در دویست و شصت و یکمین نشست شب خاطره بیان شد

تاریخ شفاهی آموزش و پرورش در جنگ تحمیلی

گزارش از: سارا رشادی‌زاده

08 مهر 1394


علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش در دویست و شصت و یکمین نشست شب خاطره به بازخوانی خاطرات خود از دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و اقدامات آموزش و پرورش در آن دوران پرداخت.

 

به گزارش سایت تاریخ شفاهی، دویست و شصت و یکمین نشست شب خاطره، عصر پنج شنبه، دوم مهر 1394 در حوزه هنری برگزار شد.

در این نشست به مناسبت همزمانی آغاز هفته دفاع مقدس و شروع سال تحصیلی، علی‌اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش، حمیدرضا کفاش، معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش و یوسف زاده به بیان خاطرات خود از دوران دفاع مقدس پرداختند.

فانی در این نشست با اشاره به فعالیت‌های آموزش و پرورش به بیان تاریخ شفاهی عملکرد این وزارتخانه در دوره هشت ساله جنگ تحمیلی پرداخت و گفت: آموزش و پرورش در دوران هشت ساله دفاع مقدس، بیش از 550 هزار دانشجوی تربیت معلم و بیش از 90 هزار فرهنگی را به جبهه‌های جنگ اعزام کرد که از این تعداد 5 هزار معلم به شهادت رسیدند.

وی افزود: علاوه بر این آموزش و پرورش در روحیه دادن به رزمندگان نیز تأثیر مثبت زیادی داشت، ما در پشت جبهه‌ها نیز مجتمع‌های آموزشی را راه‌اندازی کرده بودیم تا از ایجاد وقفه در تحصیل دانش‌آموزان رزمنده جلوگیری کنیم و در کنار همه این‌ها مجتمع‌های آموزشی برای همسران شهدا ایجاد شد تا تحصیلات آنان ادامه یابد.

فانی ادامه داد: در طول سال‌های 64 تا 68 در ستاد جنگ وزارتخانه، معاون آموزشی آموزش و پرورش بودم و هفته‌ای دو روز در ساعت 6 صبح درباره وضعیت جنگ در آموزش و پرورش جلسه برگزار می‌کردیم. گاهی پیش می‌آمد که در شهرهای مختلف موشک‌باران رخ می‌داد و از اداره آموزش و پرورش آن استان، طی تماس با ما می‌پرسیدند که آیا مدارس باز است یا نه؟ به عنوان مثال عراق مدرسه‌ای را در شهر میانه بمباران کرد و دانش آموزان آن به شهادت رسیدند.

وزیر آموزش و پرورش اظهار کرد: این مسئولیت سنگینی برای ما بود، چرا که اگر می‌گفتیم مدارس باز است، در صورت بروز اتفاق، مسئولیت آن با ما بود و اگر مدارس را بسته اعلام می‌کردیم، با عقب ماندگی تحصیلی مواجه می‌شدیم. به همین دلیل ستاد جنگ در وزارتخانه تشکیل شد و به این دست سؤالات پاسخ می‌دادیم.

فانی خاطرنشان کرد: سال 66، نزدیک پایان سال تحصیلی بودیم که روزی دکتر اکرمی، وزیر وقت آموزش و پرورش به من گفت که طی جلسه‌ای بین رؤسای قوای سه گانه، تصمیم گرفته شد که تا تاریخ 25 اردیبهشت ماه هیچ عملیاتی صورت نگیرد و به این ترتیب امتحانات مدارس سراسر کشور باید تا این تاریخ پایان یابد. مسئله‌ای که در آن زمان با آن مواجه شدیم، این بود که باید این خبر در میان 15 میلیون دانش آموز و مدارس سراسر کشور همچنان سری می‌ماند.

وی افزود: ناچار شدیم طی ابلاغی به مدارس سراسر کشور اعلام کنیم که یک پنجم کتاب‌های درسی حذف شده و امتحانات از یک اردیبهشت آغاز شود. در این میان بسیاری از استان‌ها اعلام می‌کردند که در صورت امکان امتحانات تا 27 اردیبهشت یا پایان آن ماه ادامه یابد و ما نمی‌توانستیم دلیل آن را توجیه کنیم.

فانی با اشاره به این خاطره ادامه داد: بعد از انجام عملیات‌ها، برای جبران مباحث حذف شده از کتاب، در تابستان، دانش آموزان را به مدارس فراخواندیم و به تدریس باقی مباحث کتاب پرداختیم. بعدها شنیدیم که صدام نیز اعلام کرده بود امتحانات دانش آموزان عراقی در آن سال تا 25 اردیبهشت پایان یابد.

وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: در همان سال (1366) موشک باران‌های تهران آغاز شده بود و ما در ستاد جنگ بر سر اینکه دانش‌آموزان به مدارس بیایند یا نه بحث می‌کردیم. بالاخره تصمیم گرفتیم تا اختیار را به والدین بسپریم و دانش آموزان در صورت تمایل در مدارس حضور بیابند و یا از خانه به تحصیل خود ادامه دهند. ما برای جبران مشکلات تدریس در خانه از صدا و سیما استفاده کردیم و به مدت یک ماه در ساعات مختلف، معلمانی در شبکه‌های مختلف به تدریس مباحث درسی دانش آموزان می‌پرداختند.

وی گفت: برای تأمین این معلمان نیز با چالش دیگری مواجه شده بودیم و آن هم اینکه تمام معلمان خوب و قدیمی از تهران رفته بودند، به عنوان نمونه در یکی از دروس تنها یک معلم پیدا کردیم که در تهران حضور داشت و همان نیز پایش شکسته بود.

فانی پس از این روایت به بیان ماجرای حضور چهار ساله خود در کردستان پرداخت و اظهار کرد: در زمانی که مرحوم پرورش، رییس آموزش و پرورش منطقه 16 بود، روزی به من گفت ما در چند مکان به مدیر آموزش و پرورش نیازمندیم که یکی از آن‌ها کردستان است که مدیر کل قبلی آن در تاریخ 19 شهریور 1360 ترور شده و نیاز به مدیر جدید دارد.

وی با اشاره به مشکلات آن زمان، از جمله حرکت‌های تروریستی ضد انقلاب در کردستان گفت: قرار شد تا با در دست داشتن حکم نماینده وزیر، یک هفته به کردستان بروم و موقعیت را بسنجم. در آن زمان راه‌های منتهی به کردستان در بعضی از روزها در معرض خطر ضد انقلاب بود. مثلاً گردنه صلوات آباد از 8 صبح تا 4 عصر در امنیت نیروهای انقلابی و از 4 عصر تا صبح روز بعد در معرض خطر نیروهای ضد انقلاب بود.

فانی افزود: در اتوبوسی که با آن به سوی سنندج می‌رفتیم، همه به زبان کردی صحبت می‌کردند، بالاخره به جایی رسیدیم که اتوبوس ناچار شد تا صبح در آنجا بماند تا راه عبور باز شود. من که به همراه دو تن از دوستانم بودم، دیدم همه پیاده شدند، اما متوجه نشدیم چه می‌گویند. خلاصه همه به کافه‌ای همان نزدیکی رفتند و ما تا صبح با تمام سرمای زمستان در اتوبوس، همانجا ماندیم تا همه برگشتند؛ حوالی هشت صبح به سنندج رسیدیم و در طی چند روز حضور در آنجا و مریوان گزارشی تهیه کرده و به تهران برگشتم. پس از آن بود که با موافقت مرحوم پرورش مدیریت آموزش و پرورش آن منطقه را به عهده گرفتم و اعلام کردم در کردستان هر روز اول مهر است.

وی گفت: در آن دوران نیروهای آموزش و پرورش بلافاصله پس از پاکسازی هر روستا از دست نیروهای ضد انقلاب کار تدریس را آغاز می‌کردند و گاهی حتی در 10 دی ماه، مدرسه‌ای شروع به کار می‎کرد. به نظر ما در کردستان کار فرهنگی اولویت داشت، به همین دلیل با موافقت شهید بروجردی، طرح هجرت نیروهای فرهنگی از سراسر کشور به کردستان را اجرا کردیم و در دوره دو ماهه برای داوطلبان توانستیم 600 نیروی فرهنگی داوطلب و قوی را به کردستان اعزام کنیم که در بخش‌های مختلف آموزش و پرورش، سپاه، جهاد سازندگی، هیأت هفت نفره واگذاری زمین و مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور به فعالیت مشغول شدند.

فانی در پایان سخنان خود، اعتماد به مردم کردستان را سیاست موفقی در آن دوران خواند و افزود: ما در کردستان، فرهنگ انقلاب را از دانش‌آموزان به خانواده بردیم و به خاطر می‌آورم روز 3 خرداد 1361 همزمان با آزادی خرمشهر، مردم به طور خودجوش در خیابان‌های سنندج حضور یافته بودند و به شادی می‌پرداختند.

دویست و شصت و یکمین برنامه «شب خاطره» عصر پنجشنبه 2 مهرماه 1394 در حوزه هنری تهران برگزار شد.

برنامه شب خاطره دو ساعت و نیم مانده به اذان مغرب نخستین پنجشنبه هر ماه با بازگویی خاطرات رزمندگان از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در محل تالار اندیشه حوزه هنری، واقع در تهران، انتهای خیابان سمیه برگزار می‌شود.



 
تعداد بازدید: 5995


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.