آیین عَلَم جوش در آستارا
آرمین حیدریان
29 مهر 1394
چکیده: ایرانیان از گذشتههای دور با آیینها، سنتها، آداب و رسوم خاص خود به پیشواز مناسبتهای گوناگون ملی و مذهبی چون جشنها و سوگواریها میروند. از جمله روزهایی که بزرگداشت آن، همیشه همراه با مراسم ویژهای در ایران است، ایام محرم است. محرم که میآید تالشان آستارا نیز همچون دیگر ایرانیان آداب و رسوم ویژه خود را با شکوه وصفناپذیری آغاز مینمایند. یکی از سنتهای کهن که با حفظ تمام بار مذهبی، حماسی و عاطفی خویش تاکنون در آستارا و مناطق تابعهاش به حیات خود ادامه داده است و مهمترین نماد ایام سوگواری شهادت امام حسین(ع) در این شهرستان محسوب میشود، آیین «عَلَم جوش» است. عَلَم شامل چوبی بلند و اصولاً از جنس درخت شمشاد است که آن را با پارچههای حریرِ رنگارنگ میپوشانند و در قسمت بالای آن، فلزی به صورت یکی از اشکال پنجه دست، استوانه و... نصب مینمایند که هر یک نمادِ مفهومی ژرف و پرمعنا است. این علم چوبی در روزهای تاسوعا و عاشورا در دست افراد خاصی که عَلَمدار نامیده میشوند به شکل خارقالعادهای به جوش میآید و صحنههای دیدنی و مهیجی میآفریند. مراسم آیینی عَلَم جوش که از دوران پیش از اسلام باقی مانده است، فقط در شهرستان مرزی آستارا و حومه آن برگزار میگردد. در این پژوهش که با بهره از روش گردآوری اطلاعات تاریخ شفاهی و انجام گفتوگو با هفت تن از اهالی سالمند منطقه و برخی منابع مکتوب صورت گرفته ساختار، نمادشناسی، علل تقدس، تاریخچه عَلَم و آیین عَلَم جوش، آداب و تشریفات به جوش آمدن و نیز باورهای بومیان نسبت به علم بررسی شده است.
کلید واژگان: عَلَم جوش، ایام محرم، تالشان، آستارا، گیلان.
مقدمه:
کشور ایران در دوران باستان و بعد از آن، همیشه به عنوان یکی از گذرگاههای مهم اقوام مختلف و نیز مهد تمدن بشری مطرح بوده است که قومیتهای گوناگون برای فرار از فشارهای اقوامِ پشتِ سریِ خویش، بهبود وضع معیشت، یافتن چراگاههای فراوان، نزدیکی به جاده ابریشم و علل دیگر تصمیم به کوچ اجباری و اختیاری به این خطه و سکونت در آن گرفتهاند. این تنوع قومی در کنار تنوع جغرافیای طبیعی، آب و هوایی و ادیان و مذاهب میراث امروز ماست. هر یک از این اقوام با توجه به شرایط محیطی و تاریخ گذشته قومی خویش باورها و آداب و رسوم خاصی دارند که هنوز که هنوز است بسیاری از آنها به شکل جدی مورد تحقیق قرار نگرفتهاند. یکی از اقوام ساکن در شمال ایران و جنوب غربی دریای خزر (کاسپین/قزوین) قوم تالش است.کوههای تالش که ادامه رشته کوههای البرز است، چون دیواری محافظ، باعث حیات و جلوگیری از نابودی بسیاری از آداب و رسوم کهن نزد تالشان شده است. از میان آداب و رسوم کهنی که در نزد تالشان شهرستان آستارا و حومه آن از گذشتههای دور، از نیاکانشان به ودیعه گذاشته شده، مراسم بومی- آیینی «عَلَم جوش» است. باورهای عرفانی و متافیزیکی، همچنین تجربه صدها ساله ساخت عَلَم و اجرای این مراسم در سینه کهنسالانی نهفته است که در مناطق ناشناخته و کوهپایههای دوردستِ شهرستان آستارا به سر میبرند و عقاید و فنونشان با گذشت زمان در سراشیبی فراموشی قرار گرفتهاند. لذا شناسایی باورها و شیوههای اجرای این آیین باستانی که دارای بار معنوی، حماسی و عاطفی است و نیز معرفی و تحلیل این سنتِ بومی بیانگر ضرورت این تحقیق و قدمی در جهت ثبت فرهنگ، هنر و میراث معنوی مردم این دیار است. تاکنون هیچ تحقیق علمی در این موضوع صورت نگرفته و بسیاری از افراد نسل جدید بومی با وجود تحصیلات عالیه، فارغ از اندیشههای اساطیری و باورهای عامیانه قدیمی نیاکانشان زندگی میکنند و اطلاعی از شیوه ساخت، عِلل اجرا و نیز مفهوم نمادها و پیامهای این آیین ندارند. این پژوهش به بررسی این آیین از دیدگاههای تاریخی و مردمشناسانه پرداخته و تلاش کرده سؤالهای بیجواب گذشته را پاسخ دهد.
تاریخچه عَلَم و آیین عَلَم جوش
از گذشتههای دور در کشورهای متمدن و کهن عَلَم یا پرچم به اشکال مختلف وجود داشته است که به عنوان نماد یک کشور یا حکومت مسلط بر آن مملکت محسوب میشد که درفش کاویانی ایرانیان را به عنوان نمونه از آن میان میتوان نام برد. اسکارمن با تحقیق در یک تابلو موزائیک مکشوف در شهر پومپی درباره جنگ اسکندر و داریوش هخامنشی (که اکنون در موزه ناپل محفوظ است) و سکههایی که از سلسله فراتاکارا (آتش پرستان) پارس از معاصرین سلوکیها بر جای مانده است و با مطالعه و تحقیق در اقوال فردوسی راجع به درفش کاویان به این نتیجه رسیده است که درفش مذکور، «چرمپارهای مربعشکل بوده که بر نیزهای نصب شده و نوک نیزه در پشت آن از بالا پیدا بوده است و بر روی چرم به حریر و گوهر زینت یافته بود...» (صفا، 1384 : 572) همچنین طبق شواهد موجود تاریخی «بیرق کوروش هخامنشی عبارت بود از هیکل عقاب زرین با بالهای گشاده که به نیزه بلندی نصب کرده بودند.» (پیرنیا، 1389: 1 /341) از طرف دیگر میدانیم در سرزمینهای ایران باستان، اقوام متعددی میزیستهاند که هر یک باورها و آداب و رسوم خاص خود را داشتهاند. حال سؤال اینجاست که چرا این نحوه عَلَم ساختن و اجرای مراسمی با این تشریفات ویژه فقط در یک منطقه کوچک و خاص تمرکز یافته است. البته گفتنی است این مراسم در دو نقطه دیگر کشور نیز گزارش شده که البته هر دو با آستارا در ارتباط هستند: نخست در یکی از محلات شهرستان خوی که به وسیله تالشان مهاجر در آنجا اجرا میشود. این عده مدعیاند از تالشان آستارا هستند که در جنگ چالدران برای یاری سپاه صفوی به آن سو رفته و اکثریت آنها در جنگ با عثمانیها کشته شده و قلیلی که زنده ماندهاند آنجا ساکن شده و آداب و رسوم کهن خود را حفظ نمودهاند. و دوم در محله حسینیه اردبیل که آستاراییان مقیم آنجا با اینکه از نظر زبانی تحلیل رفتهاند، آیین عَلَم جوش را که یادگاری از اجداد و مردم شهرشان بوده حفظ نموده و در چند سال اخیر سعی در ترویج آن کردهاند.
در تحقیقی که از کهنسالان آستارا و توابع آن* در مورد تاریخچه عَلَم و عَلَم جوش به عمل آمد، همگی با اندک تفاوتی در جزئیات متذکر این مسئله بودند که از زمانی که چشم باز کردهاند و به اطراف خود نگریستهاند، مراسم عَلَم جوش را بین تالشان آستارا دیدهاند و به صورت دقیق نمیدانند این رسم از چه زمانی به وجود آمده است، اما از اجداد خود شنیدهاند که این رسم از زمان صفویان رونق دو چندان گرفته و به دست آنها رسیده است. این کهنسالان چنین نقل میکنند که در عصر صفویه جنس عَلَمها از طلا و نقره بوده است ولی بعدها با بالا رفتن ارزش مادی جواهرات، جنس سَرِ بیرقها به آلیاژهای فلزی و آهنی مبدل شد. جنس عَلَمها از چوب درخت شمشاد بود. به جای روسریهای زنانه امروزی نیز در گذشتهها، معمولاً تالشان پارچههای گرانقیمت از جنس حریر و ابریشم به عَلَمها میبستند که بعدها این رسم نیز برچیده شد و این عده بارها با چشمان خویش دیدهاند که عَلَم فرد عَلَمدار را از روی چَپَرها و دیوارهای یک و نیم متری پرانیده است. گفتنی است چند سال قبل در روستای «خانههای آسیاب» شهرستان آستارا که از روستاهای کوهپایهای است و 100 درصد اهالی آنجا تالش زبان و شیعه مذهباند، سَرِ عَلَمی به شکل پنجه دست در زیر خاک نمایان شده بود که به وسیله بومیان از زیر لایههای سطحی خاک به بیرون کشیده شد و گویا از جنس طلای سفید بوده است. سرنوشت آن شئ با ارزش چه شد و کجا رفت بر ما پوشیده است. اما اینکه چرا در آن روستا پیدا شده به این خاطر است که آنجا از مراکز مهم سکونتی و حکومتی منطقه در گذشته بوده است. در تاریخ جامع آستارا و حکام نمین آمده است: «آستارا در زمان سلاجقه و در قرن هفتم هجری قمری به مرکزیت خانههای آسیاب دارالحکومه مشایخ و دارای شاه(حاکم) بوده است.» (نعمت اللهی، 1380: 165)
در مجموع رواج عَلَمهایی با نماد پنجه دست و آیینهای مرتبط با آن در میان تالشان آستارا نمیتواند بیارتباط با صفویان و بالعکس باشد. چرا که از یک طرف میدانیم «شاه اسماعیل، مؤسس سلسله دیرپا و نیرومند صفوی به سال 905 در سن 14 سالگی به پایمردی هفت صوفی پاک اعتقاد، قیام مردانه و تاریخی خود را از گیلان آغاز کرد» (شکری، 1363 : 18) که بسیاری از سران اولیه سپاه وی از جمله میرزا محمد آستارایی، خادم بیگ تالش، دده بیگ تالش، رستم کلا چرمینه، فرهاد ورزو و... از تالشان آستارا و مناطق تابع آن بودند و این ارادت دوطرفه تا جایی بوده است که «تا روزی که شاه اسماعیل زنده بود... هر ساله برای رؤسای سکنه تالش هدایا میفرستاد.» (کانلی، 1389 : 14) پس تالشان میتوانستند تأثیر مستقیم در آراء و عقاید شاه اسماعیل صفوی داشته باشند و از طرف دیگر میبینیم: «پنجه دستی در مقبره شیخ صفیالدین اردبیلی موجود است که آرم پرچم شاه اسماعیل صفوی بوده است.» (ناصری فرد، 1388 : 184) یا این مسئله که: «ذوالفقار قرهگل از سرداران شاه اسماعیل عَلَمی داشت. عَلَم مذبور شکل کُتَل را داشت و استوانهای بود قرمزرنگ که دارای پنجهای بالای آن بود و رنگ قرمز عَلَم نشان میداد که ذوالفقار قزلباش است» (داون، 1380: 77) و در نتیجه پیوستگیهایی میان تالشان آستارا و صفویان مشاهده میشود که بسیار عمیق و مستمر بوده است. این موضوع در انتصاب حاکمان آستارا به وسیله صفویان نیز دیده میشود. به شکلی که: «بایندرخان تالش فرزند امیرحمزه خان حاکم آستارا مورد عنایت شاه عباس قرار گرفته و حکومت آستارا به او تفویض شد و عَلَم و نقاره و خَلعَت برای وی فرستاده شد.» (سرتیپ پور، 1371 :77 ) از آنجا که آستارا در دوران صفویه از مراکز مهم صفویان و تختگاه تالشان محسوب میشد، احتمال دارد که این عَلَمها هر یک بازمانده از عَلَمهایی باشد که پادشاهان صفوی به حاکمان آستارا دادهاند. در دوران قاجار نیز آستاراییان با شکوه تمام مراسم آیینی عَلَم را برگزار مینمودهاند، از جمله در کتاب اخبارنامه در این باره آمده: «در روز تاسوعا و عاشورا ساکنان روستاهای اطراف، با عَلَم ویژه خویش به دارالحکومه نزد میرحسن خان تالش (حاکم آستارا) میآمدند و به عزاداری میپرداختند.» (میرزا احمد لنکرانی، 1380 : 176) این موارد نشانگر بومی بودن این آیین نزد تالشان آستارا و نیز اهمیت فوقالعادهاش برای ساکنان منطقه است.
ساختار عَلَم
عَلَم یا بِیرَق که به آن پرچم و درفش نیز میگویند، شامل چوب بلندی است که در گذشتههای دور فقط از چوب درخت شمشاد ساخته میشد اما بعدها موارد معدودی از جنس درختان گردو و توت نیز ساخته شده است که دور آن را با پارچههای حریرِ رنگارنگ به ویژه سبزرنگ میپوشانند. در قسمت بالای عَلَم، آلتی فلزی را که به اشکال گوناگون از جمله: پنجه دست، دست بر روی استوانه، سرنیزه (پیکان)، سه شاخه، آدم نما، شمشیر کوچک، میوه انار و... است نصب مینمایند. بخش فلزی، از بخش زیرین عَلَم که چوبی است قابل جدا شدن است و به وسیله پارچه به همدیگر وصل گردیدهاند. این آلات فلزی به رنگ طلایی روشن و در بیشتر مواقع طلایی تیره مایل به سرخ هستند. عَلَمها در گذشته به دست تالشان بومی ساخته شدهاند. این گونه عَلَمهای چوبی در سراسر شمال ایران به ویژه گیلان دیده میشود که در هر ناحیه منطبق با آداب و رسوم و باورهای ساکنان آنجا شکل گرفتهاند و به حیات خود ادامه دادهاند که آیینهای عَلَم جوش در نزد تالشان آستارا، عَلَم بَندی در میان تالشان ماسوله و عَلَم واچینی در بین تالشان شاه شهیدان رودبار و گالشان اِشکورات رودسر از آن جملهاند. عَلَمهای آهنی عظیمالجثه که در اصطلاح طوق خوانده میشوند و دارای اندازههای مختلف و بسیار سنگین هستند، چند سالی است که به گیلان آورده شدهاند و بومی این دیار نیستند.
نمادشناسی عَلَم
«اصطلاح سمبول که در فارسی دری به نماد ترجمه شده است، ریشه مصدر یونانی، سَمبالین به معنای "به هم پیوستن" و "به هم انداختن" و اسم مشتق یعنی سیمبُلُن از آن ناشی گردیده است. سیمبُلُن در زبان یونانی باستان به معنای نشان، مظهر، نمود و علامت به کار رفته است.» (ناظرزاده، 1367 : 34) نمادآفرینی در تاریخ بشر پیشینه دیرین دارد. بدین معنی که انسان هزاران سال قبل، برای نشان دادن پدیدههای طبیعی و بیان احساسات و عواطفش از نمادها استفاده میکرده است. هرگاه ما به مطالعه زندگی، باورهای دینی و اساطیر انسانهای نخستین بپردازیم، به انبوهی از نمادهایی که هر کدام معرف بخشی از عقاید آنان در مورد طبیعت، زندگی و مرگ بوده است، بر میخوریم. آثار بازمانده از انسانهای بدوی گواه آن است که دنیای آنها جهانی بوده است پر از نمادها، که آنها به وسیله همین نمادها (زبان تصویری) به توجیه و تبیین جهان و پدیدههای آن میپرداختهاند، یا همین حوادث طبیعی توجیهی برای باورهای آنها بودهاند. به گفته یونگ «از آنجایی که چیزهای بیشماری فراسوی حد ادراکات ما وجود دارند، پیوسته ناگزیر میشویم به یاری اصطلاحات نمادین برداشتهایی از آنها ارائه بدهیم که نه میتوانیم تعریفشان کنیم و نه به درستی آنها را بفهمیم و درست به همین سبب است که دینها از زبانی نمادین بهره میگیرند و خود را با نمایهها معرفی میکنند.» (یونگ، 1373 : 34) و بدین گونه است که نمادها آگاهانه آفریده میشوند. نمادهای دیگری نیز هستند که ناآگاهانه و خود انگیخته به وجود میآیند، آنها بیشتر در رؤیاها و حالات کشف و شهود ایجاد میشوند که ریشه در کهنترین باورهای انسانها دارند و بیانگر حالات روحی و چگونگی ارتباط خودآگاه یا ناخودآگاه نیز هستند. از طریق تحلیل و ارزیابی این نمادهاست که میشود در اعماق ناشناخته و مرموز انسان سفر کرد و بر تاریکترین زوایای روح بشر روشنی افکند. خوشبختانه در دنیا علاقه شدیدی برای درک و خوانش نمادها ایجاد شده تا از طریق درک پیامهای مستترشان بتوانند پی به اسرار نهفته در آنها ببرند و بر اساس همین یافتهها بتوانند دیگر کارکردهای اجتماعی انسانهای ادوار کهن را رصد کنند. در میان عَلَمهای شهرستان آستارا، نماد پنجه دست بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده است که در واکاوی معانی آیینی و اساطیری این نماد قبل از هر چیز باید دانست از گذشتههای دور، از زمانی که انسان به فکر یافتن و ابداع روشهایی برای برقراری ارتباط با همنوعان خویش بود نمادها در انواع، اشکال و اندازههای گوناگون خود، در مکانها و زمانهای متفاوت به صورت مستمر کاربرد داشتهاند. از درون غارهای پیش از تاریخ در اقصی نقاط جهان گرفته تا عَلَمهای چوبی و دست ساز تالشان آستارا همه در پی رساندن پیام و مفهومی ارزشمند به دیگران بودهاند. نماد پنجه دست در سرتاسر جهان، میان انسانهای نخستین بیشترین کاربرد را داشته است. «آثار پنجه دست یک نماد جهانی و بسیار کهن است که ما آنها را در قالبهای رنگی (Pictograph) و حکاکی (Petroglyph) در درون غارها و بیرون از غارها در بیشتر نقاط جهان شاهد هستیم. جالب اینکه پنجههای دست یکی از کهنترین آثار بشری است که در دنیا از یک مفهوم و مضمون یکسان برخوردار است و به معنای نماز (نیایش) و تأیید است.» (ناصری فرد، 1388 : 96) وجود نماد انار بر سَرِ آلتِ فلزی عَلَمی قدیمی در مسجد جامع کهن روستای باغچه سرای آستارا - که بیشترین و متنوعترین نمادهای عَلَم را در شهرستان داراست- و همانندی بسیار زیاد آن با انار مفرغی متعلق به هزاره قبل از میلاد مکشوفه از حوزه تمدنی مارلیک رودبار، بر ارتباط عَلَمها با تمدنهای پیش از اسلام منطقه صحه میگذارد. در ضمن در کنارههای دو طرفِ چند مورد از آلات فلزی عَلَمها نقش درخت زندگی که در جام مارلیک رودبار به تصویر کشیده شده است نیز با شباهت خیرهکنندهای مشاهده میشود که همه نشانگر دیرین بودن این نمادهاست. درخت زندگی یک نماد کیهانی است که در زمانهای بسیار دور نماد اتحاد زمین و آسمان، غذای روحانی و حتی روشنگری بوده است. بنابراین چنین نمادهایی پیش از اسلام در گستره جغرافیایی کره زمین پراکنده بوده و وجود داشتهاند. وجود نمادهای پنجه دست در سنگنگارههای پشتکوه خوانسار، تیمره و تیران اصفهان و نیز غار کَرَفتوی کردستان از شاهد این مدعا هستند که ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. به این شکل امروزه پنجه دست در فرهنگ ایرانی- اسلامی، رنگ و بویِ جدیدی یافته و تبدیل به نمادی از خونخواهی، شهادتطلبی، بیعت کردن، پیمان بستن و سپس یادآوری دستان بریده علمدار کربلا حضرت عباس(ع) گردیده است. این نماد همچنین بر سرِ فلزی عَلَمها در عزاداریهای حسینی(ع) و سقاخانهها دیده میشود و هنوز که هنوز است، بعد از گذشت قرنها، نماد پنجه دست و ... در فرهنگ تالشان آستارا از یک بنمایه مقدس و آیینی برخوردار است.
علل تقدس عَلَم
در گذشته عَلَمها به خاطر چوب عَلَم که از جنس درخت شمشاد بوده برای تالشان آستارا مقدس محسوب میشده است، چرا که در فرهنگ عامه تالشان، درخت شمشاد به خاطر همیشه سبز بودن و بر اساس افسانههای عامیانه قدیمی از قداست برخوردار است. منابع مکتوب نشان میدهند که پیش از آیین زرتشت، آریاییها به پرستش توتم و عناصر طبیعت میپرداختهاند. سابقه نیایش درخت تا به امروز در نقاط مختلف گیلان از جمله درخت بقعه چهار پادشاه لاهیجان،درخت بقعه نرگیز(نرجس) خاتون چوبر تالش، باده تربه پونل رضوانشهر و .. ادامه یافته و از این درختان مقدس با عنوان آقادار یاد میشود و به شدت مورد احترام و زیارتگاه بومیان هستند و دقیقاً همان گونه که در عَلَمها شاهد بسته شدن روسریها و پارچههای گوناگون به نیت برآورده شدن حاجات هستیم، به همان شکل شاهد بستن روسریها و پارچههای به خصوص سبز رنگ به درختان مقدس یا همان آقادارها هستیم. برای نمونه «در وسط قبرستان قدیمی حیاط بقعه پیر قطبالدین صفوی در روستای باغچهسرای آستارا، درخت کهنسالی است که در قسمت پایین درخت، ریشهها به صورت پل یا دالانی در زمین فرو رفتهاند. مردم محل را عقیده بر این است که هر کس از لحاظ سنگینی و سبکی گناه خویش هنگام عبور از این پل یا دالان اندازه گناهانش معلوم میشود. بدین معنا که اگر کسی که از آنجا میگذرد بار گناهانش سنگین باشد محققاً شخص هنگام عبور در وسط ریشه گیر میکند و توسط ریشهها مورد فشار قرار میگیرد و دیگر قادر به عبور از آن نخواهد بود اما در صورتی که گناه وی کمتر باشد به سهولت و راحتی از وسط ریشه عبور خواهد کرد.» (عباداله زاده ملکی، 1389 : 64) همچنین از دیگر نمونههای تقدسِ توتمِ درخت در آستارا میتوان به درختان مقدس شمشاد در محوطه بقعه شیخ محمود خیوی در آستارا اشاره نمود. این درختان شمشاد که تعدادشان 12 اصله است دور تا دور بقعه شیخ محمود خیوی را به شکل دایره احاطه کردهاند که در میان آنها یک درخت کهن سال قرار دارد که «به عقیده مردم آن هم مقدس بوده و عدهای از اهالی بخصوص روسریهای ابریشمی رنگارنگ و پارچههای قیمتی را به شاخههای گسترده آن درخت به عنوان نذری میبندند.» (حریری، 1385 : 10) بنابراین مقدس بودن عَلَم در نزد تالشان آستارا به خاطر جنس عَلَم است که از درخت مقدس آنها که شمشاد باشد ساخته شده است. شمشاد با سرسبزی دائمی در طول سال نماد خرمی، شادابی و جنب و جوش و زندگی برای تالشان است که با جنب و جوش عَلَمها قابل تطبیق و توجیه است.
تشریفات برگزاری آیین عَلَم جوش
الف- زمان برگزاری آیین: در گذشته اختصاص به روزهای تاسوعا و عاشورا داشت ولیکن چند سالی است که از روز هفتم محرم به اجرا در میآید و با استقبال عمومی روبهرو شده است.
ب- مکان برگزاری آیین: این مراسم بومی– آیینی معمولاً در حیاط مساجد و زیارتگاهها اعم از بقاع متبرکه اهل تشیع و اهل سنت برگزار میشود.
ج – مشارکت شیعه و سُنی: از عجایب برگزاری این رسم در آستارا این است که هم تالشان شیعه مذهب و هم تالشان سُنی مذهب از این عَلَمها دارند و هر دو قشر به برگزاری باشکوه این مراسم آیینی در حیات مساجد و بقاع متبرکه خویش در ایام محرم به ویژه روزهای تاسوعا و عاشورا میپردازند. قابل ذکر است سالها پیش تالشان سنی و شیعه همه باهم عَلَمهایشان را به نزدیکترین بقعه متبرکه میبردند و در روز عاشورا به صورت مشترک این آیین را اجرا میکردند و در حال حاضر این مراسم مستقلاً در بقاع متبرکه منسوب به تشیع و اهل سنت به وسیله پیروان هر یک از مذاهب یادشده به اجرا در میآید.
د- نگهبان عَلَم: همیشه شخصی به عنوان نگهبان عَلَم مواظب است تا هنگام اجرای مراسم، به عَلَم و عَلَمدار آسیبی نرسد. عَلَم در دست خود شخص نگهبان هیچ وقت به جوش نمیآید و نگهبان عَلَم بودن نیز خود موهبت بزرگی محسوب میشود. او دائماً به دنبال عَلَمِ در حال جوشش میدود و اگر شدت جوشیدن عَلَم در دستِ عَلمدار بالا رود، عَلَم را از او جدا میکند.
ه- عَلَمدارها: از «55 سال پیش که مردم آستارا فقط به تالشی تکلم میکردند» (اسدی دارستانی، 1388: 56) تا امروز که در مرکز شهر تالشان به خاطر تغییر زبان از نظر زبانی (نه قومی) در اقلیت هستند، عَلَمدارها یعنی کسانی که عَلَم در دست آنها به جوش میآید تالشان هستند و اجازه نمیدهند که کسی از مهاجران و بیگانگان آن را اجرا کند. در کنار این معمولاً افراد نیرومند و تنومندی که اخلاق پهلوانی و مردانگی در آنها به چشم میخورد عَلَمها را بر میدارند که این موضوع یادآور بلندکردن عَلَمها به دست عَلَمداران در گذشتههای دور است که از پهلوانان و دلیرمردان ایل بودهاند.
و- موروثی بودن عَلَمداری: عَلَمداری بین تالشان موروثی است. برای مثال شخصی که خود عَلَمدار بوده است و چند فرزند ذکور دارد، عَلَم در دست یکی از آنها به جوش میآید و مابقی از این موهبت معنوی که در آستارا مقدس به شمار میرود، محروم هستند.
ز- نحوه به جوش آمدن عَلَمها: هر کس بخواهد عَلَم را بردارد در ابتدا نگهبان عَلَم از اصل و نسب او میپرسد. اگر نشناسد عَلَم را به او نمیدهد ولی اگر پدران شخص متقاضی آستارایی اصیل (تالشنژاد) باشد و او را بشناسد، این اجازه به او داده میشود که شانس خود را انتخاب کند و ببیند که آیا عَلَم در دست او به جوش میآید یا نه. بعد از اینکه شخص متقاضی این اجازه را یافت، وسیله نعلی شکل مخصوصی را که از جنس چوب است و رویِ آن با پارچههای سیاه رنگ پوشیده شده، و قبل از به جوش آمدن عَلَم بر گردن عَلَمگردان انداخته میشود، بر گردن او میاندازد. در وسط چوب آن وسیله، سوراخی وجود دارد که تهِ نوک تیز عَلَم در آن فرو میرود و کیپ و چِفت میشود تا عَلَمدار بتواند راحتتر عَلَم را حمل کند. بعد از این حرکت اگر عَلَم حرکتی نکرد و به جوش نیامد، وسیله مخصوص را از گردن آن شخص در میآورند و در گردن شخص دیگری میاندازند؛ فردی که استعداد روحی و معنوی این کار را دارد. با در دست گرفتن عَلَم به اذن خداوند آن حالت معنوی خاص از قوه به فعل میآید و به شکل کشیده شدن فرد به وسیله عَلَم، نمود خارجی مییابد. گاهی عَلَمدار چشمان خود را میبندد و سر خود را بر روی عَلَم میگذارد و عَلَم چنان با سرعت به جوش میآید که گویی عَلَم مَرکَبِ اوست و عَلَمدار سوار او شده است اما نکته اینجاست که با فاصله چند سانتیمتری از کنار افراد عبور میکند و به کسی آسیبی وارد نمیکند. نوای نی و طبل به تمام مخاطبان و حاضران در مراسم حس آرامش، سَبُکی و راحتی ویژهای میبخشد. از جمله حرکات دیگر عَلَم در حین به جوش آمدن میتوان به مواردی چون: نوازش نوزادان درون کالسکه، نوازش مداح و عزاداران حسینی(ع)، جابه جا کردن جایگاه گروه موسیقی و طبلزنان مسجد، لمس آب درون طشت محرم و چکاندن آب آن بر سر و روی عزاداران، جابهجا نمودن جایگاه خیمهگاههای مراسم شبیهخوانی ، نوشتن اسماء حسنی خداوند تعالی در خاک حیاط مسجد، لمس کاشیهای حاوی اسامی ائمه اطهار (ع) و... اشاره نمود.
ح - عَلَم و آلات موسیقی: هر وقت گروه موسیقیِ مذهبی مسجد به نِینوازی و نواختن آواهای غمگین و سوزناک میپردازند، عَلَم نیز حرکات موزون، آرام و زیبا اجرا مینماید. اما هر زمان که طبلزنان نوایی تند و حماسی و به اصطلاح محلی جنگی مینوازند، حرکت عَلَم به گونهای است که بسیاری از نوجوانان و جوانان را وا میدارد وضو بگیرند و درون مسجد نماز گذارند. در بعضی از مواقع به ویژه عصر تاسوعا و ظهر عاشورا حرکات عَلَم به قدری تند است که نگهبان به همراه چندین تن نیز نمیتوانند عَلَم را از عَلَم گردان جدا کنند.
دیگر آداب آیین عَلَم جوش
- هنگام حرکت دستههای عزاداری، عَلَم در دست عَلَمدار است و جلوتر از همه حرکت میکند.
- مردمی که در مسیر دستههای عزاداری عَلَم را میبینند به زیارت او میشتابند و معمولاً مقداری پول به عنوان نذری به پارچههای آن میبندند.
- هر وقت دستهای از مسجد یا روستای دیگری به محوطه مسجدی وارد میشود، عَلَم میزبان را به پیشواز او در میآورند و تا عزاداری آن دسته به پایان نرسیده است، عَلَم میزبان در حیاط مسجد به احترام عَلَم میهمان سرپا نگه داشته میشود.
- هر وقت عَلَمها به هم رسیدند به همدیگر سلام میکنند، این موضوع در برابر مساجد سر راه نیز صادق است.
- بسیار دیده میشود که مردم با مالیدن مواد خوراکی مانند قند، چای و نیز وسایلی مثل زنجیر عزاداری و جا نماز و... آنها را متبرک میکنند.
- تا چند سال پیش روز تاسوعا عَلَم مسجد صاحبالزمان(عج) آستارا که بزرگترین وسعت و بیشترین احترام را نزد بومیان آستارایی دارد به بازار برده میشد. کسبه با دیدن عَلَم مسجد صاحبالزمان(عج) و جوشش آن، مغازههای خود را به احترام عَلَم و حضرت سیدالشهدا(ع) میبستند و به دسته عزاداران حسینی(ع) میپیوستند.
- یکی دیگر از رسوم عَلَم جوش در آستارا، به جوش آوردن عَلَم مسجد صاحب الزمان(عج) آستارا با چشم بسته است. این کار که برای اثبات حقانیت این آیین بومی– مذهبی کهن به مخالفان اجرا میشود با عجایب بسیاری همراه است که هر بینندهای را متحیر میکند. چشم عَلَم گردان را با پارچههای چند لایه و عریض، محکم میبندند و عَلَم را به دست او میدهند که در حیاط مسجد یا خیابان اصلی آستارا - در حالی که معمولاً ترافیک شدیدی هم حاکم است- بدون کوچکترین برخوردی با کسی یا چیزی به شدیدترین و هولانگیزترین حالت ممکن عَلَم در دست او به جوشش میآید. این آیین منقلب شدن احوالات بومیان و توبه نمودن بسیاری از اهالی از انجام اشتباهات سابق و نیز بستن نذری به عَلَم را موجب میشود.
برخی باورهای عامیانه درباره عَلَم و عَلَم جوش
- هر کس که عَلَم در دست او به جوش میآید، دارای قدرتی معنوی و خارقالعاده است.
- عَلَمدارها همه متفقالقول میگویند: هنگام جوشیدن عَلَم، فقط سَرِ فلزی عَلَم را که به شکل پنجه دست است میبینند و اوست که آنها را به این سو و آن سو میکِشَد و غیر از آن چیزی نمیبینند و اختیاری از خود ندارند و در حین جوشش عَلَم در حالتِ بیخودی از خویشتن به سر میبرند و اطلاعی از رفتار عَلَم ندارند.
- عَلَم و جوشش آن از اسرار خداوند تعالی است که مصلحت دانسته است تنها بخشی از مردم آن را درک و اجرا نمایند.
- کسی که به دروغ عَلَم را به اینسو و آنسو تکان دهد و به نیت خودنمایی و فریب مردم، طوری وانمود کند که عَلَم دست او نیز جوش میآید، به زودی نتیجه تلخ کارش را خواهد دید و به نفرین عَلَم دچار خواهد شد.
- عَلَمهای در حال جوش که هم زمان در حال جوشیدن هستند، زبان همدیگر را میفهمند و با هم حرف میزنند.
- اگر کسی استعدادش را داشته باشد، همین که دستش به عَلَم خورد، عَلَم او را جذب میکند و به جوش میآید.
- عَلَمهای جوش نزد آستاراییان اصیل (بومی) جایگاه فوقالعاده ویژهای دارند به ویژه عَلَم مسجد روستای کانرود آستارا و عَلَم مسجد صاحب الزمان(عج) شهر آستارا. چنانچه کسی از آزارها یا رفتار ناصواب کسی به ناتوانی اُفتاده باشد و بخواهد آن ظالم را نفرین کند، میگوید: «تو را به عَلَم کانرود سپردم.» یا اینکه میگویند: «عَلَم صاحب الزمان(عج) از پشتت بزند.»
- اگر کسی در دل خویش به صحت جوشش عَلَم در دست عَلَمدارها شک داشته باشد، نیت میکند که عَلَم به دوش او بیاید، که با آمدن عَلَم به دوش او این شکها برطرف میگردند.
- عَلَم در حال جوشیدن را کسی نمیتواند از عَلَمدار بگیرد مگر نگهبان عَلَم که عَلَم با او اُنس و اُلفت گرفته است.
- رسم است که در آستارا هر کسی وارد مسجدی میشود – حتی در روزهای عادی – اول عَلَم آن مسجد را میبوسد و بعد به عبادت یا نشستن در مسجد میپردازد. بانوان و بزرگسالان بیش از دیگران این کار را انجام میدهند.
- در باورهای عامیانه کهنسالان حتی صحبت کردن و پرسیدن از مفهوم و اصالت عَلَم خشم آنها را در پی دارد و میگویند در اسرار خدا جستوجو نکن و این عَلَم را اجدادمان نمادی از معنویت و جوشش آن را نمادی از خواستهها و آمال مردم رنج کشیده میدانند که خداوند در گذشته به اجدادشان به خاطر وفاداریشان به راستی و درست کاری به آنها خَلعَت داد.
نتیجه
عَلَم جوش یکی از آیینهای بومی – مذهبی تالشان آستارا است که از گذشتههای دور تا زمان معاصر با شور و حرارت خاصی همه ساله در روزهای تاسوعا و عاشورا با شکوه هرچه تمامتر برگزار میگردد. این رسم آیینی که به بهترین و مهمترین نماد ایام محرم و عزاداری حضرت امام حسین(ع) تبدیل شده است، همچنان با اقبال عمومی روبهرو بوده و آستارائیان در اجرای این آیین کهن و سنتی اصرار و تعصب ویژهای دارند. این آیین تنها رسمی هست که هنوز هر دو گروه تالشان، یعنی اهل تشیع و اهل تسنن در اجرای گسترده و به نحو احسنت آن کوشا بوده و آن را رسمی بازمانده از دوران پیش از اسلام میدانند که به وسیله نیاکانشان بعد از اسلام نیز حفظ شده و احتمالاً بعد از تغییراتی جزیی در زمان صفویه رونق گرفته و به عنوان پرچم صفویان شناخته شده است. هر عَلَم در قسمت فوقانی سری فلزی به اشکال مختلف دارد که هر یک از آن شکلها نمادی خاص و پر معنا از مفهوم و اندیشهای عمیق هستند. بیشترین نماد به کار رفته در عَلَمها شکل پنجه دست است که از هزاران سال پیش تاکنون نماد تقدس، نیایش و دیگر نشانههای معنوی است. عَلَمها را عَلَمدارها بر میدارند که به اصطلاح بومیان در دست آنها به جوش میآید و مردم محلی نیز در کنار زیارت و احترام به عَلَم، نذر و نیاز خود را اگر به صورت پول باشد به پارچههای عَلَم میبندند و اگر قند و چای خشک و ... باشد نیز به عَلَم میمالند تا متبرک شوند و برکت یابند.
منابع:
اسدی دارستانی، اسماعیل، (1388)، سرگذشت تالشان، رشت، انتشارات بلور.
پیرنیا، حسن، (1389)، تاریخ ایران باستان، جلد1، تهران، انتشارات دنیای کتاب.
تاریخ عالم آرای صفوی، (1363)، تهران، به کوشش: یدالله شکری، انتشارات اطلاعات.
داون، جیمز، (1380)، عارف دیهیم دار، جلد 1، ترجمه: ذبیحالله منصوری، تهران، نشر جهان.
حریری، اشرف آقا، (1385)، آستارا در گذرگاه تاریخ، رشت، انتشارات دهسرا.
سرتیپپور، جهانگیر، (1371)، نامها و نامداران گیلان، رشت، نشر گیلکان.
صفا، ذبیحالله، (1384)، حماسه سرایی در ایران، تهران، انتشارات امیر کبیر.
عباداله زاده ملکی، جمشید، (1389)، آستارا دروازه تمدن، آستارا، نشر مکتوب آستارا.
کانلی، رالف، (1389)، شاه طهماسب قهرمان عشق و جنگ، ترجمه: فروردین صبا، تهران، نشر سمیر.
میرزا احمد لنکرانی، میرزا خداوردی،(1380)، اخبارنامه، ترجمه: علی عبدلی، تهران، نشر وزارت امور خارجه.
ناصری فرد، محمد، (1388)، سنگ نگارههای ایران، خمین، نشر مؤلف.
ناظرزاده، فرهاد، (1367)، نمادگرایی در ادبیات نمایشی، تهران، انتشارات برگ.
نعمتاللهی، بهروز، (1380)، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، اردبیل، نشر شیخ صفی الدین.
یونگ، کارل گوستاو، (1373)، روانشناسی و کیمیاگری، ترجمه : پروین فرامرزی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.
* بومیانی که در این تحقیق مورد سؤال قرار گرفتند:
- حاجی سرخوش مجیدی، 75 ساله، اهل روستای باغچهسرا، اهل تشیع
- مشهدی اژدر تخته فروش( برخوردار جدید)، 95 ساله، اهل روستای قلعه برون، اهل تشیع
- مشهدی فضه قنبرپور، 93 ساله، اهل شهر آستارا، اهل تشیع
- مشهدی میکائیل هزاری، 70 ساله، اهل شهر آستارا، اهل تشیع
- مشهدی قربان اندرونی، 90 ساله، اهل روستای بیبییانلو، اهل تشیع
- مرحوم حاجی رحمان خوش ریحان،88 ساله، اهل روستای شیخ محله ، اهل سنت
- آقای شینه خان صوفیزاد، 91 ساله، اهل روستای سیه ژیه، اهل سنت
مسجد صاحب الزمان (عج) است. تاسوعای سال 1393
تعداد بازدید: 45609