با بهره از اسناد و خاطرات

ثبت تاریخ یک روستای ایرلندی در یک مهمانخانه قدیمی

ترجمه: مریم شالی

24 شهریور 1394


عکسی قدیمی از عمارت مهمانخانه هاف‌وی

تاریخ در عمارت هاف‌ویHalfway Houseبا ضبط استثنایی خاطرات زنده شد. پیدر وایتPeadar White، کسی که خانواده‌اش برای نسل‌ها در جاده کلر Clare Roadدر کلر کانتی ایرلند زندگی کرده‌اند، شرح کاملی از تاریخ شفاهی جاده کلر و هاف‌وی را بیان کرد. گفته‌های او ضبط شد تا همه مطﻤﺌﻦ شوند سرگذشت افرادی که در این منطقه زندگی و کار کرده‌اند در طول سال‌ها توسط نسل‌های آینده فراموش نخواهد شد.

کار ضبط در عمارت هاف‌وی رخ داد و کسانی که در ساعت ٨ شب از این مکان دیدن می‌کردند، شانس شنیدن سرگذشت‌های تاریخی دست اول را داشتند.

او به یاد آورد: «این ایده از آنجایی شروع شد که هنگام پیاده‌روی، تابلویی دیدم که روی آن نوشته شده بود که این مهمانخانه هاف‌وی بسیار قدیمی است. من به فرانک، برادرم، گفتم که چه کسی صاحب هاف‌وی است؟ این مکان چقدر قدمت دارد؟ او پاسخ داد: «تاریخ را نگاهی بینداز، من هم پرس و جو می‌کنم.»

به این منظور پیدر در چند ماه گذشته با انجمن‌های تاریخ در منطقه انیس Ennis همکاری کرده است. اما، بیشتر تاریخی که او گردآورده، برگرفته از ذهن خود اوست. او گفت: «من در هاف‌وی به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام. من سرگذشت مشتریانی که در کودکی ما عادت داشتند به این مهمانخانه بیایند، به یاد دارم. همه در ذهن من هست. زمانی که مادرم زنده بود – او۹۴ سال عمر کرد– من عادت داشتم کنار او بنشینم و با او صحبت کنم. او در مهمانخانه کار می‌کرد و من آن روزها را خوب به یاد دارم.»

پیدر با استفاده ازنتایج ارزیابی‌های[مالیاتی] گریفیثGriffith Valuations در ایرلند که به سال‌های ١٨٥٩–١٨٥٠ باز می‌گردد، رابطۀ خانواده خود را با هاف‌وی دنبال کرد. او می گوید: «پدر پدر پدر بزرگم مهندس‌ماشین های بخار بود. در راه آهن غربی کلر Railway Clare West کار می‌کرد. پدر پدربزرگم و نیز پدر بزرگم ، هر دو با موتور بخار کار می‌کردند. سوابق نشان داده، جان کالینانJohnCallinan، پدر پدر پدربزرگم، نیز در جاده کلر بوده است که این قضیه به سال ١٨٥٠ باز می‌گردد. ما تاکنون، تا این تاریخ پیش رفته‌ایم اما می‌خواهیم باز هم به عقب‌تر و دورتر از برویم. یکی از فرزندان نزدیکانمان در حال بررسی این است که چه کسی قبل از آن صاحب این مهمانخانه بوده است.»

«کاری که ما در روز جمعه انجام دادیم، ضبط یک تاریخ قدیمی و اجدادی بود که سرگذشت افرادی که به این مهمانخانه آمده‌اند را به یادمان آورد. گر سویینیGerSweeney  میزبانی بود که نقش مصاحبه‌کننده را پذیرفت، و من ماجراها را بازگو کردم. و به همین صورت، این‌ها برای نسل‌های آینده باقی خواهند ماند و فراموش نخواهند شد. برای مثال، مادرم یک داستان جالب برای من تعریف کرد. یک شب لیموناد تمام شد و آنها موتور بخار را برای آوردن لیموناد به روستای کورفینCorofin فرستادند و تا ٢٤ ساعت چیزی برای پذیرایی در بساط نبود.»

در حالی که تاریخ شفاهی این منطقه در حال ضبط شدن است، پیدر امکان انتشار نسخه چاپی این تاریخ را در آینده رد نکرد. او گفت: «این کاری است که یک روز می‌توانیم انجام دهیم. مطمئناً ماجراهای بسیاری برای گفتن وجود دارند.»

 

 

 



 
تعداد بازدید: 4141


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.