی از عوارض جنگی به شمار نمیآمد، پس "ریپت" مسئولیتی برای درمان آن نداشت و به همین دلیل هیچ پیشنهادی به "فرد" نشد.
در مصاحبههای ما "فرد" به من گفت که وخامت سلامتی او در سال 1926 ناشی از اختلال عصبی و از عوارض جنگ بوده، بیماریای که در تمام طول عمر از آن رنج برد. البته او درباره مراحل بعدی ضعف و وخامت سلامتیاش به تفصیل صحبت نکرد و موجب شد من تداوم و وخامت حال او را دست کم بگیرم. گزارشهای درمانی "ریپت" تأیید میکند که در سال 1938 "فرد" یک بار دیگر دچار ضعف و افت بدنی شد. در اواخر دهه 30 او بیکار شد، از همسرش طلاق گرفت (تا حدی به دلیل اختلاف نظرهای سیاسی با خانواده محافظهکار همسرش) و به ملبورن نقل مکان کرد تا همراه شریک[2] جدید زندگیاش، دات پالمر[3]، فعال حزب کمونیست، دنبال کار بگردد. در سال 1938 و دوباره در 1939"فرد" در دادگاه تجدید نظر برعلیه حقوق و مزایای 15 درصدی خود اقامه دعوی کرد و برای اولین بار مدعی شد بیماری عصبی او نتیجه خدمت در جنگ است. او توضیح داد در برابر چیزهایی که افراد عادی را درگیر نمیکند او به شدت تحریکپذیر است. با هرگونه هیجان دچار بیخوابی و لرزش میشود و این علائم را کم و بیش از زمان خدمت در جنگ پیدا کرده است. او به "ریپت" اعلام کرد که در سالهای 1920 و 1921 به علت بیماری "بی قراری" تحت درمان دکتر آرتور[4] در خیابان مکواری[5] سیدنی بوده است. اما در گزارشهای دهه 20 "ریپت" چیزی برای تأیید اظهارات "فرد" وجود نداشت و تحقیقات "ریپت" در سال 1939 نشان داد مطب دکتر "آرتور" در خیابان مکواری در سال 1932 پس از مرگ وی تعطیل شده است و پرونده درمانی "فرد" در این مطب در دسترس نیست. "فرد" این درمان را در مصاحبه با من به خاطر نیاورد، اما بعید به نظر میرسد که او این داستان را ساخته باشد. ریچارد آرتور یک پزشک برجسته و یک شخصیت مردمی بود که به درمان اختلالهای عصبی از جمله اضطراب جنگ در مطبش در سیدنی میپرداخت.
در سال 1939 "ریپت" در پاسخ به ادعای جدید "فرد" او را نزد روانپزشک فرستاد. دکتر گادفری[6] از ابتدا به این موضوع مشکوک بود. گزارش 36 صفحهای او نشان داد خدمت شش ماهه و منقطع "فرد" برای ایجاد بیماری روان رنجوری جنگ کافی نبوده است. او گفتههای سایر پزشکان که گلهمندی و اضطراب "فرد" را سرزنش کرده بودند، نقل کرد و به دو فرم درخواست بیمه عمر در دهه 20 اشاره کرد که فرد در آنها اعلام کرده بود از سلامت روان برخوردار است و هیچ سابقه بیماری روانی نداشته است. ("فرد" مانند بسیاری دیگر از متقاضیان بیمه عمر در فرمهای درخواست بیمه بیماریهایش را کم اهمیت جلوه داده بود، او هیچ وقت تصور نمیکرد "ریپت" به این اسناد مراجعه و از آنها علیه او استفاده کند.) در معاینات دکترگادفری متوجه شد "فرد" نسبتاً افسرده و روان رنجور به نظر میرسد، اما درباره سردرد، عدم تمرکز، سرگیجه و غش کردن متقاعد نشد. گادفری نتیجه گرفت این سرباز هیچ مشکلی به جز ضعف ارثی در مواجهه با مشکلاتش ندارد، وضعیتی که با احساس مورد بیعدالتی قرار گرفتن همراه شده است. با این استدلال "فرد" درونگرا و تا حدی خیالباف معرفی شد. بنابراین هیئت مدیره "ریپت" نظرات دکتر گادفری را پذیرفت و به "فرد" نوشت اگرچه دکتر تأییدکرده او از اختلالهای عصبی رنج میبرد، اما از آنجا که این بیماری مربوط به جنگ نبوده، "فرد" مستحق دریافت مزایا نیست.
در استرالیای دوران بین دو جنگ جهانی آسیبهای روانی ناشی از جنگ به طور گستردهای در میان مردم پذیرفته شده بود. با این وجود عقاید پزشکی متفاوت بودند. بعضی پزشکان، احتمالاً گروه اقلیت در دهه 30، به آسیبهای روحی ناشی از شدت خشونت و ترس در جنگهای مدرن معتقد بودند. درمیان این دسته از پزشکان مخالفتهایی هم وجود داشت درباره این که آیا آسیبهای روانی ناشی از خستگی و استرس هستند یا نتیجه سرکوب احساسات متضاد درباره ادامه دادن به جنگ و یا ترک آن به وجود میآیند؟! تحلیلهای روانی فرویدی جدید درباره سرکوب به تازگی تأثیرگذار شده بود. درمان قربانیان اضطراب و وحشت جنگ در پیشرفت روانشناسی و تحلیلهای روانی در استرالیا نقش مهمی داشت، همان طور که در دیگر کشورهای درگیر جنگ این گونه بود.
اما هنوز اغلب پزشکان استرالیایی در دوران میان دو جنگ جهانی اول و دوم معتقد بودند اختلالهای روانی پس از جنگ ناشی از ضعف اعصاب شخصیتی است که در شرایط جنگ و حتی بیشتر زیر فشارهای زندگی پس از جنگ "فرد" را مستعد بیماری و ضعف کرده است. به همین دلیل چون هیچ گزارش پزشکی درباره آسیب روانی و هیچ توضیح پزشکی قابل قبولی درباره اختلال روانی مرتبط با جنگ وجود نداشت، پزشکان "ریپت" مایل نبودند بپذیرند بیماریهای عصبی از عوارض جنگ هستند. بنابراین دکتر "گادفری" این طور نتیجه گرفت که شخصیت "فرد" وی را برای ابتلا به اختلالهای عصبی مستعد کرده است. اختلالهایی که منجر به ناتوانی او در مدیریت مشقتهای زندگی پس از جنگ شده، نه این که مشکلات او از آثار جنگ باشد. "فرد" در مصاحبه با ما این طور به خاطر آورد:
«خب، میدانید، علی رغم اینکه شما یک بازو، یک پا، یک دست یا چیزی مثل آن را نداشتید، گرفتن حقوق و مزایا به سختی برنده شدن در لاتاری تاتس[7] بود. اختلالهای اعصاب و دیگر ناتوانیها به رسمیت شناخته نمی شد... آنها با سربازها موقع مصاحبه و معاینه طوری برخورد میکردند، انگار آنها شهروندان درجه دهم بودند.»
اما سیاستهای "ریپت" و باورهای پزشکی رفته رفته تغییر کردند و در پایان دهه 40 "فرد" مورد حمایت قرار گرفت. پس از تصمیمگیری سال 1939 "فرد" از رفتار تحقیرآمیز "ریپت" ناراحت بود (او ناراحت بود که میز بررسی حقوق و مزایا مانند قرار گرفتن در سرزمینهای مورد تخاصم آن هم در خاک دشمن به نظر میرسیده است) و تصمیم گرفت خارج از این سیستم درمانش را دنبال کند. در مصاحبه با ما "فرد" به خاطر آورد در 1940 رگ الری[8]، روانشناس ملبورن به او تکنیکهای تنفس را آموزش داده بود که موجب کاهش اضطراب در روح و جسمش میشد و لکنت زبان او را که از زمان جنگ از آن رنج میبرد، درمان کرده بود. الری، روانشناس مشهور و مترقی که علاقمندیهایی هم به اتحاد جماهیر شوروی داشت با "فرد" در گروههای رادیکال ملاقات کرد و سپس او را مجانی درمان کرد. یاداشتی در پرونده "فرد" در"ریپت" در سال 1944 تأیید میکند که دکتر الری خارج از سیستم "فرد" را به علت ابتلا به "بیقراری" مورد مداوا قرار میداده است. اما معلوم نیست که آیا الری به "فرد" گفته که علائم بیماریاش به جنگ مربوط است یا نه؟!
در سال 1949 سرانجام "ریپت" این ارتباط را هنگامی که "فرد" برای زخم اثنی عشر درخواست حقوق و مزایای عوارض جنگ کرده بود، پذیرفت. "فرد" در طول معاینه پزشکی "ریپت" به دکتر "فریدمن" گفت که هنوز از کابوسهای گاه به گاه درباره جنگ رنج میبرد. "فریدمن" پیشنهاد داد که "فرد" دوباره پرونده اختلال عصبی او را باز کند، زیرا به گفته او اختلال عصبی یک عامل مهم در ابتلا به زخم اثنی عشر بود. "فریدمن" دلیلی برای شک و تردید نسبت به اظهارات "فرد" درباره درمان اختلال عصبی توسط دکتر "آرتور" در سالهای 1920 و 1921 که قبلا دکتر "گادفری" در سال 1939 از آنها چشم پوشی کرده بود، نمیدید. علاوه بر این، به دلیل نگاه گستردهتر قانون بازگشت به میهن سربازان که به تازگی اصلاح شده بود و به سربازان برای هر بیماری چه از عوارض جنگ بوده باشد و یا نه مستمری پرداخت میکرد، او استدلال کرد که "فارال" در زمان خدمت استرس شدیدی داشته و مطمئناً سرمازدگی پا و جراحت آن هر نوع روان رنجوری را در او تشدید کرده است. هیچ گزارشی از مخالفت با این تشخیص جدید در پرونده وجود ندارد و "ریپت" بالاخره پذیرفت که هم زخم اثنی عشر و هم اختلال عصبی از عوارض جنگ بودهاند و حقوق "فرد" را تا 40 درصد افزایش داد.
اگرچه "فرد" در دهه 40 بر لکنت زبان خود غلبه کرده بود، گزارشهای "ریپت" تأیید کرد که حملههای عصبی در طول زندگی او ادامه داشته است. با پذیرش بیماریها از سوی "ریپت"، "فرد" در سال 1950 به علت وخامت حالش به مدت سه هفته و یک بار دیگر در سال 1961 به مدت هفته در بیمارستان "ریپت" بستری شد. پس از سال 1961 "فرد" با بهانههای پزشکی بازنشستگی زودتر از موعد گرفت، و در سال 1962 حقوق و مزایای عمومی به خاطرعدم توانایی اشتغال به عنوان سرباز جنگی شامل حال او شد. در سال 1983، تنها چند ماه پیش از اولین مصاحبه ما، "فرد" به "ریپت" اعلام کرد که بیماری عصبی او در شرایط هولناکی قرار دارد. با صدای تلفن از جا میپرد، از کم حافظگی رنج میبرد و نگران قرارهایش است، در خیابان غش میکند و به همین دلیل بیرون از خانه اعتماد به نفس کافی ندارد. هنگامی که من این مقاله را در سال 2013 مینوشتم، گزارشهای "ریپت" از "فرد" در دوران پس از سال 1983 با استناد به قانون حفظ حریم خصوصی 30 ساله در آرشیو ملی همچنان بسته بود، اما "فرد" خودش کپی گزارشهای "ریپت" را نگه داشته بود و قبل از مرگش آنها را در آرشیو ملبورن به امانت سپرده بود. این گزارشها تأیید میکنند که او پنج هفته به خاطر وخامت دوباره سلامتیاش با علائم مشابه سال 1987 بستری شده بود. ما آخرین مصاحبه خود را یک ماه پس از مرخصی او از بیمارستان انجام داده بودیم. "فرد" به من گفت که وضعیت سلامت او این اواخر وخیم بوده، ولی دقیقاً نگفت که علت چه بوده و درباره بستری شدن حرفی نزد. با این حال در خلال مصاحبه هنگامی که من از خستگی او اظهار نگرانی کردم و پیشنهاد استراحت دادم، او پاسخ داد: "اکنون همه کاری که میتوانم بکنم، صحبت کردن است" و به مصاحبه ادامه داد. "فرد" مصمم بود داستان جنگ خود را تعریف کند و هنگامی که این کار را میکرد هیچ نشانه واضحی از استرس و پریشانی نداشت.
رضایت دادن به تشخیصهای متغیر و متناقض پزشکان "ریپت" درباره وضعیت "فرد" و علت آنها کار بسیار سختی است. همچنین غیرممکن است بتوانیم قضاوت کنیم که آیا "فرد" درباره علائم بیماری خود و کارآمدی سیستم "ریپت" اغراق میکرده یا نه؟! اما در حالی که به روشنی معلوم است او در طول جنگ دچار آسیب جسمی قابل توجه و بیماری شده، معلوم نیست سرمازدگی پا یا جراحت زانو در به وجود آمدن مشکلات بعدی تا چه حدی نقش داشته اند....
"فرد" در اوایل دهه 20 برای کارپیدا کردن خیلی تلاش کرد و بیشتر دهه 30 را هم بیکار بود. او در دوران افسردگی از همسر و فرزندش جدا شد. به عنوان یک عضو فعال حزب کمونیست مدام مورد سوءظن بود و تحت نظارت قرار داشت (آژانسهای اطلاعاتی دولت در سال 1933 پروندهای درباره "فرد" تشکیل دادند که احتمالاً در تمام طول زندگی سیاسی او باز بود). او در دعواهای سخت جناح چپ و راست اتحادیههای کارگری در دهههای 50 و 60 شخصیتی کلیدی بود و در یک ماجرای مشهور به خاطر سوزاندن اوراق رأی دهی اتحادیه که فکر میکرد دستکاری شدهاند، به دادگاه رفت (عجیب نیست که در جریان پرونده در سال 1950 "فرد" به پزشک "ریپت" گفته بود اخیراً بسیارنگران بوده و این نگرانی روان رنجوری او را تشدید کرده است.) پس از انتخاب در شورای حومه شهر ملبورن با رأی بازنشستگان درسال 1973 او شهردار کمونیست این شورا شد که شامل خانوادههای طبقه مرفه "توراک"[9] بود. او در جریان رکود کمونیسم پس از قیام مجارستان (1956) و چکسلواکی (1968) به این حزب وفادار ماند و عقاید مارکسیستی- لنیسیستی خود را در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپایی پیرو آن حفظ کرد. (در نودمین جشن تولدش در سال 1987 کنسول جمهوری دموکراتیک آلمان برای او یک دسته گل بزرگ فرستاد.) با توجه به چنین زندگی سخت و مشکلی، به احتمال زیاد دوران صلح هم به اندازه جنگ برای سلامت روان "فرد" مضر بوده است.
"فرد" بالاخره فهمید و توضیح داد که همه مشکلات جسمی و روحی او ناشی از جنگ بوده و در اواخر دهه 80 هنگامی که بحث آسیبهای روحی جنگ در کلینیکها، گفتگوهای دانشگاهی و مردمی خریدار پیدا کرد، من ارزش واقعی توضیحات "فرد" را پذیرفتم. برای "فرد" این شیوه بیان توضیحدهنده هم منافع عملی برای دریافت حقوق ومزایا داشت و هم حائز اهمیت سیاسی بود. سیاستهای سوسیالیستی میان دو جنگ و تاریخ اضطراب و وحشتهای سربازان استرالیایی پس از جنگ جهانی دوم به "فرد" کمک کرد تا خودش را قربانی آسیب دیده جنگ ببیند. از طریق ارتباطهای "فرد" با "ریپت" بود که او زبان درمانی لازم برای توضیح دادن مشکلاتش را یاد گرفت و تکههای پازل زندگیاش در دوران جنگ و پس از آن را در کنار هم به گونهای رضایتبخش و مفید کنار هم قرار داد. احتمالاً دکتر "آرتور" در سال 1920 دانه وجود ارتباط میان جنگ و بیماریهای عصبی "فرد" را کاشته بود، دانهای که در دوران پس از جنگ با بازنمایی روزنامهها از اضطراب و وحشت سربازان تغذیه شد. در سال 1940 دکتر الری احتمالاً پیشنهاد داده که ارتباطی میان جنگ و اضطراب "فرد" وجود دارد. در سال 1949 دکتر فریدمن[10] با مرتبط دانستن روان رنجوری "فرد" و زخم اثنی عشر این موضوع را رسمی و قابل دریافت مستمری اعلام کرد، و بلاخره در 1950 "فرد" در توضیحات رسمی به این موضوع اشاره کرد و به دیگر پزشکان گزارش داد که بیماری روانی اش موجب "التهاب معده و روده" در وی شده است. "فرد" در ادعای سال 1977 خود درباره ابتلا به بیماری فتق به عنوان عارضه جنگی، تاریخ سه صفحهای زندگی خود در زمان جنگ و پس از آن را برای "ریپت" ارسال کرد و نتیجه گرفت بیماری فتق میتواند به زخم اثنی عشرمربوط باشد که آن هم در نوع خود ناشی از روان رنجوری جنگی او است. بیماری روانیای که من مایلم هنگام مصاحبه آن را بیشتر شرح دهم."هنگامی که من با "فرد" در سال 1983 مصاحبه کردم او همین داستان را گفت که بیماری روانی اش به عنوان یک عارضه جنگی گسترش یافت تا به عقده حقارت تبدیل شد. چرا که پس از جنگ او نمی توانست بدون لکنت صحبت کند زیرا "در درون من هر چیزی گره میخورد، و این موضوع سالها و سالها و سالها ادامه یافت."
ادامه دارد...
آسیبها، خاطرات و تاریخ شفاهی(1)
آسیبها، خاطرات و تاریخ شفاهی(2)
[1] Neuropathic:
یک وضعیت غیرطبیعی و تحلیل برنده سیستم عصبی
[2] Common Law Partner:
زوجی که بدون ازدواج رسمی زیر یک سقف با هم زندگی میکنند.
[3] Dot Palmer
[4] Dr. Arthur
[5] Macquarie
[6] Dr. Godfrey
[7] Tatts [a local lottery]:
لاتاری محلی تاتس.
[8] Reg Ellery
[9] . Toorak:
حومه شهر ملبورن
[10] Dr. Freedman
تعداد بازدید: 6013