خاطرات شازده‌حمام؛ کتابی متفاوت

رجبعلی مختارپور

28 مرداد 1394


بی‌اغراق، خاطرات شازده حمام1 یکی از جذاب‌ترین کتاب‌هایی است که در سال‌های اخیر خوانده‌ام. جلدهای یک و دو کتاب شامل خاطرات دوران کودکی و نوجوانی نویسنده است، اما ضمن آن، خواننده با مردم محله‌های فقیرنشین یزد آشنا شده و تصویری از اوضاع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن شهر را مشاهده می‌کند، تصاویری از رنج‌ها و شادی‌ها دارد که بعضی از آن‌ها برای بسیاری از خوانندگان فراموش نشدنی هستند. روایت‌ها بسیار شیرین بیان می‌شوند. نثر شیوا و سادگی متن از نکات برجستة کتاب است که خوانندگانی از طیف‌های مختلف را به خود جذب کند.

روش تدوین خاطرات

نویسنده در دوران کودکی و نوجوانی ساکن یکی از محله‌های فقیر یزد (محلة خلف باغ یا پشت باغ) بوده و کتاب مربوط به خاطرات زندگی در این محله است، از این رو مطالب کتاب عموماً مربوط به زندگی فرودستان ساکن آن محله‌ در فاصلة دهه‌های سی و چهل است. پاپلی دربارة دلایل نگارش و انتشار کتاب می‌نویسد: «اکثر خاطره‌نویس‌ها، خاطرات آدم‌های مهم، ثروتمند و سیاستمدار را می‌نویسند. من دلم می‌خواهد از رفقای بچگی‌ام، از مردمی که با آن‌ها زندگی کردم، از قشر پایین و زیربنایی [؟] اجتماع که در تمام عمرشان استثمار شده‌اند و آدم‌های خیلی کمی به زندگی آن‌ها توجه دارند صحبت کنم» (ص269). پاپلی در جای دیگری از کتاب می‌نویسد: «[دریافت] دفترچة انشای عباس باعث شد که من خاطراتم را بنویسم» (ص109). عباس همکلاسی جسور نویسنده در کلاس چهارم ابتدایی بود که در انشای خود با موضوع فایدة گاو نوشته بود: «گاو حیوان نفهمی است، ولی فهم و شعورش از آقای جلیلی معلم کلاس اول که نفهمید اصغر دست ندارد و او را کتک زد که چرا با دست چپ می‌نویسد، بیشتر است» (ص105). این انشا باعث ضرب و شتم عباس توسط معلم و اخراج او توسط ناظم و مدیر مدرسه و تغییر مسیر زندگی او شد چنان که این دو همکلاسی وقتی بعد از 35 سال همدیگر را دیدند، یکی هنوز شاگرد مغازه سفیدگری و دیگری دکتری تحصیل‌کرده در فرانسه و استاد دانشگاه بود.

چنان‌که در کتاب آمده است، برخلاف رسم معمول در کشورمان، پاپلی از دوران نوجوانی علاقه‌مند به نوشتن خاطرات بود. او در بیان خاطرات مربوط به سفر مشهد می‌نویسد: «با 3 ریال یک دفتر 200 برگی خریدم و خاطراتم را در آن نوشتم که هم اکنون عمدة مطالب را از روی آن می‌نویسم» (ص 157). علاوه بر این، او با حفظ بعضی دیگر از مدارک دوران تحصیلات ابتدایی، از آن‌ها در تنظیم کتاب استفاده کرده است؛ مدارکی که دیگران در سنین کودکی کمتر به آن فکر می‌کنند: «من همان زمان انشای چند نفر از بچه‌ها را جمع کردم و هنوز هم دارم. در میان انشاهای آن سال‌ها (38-1337) موضوع فایدة گاو را برای این کتاب انتخاب کردم» (ص99). در بخش دیگری از کتاب نیز انشاهای زنان و مردان کلاس‌های آموزش بزرگسالان –که پاپلی دو هفته‌ای برای ادارة آن می‌رفت – بسیارخواندنی هستند و تصویری از زندگی شاگردان کلاس‌ها درآن سال‌ها ارائه می‌کند (صص 408 تا 430).

در بخش‌های مختلف کتاب آمده است که زمان تدوین و تنظیم متن خاطرات، فاصلة سال‌های 1382(ص195) تا 1390 (ص44) است. با وجود آن‌که پاپلی بارها تأکید می‌کند که این کتاب خاطرات است، یعنی یک کتاب تحقیقی، تاریخی، جغرافیایی یا مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی و... نیست و فقط خاطرات است (ص236)، اما با توجه به روحیه علمی‌شان، علاوه بر استفاده از چنین اسنادی، دکتر پاپلی برای یادآوری و یا تصحیح خاطرات فراموش شده به سفر می‌رود و با افرادی که در آن دوران با آن‌ها حشر و نشر داشتة به گفت‌وگو می‌نشیند (صص109،143، 469، 622، 623 و...)

برخی از مهم‌ترین جذابیت‌های کتاب

 علاوه بر مطالب گفته شده، عوامل دیگری باعث جذابیت کتاب شده است که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

فضای بومی حاکم بر کتاب: به نظر نمی‌رسد که نویسنده خود را مقید به بومی‌نویسی کرده باشد، اما بی‌تکلّف بودن او در نگارش خاطرات و توجه به زندگی فرودستان باعث شده نویسنده در سرتاسر متن، پاپلی «یزدی» باشد و این به شیرینی مطالعة کتاب افزوده است. خواننده در هنگام مطالعه، از فضای آشنای شهری پیرامون خود فاصله می‌گیرد و همان‌طور که در سفر به منطقه‌ای دیگر، از تفاوت در محیط طبیعی، گویش، پوشاک، غذا و... لذت می‌برد، با فضایی متفاوت آشنا می‌شود.

از مهم‌ترین عناصر فضای بومی، وصف طبیعت کویری یزد در سرتاسر کتاب، عناصر معماری بومی نظیر کنو (ص 141)، کریاس و هشتی (ص331)، خانچه (ص584) و...، به کارگیری واژگان و اصطلاحات محلی نظیر حاجی شکمی (ص 383)، همچراغ (ص398و 405)، به کتیرا رفتن (ص400) و... ، تغییر شکل اسامی مثل فاطک (ص22)، بی‌بی هلی (ص24)، مندلک (ص33) و... آداب و رسوم محلی مثل نُقل کردن بچه‌ها در مکتب‌خانه (ص25)، معرفی برخی مشاغل نظیر کتیرایی‌ها، یا کناسی (ص17)، گاراژداری در یزد سال‌های دهه چهل (صفحه 237 تا 280) و...، غذاهای محلی مثل آبگوشت کلّه (ص398) و... حتی فحش‌های یزدی نظیر بدپیر (ص90) خراب خانه (ص418) و به سلاخ خانه فرستادن (ص348). مثلاً در ارتباط با همین واژه‌ اخیر، خواننده در ابتدا فکر می‌کند کسی را به سلاخ خانه فرستادن شاید یک تهدید باشد مثل قیمه قیمه کردن، اما در یزد، به دلیل همجواری سلاخ‌خانه با فضایی خاص، این عبارت معنایی به کلی متفاوت پیدا می‌کند!

جملات و عبارت‌های به یاد ماندنی: احتمالاً بسیاری از خوانندگان با این جمله دکتر پاپلی در ایمیل‌ها و پیامک‌ها آشنا هستند که: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کس که بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. در متن کتاب هم، جملات و عبارت‌های به یاد ماندنی زیادی وجود دارد...

تلاش برای معرفی درست اقلیت‌ها: در بخش‌های مختلف کتاب، نویسنده ترس‌هایی که از اقلیت‌های نژادی و مذهبی در جامعه وجود داشت/ دارد، مثل ترس از کردها (482)، ترس از سنی‌ها (ص 472)، ترس از یهودی‌ها (ص 433) و نادرستی آن ترس‌ها را بیان می‌کند. در روایت نذر ابوالفضل(ع) توسط بی‌بی صغری، این سفرة نذری در خانة ارباب اردشیر زرتشتی پهن می‌شود و مخارج آن توسط شیعیان، اهل سنّت، زرتشتی‌ها، یهودی‌ها و منشادی‌هایی تأمین شده است که از نظر بعضی مردم شهر دچار گمراهی و ضلالت هستند. نویسنده در پایان این روایت می‌گوید: «یکی از آرزوهای من این است که باز به یزد بروم در سر سفرة حضرت ابوالفضل العباس(ع) که در خانة زرتشتی‌ها پهن شود و با کمک حاجی خان سنی سنندجی، حاجی شه بخش بلوچ سراوانی، حاجی شمعون و یعقوب و زن‌های یهودی و کولی‌های پشت باغی و مردم منشاد درست شود شرکت کنم» (ص 231).

چند نکته پیرامون برخی خاطرات

نویسنده در قسمت‌های مختلف کتاب تأکید دارند که این کتاب خاطرات است و نه کتاب تحقیقی (مثلاً صفحه 236، 437)، اما بسیاری از خوانندگان کتاب، جایگاه علمی وی را می‌شناسند و همان گونه که یک شاعر فقط در زمان نوشتن شعرش شاعر نیست، بلکه شاعرانگی در همه لحظات زندگی‌اش جاری است، از استاد فرهیخته‌ای همچون دکتر پاپلی که کتاب‌ها و مقالاتش همیشه درسنامه بوده‌اند و حالا خاطرات زندگی‌اش هم برای طیف گسترده‌تری از خوانندگان بسیار آموختنی است، انتظار می‌رود که در همه عرصه‌های نگارشی، نگاه علمی خود را حفظ کند. اما در نگارش بعضی خاطرات کتاب به نظر می‌رسد که نویسنده از روش و منش همیشگی خود فاصله می‌گیرد، انگار تلاش برای ساده‌نویسی باعث شده که وی نسبت به برخی موارد با تساهل بیشتری برخورد کند. در ادامه، ضمن بیان تردیدی که دربارة رعایت حریم خصوصی افراد در بیان خاطرات وجود دارد، تلاش می‌شود که بعضی از این موارد بیان شوند.

حریم خصوصی افراد: هنگام مطالعة خاطرات شازده حمام، یکی از مهم‌ترین سؤالاتی که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرد، این بود که افراد به هنگام انتشار خاطرات خود و یا هر نوشتة دیگر، تا چه اندازه می‌توانند موضوعات مربوط به زندگی خصوصی دیگران را مطرح کنند؟ یا این‌که حریم خصوصی دیگران چه جایگاهی در متون انتشار یافته دارد؟ در ویکی‌پدیا حریم خصوصی این‌طور توضیح داده شده است: «حریم خصوصی یعنی یک فرد یا گروه بتواند خود و یا اطلاعات مربوط به خود را مجزا کند و در نتیجه بتواند خود و یا اطلاعاتش را با انتخاب خویش در برابر دیگران آشکار کند. مرزها و محتوای آن‌چه خصوصی قلمداد می‌شود در میان فرهنگ‌ها و اشخاص متفاوت است، اما تم اصلی آن‌ها مشترک است. حریم خصوصی گاه مربوط به ناشناس بودن، یعنی تمایل به گمنامی یا دور ماندن از عرصة عمومی است.» همچنین در قطعنامة کنگرة بین‌المللی حقوقدانان در استکهلم (سال ۱۹۶۷) مصادیق ده‌گانة تعرض به این حریم بیان شده است که تعرض به حیثیت و شرافت و شهرت افراد و افشای امور ناراحت‌کنندة مربوط به زندگی خصوصی افراد بندهای سوم و ششم آن هستند (حریم خصوصی در اینترنت، سایت روزنامة اطلاعات، 30 بهمن 1391).

در متن کتاب، به قول مرحوم محمدحسن گنجی، نام‌ها، نسبت‌های خانوادگی و پیوندهای اجتماعی افراد با دقت فوق‌العاده‌ای بیان می‌شود (روزنامة اطلاعات، 20شهریور 1385)، اما گاهی اوقات اطلاعاتی دربارة افراد ارائه شده که به احتمال زیاد انتشارشان از نظر آن افراد ناخوشایند است. البته نویسنده در بعضی از موارد از اسم‌های مستعار استفاده کرده است، که در مواردی با اشاره به درخواست افراد (ص416) و یا بدون اشاره به درخواست افراد (صص286 و312) بوده است، در بعضی موارد اسم افراد به طور ناقص نوشته شد مثل: زهرا م. (ص408)، حسین د. و حاجی... (ص294)، بعضی نام‌ها بعد از حروف‌چینی حذف شده‌اند (نام شهر یا آبادی کناس‌ها در صفحة 17) و... (که البته در این مورد هم علت استفاده از این همه شیوه‌های متنوع برای ناشناس ماندن افراد مشخص نیست)... با این همه، تعدادی از افرادی که امور ناراحت‌کنندة مربوط به زندگی خصوصی آن‌ها افشا شده، قابل شناسایی هستند. بخشی از این افراد کسانی هستند که روایت از آن‌ها با نام مستعارشان است، اما دست‌کم بسیاری از یزدی‌های امروز می‌توانند با نشانی‌های موجود آن‌ها را شناسایی کنند و این البته برای خودشان، اطرافیانشان و یا حتی بازماندگانشان ناخوشایند است. بخشی دیگر افرادی هستند که نام و نشان آن‌ها به طور مستقیم در برخی صفحات کتاب ذکر شده است:

منشادی‌ها: در روایت نذر ابوالفضل(ع) آمده است که وقتی بی‌بی صغری می‌خواست سفره‌ای با نام آن حضرت بیندازد، گروهی با نام منشادی‌ها هم می‌خواستند با تأمین میوه این مجلس، در برگزاری آن نقش داشته باشند، اما عده‌ای شک داشتند و عده‌ای هم می‌گفتند که به هیچ وجه آن‌ها نباید بیایند (227). خواننده دربارة این‌که منشادی‌ها کیستند که مشارکت آن‌ها بیش از سایر اقلیت‌های یزد سؤال‌برانگیز است، سردرگم می‌ماند... جملات ذکرشده دربارة منشادی‌ها جسته و گریخته است، اما با توضیحاتی که دربارة بازماندگان عده‌ای سیاه زرخرید غلام و کنیز در یزد ارائه می‌شود (ص 228) ظاهراً منشادی‌ها از این گروه هستند. همچنین این جملات که نویسنده از زبان پیشنماز می‌نویسد: «مردم میوة آن‌ها را هم بخورند اشکالی ندارد. باشد که خداوند و ابوالفضل عباس آن‌ها را از گمراهی و ضلالت برهاند» (ص229) و همچنین یادداشت نویسنده از وضعیت روستای منشاد در سال 1383 که از نظر مذهبی به کلّی یکدست شده و همة مردم آن شیعه هستند (ص 232) نشان می‌دهد منشاد روستایی در اطراف یزد است که گروهی از سیاهان در آن زندگی می‌کردند که در آن سال‌ها هنوز بر آیین اجداد افریقایی خود باقی مانده بودند و مردم یزد دربارة آن‌ها نظر مساعد نداشتند. جالب است که نوشته‌های امروز دکتر پاپلی در مورد منشادی‌ها هم جهت‌دار است: «یکی از این سیاهان افریقایی‌الاصل بود، اما او مردی امین و درستکار و مورد وثوق بود»(ص 229). علیرغم تأکید مکرر نویسنده بر این‌که کتاب جنبة تحقیقی ندارد، کاش در تصویری که از یزد آن سال‌ها ارائه می‌شود، منشادی‌ها هم مثل آن مجلس بی‌بی صغری حضور بیشتری داشتند، تا این گروه از مهاجران قرون گذشته که فراوانی آن‌ها در قسمت‌های مختلف کشور کم نیست، اما اطلاعات دربارة شرایط زندگی آن‌ها در ایران بسیار کم است، بیشتر شناسانده می‌شدند.

کاکاسیاه؟!: نویسنده در روایت «بسه» از عبارت «کاکاسیاه» استفاده می‌کند: «اکبر سیاه از اعقاب سیاه‌پوستان افریقا بود. یعنی بابایش کاکاسیاه بود. از آن کاکاسیاه‌ها که در گذشته به عنوان غلام برای کارگری در خانه‌های اعیان به یزد می‌آوردند» (ص316). امروزه استفاده از این عبارت برای سیاه‌پوستان را توهین‌آمیز و نژادپرستانه می‌دانند. حتی در بعضی کشورها استفاده از این عبارت می‌تواند عواقب کیفری برای نویسنده در پی داشته باشد. استفاده از این واژه توسط استاد فرهیخته‌ای چون دکتر پاپلی پذیرفتنی نیست. در سرتاسر این روایت هم نگاه به سیاهان چندان مهربانانه نیست. از جمله نویسنده در بیان روایت زنی با سرگذشت مشابه بسه می‌نویسد: «هیچ کس از دختر نپرسید که می‌خواهی زن مردی که ندیده‌ای بشوی یا نه» (ص312)، اما در بارة اکبر می‌نویسد: «هیچ کس از بسه نپرسید که تو می‌خواهی زن این آدم سیاه بشوی یا نه» (ص318).

برتری نظر استاد احمد قافله‌سالار بر نظر مهندسان راه‌سازی: در روایت راه یزد به طبس، آمده است که وقتی می‌خواستند راه ماشین‌روِ یزد به طبس را درست کنند، مهندسان راه‌سازی اعلام می‌کنند که درست کردن راه یزد به طبس از «راه پشت بادام» مقرون به صرفه نیست و باید از مسیر بافق و بهاباد ساخته شود. حاجی استاد احمد –که در گذشته کاروانسالار بود–پیشنهاد می‌کند که در مسیر راه‌های میانبری که راهزن‌ها ازآن استفاده می‌کردند، این راه را احداث کند (ص258) و درنهایت یک کاروانسالار قدیمی ‌باکمک دزدان راهی را ساخت که مهندسان آن زمان اعلام کرده بودند ساختن آن ممکن نیست (ص 260). نویسنده اشاره‌ای به دلایل مهندسان برای مقرون به صرفه نبودن این مسیر ارائه نمی‌کند، اما با هیجان خاصی، مفصلاً چگونگی موفقیت استاد احمد را توضیح می‌دهد. در این‌که تجارب و نظرهای یک فرد بدون تحصیلات علمی و دانشگاهی هم بتواند در یک کار تخصصی راهگشا باشد، حرفی نیست و امروزه دانش بومی بسیار مورد توجه محافل آکادمیک قرار گرفته است، اما در شرایطی که در جامعة ما حتی بسیاری از دولتمردان به خاطر عمل‌زدگی و تعجیل، به طور مستمر سعی دارند راه‌های تخصصی و علمی را دور زده، حرف‌های غیرکارشناسی خود را به کرسی بنشانند، لازم بود استاد دلایل مهندسان راه‌سازی را هم بیشتر توضیح می‌دادند تا این‌گونه موارد از سوی مدیران پتکی بر سر کارشناسانی نباشد که بر روش‌های علمی تأکید می‌کنند. البته پاپلی در صفحه‌های بعد اشاره می‌کند که مسیر راه پوشیده از درختان گز و تاق بود و باید درختان را می‌بریدند. «حدود سه هفته، بیش از 40 کارگر جنگل‌های کویری را آتش زدند و بریدند و برای اتول راه درست کردند» (ص 259) و در طول یک نسل چنان جنگل‌ها و حیوانات را از بین بردند که گویی هرگز در بیابان‌های مرکزی ایران حیوانی و درختی نبوده است (ص262). اما در نهایت گفته نمی‌شود که شاید کارشناسان راه‌سازی آن روز، همین وضعیت را پیش‌بینی کرده بودند که احداث این مسیر را به صرفه نمی‌دانستند!

آزمایش‌های قبل از ازدواج: در روایت دیوانگان مظلوم‌ترین افراد جامعه، علت و ریشة وضعیت این افراد، ازدواج دختر عمو و پسر عمو و همچنین نبود آزمایش خون در سال‌های دهة 1330 بیان می‌شود و این‌که در آن زمان وقتی برای اولین بار گفتند که باید برای ازدواج جوان‌ها آزمایش خون بدهند، مردم چه مقاومتی کردند... می‌گفتند دیوانگی و شلی و کوری چه ارتباطی به خون دارد؟ (صص213 تا 217). البته بر اساس ‌مادة دوم قانون لزوم ارائة گواهینامة پزشک قبل از وقوع ازدواج‌ (مصوب 1317) کلیة دفاتر ازدواج مکلّف شده بودند که قبل از وقوع ازدواج، از نامزدها گواهینامة پزشک مبنی بر نداشتن امراض مسری مهم را مطالبه نمایند؛ اما متأسفانه نه در آن سال‌ها و نه در حال حاضر، آزمایش خونی که از دختر و پسر می‌گیرند شامل آزمایش ژنتیک نمی‌شود که به «دیوانگی و شلی و کوری» ارتباط پیدا می‌کند. آزمایش‌هایی که قبل از ازدواج صورت می‌گیرد تنها شامل آزمایش عدم اعتیاد، بررسی زوجین از نظر تالاسمی و بررسی بیماری سیفلیس می‌شود (رک: آشنایی با کلیة آزمایش‌های قبل از ازدواج، سایت دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد). همچنین در سرتاسر این متن، به جای «بیماران روانی»، مرتب از عبارات خُل، خُل‌وضع، خُل بازی، دیوانه، دیوانة آرام، دیوانة خطرناک و... استفاده شده است، در حالی که امروزه حتی نویسندگان نشریات عامه‌پسند هم از این واژه‌ها استفاده نمی‌کنند و به جای آن‌ها عبارات بیماران روحی و روانی به کار می‌برند.

مقایسة کاروانسالارها و رانندگان امروزی: «کاروانسالارها در مسافرت‌های دور و دراز اهل صیغه کردن بودند، اما [...] چطور شد همراه ماشین، تریاک‌کشی، عرق‌خوری، زن‌بازی، و بچه‌بازی... هم پیدا شد» (ص257). بدون تردید نویسنده هم می‌پذیرند که همة این امور پیشینه‌ای بسیار طولانی‌تر از این حرف‌ها دارد! اما دربارة واژه اخیرالذکر، در متون مربوط، «زن سفری» را در ارتباط با کسانی مانند کاروانسالارها تعریف می‌کنند که ماه‌های طولانی – به‌مراتب طولانی‌تر از رانندگان امروزی‌- در سفر بودند و نمی‌توانستند همسران‌شان را با خود همراه ببرند!

تداوم برده‌داری در بشاگرد: در روایت نذر ابوالفضل(ع) گفته می‌شود که عصر برده‌داری هنوز در بشاگرد و دهاتی مثل کتیج و شهرک‌هایی از بلوچستان مثل قصرقند و غیره ادامه دارد (ص229). در دانشنامة جهان اسلام «برده» به معنای انسان مملوک و «برده‌داری» به معنای سنّت مالکیت انسانی بر انسانی دیگر تعریف شده است. صاحب این قلم از وضعیت کتیج و قصرقند اطلاعی ندارد، اما اگر دکتر پاپلی نیز این تعریف دانشنامه را بپذیرند، به واسطة مطالعاتم دربارة بشاگرد که حاصل صدها ساعت گفت‌و‌گو با بشاگردی‌هاست، این مطلب (تداوم برده‌داری در بشاگرد در عصر حاضر) را برداشتی نادرست می‌دانم. البته از نظر تاریخی خرید و فروش برده در جنوب ایران نسبت به بقیة مناطق کشور دیرتر از بین رفت، اما حتی در بشاگرد که در آن‌جا حکومت مرکزی نفوذ کمتری داشت نیز آخرین سال‌های خرید و فروش غلام دهة سی خورشیدی (بیش از نیم قرن پیش) بود و در دهه‌های اخیر هیچ نمونه‌ای از آن را نمی‌توان نشان داد. آن‌چه برخی روزنامه‌نگاران و نویسندگان در این باره نوشتند، دلایلی داشت که آن‌ها را در نقد کتاب‌هایشان نوشتم و قبلاً در جهان کتاب منتشر شده است.

ارتباط ثروت و ظلم: در قسمت‌های مختلف کتاب دربارة نظام سرمایه‌داری، بیرحمی‌های سرمایه‌داران و استثمار کارگران مطالبی آمده است (صص81، 94، 355، 382 و...)، اگرچه در گرایش‌های سوسیالیستی با نویسنده احساس همدلی دارم، اما در مواردی به نظر می‌رسد که ایشان دچار افراط شده‌اند. مثلاً در روایت خانة اجاره‌ای آمده است: «هیچ ثروتی نیست که پشت آن ظلم و فقری نباشد» (ص332). این مطلب حتی با نوشته‌های همین کتاب هم همخوانی ندارد، چنان‌که در کتاب ایشان، «عزیز» که الآن در قصر 250 میلیون دلاری‌اش در ژنو زندگی می‌کند (ص598) و یا زری که با ثروتش یک بیمارستان در بنگلادش ساخته که روزانه حداقل 500 مریض را می‌پذیرد (ص 142)، معصومه خانم مادر مرتضی که در سال 1378 کارخانه‌اش نزدیک به 450 کارگر داشت (ص 594) و... هیچکدام اهل ظلم نبودند که هیچ، بسیار مظلوم واقع شده بودند و زمانی آه نداشتند که با ناله سودا کنند!

بعضی دیگر از احکام و روایت‌هایی را که درستی آن‌ها محل تردید است می‌توان چنین ذکر کرد:

در برخی مذاهب اسلامی و در بین بعضی اقلیت‌های فرهنگی، حمام عمومی و لخت شدن در انظار دیگران حتی برای مردان حرام است (ص43)، مردم شهرهای دارای کارخانة مشروب‌سازی به عرق‌خوری مشهور بودند (ص361)، هر کس، هر نوع عادت این مردم را تغییر دهد کارش نوعی شاهکار است (ص271)، کولی‌های یزد کلاً در سایر مردم حل شده‌اند (ص232)، ... دیوارهای بلند خانه‌های سنّتی شهرهای قدیمی بیشتر دیوار جدایی طبقات اجتماعی است تا برای فرار از گرما و سرما و مسائل اقلیمی و محیطی... (ص125)، معصومه خانم در دالان خانه‌اش ظرف چند دقیقه شیشه‌ای که حدود یک لیتر شیر می‌گرفت را [با شیر پستانش] پر می‌کرد (ص202)، یکی از دلایلی که اخلاق مردم در این زمانه دگرگون شد همین کاهش زورخانه و از بین رفتن اخلاق پهلوانی و پهلوان‌پروری است (ص212)، پدر زن برای اولین بار داماد خود را لخت در حمام می‌دید (ص 385)، البته این‌که مادر شوهرها عروس خود را در حمام می‌پسندیدند در همه جا رایج بود، اما پدرزن‌ها چرا باید دامادشان را لخت می‌دیدند؟!

سایر موارد

نحوة استناد به منابع: در سرتاسر کتاب، تقریباً هیچ‌گاه استناد به منابع از قالب علمی، کامل و یکدستی برخوردار نیست. برای مثال در توضیح پیرامون گاری‌های دستی آمده است: «اگر خواستید تحلیل بسیار عالی و در عین حال سیاسی از وضع گاری‌های دستی در بازار تهران را بدانید، این مقاله [مقاله کریستیان برومبرژه] را بخوانید» (ص272). اما در متن کتاب هیچ نشانی از این مقاله ذکر نشده است. یا در جایی دیگر آمده: «عاقلی در زمان فتحعلی‌شاه گفته است باید در این مملکت مکتب اعتراض ایجاد کرد» (ص349). به عنوان خوانندة کتاب علاقه‌مند بودم که بدانم این عاقل کیست و در‌باره‌اش بیشتر بخوانم، اما مأخذ آن بیان نشده است. در سایر موارد: تاریخ انتشار مقالة ازدواج زودرس(ص23) و ماخونیک، عدالت اجتماعی فراموش شده (ص585) نامشخص است، مشخصات کتاب گزاویه دوپلانول(ص 438) بیان نشده و...

پانوشت: نویسنده در بعضی صفحه‌های کتاب از پانوشت استفاده کرده است. این پانوشت‌ها گاه توضیحی‌اند و در موارد معدودی ارجاعی (ارجاع به مآخذ نویسنده) هستند. اما، در موارد متعدد مشابه، نویسنده برای ارائة توضیح در بارة یک واژه، به جای استفاده از پانوشت، توضیحات را در متن (داخل پرانتز) ارائه کرده و متن یکدستی خود را از دست داده است. گاهی از اوقات معرفی منابع هم نه در پانوشت بلکه در متن ارائه شده‌اند. از سوی دیگر برخی واژه‌های محلی مانند گوله شتر، واله‌ور کردن، مازوج، منگال و... و یا کلماتی که احتمالاً تعداد زیادی از خوانندگان با آن آشنا نیستند نظیر دارایی‌بافی، شامی‌بافی، پیچازی‌بافی و... نیازمند توضیح بودند، اما توضیحی دربارة آن‌ها ارائه نشده است. شاید گفته شود که بعضی واژگان فارسی یا عربی غیرمتداول در زبان فارسی نیازمند توضیح نیستند، اما زمانی که مفهوم قماش (پارچه) در متن ارائه می‌شود (ص378)، خواننده انتظار دارد واژه‌هایی نظیر ساباط (ص384) و انغوزه (ص273) که به‌مراتب خوانندگان کمتری با آن آشنا هستند نیز توضیح داده شوند. لازم است به این نکته هم اشاره شود که قاعدتاً باید توضیح در باره واژگان به کار رفته در اولین نوبت به کارگیری واژه ارائه شود اما در این متن در بسیاری از موارد، توضیح پیرامون عبارات، ده‌ها صفحه بعد ارائه شده است.

عنوان‌بندی مطالب: کتاب فاقد ساختار فصل‌بندی است و خاطرات به دنبال هم و تقریباً بر اساس تاریخ وقوعشان بیان شده‌اند. علاوه بر این، عنوان‌های مطالب هم سلسله مراتب ندارند، مثلاً بعد از یک عنوان اصلی، برای عنوان‌های فرعی آن هم از همان قلم عنوان اصلی استفاده شده است. در مواردی حتی معلوم نیست که یک بحث چه زمانی به پایان رسیده است! بعضی از مطالب هم فاقد عنوان‌اند.

نشانه‌گذاری (سجاوندی): به‌کار بردن قواعد سجاوندی درک درست مطالب را آسان و به رفع ابهام‌ها کمک می‌کند. در سرتاسر کتاب، تعداد موارد بی‌توجهی به این قواعد بسیار زیاد است. گاهی اوقات از علائم سجاوندی استفاده نشده و گاه از آن‌ها استفادة نابجا شده است.

پاراگراف‌بندی: در بعضی قسمت‌های کتاب به پاراگرف‌بندی مطالب اصلاً توجه نشده است. در صفحه‌هایی هیچ تقطیعی وجود ندارد و تمام صفحه یک پاراگراف است!

آوانگاری: همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، یکی از نکات بسیار جذاب این کتاب استفاده از اصطلاحات و واژه‌های محلی است که مطالعه را شیرین‌تر کرده است! اما تلفظ بعضی کلمات برای خوانندگان غیریزدی آسان نیست. کاش واژه‌ها و اصطلاحاتی نظیر خفنگ (ص321)، چخکن (ص34)، پاکنه (ص93)، کنوی (ص141)، حاجیک (ص31) و... آوانگاری می‌شدند.

 

اشتبا‌هات ویرایشی

مطمئناً برای همة کسانی که با دکتر پاپلی و نشریة علمی وزین ایشان (فصلنامة تحقیقات جغرافیایی) آشنایی دارند، وجود این همه اشتبا‌هات ویرایشی در این کتاب تعجب‌آور است. با آن‌که در شناسنامة کتاب به نام ویراستار (اعظم دست‌برآورده) اشاره شده، اما انگار متن کتاب به منظور ویرایش خوانده نشده است! به نمونه‌هایی از این دست اشاره می‌شود:

جملات مبهم: نمونه‌ای از این گونه جملات: «از موقع جنگ عراق علیه ایران پای انواع شیرینی هم باز شد» (ص 375)، «فالودة دست‌ساز، که با دست بریده می‌شد» (ص 394)، «می‌خواهم به رشتة طبیعی به تهران بروم آن‌جا درس بخوانم» (ص 560)، «راهزنی هم حساب کتاب و مردی و مردانگی، قسم، قول و قرار داشت» (ص266) و ...

تغییر در ضمایر (جمع و مفرد): در نقل قول از یک فرد، گاهی اوقات یک در میان، از افعال مفرد و جمع استفاده ‌شده است: «ما را به خاطر پول به حاجی دادند. پولش را آن‌ها گرفتند و بیچارگی‌اش مال من بود. تمام جوانی‌مان بی‌شوهر بودیم. وقتی هم حاجی پیر شد باید... برایش لگن می‌گذاشتم. وقتی تازه پا به سن گذاشتیم بیوه شدیم» (ص 169).

تغییر زمان افعال مربوط به یک ماجرا: در بیان خاطراتی که مربوط به گذشتة دور است، گاه از انواع افعال گذشته استفاده شده است: «هر کجای گاراژ می‌شد خود را راحت می‌کردند. اباها نان را بین آن‌ها تقسیم کردند... »(ص448)، «بیچاره‌ها را سوار می‌کردند... آدم‌ها نشسته و ایستاده سوار شدند» (ص449)، «روضه می‌خوانند و شب‌ها شام می‌دادند» (ص 459).

نحوة نوشتن دیالوگ‌ها: در نگارش دیالوگ‌ها، گاهی اوقات گفته‌های افراد دارای مرز مشخص هستند؛ مثلاً: «گفتم رشتة ریاضی را دوست ندارم. ایشان گفت پس برو به رشتة تجربی. گفتم: من رشته ادبی را دوست دارم. ایشان هم گفت: ...» (ص 325). اما گاهی اوقات جملات گفت‌وگوی دو نفر پشت سر هم و بدون هیچ تقطیعی به دنبال هم آمده‌اند: «پرسیدم می‌خواهند تو را به کی بدهند؟ به مردی که پسر دوست پدرم است. چند سال دارد؟ سی سال. تو می‌خواهی زنش بشوی؟ نه. همه گفتند باید عروس شوم» (ص 562).

رسم‌الخط‌های متفاوت: گاهی اوقات در یک صفحه برای یک کلمه از دو رسم‌الخط استفاده می‌شود: زرتشتی / زردشتی (ص358)، کیلویی/کیلوئی (ص333).

اشتباهات حروف‌نگاری: اشتباهات حروف‌نگاری/تایپی در کتاب نسبتاً زیاد است.

عکس‌ها: بخش پایانی کتاب به عکس‌ها اختصاص دارد و در مجموع 15 عکس در این قسمت دیده می‌شود که از آن میان، 7 عکس دارای شماره هستند و در متن کتاب هم به آن‌ها ارجاع داده شده، اما 8 عکس دیگر شماره ندارند. در مواردی توضیح مربوط به آن عکس‌ها در متن کتاب وجود دارد ولی در متن به عکس ارجاع داده نشده (مثلاً عکس 631 که مربوط به متن ص440 است)، اما در متن کتاب اغلب به عکس‌های بی‌شماره اشاره‌ای نشده است. یکی از عکس‌های بسیار مفید، اما بی‌شماره مربوط به سردشت در سال‌های 43-1342 است. خوب بود که نویسنده تصاویری از یزد در دهه‌های سی و چهل را هم به متن می‌افزودند، همچنین عکس‌های نویسنده در دورانی که خاطرات مربوط به آن است، می‌توانست بسیار جالب باشد.

نقشه و شکل: جای نقشه در کتاب بسیار خالی است. برای مثال در سرتاسر کتاب، از محله‌های مختلف شهر یزد و همچنین شهرها و روستاهای پیرامون آن سخن رفته است، روستاهایی که حتی تلفظ نام آن‌ها برای خوانندة غیریزدی آسان نیست (مثل سخوید در صفحة 335)، در روایت‌هایی مثل روایت «راه یزد به طبس»، نقشه می‌توانست خواننده را بیشتر با نویسنده همراه کند. به خصوص وجود نقشه‌های مربوط به 50-40 سال پیش به انتقال حال و هوای زمان روایت‌های کتاب کمک می‌کرد. همچنین در این کتاب تنها یک بار از شکل برای بیان مطلب استفاده شده است (طرح کنو در ص141). استفاده از طرح برای سایر مفاهیم محلی نیز می‌توانست مفید باشد.


خاطرات شازده‌حمام (جلد اول و دوم). محمدحسین پاپلی یزدی. ج1 (چ 13) و ج2 (چ11). مشهد: انتشارات پاپلی و گوتنبرگ، 1393. 632ص.

 



 
تعداد بازدید: 4891


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.