نظریه تاریخ شفاهی (62)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

28 مهر 1394


مورخ شفاهی باید نحوة تعامل خاطرات شخصی با خاطرات عمومی را بفهمد. در پاره‌ای اوقات، قاب یا الگوی خاطره‌ای که بسترساز شکل‌گیری داستان خاطره‌آمیز می‌شود کاملاً متصلب است؛ و در مواردی نیز سیال و انعطاف‌پذیر عمل می‌کند. مایکل فریش استخراج تاریخ شفاهی جنگ ویتنام در آمریکا را مثال می‌زند. تجربة این جنگ در دهه 1980 هنوز تازه بود و به صورت‌های مختلفی توسط رسانه‌ها و دولت بازنمایی می‌شد. از این پراکندگی می‌شد فهمید که معرفی یک قاب داستانی برای قرار دادن خاطرات در دل آن به شدت مسئله‌ساز است.[1]دلمشغولی کنونی کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی به وقایع دهه 1960 مثال دیگری در این زمینه است. قاب کلیشه‌ای داستانی محبوب رسانه‌ها در دهه 1960 آزادی‌های جنسی، جشنواره‌های موسیقی و اعتراضات سیاسی را دربرمی‌گرفت اما قرار نیست همة راویان تاریخ شفاهی قادر باشند خاطرات‌شان را در چنین قابی جای دهند. از سوی نیز ماجرای اتفاقات پشت جبهه جنگ جهانی دوم در انگلستان بارها و بارها در قالب‌هایی مانند مستند، فیلم سینمایی، رمان و مناظرات جاری در اینترنت بازنمایی شده است، لذا کسی برای نقل داستان شخصی خودش کمبود الگو ندارد. روند کنونی افشای تجربیات غیر نظامیان بریتانیا و معرفی آن به دیگران برای کسانی که تجربیات جنگی‌شان تا امروز کم‌اهمیت جلوه داده می‌شد الگوی جدیدی پدید آورده تا خاطرات خود را با تأسی به آن بیان کنند. مراسمات رسمی مانند هفتادمین سالگرد عملیات «نی‌لبک‌زن جادویی»[2] و نمایش تلویزیونی پرطرفدار تجربه‌های یک زن معمولی که بر اساس یادداشت‌های روزانه‌اش برای سازمان «مشاهدة انبوه»[3] ساخته شد، نمونه‌هایی از این الگوهاست.[4]

در اینجا نباید خاطرة جمعی را با خاطرة تاریخی یکسان پنداشت. به گفتة هالبواکس: خاطرة تاریخی در واقع بازنمایی گذشته‌ای است که جایی گم شده، و خاطرة جمعی در گروه اجتماعی‌ای ریشه دوانده که گذشته را از طریق خودآگاهی کسانی که هنوز زنده هستند مدام صیانت و بازتفسیر می‌کند. شاید بتوان این وجه افتراق یا تمایز را با نگاهی به هولوکاست تفهیم نمود. اندک بازماندگان آن واقعه به واسطة تجربة زیسته‌شان[5] هنوز هم ماجراهای آن را به یاد می‌آورند به قسمی که حکم خاطرة جمعی بر آن مترتب است. نسل‌های پس از هولوکاست نیز تجربیات تاریخی خود دربارة چنین رویدادی را از راه آموزش و مطالعة تاریخ به دست آورده‌اند و خود صاحب خاطرة تاریخی شده‌اند؛ تجربه‌ای که از راه روایت‌های گوناگون رسانه‌های تصویری و مکتوب به آنها انتقال یافته است.[6]اما منازعات دهه 1960 و سال 1998 در ایرلند شمالی هنوز در ذهن مردم این کشور و زندگی روزمره‌شان زنده و تازه است، از این رو تشخیص تفاوت و تمایز خاطرة جمعی از خاطره تاریخی امکان‌پذیر نیست. گراهام داوسون می‌گوید: تعجب‌آور است که نسل تولدیافته در سال‌های پس از «آشوب‌«های ایرلند، رویدادهای پیش از تولد خود را در قالب خاطرات شخصی‌اش روایت می‌کند».[7]به قول شعر معروفی که در وصف «یکشنبة خونین» سروده شده:«چشم به دنیا نگشوده بودم-لیک دغل‌ها شده حک در یادم».[8]خاطرات مشترک و مشابه اهالی کاتولیک‌مذهب منطقة «دِری» آن چنان در اعماق ذهن نسل‌های در حال رشد آن زمان رسوخ کرده بود که گویی خود در گیر و دار آشوب‌ها حضور داشتند، لذا از هیچ تلاشی برای زنده ماندن خاطرات و قربانیان آن رویداد دریغ نداشتند.

خاطرة جمعی و خاطرة رسمی هم با یکدیگر فرق دارند. متولی انتشار خاطرات رسمی عموماً دولت‌ها هستند که تفسیر مطلوب خود را از رویداد یا تجربه‌ای خاص به ذهن مردم القاء می‌کنند. ابزار آنها برای تحقق چنین هدفی اقلام به نمایش‌درآمده در موزه‌ها یا آموزش تاریخ‌های مردم‌پسند در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان و دانشجویان و یا سریال‌های تلویزیونی است. خاطرة رسمی طبهاً نسخة ساده‌انگارانه و بی‌ابهامی از رویدادهای گذشته است که طبیعتاً با ادبیاتی میهن‌پرستانه روایت می‌شود.[9]به قول جان گیلیس، مورخ، آنچه که در بزرگداشت‌ها اتفاق می‌افتد «هم‌داستانی خاطرات فردی و گروهی است که مُهر رضایت عمومی را بر پیشانی آن کوبیده‌اند در حالی که رقابت و کشمکش‌های شدید و در مواردی نیز انکار و اضمحلال در پشت صحنه آن بازی کرده است».[10]مفهوم «مکان خاطره»[11] که از ابداعات پی‌یِر نورا[12] می‌باشد نیز نقش مؤثری در فهم ما از خاطرة رسمی داشته است. این مورخ فرانسوی معتقد است که مکان خاطره مانند یادمان، موزه و حتی یک آرشیو چیزی است که به عنصری نمادین در میراث یادبودی یک ملت یا جامعه بدل شده است. به زعم او مکان خاطره را طوری می‌آرایند که بازنمایی گزینشی و تغییرناپذیری از گذشته را در اذهان حک کند. بر خلاف خاطرة جمعی که در یادآوری شخصی مفید است و از جبرگرایی تبعیت نمی‌کند، خاطرة رسمی قادر است آن قسم از روایت‌های فردی را که با بازنمایی رسمی همخوانی ندارند، خفه و خاموش سازد.

 

[1]-Browder et al, ‘Dialogue I’, p. 65.

[2]-Pied Piper-عملیات تخلیه غیر نظامیان به خصوص کودکان از شهرها به مناطق امن خارج از شهرها در انگلستان که از یکم سپتامبر 1939 آغاز شد و طی آن 5/3 میلیون نفر جابه‌جا شدند.

[3]-Mass Observation-یک سازمان پژوهش‌های اجتماعی در انگلستان که در سال 1937 تأسیس شد و هدفش ضبط و ثبت زندگی روزمرة انگلیسی‌ها به کمک 500 داوطلب غیر ماهر بود. آنان مشاهدات‌شان را یادداشت یا به سؤالات متعددی پاسخ می‌دادند. این سازمان همچنین نیروهایی داشت که به طور ناشناس مکالمات روزمرة مردم و رفتارشان در محل کار، خیابان‌ها و مناسبت‌های عمومی را ثبت می‌کردند.

[4]-The BBC drama was Housewife 49 based on Nella Last’s War: The Second World War Diaries of ‘Housewife 49’ (London, 2006).

[5]-lived experience

[6]-S.A. Crane, ‘Writing the Individual Back into Collective Memory’, The American Historical Review, 102 (5) (1997); here p. 1378.

[7]-G. Dawson, ‘Trauma, Place and the Politics of Memory’, History Workshop Journal, 59 (2005): 151-78; p. 167.

[8]-G. Dawson, Making Peace with the Past: Memory, Trauma and the Irish Troubles (Manchester, 2007), p. 197.

[9]-J. Bodnar, Remaking America: Public, Commemoration, and Patriotism in the Twentieth Century (Princeton, NJ, 1999), p. 14.

[10]-John Gillis (ed.), Commemorations: The Politics of National Identity (Princeton, NJ, 1994), p. 5.

[11]-site of memory

[12]-Pierre Nora



 
تعداد بازدید: 4669


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.