گشتی درگذشت زمانه

مرد جهانی از بیرجند

خاطرات ایام تحصیل دکتر محمد حسن گنجی

فرهاد طاهری*

14 مرداد 1394


 

 

 

اشاره: پایان تیرماه سالگرد درگذشت استاد محمدحسن گنجی بود. آنچه در پی می خوانید معرفی کتاب خاطرات خودنوشت اوست که در حدود یک سال پیش از فوت او منتشر شده است. مناسب دیدیم با اشاره به خاطرات ایام تحصیلش یادی از او کنیم. برای انتشار در سایت تاریخ شفاهی ایران مختصر تغییراتی در این متن برای همخوانی با امروز داده شده است.

 

 

در سال‌های اخیر، نوشته‌های بسیاری در موضوع خاطرات و ثبت وقایع سیاسی با نام‌های متفاوت ـ که عمدتاً هم کلمات «خاطرات»، «زندگی» یا «یادداشت‌ها» در عناوین این گونه آثار به چشم می‌خوردـ به قلم بعضی از بازیگران عرصۀ سیاست و فرهنگ عصرپهلوی منتشرشده است. همچنین درکنار انتشار این‌گونه آثار(که بازگوکنندۀ ناگفته‌هایی است ازسلسله پهلوی و قطعاً در شناخت لایه‌های پنهان سیاست آن دوران، یکی از منابع اصلی پژوهشگران این حوزه خواهد بود) شماری از فرهیختگان ودانشمندان دورۀ معاصر نیز نوشته‌هایی از خود در نوع ادبی خاطره‌نگاری (یا خودنگاشت) با عناوین استعاری یا کنایی از «گذر عمر» منتشرکرده‌اند یا نوشته‌هایی ازاین دست که آثار برجای مانده از بعضی رجال سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی بوده به کوشش بعضی از محققان، در بعدازانقلاب اسلامی، چاپ و منتشرشده است.

وجه غالب عمدۀ این دسته از خاطرات، از بعضی استثناءها که بگذریم(مانند یادداشت‌های روزانۀ علی‌اصغرحکمت، یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی، ویادداشت‌های دکترقاسم غنی) خاطره‌نگاری به شیوه «ازپس گذشت زمان» بوده است؛ بدین‌معنی که نویسندگان این آثار، مهم‌ترین سوانح عمر خود را از پسِ گذشت زمان درحافظه مرورکرده و به قلم آورده‌اند. عمدۀ مطالبی هم که در این نوشته‌ها مطرح شده بیشتر بازگوکنندۀ سوانح و وقایع حیات نویسندگان آن بوده وکمتر در آن به وضع اجتماعی واقتصادی مردمِ همروزگارِ صاحب خاطرات یا به محیط جغرافیایی روزگاران پیش از امروز اشاراتی شده است.

ویژگی دیگر چنین آثاری آن است که مؤلف آن همواره درکانون توجه بوده و همۀ رویدادی‌های تاریخی وسیاسی ثبت شده درکتاب نیز به نوعی در پیوند مستقیم با سرنوشت وزندگانی نویسنده است.

اما مرد جهانی از بیرجند، حکایتی دیگر دارد که در ادامه بدان خواهم پرداخت.

کتاب از زمرۀ خاطراتی است که به قلم یکی از فرهیختگان بسیار نامور و بی‌مهری چشیدۀ روزگارما نوشته و منتشر شده است. نویسندۀ کتاب شادروان دکترمحمدحسن گنجی (زادۀ ۲۱ خرداد ۱۲۹۱ در بیرجند – درگذشتۀ ۲۹ تیر ۱۳۹۱ در تهران) است. او استاد ممتاز دانشگاه تهران در رشتۀ جغرافیا، بنیان‌گذار دانشگاه بیرجند، مؤسس ادارۀ کل (بعداً سازمان) هواشناسی کشور، برندۀ جایزه سازمان هواشناسی جهانی در سال 2001 (جایزه‌ای که تا این سال هیچ غیراروپایی به اخذآن موفق نشده بود) و مصدر خدمات بسیار ارزشمند در طی بیش از هفتاد سال از عمر یکصدساله خود بود. وی که در طی این سال‌های پرثمر، شاهد بسیاری از وقایع تاریخ معاصرایران بوده، درمناصب ومأموریت‌های حساس وتاثیرگذار وظیفه‌ای و سمتی داشته، به بیش از چهل کشور سفرکرده(نک: مرد جهانی از بیرجند،ص 10)، با بسیاری ازشخصیت‌های علمی وادبی قرن اخیر معاشرت داشته، تلخی‌ها و ناسپاسی‌ها دیده، و از تمامی این دیده‌ها وشنیده‌های خود دفترهایی بسیار نگاشته است. نویسنده درمقدمه کتاب متذکرشده(ص6) که صفحات مجموعه‌ای از دفترچه‌های تقویم شرکت اقبال وسررسیدنامه‌های بانکی که شمار آن به بیش ازصد مجلد می‌رسد، شرح خاطرات روزانه وسفرهای او را در طی یک قرن زندگانی پرفرازونشیب برای عبرت همگان درخود محفوظ داشته وخود داستان این خاطره‌نگاری وثبت تجارب زندگی را از همان دوران نوجوانی وتحصیل در دبیرستان (به راهنمایی سید محمد فرزان) تا همین روزگاران که همواره همنشین قلم وکتاب بوده برای خوانندگان کتابش شرح داده است.

مرد جهانی از بیرجند در واقع بخشی ازحکایت گذشت زمانه بر دکترمحمدحسن گنجی و پیش‌درآمدی است بر انتشار مجموعۀ سفرنامه‌های او(مشتمل برچندین مجلد) است (مرد جهانی از بیرجند، صص 6ـ9).کتاب به دو شیوۀ «خاطره‌نگاری از پس گذشت زمان» و «خاطره‌نگاری درزمان» (یا همان یادداشت‌های روزانه) به قلم آمده و بر همین اساس نیزباید آن را در دو بخش دانست:

بخش اول، سوانح عمر و خاطرات مؤلف از هفت سالگی (درحدود سال 1298خ) تا اول مهرماه 1331خ است. این بخش که شمار بیشتر صفحات کتاب را از آن خود کرده (13ـ141) ازحیث اشتمال بر مسائل تاریخی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، وجغرافیای تاریخی محیط زندگانی مؤلف(در سال‌های مورد بحث)بسیار دارای اهمیت بوده و دربردارندۀ مطالب درخور اعتنا ومهمی برای محققان تاریخ و فرهنگ معاصرایران است. دکترگنجی این بخش را برمبنای یادداشت‌های روزانۀ خود و به شیوۀ«خاطره‌نگاری ازپس گذشت زمان» نوشته است؛ بنابراین باید گفت حافظه نگاشتی است که در عین حکایت‌گونگی و بهره داشتن ازجذابیت‌های آثار داستان‌وار، دقت درثبتِ زمانِ وقوعِ حوادث نیز، مانند شیوۀ روزنگاشت، درآن لحاظ شده است. فصل اول تا سوم کتاب، با عناوینِ «تحصیل درمدرسه شوکتیۀ بیرجند»؛ «تحصیل در‌ تهران»؛ و «تحصیل درانگلستان» به انضمام صفحات آغازین فصل چهارم با عنوان «تحصیل درامریکا» به همین شیوه تدوین شده است. نویسنده درسراسر این بخش ازکتاب، همواره با ذهنی نکته‌بین (که بی‌شک متأثراز رشتۀ درسی وحوزۀ مطالعاتی او در زمینۀ جغرافیاست) به سرگذشت خود و وقایع زمانه‌اش نگریسته و حوادث تاریخی وسوانح عمر را به شیوه‌ای جزئی‌نگر و علمی روایت کرده وهمین امر موجب شده است تا وی به ثبت دقیق زمان ومکان رویدادها، وبه توصیف ملموس مکان‌ها وجاهایی‌ که ایام را در آن سپری کرده (اعم از روستاها و شهرهای ایران یا شهرها ومناطقی در خارج از ایران که درآنجا مقیم بوده یا به آنجاها رفته است) وتطبیق آن مکان‌ها باموقعیت جغرافیایی امروز(مانند آن‌چه دربارۀ محلات قدیم تهران گفته و وضعیت کنونی آن را نیز مشخص کرده است) توجه کند و از هیچ نکته‌ای حتی یادکرد نام همۀ همکلاسی‌های دوران تحصیل و ذکردقیق قیمت اجناس و مواد غذایی وکرایۀ منزل وحمل و نقل آن دوران غفلت نورزد.(مثلاً نک: صص19ـ20؛39ـ40).

درضمن این بخش اشارات نویسندۀ خاطرات به وقایع و مسائلی که شاید ربط مستقیمی هم با زندگانی او ندارد اما بازگوکنندۀ بعضی ناگفته‌هایی است دربارۀ تاریخ سیاسی واجتماعی و فرهنگی زادگاه وزمانۀ تحصیل وی در دهه‌های آغازین قرن اخیر، همگی نشان از آن دارد که نویسنده درخاطره‌نویسی خود محدوده‌ای فراتر از سرگذشت شخصی‌اش را در نظر داشته است: شرح محیط اجـتماعی وفرهنگی ومذهبی بیرجند در دوران تحصیلات ابتدایی و شیوۀ تحصیل در مدارس شوکتیه؛ چگونگی وضع معیشت وبهداشت مردم در اواخر دوران قاجار و اوایل سلسله پهلوی (صص 15ـ17)؛ گزارش تحصیل در دارالمعلمین عالی وچگونگی شکل‌گیری وزارت معارف وتغییر ساختار مدارس سنتی به مدارس جدید، و یادکرد استادان وسرگذشت همکلاسی‌های این دوره(صص 38ـ59)؛ ذکروقایع تاریخی چون مقابلۀ نیروهای مرکز با قوای محمدتقی خان پسیان، تصاحب مکه به دست وهابی‌ها، فرود اولین هواپیما در بیرجند، هجوم نیروهای متفقین به ایران در شهریور1320، و...(صص 17ـ18،127ـ128) ازجمله مطالبی است که حیطۀ موضوع کتاب را از «خاطره‌گویی شخصی» گسترده‌ترکرده است.

درضمن خاطرات دکترگنجی به هنگام تحصیل در دانشگاه ویکتوریا (در منچستر انگلستان) و دانشگاه کلارک (در ورستر آمریکا) قضاوت‌های وی نیز دربارۀ مظاهرتمدن غرب ومقایسۀ محیط اجتماعی وفرهنگی آن دیار با ایران همگی از ذهن حقیقت‌یاب و باانصاف نویسندۀ خاطرات خبر می‌دهد. وی دراین قسمت ازخاطرات خود در عین تعلق خاطر بی‌نهایت به ایران، ازبیان کاستی‌ها وعقب‌ماندگی‌های جامعه ایران غافل نبوده ودر برشمردن مزایای جامعۀ غربی نیز راه افراط نپیموده و شیفتۀ سراپای آن دیاران نشده است. پاس خاطر استادان ایرانی خود را ـ که در تعلیم و تربیت او مایه‌ها گذاشته ودستگیر وی بوده‌اند ـ همواره گرامی داشته و قدرشناس آنان بوده است (ازجمله تحلیل او ازشخصیت سیدمحمد فرزان و عباس اقبال آشتیانی ویادکرد نیک از آنان و از دیگر استادانش در ایران) ومحبت‌های بی‌دریغ استادان غربی خود را نیز فراموش نکرده و از شخصیت وعلم‌دوستی وشاگردنوازی بعضی از نامورترینشان مبسوط سخن گفته است (مانند آن‌چه درباره پرفسور هربرت جان‌فلور به قلم آورده است. همچنین برای اطلاع از قضاوت‌های دکترگنجی درباره استادان ایرانی وغربی‌اش نک: صص 24، 55ـ65؛ 83ـ85).

دکترگنجی در شرح خاطرات ایام تحصیل در ایران و غرب و به هنگام اشتغال در دانشگاه تهران گاه به حکایاتی اشاره می‌کند که در درک بهتر روان‌شناسی جامعه دانشگاهی ایران و اسباب عقب‌ماندگی کشور در دوران تحصیل نویسنده حاوی نکات ظریفی است. ازمیان این حکایات، سه نمونه را با تلخیص نقل می‌کنم که هریک بازگوکنندۀ یکی از دلایل انحطاط جامعۀ ایران دردهه‌های گذشته بوده است؛ یعنی پدیدۀ مدرک‌گرایی وبی‌توجهی به توانایی واقعی علمی دانشمندان در مجامع دانشگاهی، قوانین حق‌ستان اداری و رفتار تنگ‌نظرانۀ بعضی شخصیت‌های فرهنگی که در مناصب دولتی چگونه راه‌بند پیشرفت استعدادها می‌شده‌اند؛ وشیوۀ استبداد حکومتی در از میان برداشتن نخبگان جامعه در آن روزگاران:

«از قضایای جالبی که در جلسۀ امتحان [کنکوراعزام به خارج] رخ داد این بود که چند ماه قبل از پایان سال تحصیلی آقای نصرالله فلسفی را که جوانی برازنده و دانشمندی شناخته شده بود ولی عنوان لیسانسیه یا دکترا درآن تاریخ نداشت به دارالمعلمین آورده بودند که به سال اولی‌ها تاریخ صفویه تدریس می‌کرد. در روز امتحان ایشان هم همراه استادان یعنی مسعود کیهان وعباس اقبال آشتیانی آمدند که سئوالات امتحانی را توزیع کنند. دو سه نفر از داوطلبان کنکور ازجای خود بلند شده به قصد اعتراض خواستند ازجلسه خارج شوند. آن هم به این علت که چرا آقای نصرالله فلسفی که خود لیسانسیه نیست باید از ما که لیسانسیه هستیم امتحان به عمل آورد. ولی آقای اقبال وساطت کرد وسرجای خود نشستند. دراین میان وسط امتحان که آقای اقبال می‌خواست از محل خارج شود کلاه خود را روی نیمکت معترضان گذارده وگفت کلاه من اینجا باشد تا برگردم!» (ص 64).

«دانشگاه تهران هرسال تعدادی بورسهای تحصیلی ازدانشگاههای اروپا وآمریکا دریافت می‌کرد که دانشکده‌ها افرادی را برای استفاده از بورسها به شورای دانشگاه، پیشنهاد می‌کردند و در یک نوبت که شورای دانشگاه نام من و احمد سعادت را داده بود ما دو نفر به منزل [...] نماینده‌ دانشکده درشورای دانشگاه رفتیم و تقاضای کمک کردیم که متأسفانه ثمربخش نبود [...] این بود که به فکر ادامه تحصیل دردانشگاه منچستر افتادم و نامۀ مفصلی برای استادم پرفسور فلور [...] نوشتم.آن استاد بزرگ نه فقط با ادامه تحصیل من موافقت کرد بلکه به من اطلاع داد که دانشگاه شهرکاپ...از او معلمی برای جغرافیا خواسته و اگر بخواهم او با کمال میل مرا معرفی خواهد کرد. من نامه پرفسور فلور را به آقای دکتر سیاسی رئیس دانشکده دادم.آقای دکترسیاسی با خونسردی وآرامشی که عادت او بود گفت کار شما در دانشگاه تهران درست می‌شود منتهی باید صبرکنید، ولی اگربه گفتۀ پرفسور، پُست دانشگاه کاپ را بپذیرید بدانید که دانشگاه تهران تعطیل نخواهد شد! که جواب امیدوارکننده‌ای نبود. درهمان روزها [...] که من ازکار فارغ شده و به خانه‌ام [...] رفتم مشاهده کردم که ماشینی با علامت سیاسی و پرچم انگلیس مقابل خانه توقف کرده است. من مشغول بازکردن درخانه بودم که راننده پایین آمده وگفت: آقای سفیر با شما کار دارند. درهمین ضمن، شخصی از ماشین پیاده شد وگفت من کنت دوروژتل سفیر انگلیس وعموزادۀ استاد شما پرفسور فلورهستم که به من توصیه کرده اگر از دست من در رفع مشکل کار شما کمکی ساخته باشد از شما مضایقه نکنم [...]» (صص 131ـ132)

... روی میز جلو این مورخ کهن سال [آرتورکریستین سن] [...] نسخه‌ای از آخرین روزنامه ژورنال دو تهران که به زبان فرانسه منتشر می‌شد قرار داشت که درآن نوشته بودند که علی‌اصغرحکمت وزیرمعارف واوقاف از خدمت معاف شده است. کریستین سن این خبر را برای من خواند و بعد رو به من کرده به فارسی گفت: «تصور می‌فرمایید جناب حکمت هم سکته بکنند؟» گفتم:«چطور مگر؟» گفت: «آخرمن دیده‌ام که آقایان داور و تیمورتاش در وضع مشابهی سکته کرده ازجهان رفته‌اند.»گفتم: «امیدوارم چنین واقعه‌ای برای حکمت رخ ندهد چون او واقعاً به فرهنگ مملکت خدمت کرده است.» (ص 102)

بخش دوم خاطرات دکترگنجی که به شیوه «خاطره‌نویسی درزمان» تدوین شدۀ یادداشت‌های روزانۀ وی به هنگام تحصیل درآمریکا وسوانح عمرنویسنده را از مهرماه 1331 تا آذرماه1333خ دربرگرفته است.

این بخش ازخاطرات، بیشترشرح احوالات روحی نویسنده درتنهایی و غربت است که خواننده با مطالعۀ روزنگاشت‌های وی (که تمامی جزئیات وقایع روزانه به دقت درآن ثبت شده است) به این نکته پی می‌برد. هرچند، در ضمن این یادداشت‌ها، از ساختار و شیوه‌های آموزش در دانشگاه‌های آمریکا و نوع معاشرت مردم این کشور با اتباع خارجی ومقایسۀ آن با محیط اجتماعی و دانشگاهی انگلستان فراوان یاد شده و در عین حال از اوضاع سیاسی ایران مانند سرنگونی دولت دکترمصدق و از قضاوت‌های واقع‌بینانۀ مؤلف دربارۀ محیط فرهنگی ایران ـ ازجمله دربارۀ دانشگاه تهران که به گفتۀ وی دوغ ودوشاب درآن یکسان بوده(ص 173) ـ سخن‌ها آمده است. همچنین مطالبی که دکترگنجی از تحول ساختار شهرنشینی در غرب (در طی سال‌های بعد از ایام تحصیل خود) بازگو کرده است نشان‌دهنده آن است که تنها ما ایرانیان به تخریب مظاهر زندگی پرعاطفۀ سنتی ومحو بناهای اجدادی کمر همت نبسته‌ایم.

مرد جهانی از بیرجند، با نهایت سلیقه حروف‌نگاری و صفحه‌پردازی وتدوین شده است وعنوان‌گذاری‌های فرعیِ دقیق در ذیل فصول کتاب و چاپ مجموعۀ عکس‌های جذاب در ضمن صفحات که با محتوای مطالب مطرح شده تناسب دارد همگی برخوشخوانی وگیرایی کتاب افزوده است. گرچه به نظرم درچاپ‌های بعدی این اثر ارزشمند باید تجدیدنظرهایی شود که آن هم بیشترمتوجه تدوین‌کننده و ناشر کتاب است. نکتۀ اول آن‌که در انتخاب نام کتاب خاطرات دانشمندی که در جوامع علمی و دانشگاهی ایران کمتر کسی را می‌توان یافت که با شخصیت والا و مقام علمی عالی‌رتبۀ ایشان آشنا نباشد و از طرفی هم از آنجا که صاحب خاطرات هنگام انتشار کتاب در قید حیات بوده شاید برگزیدن عنوان «مردجهانی ازبیرجند» چندان مناسب نباشد. دوم این‌که قطع رحلی (یا نیم‌ورقی) با حروف‌چینی دو ستونی عمدتاً مختص کتاب‌های مرجع و درسی است. انتخاب این‌گونه صفحه‌پردازی برای کتابِ خاطرات علاوه بر این‌ که خواندن آن را برای خواننده کمی ملال‌آور خواهد کرد موجب نازکی عطف کتاب خواهد شد و از نظرگیری آن در میان قفسه‌های کتابفروشان می‌کاهد وهمین شاید درتبلیغ و فروش آن خلل‌هایی ایجاد کند. نمایۀ پایانی کتاب نیز شتابزده فراهم شده است؛ چنانکه درتنظیم الفبایی نام‌ها، سیدمحمد فرزان درذیل حرف «س» آمده، یا نام عباس اقبال آشتیانی یک‌بار در ذیل حرف «آ» با عنوان «آشتیانی،اقبال» و بار دیگر در ذیل حرف «ا» وبا عنوان «اقبال آشتیانی» آمده یا نام‌هایی چون تقی‌زاده، منوچهراقبال، علی‌اکبرسیاسی، جهانشاه صالح، احمد فرهاد معتمد و... از قلم افتاده است.

البته این نکات ذره‌ای از اهمیت کتاب نخواهد کاست. مطالعۀ مرد جهانی از بیرجند بی‌شک گشتی دلپسند و فراموش‌ناشدنی درگذشت زمانۀ مردی است که تاریخ ایران هیچ‌گاه او را فراموش نخواهد کرد. دراین نکته من هیچ تردید ندارم.


* فرهاد طاهری (1348؛ دانشنامه‌نگار و پژوهشگر، تهران)

 


نگاه نو، ش 89، بهار 1390، صص 115-112.


 
تعداد بازدید: 5333


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124

شبِ عملیات فتح‌المبین فرا رسید. حمله ساعت دوازده آغاز شد. مزدوران اردنی، مصری، سودانی و... را جایگزین واحد ما کردند و ما بلافاصله به خط مقدم آمدیم. این مزدورها کینه عجیبی از نیروهای شما داشتند. امکان نداشت اسیری را زنده بگذارند. تا ساعت سه بعد از نیمه‌شب حمله‌ای روی موضع ما نبود ولی از موضع دیگر صدای توپ و خمپاره به شدت شنیده می‌شد. ساعت سه صدای تیراندازی و الله‌اکبر بلند شد.