١٢ خاطره سیاسی مهم که بازتاب های متفاوتی یافتند


محسن هاشمی رفسنجانی، مدیرمسوول دفتر نشر معارف انقلاب (ناشر کتاب کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی): گفته شده است که آقای هاشمی با مبهم نویسی خاطرات، سعی می کند نقش محوری خود را به عنوان راوی و حق تفسیر در انحصار خود نگه دارد. همگان می دانند که انتشار خاطرات سیاستمداران در زمان حیات در کشور ما اقدامی غیرمعمول بوده است. آیت الله هاشمی رفسنجانی از معدود سیاستمدارانی است که توانسته با وجود موقعیت بالای سیاسی و مشغله فراوان خود، فرصتی برای نگارش خاطرات روزانه خود اختصاص دهد. تدوین و انتشار این یادداشت های روزانه، نشان دهنده نظم فکری و کاری در زندگی ایشان و دغدغه جدی برای انتقال اطلاعات صحیح به آیندگان است. خاطرات انتشار یافته فرصت ارزشمندی در اختیار پژوهشگران و تاریخ نگاران قرار داده است تا از زبان یکی از تاثیرگذارترین شخصیت های سیاسی سه دهه اخیر، بی واسطه تلاش جمعی انسان مسلمان و آرمانخواه را برای ایجاد جامعه اسلامی دریافت کنند.


آقای هاشمی به سبک خودشان وقایع نگاری می کنند، طبیعتا هر فرد وقایعی را در روز ثبت و ضبط می کند که برای خودش حائز اهمیت باشد. ایشان هم چون رویداد ها و دیدار های شان را با ذکر تاریخ دقیق آن نوشتند مفید واقع می شود و پیگیری و بررسی آن نیز آسان تر است. اشاراتی که ایشان در خاطرات خود دارند برای محققین و چهره های دانشگاهی این امکان را فراهم می کند که با مرور رخدادهایی که به طور روزانه در خاطرات ایشان انعکاس داشته، به طور مستند واقعیت ها را دریابند. به طور مثال در جای جای کتاب خاطرات هاشمی در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروری بر آن می توان دریافت که چه افرادی در این مساله درگیر شدند و چه فرآیندی طی شد که ایران اعلام کرد این قطعنامه را می پذیرد. البته ایشان خاطرات را از زاویه دید خود و به واسطه حضورشان در رخدادهای مختلف می نویسند. طبیعی است در رخدادهای مختلف افراد و نهادهای فراوانی دخیل می شوند و اگر آقای هاشمی به آن موضوع اشاره می کند به واسطه این است که خودشان در بخشی از فرآیند یا نحوه تصمیم گیری ها یا اتفاقات پیش آمده دخیل و سهیم هستند.

جدال خاطراتی بر سر مبارزه با شاه
«آقایی می گفت مبارزه با شاه حرام است، می خواهم کار علمی کنم. از کم فروشی این آقا، کار به جایی رسید که رهبری ١٠ سال با او قهر بودند.» هاشمی این خاطره را بدون آنکه نامی از «این آقا»ی خاطراتش ببرد، تعریف کرد تا بلافاصله دفتر آیت الله مصباح یزدی بخش های از یک گفت وگوی منتشر نشده از آیت الله مصباح یزدی با حبیب الله عسکراولادی را روی خروجی خود قرار دهد که به اختلاف او با هاشمی رفسنجانی بر سر «منافقین» مربوط می شد. همین اقدام دفتر آیت الله مصباح یزدی کافی بود تا مشخص شود «این آقا»ی خاطره هاشمی رفسنجانی کسی نیست جز آیت الله مصباح یزدی. ماجرا از آنجایی شروع شده بود که سایت آیت الله هاشمی، حاشیه های دیدار رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و خانواده شهید قدوسی را منتشر کرد: دیداری که در آن، هاشمی با نقل خاطره ای از سال ۴۸ گفته بود: «دو نفری - به اتفاق آقای خامنه ای - صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام می دانم! آقای خامنه ای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزه ای که مجاهدین و چپی ها در آن باشند، حرام است! آقای خامنه ای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرف ها خراب نکن!... از کم فروشی این آقا، کار به جایی رسید که رهبری ۱۰ سال - تا ابتدای انقلاب - با او قهر بودند.»بیان همین خاطره هم با واکنش سایت دفتر آیت الله مصباح مواجه شد. این سایت بلافاصله، بخش های منتشرنشده ای از صحبت های مصباح با مرحوم عسکراولادی را منتشر کرد: سخنانی که به نوشته دفتر مصباح، یازدهم آبان ماه سال ۹۰ و در جریان ملاقات عسکراولادی با او بیان شده و در میان این صحبت ها، مصباح با اشاره به مبارزات پیش از انقلاب گفته: «پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین کردند که برای صبحانه به منزل ما تشریف می آورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع کردند که ما سال ها با هم همکاری های فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است که تو کنار کشیدی و با ما نیستی... مساله شریعتی و شهید جاوید و... را باید کنار گذاشت. حتی ما با مارکسیست ها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروه هایی که ضدامپریالیسم هستند از مارکسیست ها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجف آبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را کنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه کنیم! گفتم: مطرح کردن صالحی که دیگر معنا ندارد، ولی از من چه می خواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند: بیا و با مجاهدین همکاری کن!... گفتند: نماز شب شان ترک نمی شود، ماهانه ۱۲ هزار تومان حقوق می گیرند و از این مقدار فقط ۵۰۰ تومانش را مصرف و بقیه اش را صرف مبارزه می کنند، چنینند و چنانند. گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار می کند، با او همکاری نمی کنم. از اول تا آخر این گفت وگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمی گفتند و فقط صحبت های آقای هاشمی بود و جواب های بنده. پس از این گفت وگو آقای هاشمی با ناراحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند.» اما در ادامه این روایت از قول مصباح روی مساله کمک هاشمی به سازمانی که در بدو تاسیس و تا قبل از تغییر ایدئولوژی، با عنوان «مجاهدین خلق» شناخته می شد تاکید شده و آمده است: «کمک های آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پول هایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمی گویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفه شان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشارکت نکردم.» استفاده مصباح از لفظ «منافقین» برای سازمانی که هاشمی به آن کمک می کرده، نکته ای است که رجوع به اسناد تاریخی صحت آن را با تردید مواجه می کند.


جدای از تفاوت های روایت مصباح و هاشمی درباره جزییات دیدار، که یکی معتقد به انجام آن در منزل شهید قدوسی و دیگری معتقد به انجام دیدار در بیت مصباح است و به روایت اول، مقام معظم رهبری بعد از این دیدار، تا ۱۰ سال با مصباح حرف نزده و به روایت دوم، فقط هاشمی با دلخوری منزل او را ترک کرده، تنها نکته مورد تایید هر دو طرف، حمایت هاشمی از مجاهدین اولیه است. حمایتی که البته بسیاری از روحانیون انقلابی پیش از انقلاب، در آن با هاشمی همراه بوده اند و حالادفتر مصباح یزدی از آن با عنوان «حمایت از منافقین» یاد کرده است. بعد از انتشار این مطلب در سایت آیت الله مصباح یزدی، سید حمید روحانی در گفت وگویی با خبرگزاری تسنیم گفت: «اظهارات آقای هاشمی اگر درباره آیت الله مصباح بوده باشد، واقعیت ندارد.» او تاکید کرده «واقعا این اظهارات از آقای هاشمی درباره آقای مصباح بوده باشد، عجیب است چرا که خود ایشان هم می دانند که آقای مصباح از شاگردان ممتاز و مبارز حضرت امام بود که از آغاز نهضت مبارزه، امام را یاری کرد.» او همچنین توضیح داده است که «یکی از اختلافات آقای مصباح و هاشمی درباره سازمان مجاهدین یا همان سازمان منافقین بود: آیت الله مصباح بنا به بصیرتی که داشتند، حمایت از سازمان مجاهدین (منافقین) را حرام می دانستند اما آقای هاشمی در برهه ای برخلاف نظر آقای مصباح بعضا از این گروه حمایت می کرد. لذا آقای مصباح حمایت از این سازمان را حرام می دانست نه مبارزه با شاه را.»

جنجال بر سر خاطره ای از همسر امام
همایش بانوی انقلاب، عنوان جلسه ای بود که برای بزرگداشت مرحوم خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی همین چند روز پیش ترتیب داده شده بود. همایشی که سخنران اصلی اش هاشمی رفسنجانی بود. فقیه سیاستمداری که بیش از هرچهره دیگری در انقلاب به امام و خانواده ایشان رفت و آمد داشته است. هاشمی هر چند بسیاری از ناگفته های خود را در قالب خاطرات روزانه منتشر کرده است اما او به عنوان ژنرال بی بدیل انقلاب ناگفته های بسیاری را در سینه دارد. همین همایش کافی بود تا او جدای از خاطرات دست نویس روزانه اش خاطره ای شفاهی را از همسر امام برای حاضران در این همایش بگوید. همین بود که خاطره ای مربوط به انتخابات سال ٨٤ و چرایی نامزدی اش در این انتخابات را انتخاب کرد و گفت: «سال ٨٤ بعد از دوره ریاست جمهوری اصلاحات، من راضی نبودم که وارد عرصه انتخابات شوم ولی همسر امام راحل بنده را خواست و گفت که امام(ره) این انقلاب را به دست شما سپرده، آیا می دانید اینها چه کسانی هستند که می خواهید انقلاب را به آنها بسپاریم. با این سخنان اشک در چشمانم جمع شد.» بیان همین خاطره از همسر امام کافی بود تا بازهم سیل انتقادات و هجمه ها برای زیر سئوال بردن خاطره گویی آیت الله، پشت سر هم به صف بایستند. سید حمید روحانی از منتقدان همیشگی تاریخ گویی آیت الله هاشمی نخستین کسی بود که به این خاطره آیت الله هاشمی واکنش نشان داد. سید حمید روحانی با بیان اینکه «آقای هاشمی به قدری خاطرات ضد و نقیض، خلاف واقع و خلاف حقیقت بیان کرده است که دیگر نمی توان حرف وی را معتبر دانست» و گفت: « نمی شود به آقای هاشمی در خصوص خاطرات نقل شده اعتماد کرد.» دلیل روحانی برای غیرمعتبر بودن خاطره گویی های آیت الله هاشمی رفسنجانی در قید حیات نبودن کسانی است که از آنها خاطره نقل می شود: «چرا آقای هاشمی خاطرات را از زبان کسانی نقل می کند که در قید حیات نبوده و رحلت کرده اند؟ در اظهاراتی که وی اخیرا گفته است این نکته وجود دارد که اگر همسر حضرت امام چنین سخنی را از امام خمینی نقل کرده اند چرا در زمان حیات خود بانو ثقفی بازگو نشد، چرا گذاشتند بعد از فوت همسر امام این خاطره را نقل کنند؟» احمد توکلی هم که در ماجرای خاطره گویی سید محمد خامنه ای به طرفداری از آیت الله هاشمی پرداخته بود همین حرف سید حمید روحانی را برای زیر سوال بردن صحت و سقم خاطره هاشمی رفسنجانی مطرح کرد: «از مشکلات آقای هاشمی این است که مطالب خود را به کسانی مستند می کند که اکنون دیگر در قید حیات نیستند. البته نمی خواهم آقای هاشمی رفسنجانی را متهم کنم، اما بهتر است مطالبی مطرح نکند که منابعی برای تایید آن اکنون وجود ندارد، زیرا این نحوه رفتار، ارزش تاریخی کتاب های خاطرات ایشان را هم زیر سوال می برد.» روح الله حسینیان، رییس مرکز اسناد انقلاب هم گفته سید حمید روحانی را تکرار و اظهار کرد: «آقای هاشمی برای نقل قول های خلاف واقع خود از حضرت امام به کسانی استناد می کنند که به هیچ عنوان در دسترس نبوده و دار فانی را وداع گفته اند: خیلی عجیب است شخصی که خودش هشت سال رییس جمهور بوده این گونه از امام نقل قول کند: اظهارات آقای هاشمی به هیچ عنوان حجت نبوده و نیست چرا که نقل قول های ایشان با بیانات صریح و ثبت شده امام در تناقض آشکار است.»این واکنش ها با ورود پروین احمدی نژاد و خاطره گویی او رنگ و بوی دیگری گرفت. پروین احمدی نژاد، برای آنکه از قافله تکذیب کنندگان خاطره آیت الله هاشمی جانماند به بیان خاطره ای از دیدار با همسر امام خمینی پرداخت. او در این خاطره گویی گفته است: «خرداد سال ٨٥ در سالروز وفات حضرت امام خمینی(ره) دکتر احمدی نژاد به اتفاق چند نفر دیگر از جمله اینجانب، برای دیدار با همسر مکرمه حضرت امام در جماران حضور یافتند. خانم در مقابل خدمه و برخی از اعضای خانواده، خوشحالی خود را از انتخاب دکتر این گونه ابراز کردند که در زمان انتخابات گفته بودند اگر دکتر رای بیاورد، شیرینی انتخاب، مهمان من باشید و هرچه می خواهید غذا از بیرون تهیه کنید. ایشان می گفتند به خادمه منزل گفته ام تلویزیون را برای من فقط در صورت سخنرانی دکتر و یا مقام معظم رهبری روشن کنید. ایشان (همسر امام راحل) بعد از آن دیدار به منزل دکتر رفتند، حال آنکه به اذعان خانواده شان بعد از رحلت مرحوم حاج احمد کمتر از منزل بیرون می رفتند!»پس از این هجمه ها خانواده امام به یاری آیت الله هاشمی آمد و خاطره او را تایید کرد. لیلی بروجردی، نوه امام هم خاطره آیت الله هاشمی را «برابر سند» اعلام کردند.


آیا امام موافق حذف« شعار مرگ بر امریکا» بود؟
«امام با حذف شعار مرگ بر امریکا موافق بودند» این ادعایی بود که آیت الله هاشمی در مصاحبه سال ٨٩ گفته بود و سال ٩٢ در کتاب صراحت نامه منتشر شد. گفت و شنودی که گویا تنها میان امام خمینی و هاشمی رفسنجانی رد و بدل شده است. گفتن همین خاطره از سوی هاشمی رفسنجانی اما کافی بود تا موجی از واکنش ها به سمت و سوی او روانه شود. هاشمی در این مصاحبه که بعدها به کتاب تبدیل می شود، گفته بود: «موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم: مثلادر اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الان با شوروی مشکل آنچنانی نداریم. درباره امریکا هم گفته بودم.» حمید روحانی، حسین شریعتمداری، محمد جواد لاریجانی، احمد توکلی، علیرضا زاکانی و برخی دیگر از چهره های اصولگرا طی اظهاراتی صریح و با بهره گیری از اظهارات امام خمینی درباره امریکا سعی کردند ادعای هاشمی رفسنجانی را تکذیب کنند. نخستین واکنش را حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نشان داد. مدیر مسوول روزنامه کیهان در اعتراض به این عبارت منتسب به آیت الله هاشمی رفسنجانی که گفته است «امام موافق حذف شعار مرگ بر امریکا بودند» نوشت: آقای هاشمی بارها و از جمله در نامه ای که به امام راحل(ره) نوشته بودند تاکید کرده اند مذاکره و رابطه با امریکا از مهم ترین مسائلی است که حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام (ره) امکان پذیر است و باید در زمان حیات خود ایشان به صراحت درباره آن تصمیم گرفته شود. بنابراین باید پرسید چگونه است که حضرت امام درخصوص این موضوع به قول خود آقای هاشمی «بسیار مهم» هیچ نظری که موافق ادعای اخیر جناب رفسنجانی باشد، ارایه نفرموده اند؟ محمدجواد لاریجانی هم در حاشیه یک سخنرانی و تنها پس از دو روز بعد از حسین شریعتمداری به موافقت امام با حذف شعار مرگ بر امریکا واکنش نشان داد و گفت: «افراد می توانند سلیقه های مختلف داشته باشند ولی مشی نظام بر مقام معظم رهبری منطبق است. آقای هاشمی را به عنوان یک شخصیت برجسته تاریخ خودمان دوست داریم و به گفته های او اعتماد داریم، اما مردان بزرگ اشتباهات بزرگ هم می کنند.» احمد توکلی چهره اصولگرای بعدی بود که از بیان این ادعای تاریخی هاشمی رفسنجانی انتقاد کرد. توکلی برای رد خاطره هاشمی رفسنجانی به فراز پایانی وصیتنامه امام خمینی اشاره کرده و گفته بود: «امام خمینی (ره) در زمان حیات شان فرمودند، زمانی که چیزی از من نقل می شود در واقع باید مکتوب بوده و صدای آن موجود باشد.» اهرچند توکلی در گفت وگو با فارس تاکید کرده بود که قصدی برای تکذیب اظهارنظر آقای هاشمی رفسنجانی ندارد اما با بیان این جملات و طرح بند پایانی وصیتنامه امام خمینی، ادعای تاریخی هاشمی را زیر سوال برد. سیداحمد خاتمی یکی از منتقدان پروپاقرص آیت الله هاشمی هم از جمله دیگر کسانی بود که به این اظهارات هاشمی رفسنجانی واکنش نشان داد. سید احمد خاتمی با بیان اینکه بعضی ها برای حذف شعار مرگ بر امریکا بی تابی می کنند، گفت: «تا زمانی که شیطنت های امریکا ادامه داشته باشد، شعار مرگ بر امریکا هم ادامه دارد.» واکنش های اصولگرایان و رسانه های وابسته به این جناح سیاسی به این خاطره گویی آیت الله هاشمی ادامه داشت تا نوبت به حمید انصاری، قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام برسد. انصاری به نادرست خواندن خاطره نقل شده از هاشمی از سوی عده ای، واکنش نشان داد و گفت: «خاطره ای که آقای هاشمی رفسنجانی در موضوع حذف شعار نسبت به امام ذکر کرده است، مربوط به موافقت و دستور امام بر قطع این شعار از رسانه های دولتی بوده است. اشاره حمید انصاری به یادداشت روز ١٤ تیر سال ١٣٦٣ آیت الله هاشمی رفسنجانی است که در آن آمده است: «[آقای امام موسوی ] نماینده شوشتر هم آمد و پیشنهاد قطع شعار مرگ برامریکا و شوروی را می داد. گفتم به طور اصولی تصمیم گرفته ایم ، امام هم موافقت کرده اند ولی منتظر فرصت هستیم .»پس از اظهارنظر حمید انصاری و افزایش هجمه ها آیت الله هاشمی رفسنجانی در سایت شخصی اش با تاکید بر اینکه خاطره حذف شعار مرگ بر امریکا مربوط به سال ها قبل است، گفت: مسوول سایت بدون هماهنگی آن را منتشر کرد که اقدامی نادرست بود. همین واکنش آیت الله هاشمی کافی بود تا قصه واکنش ها به این خاطره آیت الله هاشمی پایان یابد.

خاطرات ضد و نقیض از ماجرای ٩٩ نفر و مک فارلین
سال گذشته آیت الله محمد خامنه ای دو موضوع ٩٩ نفر و مک فارلین را به گونه ای روایت کرد که بیشترین انتقادات را برانگیخت. اگرچه دفتر آیت الله هاشمی پاسخ مبسوط و تندی به ادعای او داد اما دایره انتقاد از آیت الله محمد خامنه ای به این محدود نشد و تا روزنامه کیهان و یادداشت حسین شریعتمداری هم گسترش یافت. در ادامه دو ادعای آیت الله محمد خامنه ای و روایت دیگر افراد درگیر با آن را بررسی می کنیم:
٩٩ نفراز مجموع ٢٦١ نماینده حاضر در جلسه علنی مجلس دوم ٩٩ نفر به نخست وزیری مجدد میرحسین موسوی در سال ٦٤ رای ندادند. سال گذشته آیت الله محمد خامنه ای در مصاحبه ای جنجالی روایت خود را از ماجرای ٩٩ نفر منتشر کرد و ضمن آن اتهاماتی جدی به آیت الله هاشمی وارد آورد و موضوعاتی را نیز به امام خمینی نسبت داد که با واکنش گسترده ای روبه رو شد. او طی این مصاحبه هاشمی و برخی دیگر از متنفذین نظام را متهم کرد که رای امام را بر اساس نظر خود تغییر داده اند: «عناصر موثر در توطئه به کار افتادند و با حضور مکرر نزد امام (ره) و مدح موسوی چنین وانمود کردند که جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوی هستند و انتخاب نشدن وی صدمه محسوسی به جبهه خواهد زد و این همان نقطه حساسی بود که امام نسبت به آن فوق العاده حساسیت داشتند و اطرافیان هم این را به خوبی می دانستند: ولی بعد که خلاف گفته امنا برای شان ثابت شد جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگیرد. از این رو نه به صورت حکم شرعی یا قانونی بلکه به صورت نقل قول از ایشان توسط یک نفر اعلام شد که امام (ره) به مجلس پیام داده اند که میرحسین را انتخاب کنند.»آیت الله محمد خامنه ای در حالی موضوع را به نقل قول یک نفر تقلیل می دهد که امام خمینی در پاسخ به نامه ای که او نیز یکی از امضا کنندگانش بود صراحتا نظر خود را ابراز فرموده بودند. او در ادامه می گوید: من یکی از افرادی بودم که به شدت در فشار روحی بودم، از طرفی نمی خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف دیگر وظیفه شرعی و قانونی خود می دانستم که به میرحسین رای ندهم و تا صبح روز رای گیری در همین تردید بودم و جبهه مقابل این توطئه نیمه پنهان، مجلس بود که متاسفانه اکثر هیات رییسه و عده ای از نمایندگان مجلس به نمایندگی از دولت بدترین رفتار را با این عده داشتند. ناطق نوری آن ایام را این گونه روایت می کند: «وقتی برای بار دوم مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری برگزیده شدند، بین ایشان و امام یک بحثی در مورد انتخاب نخست وزیر بود، ایشان می گفت اگر من رییس جمهوربشوم، در انتخاب نخست وزیر هر کسی را که بخواهم، خودم باید تصمیم بگیرم و این علامت را هم امام ظاهرا داده بودند که خود شما تصمیم بگیر، بنابراین ایشان کاندیدا شده بودند. » (روزنامه جوان – ٢٩ خرداد سال ٩٠) هاشمی رفسنجانی در خاطرات ١٥ مرداد سال ٦٤ خود می نویسد: «شب با آقای خامنه ای جلسه ای طولانی داشتیم، درباره کابینه آینده، ایشان مایل نیست که مهندس موسوی (مجدداً) نخست وزیر شود. » او دو روز بعد در خاطراتش می نویسد: بعد از نماز با آقای خامنه ای جلسه داشتیم... آیت الله خامنه ای شرح مذاکرات امروزشان را با امام دادند. امام گفته اند مصلحت نیست که آقای مهندس [میرحسین] موسوی از نخست وزیری کنار بروند... بیستم مرداد ماه بار دیگر هاشمی و آیت الله خامنه ای با یکدیگر دیدار و گفت وگو می کنند. فردای آن روز مرحوم احمد خمینی در دیداری با آیت الله هاشمی او را از نظر قطعی امام آگاه می سازد: نظر امام این است که تعویض مهندس [میرحسین] موسوی مصلحت نیست و مایلند که این نظرشان گفته شود: درست برخلاف نظر آیت الله خامنه ای. دو روز پس از این دیدار هاشمی و احمد خمینی به دیدار امام خمینی مشرف می شوند. هاشمی درباره این دیدار می گوید: بیشتر بحث ها بر سر نخست وزیر آینده و اختلاف نظر بین آقایان خامنه ای و مهندس موسوی بود ولی به نتیجه ای نرسیدیم...


آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت با توجه به اصرار امام خمینی از ایشان درخواست می کند نخست وزیری موسوی را از جایگاه ولایی خود امر کنند. موضوعی که هاشمی درباره آن می نویسد: خدمت امام رفتم و راجع به مشکل کابینه آینده، با توجه به عدم موافقت آقای خامنه ای با آقای [میرحسین] موسوی مذاکره کردم، اما نتیجه ای به دست نیامد. امام همان حرف قبلی خودشان را تکرار فرمودند که تغییر دولت را صلاح نمی دانند و حاضر هم نیستند در این خصوص امر صادر کنند و اظهارنظر را کافی می دانند. هاشمی در خاطرات دوم شهریور همان سال به موضوعی اشاره می کند که در خاطرات ناطق نوری نیز آمده است: آیت الله خامنه ای تمایلی به نامزد شدن مجدد نداشتند و با اصرار ماها و نیز خواست امام پذیرفتند و همان موقع نظرشان را راجع به کابینه گفته اند و اکنون حجت دارند، ولی نمی خواهند از نظر امام تخلف کنند... آیت الله خامنه ای نسبت به معرفی علی اکبر ولایتی برای نخست وزیری تمایل دارند اما هاشمی دیدار خود با ولایتی را این گونه شرح می دهد: وزیر امور خارجه... با توجه به اظهار امام که مصلحت نمی دانند آقای [میرحسین] موسوی عوض شود، گفت: به آیت الله خامنه ای بگویم که اسم آقای ولایتی را به عنوان نخست وزیر مطرح نکنند و حاضر نیست در این شرایط مسوولیت را بپذیرد. عصر آقای ناطق [نوری] آمد. ایشان هم درباره همین موضوع صحبت کرد و اصرار داشت که امام را باید راضی کرد. طرفدار نخست وزیر شدن آقای [علی اکبر] ولایتی است... ناطق نوری در خاطرات خود موضوع تغییر نظر امام خمینی را مطرح می کند: «چند روزی که گذشت، نظر امام عوض شد. علتش این بود که گویا آقای «محسن رضایی» به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسیده و گفته بود که موقعیت آقای موسوی در جنگ و بین جوان ها به گونه ای است که اگر ایشان نخست وزیر نشوند، جنگ لطمه می خورد... بعد از گزارش محسن رضایی، لحن امام عوض شد... کم کم به حاج احمدآقا و دیگران فرمودند که «آقای مهندس موسوی معرفی شود. » (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نقل از کتاب خاطرات ناطق نوری) ناطق نوری در خاطراتش با بیان اینکه به اتفاق حضرات آیات مهدوی کنی، جنتی و یزدی برای گشودن گره از این مشکل به خدمت امام (ره) رسیدیم، می نویسد: امام (ره) در پاسخ به ضرورت حکم کردن ایشان می فرمایند: «من حکم نمی کنم، اما من به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟ من به عنوان یک شهروند، اعلام می کنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.» پس از اینکه فهمیدیم نظر قطعی امام، مهندس موسوی است، در محل دفتر ریاست جمهوری خدمت آقای خامنه ای رفتیم و ماجرا را خدمت ایشان شرح داده و گفتیم این دیگر حکم است. آقای خامنه ای فرمودند برای من اتمام حجت شد: بنابراین تصمیم گرفتند و مهندس موسوی را برای نخست وزیری مجدد معرفی کردند. » (مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نقل از کتاب خاطرات نوری)

مک فارلین: ماجرایی که هنوز ابهام دارد
ماجرای مک فارلین از این قرار بود که امریکا می خواست با استفاده از نفوذ ایران در لبنان گروگان های خود را در این کشور آزاد کند. در طرف مقابل نیز ایران در میانه جنگ با عراق بود و به شدت نیازمند تجهیزات نظامی مدرن. به همین دلیل امریکا تصمیم گرفت در ازای فروش تجهیزات نظامی به ایران آزادی گروگان های خود را به دست آورد و در عین حال درآمد ناشی از فروش سلاح به ایران را برای تجهیز شورشیان نیکاراگوئه استفاده کند. شکست پروژه مک فارلین و افشای آن در روزنامه الشراع لبنان رسوایی بزرگی برای امریکا به بار آورد چرا که حمایت مالی و تسلیحاتی از شورشیان نیکاراگوئه بر اساس مصوبه کنگره ممنوع بود. چهارم خرداد سال ٦٥ هاشمی می نویسد: آقای [محسن] کنگرلو اطلاع داد که هواپیمای حامل قطعات گران قیمت امریکایی – که با پاسپورت ایرلندی آمده اند و به نام ایرلندی هستند – در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند. آقایان [محسن] کنگرلو [مشاور نخست وزیر] و [احمد] وحیدی [مسوول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هیات امریکایی را دادند. آقای مک فارلین، مشاور ویژه ریگان و شخصیت های حساس دیگر امریکا در هیاتند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آورده اند و خواهان ملاقات با سرانند. قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی اند. هاشمی ناراحتی مک فارلین را اینگونه روایت می کند: عصر آمدند و گفتند مک فارلین ناراضی است و مدعی است به او توهین شده که چرا مقامات با او حرف نمی زنند و چرا هدیه اش را نمی پذیریم و می گوید اگر من برای خرید پوست گربه به روسیه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات می کند. قرار شد به آنها بگویند به خاطر تخلف ها و بدقولی های شان اعتماد به آنها نیست و تا عملاجلب اعتماد نکنند، مذاکره رسمی ممکن نیست: این نظر سران قوا است. سرانجام روز دهم خرداد ماه هاشمی گزارش مذاکرات با هیات امریکایی را به امام تقدیم می کند: گزارش وضع جبهه ها و آمدن هیات امریکایی را دادم. پیشنهاد کردم که برای جلوگیری از پخش خبر توسط آنها به گونه ای که ما را در موضع دفاعی قرار دهند، خودمان خبر آمدن آنها را ابتدا پخش کنیم. امام موافق نبودند. با افشای ماجرا در آبان ماه همان سال موضوع به یک رسوایی بزرگ بدل شد که حضرت امام آن را با عبارت «به عزا نشستن رییس جمهور امریکا» به مردم منتقل فرمودند. اما آنچه پس از سال ها مورد دعوا قرار گرفت ابتدا انتشار مستند من روحانی هستم از سوی منتقدان دولت یازدهم بود. آنان در این مستند تلاش کردند رییس جمهور را یکی از کسانی معرفی کنند که در این ماجرا نقش جدی داشته است. با انتشار این مستند علی لاریجانی، رییس مجلس گفت که آقای روحانی در «مک فارلین» هیچ نقشی نداشتند و این مستند مستندی «دروغ» است. پس از مستند من روحانی هستم بار دیگر پرونده مک فارلین به رسانه ها آمد و این بار با مصاحبه تند و جنجالی آیت الله محمد خامنه ای که هدفش نه روحانی بلکه شخص آیت الله هاشمی بود. او در این مصاحبه ماجرای مک فارلین را این گونه روایت کرد: سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن امریکا توسط رقیب می دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با امریکا باقی بمانند. او البته اصل ماجرا را نه تبادل سلاح و گروگان ها که ارتباط و معامله سیاسی هاشمی با امریکا عنوان کرد. اتهام سنگینی که کوچک ترین مستندی برای آن وجود ندارد: «در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود... موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف می شد کاخ سفید و حزب متبوع رییس جمهور امریکا ریگان را سخت در فشار قرار می داد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود. در صورت قطعی شدن پیمان فی مابین، جان امام هم بیشتر به خطر می افتاد چون ممکن بود امریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند.»محمد خامنه ای پس از این ماجرا به همراه هفت نماینده مجلس در این خصوص وزیر امور خارجه را مورد سوال قرار می دهند که با جملات عتاب آمیز رهبر فقید انقلاب مواجه می شوند. روایت محمد خامنه ای از ماجرا به این شکل است: «من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه امریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرض های دیگری، ... امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده ها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسراییل دانستند. وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم، به جای آنکه ناراحت شوم، سجده شکر به جا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسوولیت را بعد از این از دوش ما برداشت...»پس از این اظهارات عجیب، دفتر هاشمی رفسنجانی در پاسخ به وی این گونه واکنش نشان داد: این آقا که نامش در تاریخ انقلاب اسلامی یک بار، آن هم به خاطر حمله به دلسوزان انقلاب و به عنوان مخاطب امام راحل در «این تذهبون؟» آمده، ماجرای مک فارلین را که امام عزیز آن را باعث «به عزا نشاندن کاخ سفید» می دانند (صحیفه، ج ٢٠، ص ١٦٠)، موجب «افتضاح» ایران می خواند!روزنامه کیهان در نقد گفته های آیت الله محمد خامنه ای بر روایت رسمی نظام از ماجرای مک فارلین تاکید می کند: حضرت امام (ره) ماجرای مک فارلین را تمام شده اعلام کرده و آن را شکست سنگینی برای امریکا معرفی کردند تا آنجا که نتیجه آن را روسیاهی دشمنان دانسته و تاکید فرمودند «رییس جمهور امریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد» بنابراین دامن زدن به این ماجرا چه از سوی مجله «رمز عبور» و چه از سوی آیت الله سیدمحمد خامنه ای، اقدامی نسنجیده و ناصواب بوده و هست. احمد توکلی، سیاستمدار اصولگرای مجلس هم پس از این ماجرا به دفاع از هاشمی پرداخت و آیت الله محمد خامنه ای را با انتقاداتی مواجه کرد.

چرا خاطره نویسی را برنمی تابند؟
صادق زیباکلام*
خاطره نویسی و خاطره گویی به عنوان بخشی از تاریخ هر جامعه ای جایگاه ارزنده ای دارد. در ایران به دلیل اینکه رشته تاریخ رشته عقب مانده ای است، آن بخشی که خاطره نویسی در آن می تواند موثر باشد هم بسیار توسعه نیافته است. به عنوان مثال اگر یک صد چهره و شخصیت موثر در انقلاب اسلامی داشته ایم، تعداد اندکی از آنها مثل آقای هاشمی رفسنجانی و آقای ابراهیم یزدی خاطرات روزانه نوشته اند. متاسفانه می بینیم دیگر افراد چیزی به نام خاطرات روزانه ندارند. اگر هم با بنیاد انقلاب اسلامی یا نهاد های دیگر صحبت و گفت وگویی داشته اند، خاطره نبوده است بلکه بیشتر بیانیه سیاسی بوده است: بیانیه هایی با این بنیان که شاه آدم بدی بوده است و مردم برای به دست آمدن انقلاب فداکاری کرده اند. خاطرات دکتر ابراهیم یزدی که اجازه چاپ نیافت و خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی نیز آماج حملات اصولگرایان تندرو و جریان های تندرو قرار می گیرد. ما نمی توانیم تکثر روایات مختلف و متفاوت را از یک واقعه تاریخی بپذیریم، علت آن این است که نگاه موجود در کشور نگاهی خاص و ویژه است. نگاه حاکم به جنگ و اشغال سفارت امریکا و دیگر وقایع مهم تاریخی کاملامشخص است و نمی توان روایت های دیگری را درباره این اتفاقات واکاوی و بازخوانی کرد. اگر خاطره ای غیر از آن روایات موجود باشد مشکلاتی را به همراه خواهد داشت. یکی از دلایل اینکه چرا خاطره نویسی رشد نکرده است، این است که نگاه های مغایر با این نگاه خاص چندان با استقبال مواجه نمی شوند. در واقع روایت های مغایر با روایت های رسمی نمی توانند بیان شوند. برای مثال درباره ١٥ خرداد یا ٢٨ مرداد ٣٢ نیز این مساله همچنان مصداق دارد. درباره تاریخ معاصر ایران تنها یک نگاه و قرائت وجود دارد و آن هم روایت رسمی است. نمونه آن را در مورد واکنش ها به خاطره نویسی آقای هاشمی رفسنجانی مشاهده می کنیم. علت اینکه این نوع خاطره نویسی ها بیشتر مورد حمله اصولگرایان است این است که مدافع این نگاه خاص هستند. اصلاح طلبان یا ملی - مذهبی ها ادعا ندارند روایت های شان از وقایع تاریخی یا آن اتفاقاتی که خود در متن آنها حضور داشته اند روایت جامع و درستی است، اما اصولگرایان اصرار دارند که تنها یک قرائت باید وجود داشته باشد.

استاد علوم سیاسی*



اهمیت و اعتبار شخصیت های تاریخی در خاطره گویی
حسین دهباشی**
نگاه به تاریخ صرف نظر از تاریخ شفاهی اهمیت ویژه ای دارد. نگاه ما به تاریخ بیش از اینکه تاریخی باشد اساطیری است. بنا به تعریف تاریخ اتفاقی است که در گذشته رخ داده است اما اساطیر اتفاقی است که رخ نداده است بلکه ما دوست داریم که آن گونه رخ می داده است. به این ترتیب در بسیاری از مواقع در کشورهایی مثل ما به گونه ای روایت می کنیم که رخ نداده است بلکه ما به خاطر نیازهای روحی، عاطفی، فرهنگی یا حتی نیازهای سیاسی مان به گونه ای تعریف می کنیم که نیاز داریم. ماجرای تعریف اساطیری از تاریخ را در بسیاری از ماجراها از جمله مذهبی، قومی و فرهنگی می بینیم. این نوع نگاه به دوره معاصر ایران هم رسیده است. مثلادر ارتباط با اتفاق بزرگی مانند جنگ تحمیلی و هشت ساله روایت هایی می بینیم که افرادی که در جنگ حضور داشتند، احساس می کنند با آنچه اتفاق افتاده تفاوت دارد. کسانی که در دهه اول انقلاب حضور داشتند به خاطر دارند که گرایش ملی گرایانه به شدت توسط حکومت وقت مظلوم شمرده می شد و رایج نبود. این گونه قلمداد می شد که اگر کسی به جنگ می رود و شهید می شود در درجه اول و دوم و سوم به خاطر خدا است. کشته شدن برای وطن عبث محسوب می شد. اگر در جنگ حضور داشتید و ١٠ پرچم وجود داشت و علایم مختلفی از مذهبی و ملی بر این پرچم ها وجود داشت، اگر به خاطرات مراجعه کنیم می بینیم، می گفتند که احتمالاآخرین پرچمی که مورد اقبال و توجه بود و یک رزمنده عادی آن را به دست می گرفت پرچم ایران بود. این اتفاق وقتی از زمان جنگ فاصله گرفتیم و قرائت جامعه از جنگ تغییر کرد به تدریج همپای علاقه مندی به خاطر خدا و مذهب و گاهی افزون و مقدم بر آن کشته شدن در راه وطن نیز معنا پیدا کرد. فیلم ها، تاریخ و جملاتی را می بینید که افراد بیان می کردند که ما رفتیم تا برای وطن کشته شویم. این همان روایت اساطیری از یک واقعیت است و نه یک واقعیت تاریخی. در واقع ما تاریخ را آن گونه که می خواهیم در روایت تغییر می دهیم. آن گونه که نیاز روز احساس شده است از تاریخ حرف زده ایم. آن گونه که نیاز امروز سیاسی، فرهنگی و عاطفی ما است، تغییر می دهیم. البته این مساله تنها در ایران نیست. شاید آن واقعیت تاریخی آنقدر جذاب نباشد که واقعیت دراماتیک آن واقعه تاریخی است. شاید به این خاطر که تاریخ شفاهی مبتنی بر اسناد نیست به نسبت سایر متون تاریخی انعطاف بیشتری برای اساطیری، عاطفی و دگرگون شدن دارد. مگر اینکه یک سند تاریخی جعل شود اما یک روایت شفاهی معمولابا کمی نرمش زبان قابلیت تغییر دارد. خاطره گویی ضمن تمام قابلیت ها این اشکال را دارد که به تغییرات مورد نیاز روز گردن می نهد. وقتی همسنگ خاطرات سیاسی متون مکتوب سیاسی باشد افراد بین آنچه در سخن ادعا می کنند و آنچه در متون و مدارک آمده است، مقایسه می کنند و سخن های یک فرد نمی تواند یک انقلاب در ذهن ها ایجاد کند. اگر حرفی بزنند که نادرست باشد یا شبهاتی داشته باشد و غیردقیق باشد در مقایسه با سایر متون بلافاصله دقیق می شود. به عنوان مثال خانم هیلاری کلینتون که الان دوباره کاندیدای ریاست جمهوری شده است، در هشت سال قبل که رقیب اوباما بود در ابتدای رقابت ها از دیدار به عنوان همسر آقای کلینتون در سفر به بوسنی خاطره ای را بازگو می کند. او بیان می کند که شهر زیر آتش بود و مجبور بودیم از پلکان هواپیما تا محل پاویون بدویم. بلافاصله فیلم آن روز را نشان دادند که این طور نبوده است. این مساله هم یکی از بزرگ ترین ضربات را به خانم کلینتون زد. اگر چنین آرشیوی نبود شخص خیلی بیشتر از اینها می توانست ادعا کند. ما در کشوری هستیم که چنین آرشیو هایی موجود نیست و مطبوعات ما عمر زیادی ندارند. مطبوعاتی هم که بسته می شوند در جایی موجود نیستند. آرشیوهای صدا و سیما در دسترس نیستند. عادت به اینکه دیگران خاطرات شان را بنویسند، وجود ندارد. وقتی اسنادی وجود ندارد که چند سال یک بار منتشر شود اتکای ما به همین خاطرات می شود. در مورد ماجرای اخیر مقایسه بین سخن آقای هاشمی و سخن خانم پروین احمدی نژاد است. ما در حوزه فقه حوزه علم رجال را داریم که بیان می کند که آیا یک نکته خبری وقتی بیان می شود خبر متواتر است یا خبر واحد؟ نکته بعد این است که گوینده خبر بسیار اهمیت دارد. صرف اینکه یک نفر یک خبر را گفته است و طرف مقابل هم یک خبر دیگری را برابری نمی کند. خبر یک پدیده ریاضیاتی نیست که یک با یک برابر باشد. آیا از نظر اعتبار تاریخی، خانم پروین احمدی نژاد با آیت الله هاشمی می تواند برابری کند؟

**مدیر مرکز تاریخ شفاهی و تصویری ایران

چه کسی فرمانده لشگر ٢٧ را آزاد کرد؟
ماجرا از انتشار مسائل مربوط به اشغال زمین های وزارت کشاورزی توسط سپاه در خاطرات آیت الله هاشمی آغاز شد. پس از انتشار خاطرات سال ۶۸ آیت الله هاشمی رفسنجانی در کتابی با عنوان «بازسازی و سازندگی»، سردار اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشکر ۲۷ محمدرسول الله و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی نسبت به مطالب مربوط به خویش واکنش نشان داد. محمداسماعیل کوثری، نماینده اصولگرای مجلس داستان را این گونه روایت می کند: در طول جنگ تحمیلی پادگانی در کرج که پیش از انقلاب در اختیار وزارت کشاورزی برای تربیت نیروهای «سپاه ترویج آبادانی» بوده و پس از انقلاب بلااستفاده مانده بود به دنبال درخواست من و شهید همت و موافقت رییس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای در اختیار لشکر ٢٧ محمدرسول الله قرار گرفت و بنا بر این بود تا پایان جنگ این پادگان در اختیار لشکر باقی بماند. اما در خاطرات آیت الله هاشمی روایت را این گونه می خوانیم: سه شنبه ۱۵ فروردین ۶۸: آقای محسن رضایی تلفنی از بازداشت آقای اسماعیل کوثری توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح به خاطر اشغال تاسیسات کشاورزی شکایت کرد. به آقای [علی] فلاحیان [معاون وزیر اطلاعات] گفتم که برای آزادی اش اقدام کند. چهارشنبه ۱۶ فروردین ۶۸: به آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] در خصوص بازداشت آقای [اسماعیل] کوثری [فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله] تلفنی اعتراض کردم و دستور دادم آزادش کنند. پنجشنبه ۱۷ فروردین ۶۸: آقای [علی] رازینی [رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح] آمد و علت بازداشت و آزادی آقای [اسماعیل] کوثری [فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله] را گفت. قرار شد در آینده مراقبت بیشتری در این جهت شود. اما اسماعیل کوثری نه تنها هاشمی را عامل آزادی اش نمی داند که او را مقصر بازداشت خود عنوان می کند: این ماجرا در سال ٦٩ بوده نه سال ٦٨ و برخلاف آن چیزی که آقای هاشمی در کتاب خاطرات خود عنوان کرده، نه تنها ایشان نقشی در آزادی من از بازداشتگاه نداشته بلکه عامل بازداشت من نیز بوده است. با توجه به اینکه هاشمی رفسنجانی در آن زمان ریاست جمهوری و جانشینی فرماندهی کل قوا را همزمان بر عهده داشت، به جای تصمیم گیری در مورد شکایت وزیر کشاورزی خود از این جانب، موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد. پس از گذشت کمتر از ٢٤ ساعت با اطلاع فرماندهی کل قوا حضرت آیت الله خامنه ای از این موضوع با دستور ایشان از بازداشتگاه آزاد شده و پس از این ماجرا رهبر معظم انقلاب دستور دادند تا احضار فرماندهان ارشد سپاه تنها با دستور فرمانده کل قوا امکان پذیر باشد. پس از این موضوع دفتر نشر معارف انقلاب (منتشرکننده خاطرات هاشمی رفسنجانی) درباره ادعای کوثری اطلاعیه ای مفصل منتشر کرد. در اطلاعیه آمده بود که موضوع با کوثری در میان گذاشته شده و او پس از مشاهده اسناد متعهد می شود تا موضوع را اصلاح کند اما به دلیل اینکه او از انجام این امر سر باز می زند اطلاعیه منتشر می شود. با این حال کوثری موضوع را در قالب ارسال یادداشتی به خبرگزاری فارس ادامه داد: خدا می داند بنده به هیچ وجه دلم نمی خواست این طور مسائل بخواهد به رسانه ها کشیده شود و دلیلم هم این است که از سال ١٣٦٩ تا ١٣٩١ حتی در یکجا از بازداشت خودم بعد از هشت سال دفاع مقدس بیان نکردم: چون می دانستم بدخواهان و دشمنان نظام و انقلاب خوشحال می شوند ولی چندی پیش (تیرماه ٩١) تماس گرفتند که در کتاب خاطرات جناب آقای هاشمی رفسنجانی آمده است که ایشان شما را از زندان آزاد کرده است و فقط خواستم عین واقعه را بگویم ولی چون فی البداهه پاسخ دادم در بیان سال به جای ٦٨ گفتم ٦٩ چون در ذهنم سال ٦٩ بود ولی بعدا که به اسناد مراجعه کردم دیدم ٦٨ درست است و اشتباه از من بود ولی بهتر.در نهایت باید عرض کنم که از سال ٦٨ به بعد به هیچ وجه کلامی به عنوان اعتراض نداشتم و به کسی هم چیزی نگفتم چون اصلالاح نمی دانستم و این را یک امتحان برای خودم می دانستم ولی زمانی که در صفحات ٧٣،٧٤ و ٧٥ کتاب خاطرات سال ٦٨ اطلاع پیدا کردم که نوشته اند آقای هاشمی رفسنجانی باعث آزادی من شدند. اینجاب مطالب را عرض کردم و الانه سیاسی بود و نه جریانی پشت سر این موضوع، پس بهتر است اطرافیان ایشان بیشتر تحقیق کنند و بعد عکس العمل نشان دهند.»

حزب توده و سفر مادرشاهی و حبیب الله (؟) به پاکستان
چگونگی کشف و بازداشت اعضای حزب توده توسط اطلاعات سپاه شاید یکی از جذاب ترین معماهای تاریخ سیاسی- امنیتی پس از پیروزی انقلاب است. حزبی که بیش از هر سازمان سیاسی ای توانسته بود فعالیت های سیاسی خود را در ایران گسترش دهد. در میان انبوه مقالات، گزارش ها و اظهاراتی که درباره برخورد با حزب توده از سوی مسوولان وقت بیان شده، شاید روزنوشت آیت الله هاشمی در تاریخ ١٢ خرداد ١٣٦١ از مهم ترین کدهایی است که ایشان برای ثبت در تاریخ اقدام به انتشار آن کرده اند. روز نوشتی که حرف و حدیث درباره آن همچنان وجود دارد. آیت الله هاشمی در خاطرات سال ١٣٦١ نوشته است: « جواد مادرشاهی در مقام مشاور امنیتی رییس جمهور، به همراه حبیب الله...، به پاکستان رفت و اسناد منسوب به ولادیمیر کوزیچکین، مامور سازمان اطلاعاتی شوروی در ایران را، که در ۱۲ خرداد ۱۳۶۱ به بریتانیا پناهنده شده بود، از نمایندگان سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام. آی. ۶) دریافت کرد.» سید جواد مادرشاهی که از اعضای ارشد انجمن حجتیه بوده و سوابقش برای کسانی که او را دیده اند کاملامشخص است. اماهویت «حبیب الله...» در خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی به هیچ عنوان مشخص نیست. هر چند ایشان در ٣٠ صفحه بعد خاطرات سال ٦١ - روزنوشت دوشنبه ٥ مهرماه ١٣٦١ حبیب الله... را حبیب الله عسگراولادی معرفی می کند و می نویسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب [عسکراولادی] که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفته اند- درباره عملکرد کا. گ. ب. و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران- گزارش دادند.» اگرچه مرحوم حبیب الله عسگراولادی این خاطره آیت الله هاشمی را تکذیب و گفت که هرگز برای دریافت اطلاعات به پاکستان سفر نکرده است. مرحوم عسگراولادی در گفت وگو با نویسنده گفت: «نامه ای را برای آیت الله هاشمی ارسال کرده و خواستار تصحیح این بخش از خاطرات ایشان شده ام که دفتر آیت الله هاشمی هم قول مساعد برای اصلاح این خاطره شده اند.» حبیب الله عسگراولادی «حبیب الله...» خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی را «حبیب الله داداشی» معرفی کرد.

نویسنده: مجتبی حسینی،محمدحسین مهرزاد



 
تعداد بازدید: 8448


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 121

بلافاصله از کمین بیرون آمدیم و داخل موضع شدیم. در این موضع دو سنگر بیشتر ندیدیم که داخل یکی از آنها دو نفر و در دیگری سه نفر خواب بودند. ستوانیار حسین و یک سرباز دیگر داخل هر سنگر نارنجکی انداختند و نفرات آن را به شهادت رساندند. من سنگر دیگری، کمی دورتر از این دو سنگر، دیدم و به نظرم رسید باید انبار مهمات باشد زیرا اطراف آن با گونی پوشانده شده بود و تقریباً یک مترونیم ارتفاع داشت.