خـاطـرات احمـد احمـد (13)

به کوشش: محسن کاظمی


خـاطـرات احمـد احمـد (۱۳)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


همگام و همراه با حزب ملل‏اسلامى

بعد از پذيرش رسمى من در تشكيلات حزب ملل‏اسلامى(1)، در جلساتى مخفى حضور پيدا كردم. سه جلسه اول فقط در حضور آقاى ميرمحمد صادقى و در منزل يا مسجد برگزار مى‏شد. او در اين نشستها درباره، ارتباطات تشكيلاتى و جايگاه من در اين تشكيلات صحبت كرد. در همين جا بود كه فهميدم فقط مى‏توانم با يك نفر بالادست خود آشنا باشم و نيز بايد در كلاسهاى حزبى، در حوزه‏اى كه برايم تعيين مى‏شد شركت كنم.
بعد از جلسات اوليه وارد كلاسهاى حزبى شدم. وظيفه من در اين مرحله، شركت در كلاس و كسب آموزشهاى تشكيلاتى لازم بود. علاوه بر آن مى‏بايست افراد صالح، مطمئن و داراى انگيزه‏هاى مبارزاتى را به حزب براى تحقيق و جذب معرفى مى‏كردم.
در حزب هر يك از اعضا با شماره‏اى چهار رقمى شناخته مى‏شد. وقتى براى اولين مرتبه اين شماره به من داده شد در ذهن خود چنين پنداشتم كه حزب داراى چند هزار نفر عضو است كه اين شماره به من رسيده است. همين شماره چهار رقمى و تصور وجود جمعيت چند هزار نفرى، دلگرمى و انگيزه خوبى براى ادامه فعاليتها و حضور در جلسات، كلاسها و سخن‏رانيها بود.
در كلاسهاى حزب، از اصول، برنامه‏ها و مرام حزب و اهدافى كه در پى آن است و نيز نوع حكومت موردنظر و پارلمان اسلامى سخن گفته مى‏شد.
نشريه خلق(2) تنها ارگان رسمى حزب بود كه درصدر مطالعات من قرار داشت و بيش از 24 ساعت اجازه نگهداشتن آن را نداشتم. پس از اين مهلت آن را به حزب برمى‏گرداندم تا عضو ديگرى از آن استفاده كند. علاوه بر آن كتابهاى مهندس مهدى بازرگان و دكتر يدالله سحابى را هم مطالعه مى‏كردم. از ديگر مسائلى كه به ما آموزش داده مى‏شد، اصول مخفى كارى، نحوه عضوگيرى و انضباط سازمانى بود. در بعضى از كلاسها نيز برخى نوشته‏ها، مقالات و تحليلهاى نشريه خلق به بحث و نظر گذاشته مى‏شد.
فرمانده واحد ما در حزب سيدمحمد ميرمحمد صادقى بود و با ديگر اعضاى ساير كلاسها چون جواد منصورى و هادى شمس حايرى(3) در ارتباط بودم.
با گذشت چند ماه من رابط بين دو كلاس از كلاسهاى حزب شدم. رفته رفته علاقه‏ام به حزب و كارهاى تشكيلاتى بيشتر شد. به خاطر اعتقاد شديدى كه به حزب داشتم، قسمتى از حقوق ـ 452 تومان‏ـ معلمى‏را به آنها مى‏دادم و معتقد بودم با همين كمكها و فعاليتها، حزب مى‏تواند سريع‏تر به اهدافش برسد.
به اين ترتيب، تمام زندگى‏ام در آن مقطع سنى و شور جوانى، تحت‏الشعاع مسائل حزب بود. سعى مى‏كردم هركارى انجام مى‏دهم و هرجا كه مى‏روم مصالح و منافع حزب را در نظر بگيرم.
به خاطر دارم كه در شهريور 1344 (يك ماه قبل از كشف حزب) براى كارى شخصى به جنوب كشور ـ بندرعباس ـ رفتم. در اين فرصت به دست آمده، راههاى ورود و خروج شهر، آبراهه‏هاى خليج فارس و نحوه تردد و بارگيرى كشتيها و لنجها را براى ورود اسلحه بررسى كردم. برخى از اماكن شهرى و افرادى‏را كه داراى زمينه‏هاى انقلابى و مبارزاتى بودند نيز شناسايى كردم. آن‏قدر در اين كار دقيق شدم كه شايد كار اصلى‏ام تحت‏الشعاع اين بررسيها قرار گرفت.
حزب ملل اسلامى و فعاليتها و تلاشهايى كه براى آن مى‏كردم، يكى از برگهاى زرين زندگى‏ام مى‏باشد. گرچه عمر فعاليت اين حزب كوتاه بود، ولى تأثير آن بر افكار و بينش اعضا عميق بود به طورى كه اغلب افراد آن پس از آزادى از زندان همچنان در راه مبارزه با رژيم طاغوت باقى ماندند و حتى حركتهاى نو و تازه‏اى را هدايت و رهبرى كردند.



1- حزب ملل اسلامى، سازمان و تشكيلاتى سياسى بود كه مرامى فكرى و انقلابى داشت و از مشى مسلحانه برخوردار بود. اولين جلسه كميته مركزى حزب در اسفند سال 1340 به رهبرى آقاى سيدمحمد كاظم موسوى بجنوردى تشكيل شد. اساس و برنامه كار حزب بر محور ايجاد حكومت اسلامى استوار و برنامه هايش در عرصه‏هاى   اقتصادى،قضايى، فرهنگى و سياست خارجى در 65 ماده مدون شده بود. روش كار و برنامه عملى تحقق اصول و نيل به اهداف؛ بر قيام مسلحانه و درگيرى نظامى با رژيم پهلوى بود. فعاليت تشكيلاتى حزب به سه مرحله تقسيم شده بود: 1. مرحله ازدياد و تعليم رشد كمى و آموزشى 2. مرحله استعداد آمادگى رزمى 3. مرحله ظهور (مبارزه علنى) كه داراى سه مرتبه بود: مرتبه اول، اعلام موجوديت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه علنى. مرتبه دوم، ارعاب و عمليات تخريبى در دستگاههاى مهم دولتى از قبيل مجلس، وزارت‏خانه‏ها و مراكز دولتى، مرتبه سوم، آغاز مبارزه مسلحانه تمام عيار تا پيروزى و برقرارى حكومت اسلامى.
حزب داراى ماه‏نامه‏اى به‏نام خلق و پرچمى سرخ با ستاره‏اى هشت پر در داخل يك دايره سفيد بود. در نمودار سازمانى حزب، رهبر حزب و كميته مركزى در رأس قرار داشت. اين كميته چند شبكه را هدايت مى‏كرد. و هر شبكه از دو گروه و هر گروه از دو دسته تشكيل مى‏شد. هر دسته داراى دو شاخه بود كه هر شاخه در ذيل خود دو واحد داشت و هر واحد با دو مدرسه در ارتباط بود. و آخرالامر در هر مدرسه چند كلاس حزبى وجود داشت. کلاس پائین‌ترین رده سازمانی محسوب می‌شد، و از سه نفر عضو و یک مسئول تشکیل می‌گردید.
رهبر حزب، سيدمحمد كاظم موسوى بجنوردى و دبير آن حسن حامد عزيزى و مسئول امور مالى آن سيدمحمد سيدمحمودى قمى (طباطبايى) بود.
گفتنى است در حكومت اسلامى كه مدنظر حزب ملل اسلامى بود، دو مجلس، مجلس بزرگان (مجتهدين عادل) و مجلس مردم (نمايندگان انتخابى مردم) پيش‏بينى شده بود.

2- ماه‏نامه خلق ارگان رسمى حزب ملل اسلامى بود كه توسط كميته مركزى تنظيم و به واحدها و شاخه‏ها ارائه مى‏شد. اولين شماره اين ماه‏نامه در بهمن سال 1343 منتشر و تا نُه شماره ادامه يافت. در اين ماه‏نامه مطالب در جهت تقويت افكار انقلابى و اسلامى و نيز توجيه مشى مسلحانه تنظيم مى‏شد. در آن مقالاتى نيز درباره مبارزات ساير ملل و حكومتهاى مشابه ديده مى‏شد.

3- هادى شمس حايرى فرزند روحانى معروف همدان شيخ تقى على زنجانى در سال 1322 متولد شد. او از سنين نوجوانى با مسائل سياسى آشنا شد. وى مدت كوتاهى در انجمن حجتيه به فعاليت پرداخت و در سال 1343 جذب حزب ملل اسلامى شد و پس از دستگيرى به چهار سال زندان محكوم شد. او در سال 1346 از زندان آزاد شد و به عضويت حزب الله درآمد و پس از ادغام حزب الله در سازمان مجاهدين، وى نيز در سال 1350 جذب سازمان شد. به دنبال انحراف سازمان در سال 54، تغيير ايدئولوژى داد و ماركسيست شد. يك سال بعد در اثر كنترل تلفن توسط ساواك دستگير و به زندان اوين منتقل شد. در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى از زندان آزاد شد و به فعاليت خود در سازمان مجاهدين ادامه داد و روياروى انقلاب اسلامى قرار گرفت و در سال 1360 به دستور سازمان از ايران خارج شد. او در سالهاى بعد به رده‏هاى بالاى سازمان رسيد. وى در سال 1370 به دنبال بروز اختلاف با سازمان از آن جدا شد. او به اتفاق همسرش موفق به فرار از اردوگاه اشرف در عراق شد و به کشور هلند پناهنده گردید، و در 12 خرداد 1391 در شهر خرونگین هلند بر اثر بیماری سرطان درگذشت.



 
تعداد بازدید: 4013


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 121

بلافاصله از کمین بیرون آمدیم و داخل موضع شدیم. در این موضع دو سنگر بیشتر ندیدیم که داخل یکی از آنها دو نفر و در دیگری سه نفر خواب بودند. ستوانیار حسین و یک سرباز دیگر داخل هر سنگر نارنجکی انداختند و نفرات آن را به شهادت رساندند. من سنگر دیگری، کمی دورتر از این دو سنگر، دیدم و به نظرم رسید باید انبار مهمات باشد زیرا اطراف آن با گونی پوشانده شده بود و تقریباً یک مترونیم ارتفاع داشت.