جنگهای ایران و روس

حسین آبادیان


مصاحبه‌كننده: مظفر شاهدیگفت وگوی مظفر شاهدی با دکتر حسین آبادیان پیرامون جنگهای ایران و روس 
 

با تشکر و قدردانی از حضرتعالی که قبول زحمت فرموده و در این گفت و گو شرکت کردید، به عنوان اولین سؤال لطفاً دیدگاه و نگرش کلی خود را پیرامون رخدادهای ناگواری که تحت عنوان «جنگهای ایران و روس» اشتهار پیدا کرده است بیان فرمایید.

سلسله نبردهایی که در سالهای 1218 تا 1228 و 1241 تا1243 هجری قمری در منطقة قفقاز صورت گرفت و در تاریخهای عمومی ایران از آن به جنگهای ایران و روس یاد شده است، یکــی از درخشان‌ترین حماسه های مردمی در برابر اشغال ایران توسط بیگانه به شمار می‌آید. آنچه در تاریخهای عمومی نقل می‌شود بیشتر معطوف به شکستهای ایران است و در نوشته‌های متأخر کمتر از حماسه‌سازیهای مردم در برابر بیگانه سخن رفته است. نتیجة جنگها هرچه بود، ناشی از بازی قدرتهای بین‌المللی و زدوبندهای پشت پردة آنهاست وگرنه توده های مردم برای صیانت از آب و خاک و فرهنگ خود با تمام قوا و با اسلحه‌های ابتدایی در برابر ماشین جنگی پیشرفتة روسیه برای سالهای دراز ایستادگی کردند و پیروزیهای درخشانی به دست آوردند که اگر چه مستعجل بود لیکن بیانگر احساسات پاک مردمی بود که رفتن زیر بار رقیت بیگانه را تحمل نمی‌کردند. ایلات و عشایر منطقه در این جنگها عمدتاً با نیروهای حکومت مرکزی ایران همکاری کردند و نشان دادند که به دولت ایران وفادار هستند. اطلاق جنگهای ایران و روسیه بر این حماسه‌ها نارساست، زیرا ایرانیان جنگی را علیه روسیه راه‌اندازی نکرده بودند تا نام کشور آنها مقدم بر روسیه ذکر شود. ایرانیان در برابر اشغال بخشی از سرزمین خود در برابر نیروهای مهاجم دست به پایداری زدند و تا پای جان کوشیدند؛ هر چند به دلیل شرایط جهانی و رقابتهای استعماری نتوانستند موضع برتر خود را حفظ کنند. سپاه ایران، نیروهای شکست‌خورده نبودند. بلکه در اکثر موارد غلبه و پیروزی با آنها بود، بنابراین از این نبردها نباید صرفاً وجه سلبی آن را در نظر آورد بلکه بر وجه ایجابی آن که خلق حماسه‌هایی درخشان بود باید بیشتر تأکید و تأمل کرد.

 

می دانیم که روسها از سالها قبل از آغاز دوره اول جنگ با ایران به منطقه قفقاز چشم طمع دوخته بودند و بارها حملات آنان برای تسلط بر این منطقه ناکام مانده بود: لطفاً بفرمایید روسیه تزاری برای گسترش نفوذ خود در قفقاز (علاوه بر گزینه نظامی) چه سیاستهایی اعمال می‌کرد؟

روسها حتی قبل از اشغال قفقاز سیاستهای ویژه‌ای برای استمرار نفوذ خود در منطقه تدارک دیده بودند. آنها قزاقها را به تدریج وارد قفقاز کردند و در کنار آنها سایر اتباع خود را هم اسکان می‌دادند . این گروه ها در اخراج مردم بومی تلاشهای زیادی کردند که این روند در دورة بعد از جنگها در قفقاز شدت گرفت. اینها در فتوحات نظامی روسیه به کمک مهاجمین شتافتند و تلاشهای خود را به عنوان کمــک خان‌نشینها  به روسیه قلمداد کردند.

 

از طرف دیگر ترویج مسیحیت ارتدوکس اعمال گردید، تلاش بر این بود تا اهالی بومی جذب فرهنگ روسی و آداب و رسوم آنها شوند. این روش هرگز در مناطق مسلمان نشین موفق نبود، کسانی که به فرهنگ روسی تعلق خاطر نشان می‌دادند اعتماد مردمی خود را از دست می‌دادند . در کنار این روشها سعـــی می‌شد قشر فرهیخته منطقه جذب فرهنگ غیر بومی شوند با همة این اوصاف کوششهای فراوانی برای محو اسلام در منطقه به عنوان دین به عمل آمد، اما آنها هرگز نتوانستند در این اقدامات موفق شوند و اسلام یکی از مهمترین پایگاههای مبارزه در منطقه بود. نسل کشی از طریق نابودی اقوامی که مورد هجوم قرار گرفته بودند و روابط آنها با ایران قطع شده بود، از دیگر روشهای روسها برای تضمین اعمال حاکمیت خود بر منطقة قفقاز بود.

 

طرح جابه جایی ایلات و عشایر بومی بی فایده بود، اخراج چرکسها که بزرگترین گروه مسلمان قفقاز بودند پیامدهای دردناکی به بار آورد، آنها از سرزمینهای خود آواره شدند و از قفقاز بیرون رفتند و تنها عده ای اندک از آنها در موطن اصلی باقی ماندند. گروهی دیگر از قومیتها وقتی از قفقاز رفتند کلیه مایملک و روستاهای خود را به آتش کشیدند، اما حاضر به تسلیم در برابر روسها نشدند.

 

می‌دانیم که به رغم سیاستهای استعماری و تجاوزکارانه روسیه تزاری برای تسلط بر قفقاز، این ناحیه سالیانی طولانی در برابر متجاوزان روسی مقاومت کرد. به نظر حضرتعالی نقش اسلام و مسلمانان قفقاز در جلوگیری از نفوذ و سلطه زود هنگام روسها بر این منطقه چه اندازه بود؟

بدون تردید قلب همیشه تپندة قفقاز داغستان بود که عموم مردم آن مسلمان بودند. در داغستان ایلات و عشایر و قبایل متعددی زندگی می‌کردند، عده‌ای ترک زبان بودند و گروهی دیگر از تاتهای مسلمان به شمار می‌آمدند. در کنار آنها یهودیانی می‌زیستند که در فاصلة بین دربند و باکو به زندگی خود ادامه می‌دادند. برخی از عشایر در استپها و عده ای دیگر در کوههای مرتفع زندگی می‌کردند. مهمترین گروه قومی لزگیها بودند که در جنوب داغستان اقامت داشتند. گروهی از بازماندگان آلانها که توسط تیمور لنگ برافکنده شدند، به نام استیها در غرب چچن زندگی می کردند و در کنار آنها قزاقها می‌زیستند. اسلام مذهب رایج در منطقه بود، هر چند که مسیحیت و یهودیت و پیروان مذاهب ابتدایی هم وجود داشتند. در حقیقت به دلیل وجود اسلام بود که تسلط روسها بر منطقه با کندی تمام پیش می‌رفت و سرانجام با زد و خوردهای خونبار بر مردم تحمیل گردید. قفقاز هیچ گاه حاضر نبود زیر تسلط روسیه برود.

 

پس از پایان دوره اول جنگهای ایران و روس، ژنرال الکسی پتروویچ یرمولوف حاکم روسی نواحی اشغالی، برای به تسلیم واداشتن مردم منطقه به چه اقداماتی متوسل شد؟

یرمولف با جا به جایی قبایل و نیز شدت عمل، شورشهای محلی را سرکوب کرد، اما نتوانست بر گروههای بومی فائق آید. دیری نپایید که بار دیگر شعله های شورشها روشن شد و منجر به جنگهای خونبار دیگری در قفقاز گردید. یرمولف مردی مغرور بود که اعتقاد داشت سرکوب باید به حدی باشد که بومیان از آن بوی مرگ را استشمام نمایند. برای نیل به این مقصود او وحشیگری را از حد گذرانید و در برابر کوه‌نشینان بیرحمی بسیار نشان داد. او روش خود را می ستود و می گفت مرگ یک مخالف باعـث می‌شود جان روسها حفظ شود و از شورش گستردة مسلمانان جلوگیری کند. در موردی او اهالی یک روستا را قتل عام کرد و زنانی را که اسیر می شدند به عنوان برده می‌فروخت یا میان سربازان خود تقسیم می کرد. او آسیاییها را تحقیر می کرد و می‌گفت نرمش در برابر آنها نشانة عجز است و با آسیاییها فقط باید با زبان زور سخن گفت.

 

به دار آویختن مردان و کشتار زنان و کودکان مذهب مختار او بود، دهکده ها را نابود می‌ساخت و جنگلها را به آتش می‌کشید. مقر حکمرانی او تفلیس بود و هر بار پس از کشتار مردم به آنجا باز می‌گشت. دوره دوم جنگهای ایران علیه اشغالگریهای روسیه در زمان او انجام شد و علت این جنگها وحشیگریهای یرمولف و تقاضای کمک مردم بومی از حکومت ایران و علمای مذهبی بود. با وجود اینکه طی این جنگها یرمولف از فرماندهی قوای قفقاز به دستور تزار نیکلای اول کنار گذاشته شد و جای خود را به پاسکیویچ داد، اما وحشیگری او همچنان زبانزد خاص و عام بود. یرمولف نتوانست با توحش خود قلب مردم را بلرزاند، برعکس شدت عمل او باعث گردید مردم قفقاز از مرگ نهراسند و آن را به هیچ انگارند. دیگر چیزی بالاتر از مرگ وجود نداشت و مردم در برابر درنده‌خویی مهاجمین بارها مرگ را به سخره گرفتند و با آغوش باز به استقبال آن رفتند، لیکن هرگز قلباً تسلیم بیگانه نشدند. این کشتارها باعث شد مردم حول محور اسلام جمع آیند و تا سالهای بعد حماسه هایی بی نظیر خلق کنند و نام خود را جاودانه سازند.

 

به رغم تمایلات روسی اریکلی حاکم قفقاز، فرزند و جانشین او گرگین خان علاقه‌مند بود با حکومت قاجار مراوده دوستی برقرار کند. به نظر جنابعالی در آن اوضاع حساس، چرا فتحعلی شاه نتوانست از این فرصت استفاده مطلوب را ببرد؟

در سال 1213ق/1798 اریکلی از دنیا رفت و طبق عهدنامه با روسها فرزند بزرگ او گرگین خان به جانشینی او انتخاب شد. او ژرژ دوازدهم لقب داشت و نام اصلی اش گیورکی بود که در ایران به نام گرگین خان شهرت داشت. گرگین طرفدار آشتی با ایران بود حتی نامه‌ای به شاه ایران نوشت و اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن دارای نقاط ضعف فراوان بود، او حتی قتل مردم تفلیس در دوره پدر را به اقدامات نسنجیده او نسبت داد. گرگین نوشت که خود را از چاکران و متعلقان دولت قویشوکت ایـــران می‌داند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقة قفقاز به شمار می‌آورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است. در این اوضاع حساس فتحعلی شاه بی تدبیری کرد، از گرگین خان خواسته شد فرزند ارشد خود را به رسم گروگان به تهران فرستد. بدیهی بود که گرگین خان این شرایط رقتبار را نمی‌توانست بپذیرد، پس بار دیگر به دولت روسیه روی آورد. روسها به او قول حمایت دادند، ژنرال لازاروف در رأس سپاهی به گرجستان فرستاده شد و در سرکوب مخالفین داخلی او کوشید، اما باز هم تهدیدی علیه دولت ایران انجام نگرفت. گرگین که از حمایت دولت ایران ناامید شده بود از دولت روسیه مقدار زیادی وام گرفت و قول داد که اگر نتوانست قرض خود را ادا کند، تفلیس از آن روسیه خواهد شد.

 

از جمله وقایعی که در دوره اول جنگهای ایران و روس اتفاق افتاد، قتل سیسیانف سردار روسی توسط حسینقلی خان حاکم باکو بود. این واقعه حداقل در کوتاه مدت چه تأثیری در میان ایرانیان بر جای گذاشت؟

بلافاصله پس از قتل او همان شب سپاه ایران اردوی سیسیانف را محاصره و تارومار کردند، خیمه و خرگاه آنها به غارت رفت، کسانی که فرار کرده بودند از شدت سرما از پای درآمدند، سر سیسیانف هم از بدن جدا شد و به نزد نایب السلطنه فرستاده شد و او هم آن را به تهران فرستاد.

 

پیش از این روسها حتی خراسان را از رشادتهای خود پر کرده بودند و خلاصه اینکه بیم و رعبی در دلها افکنده بودند. سیسیانف در بسیاری از نقاط ایران نامی آشنا بود و نام او قرین با فتح و پیروزی روسها بود . شهرت او تا ناحیه خراسان هم گسترش یافته بود. فتحعلی شاه که مراتب را می‌دانست، سر او را به نشانة پیروزی بزرگ مردم ایران برای حاکم خراسان فرستاد تا بیم و هراسی را که از روسها به ویژه سیسیانف در قلبها افتاده بود زایل کند و افسانة شکست‌ناپذیری روسها را نقش برآب سازد. پس از قتل سیسیانف روسها دست به عقب‌نشینی زدند، ایرانیان در سرزمینهای بین گنجه و تفلیس به جنگ ادامه دادند و همیشه شاهد فتوحات خود و شکست ارتش روسیه بودند. از آنجایی که جنگ اصلی درگنجه ادامه داشت -  جنگی که سیسیانف و عباس میرزا فرماندهی طرفین را برعهده داشتند –  این پیروزیها نقش موثری در تقویت قلوب مردم بومی داشت و پس از آن مدت کوتاهی آرامشی موقتی در قفقاز حاصل شد.

 

همچنان که منابع تاریخی به درستی نشان می دهد به رغم برتری نظامی روسیه، نیروهای ایرانی در مقاطع مختلفی از دو دوره جنگهای فیمابین، بارها ارتش متجاوز روسیه را با شکستهای خیره‌کننده و حقارتباری مواجه می‌کردند با این حال به عقیده شما علل اصلی شکستهای ایران از روسیه چه بود؟

شکستهای ایران در جنگ با روسیه نه به دلیل فقدان رشادت و عدم همکاری ایلات و عشایر قفقاز، بلکه به دلایلی دیگر بود که به آنها اشاره می کنیم. دولتمردان ایران پیش از اندازه به حمایت قدرتهای خارجی امید بسته بودند، آنها هرگز تصور نمی‌کردند یک دولت اروپایی منافع کشوری دیگر در آن قاره را به هر دلیلی بر منافع ایران ترجیح دهد. ایران از نظر قدرتهای خارجی تا وقتی اهمیت داشت کــــــــه می‌توانست جبهه ای در برابر حریف روسی بگشاید و بخش قابل توجهی از نیروهای آن را مشغول دارد. هرگاه یک قدرت اروپایی از ناحیة روسیه احساس خطر می‌کرد از ایران به عنوان نیرویی جهت خنثی ساختن یا کم اثر کردن آن خطر استفاده می کرد و هرگاه خطر رفع می شد، ایران را به حال خود رهــا می‌کردند. این سیاست بارها و بارها اتفاق افتاد اما کمتر کسی از رجال دوره قاجار بود که از آن درس عبرت گیرد. آنها هرگاه ازجانب یک قدرت اروپایی نا امید می‌شدند به سوی دیگری روی می‌آوردند و هیچ گاه از قدرت ایلات و عشایر قفقاز که بخش مهمی از آنها حداقل در ضدیت با روسیه با ایران مشترک بودند استفاده قابل توجهی نکردند.

 

در طول دوران نخست جنگهای ایران و روس حکومت قاجار برای بهره‌گیری از نیروی جهاد و دین بر ضد متجاوزان روسی چه اقداماتی انجام داد ؟ با این توضیح که سیاستهای مزورانه انگلیس و فرانسه دربار قاجار را با مشکلات عدیده رو به رو کرده بود.

اندیشه جهاد در ذهن برخی ایرانیان وجود داشت. جونز کمکهای انگلیس به ایران را مشروط به قطع روابط همه جانبه با فرانسه کرد، در برابر عده ای می‌گفتند نباید به وعده های انگلیس دل خوش کرد زیرا آنها هم مثل فرانسه در برابر ایران رفتار خواهند کرد. آنها معتقد بودند برای جلوگیری از تجاوزهای روسیه در گرجستان باید به روحانیون روی آورد تا آنها مردم را به مقابله روسیه فرا بخوانند و اعلام جهاد نمایند. میرزا بزرگ فراهانی این وظیفه را عهده‌دار گردید که با روحانیون بزرگ ارتباط برقرار کند. او حاج ملاباقر سلماسی و صدرالدین تبریزی را ملاقات کرد و آنها را به عتبات فرستاد تا موضوع حملات روسها را به گرجستان و داغستان به اطلاع شیخ محمدجعفر نجفی و سید محمد اصفهانی برسانند. وقتی روحانیون عتبات از مراتب مطلع شدند، فرستادگانی به قم، کاشان، یزد، اصفهان، شیراز و شهرهای دیگر فرستادند و حکم جهاد دادند. ملا احمد نراقی و میر محمدحسین سلطان‌العلما امام جمعه اصفهان و ملا علی‌اکبر اصفهانی احکامی مشابه صادر کردند . میرزا بزرگ این احکام را جمع‌آوری کرد و تحت عنوان جهادیه منتشر نمود. جهادیه ها در سراسر شهرهای ایران پخش شد و تحت تاثیر آن هیجانی تولید گردید، اما این دوران مصادف با سفر میرزا ابوالحسن خان شیرازی به لندن و قطع روابط ایران و فرانسه بود که به توصیة جونز انجام گرفت. در دوره اول جنگهای ایران و روس از نیروی مذهبی جامعه چندان استفاده ای نشد.

 

نقش بریتانیا را در انعقاد قرارداد تحمیلی گلستان در پایان دوره اول جنگهای ایران و روس تا چه اندازه موثر می‌دانید؟ و در این میان سر گور اوزلی سفیر آن کشور در ایران چه رلی را بر عهده گرفت؟

در سال 1228 ق باز هم اوزلی برای ایجاد صلح بین ایران و روسیه تلاش کرد. در حالی که نیروهای ایران آماده حمله بودند به ناگاه خبر رسید که ترکمانان در شمال شرق ایران به رهبری خواجه یوسف کاشغری دست به شورش زده‌اند، در اثر این خبر شاه به تهران بازگشت. سرانجام اوزلی تهدید کرد که اگر ایران مذاکره صلح را نپذیرد کمکهای مالی بریتانیا به ایران قطع خواهد شد. او بدون اطلاع میرزا بزرگ فراهانی و اطرافیانش، موافقت شاه را در زمینة مذاکره با روسیه جلب کرد. اوزلی وظیفه داشت طبق دستور دولت متبوع خود متارکة جنگ را به مدت یک سال انجام دهد تا روسها بتوانند از سپاه قفقاز علیه دشمن مشترک روس و انگلیس، یعنی فرانسه استفاده نمایند. میرزا ابوالحسن شیرازی نماینده ایران در قرارداد صلح بود، از این طرف اوزلی هم به طرف قره باغ حرکت کرد. و از گرجستان هم فرماندة روس خود را به چمن گلستان از توابع قره باغ رسانید تا در آنجا مذاکرات انجام شود. عهدنامه‌ای که به نام گلستان در آنجا تدوین شد، در حقیقت همان طور که اوزلی خواسته بود بدون اطلاع میرزا بزرگ انجام شد و بیش از اینکه یک معاهده صلح باشد، از نظر انگلیسیها یک قرارداد متارکه بود تا طبق آن روسها نیروی خود را علیه ناپلئون به کار گیرند. عباس میرزا هم با این عهدنامه مخالف بود و وی حتی از انتصاب میرزا ابوالحسن شیرازی برای چنین امر خطیری ناراضی بود. عباس میرزا معتقد بود اوزلی حق وساطت بین ایران و روسیه را ندارد زیرا ممکن است که قبلاً با روسها سازشی کرده باشد که مغایر منافع ایران است. میرزا بزرگ که مردی وطندوست و آشنا به سیاستهای بیگانگان بود حتی در جلسات مذاکرات و تهیه پیش نویس قرارداد حضور نداشت. نتیجة این وضعیت انعقاد عهدنامة گلستان بود.

 

 

لطفاً درباره دلایل شکل گیری اندیشه جهاد بر ضد روسیه تزاری در آستانه شروع دوره دوم جنگهای ایران و روس دیدگاههای خود را بیان بفرمایید.

چون روسها قره باغ، شروان و گنجه را به تسلط خود در آورده بودند باعث آزار و اذیت مردم نواحی می‌شدند. آنها محصولات کشاورزان را مصادره می کردند و به روسیه حمل می‌نمودند و مردم را در حال فقر نگه می‌داشتند. مردم این سه ولایت به ستوه آمدند و بالآخره فرستاده ای به عتبات فرستادند و در نزد سید محمد اصفهانی مشهور به مجاهد و علمای دیگر از تعدیات روسها در حق مسلمانان شکوه کردند و از بزرگان روحانی خواستند که به شکایات آنها رسیدگی شود تا شاید روستاییان از چنگ روسها رهایی یابند. روحانیون عتبات عموماً با این امر موافقت کردند اما به صوابدید سید محمد اصفهانی لازم دیدند که ابتدا دولت ایران را از شکایات مردم آگاه سازند. در ابتدا به وسیله ملا رضا خوئی حکم جهاد مسلمانان در برابر روسیه جایز شمرده شد. روحانیون به تصور اینکه بر هم زدن عهدنامه ایران و روس شاید به مصلحت دولت نباشد این ابتکار را به خرج دادند  و در حقیقت مسئولیت جنگ را پذیرفتند، حکم ملارضا مورد موافقت دولت ایران هم قرار گرفت و وی به عتبات بازگشت.

 

وقتی روحانیون عتبات دولت ایران را هم در امر جنگ موافق دیدند تعدادی را از بین خود به عزم جهاد با روسیه به ایران فرستادند. این عده در طول راه با استقبال بی نظیر مردم مواجه شدند، آنها آمده بودند که پاسخ گزارش مردم بومی مبنی بر دراز شدن دست تعدی روس ها به عرض و ناموس مسلمین را مسلحانه بدهند و با آنها همراهی نمایند. روحانیون به هر نقطه ای که وارد می‌شدند حس وطندوستی را بین مردم رواج می‌دادند و آنها را بر ضد روسیه تشویق می‌کردند. آنها نامه‌هایی به سراسر ایران ارسال کردند و از روحانیون خواستند که مسلمانان را برای امر جهاد دعوت کنند. مخارج جنگ سیصد هزار تومان برآورد شد. ایران مشغول تدارک ساز و برگ برای نبرد با روسها بود به همین دلیل نمایندگان دولتهای خارجی مقیم ایران به راحتی دست به تحریکات می‌زدند.

 

از طرف دیگر عباس میرزا از این موقعیت و موافقت روحانیون در زمینة تجدید جنگ به نحو مساعد بهره برد . او همراه با خوانین قره باغ و شروان با به راه انداختن تبلیغات مذهبی زمینه‌های شورش را مهیـــا می‌کرد. زواری که به عتبات می‌رفتند از ظلم روسها گله و شکایت می‌کردند و تخم نفرت را علیه آنها در دلها می‌کاشتند. به هر حال در شوال 1241 روحانیون بسیاری در تهران جمع شدند، همه آنها تقاضای جهاد علیه روسیه داشتند. در ماه ذی قعده تجمع عظیمی از روحانیون و مردم در چمن سلطانیه صورت گرفت. آنها حتی حاضر نشدند با سفیری که از طرف روسیه در نزدیکیهای قزوین به آنها رسیده بود ملاقات کنند.

 

پس از حوادثی که نهایتاً منجر به عقد قرارداد ترکمانچای در پایان دوره دوم جنگهای ایران و روس شد، سلطه استعماری روسیه چه تبعات سوئی برای مردم مناطق اشغالی به همراه داشت؟

تسلط روسیه بر قفقاز آثار بسیار وحشتناکی بر جای گذاشت. آنها بلافاصله بعد از اشغال این مناطق تلاش کردند فرهنگ بومی و زبانهای ملی را نابود سازند. این روال از گرجستان آغاز گردید. در این منطقه به حکومت خاندان محلی با گرایتون خاتمه داده شد. و حتی تکلم به زبان گرجی ممنوع شد. وقتی گنجه به تصرف روسها درآمد نام آن را به الیزابت پل تغییر دادند. متعاقب تکمیل روند اشغال قفقاز از طرف حکومت مرکزی روسیه تحقیقات گسترده ای در باب اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی منطقه آغاز گردید و نتایج این تحقیقها برای برنامه ریزیهای آتی به پایتخت روسیه ارسال می‌شد.

 

با عقد عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای فشارهای فراوانی از طرف روسها به مردم مسلمان منطقه وارد شد و تعداد فراوانی از مسلمانان ناچار به مهاجرت به سمت داخل ایران شدند. در توصیف شهر گنجه در سال 1829 میلادی گفته شده است که بسیاری از روستاها ویران شده بودند. حومه شهری که بیشتر دارای باغها و بوستانهای زیبایی بود کاملاً ویران شده بود. خانه های مردم وضعیت آسف‌انگیزی پیدا کرد و مردم افسرده و پریشان بودند. در بازار شهر داد و ستد چندانی وجود نداشت و خرید و فروشها منحصر به تهیه نیازهای روزمره مردم شد. حتی قلعه های نظامی هم تخریب شدند. مردم گنجه تهدید می‌شدند که اگر طبق دستور روسها عمل نکنند هزاران خانواده قزاق را در شهر مستقر خواهند کرد. مردم گنجه بیشتر به دلایل مذهبی نسبت به روسها کینه می‌ورزیدند و به ایران ابراز تمایل می‌کردند. روسها از طریق وصول مالیاتهای کمرشکن باعث نابودی اقتصاد شهر شدند. بنا به گزارش کسانی که در همان ایام از منطقه بازدید کرده بودند گنجه که زمانی منطقه ای آباد بود رو به ویرانی می‌رفت. همین وضعیت در شکمور وجود داشت. این منطقه در شانزده مایلی گنجه قرار داشت که بعد از جنگهای ایران و روس به ویرانه ای تبدیل شد. از میراث فرهنگی آن فقط یک مناره باقی مانده بود.

 

مردم را از تدریس و تکلم به زبان بومی منع می‌کردند. مساجد را ویران می‌ساختند و برای اختراع هویتی جعلی مسیحیت را ترویج می‌نمودند. ترکیب ملیتها در قفقاز به هم زده می‌شد تا مانع وحدت قومی و ملی مردم شوند عشایر یک منطقه به منطقه ای بیگانه فرستاده می‌شدند و به جای آن گروهی را می آوردند که هیچ علاقه ای در منطقه نداشتند. این روند منجر به ایجاد کدورت و نفاق همیشگی بین مردم می شد و زمینه‌های نزاع را در قفقاز مهیا می‌کرد.

 

مهمترین دلایل داخلی و خارجی شکست ایران طی دو دوره جنگ با روسیه را چگونه صورتبنـدی می‌کنید؟

علت ناکامی نهایی ایران در این جنگها، ریشه در دو عامل خارجی و داخلی داشت: از نظر خارجی قدرتهای بزرگ آن روزگار مثل فرانسه و بریتانیا تا هنگامی که خود درگیر جنگ با روسیه بودند و یا از آن ناحیه بیم و هراس داشتند و با وعده و وعید قراردادهایی با ایران منعقد می‌کردند و گرچه طرف ایرانی به وعده‌ها و تعهدات خود عمل می کرد اما طرف اروپایی هرگز گامی به پیش نمی‌نهاد. با وجود آن همه شجاعت و از خودگذشتگی نیروهای بومی اگر دولت ایران تلاش خود را مصروف سرمایه‌گذاری در بسیج عمومی می‌کرد، به احتمال زیاد موفقیتهای بیشتری به دست می آورد. از طرف دیگر زمامداران ایران هرگز نتوانستند از رقابتهای بین‌المللی در راستای منافع ملی ایران بهره های مناسب ببرند و در عوض به وعده های بیجای دولتهای اروپایی امیدوار بودند، حال آنکه در موارد عدیده فرصتهای طلایی به دست آمد که شاید می‌شد از آنها بهترین استفاده را به عمل آورد.

 

مهمترین نقطه ضعف داخلی ایران وضع سپاه بود. در آن زمان ارتش منظم وجود نداشت، خوانینی که هر کدام بر ایل یا عشیره ای حکومت می کردند وظیفه داشتند به هنگام جنگ نیروهایی را در اختیار حکومت مرکزی قرار دهند. این نیروها آموزش ندیده و پراکنده بودند، بسیاری از آنها با پای پیاده به جنگ می‌رفتند و تا رسیدن به جبهه خسته و فرسوده می‌شدند. از طرف دیگر بین نیروهای ایلیاتی هماهنگی لازم وجود نداشت، زمستانها معمولاً نیروها مرخص می‌شدند و نیز در این فصل شاه به تهران باز می‌گشت. اتفاقاً کلیه عقب نشینیها و شکستهای ایران در زمستانها اتفاق می‌افتاد و دشمن به خوبی خلأ نیروها  را در منطقه احساس می کرد. نیروی جنگی ایران گرچه عظیم بود، لیکن فاقد اسلحه های پیشرفته بود. از طرف دیگر اینها نیروهای دائمی نبودند و در برابر جنگهای خود و انجام خدمات سربازی از حقوق چندانی برخوردار نبودند، پس کثیری از این افراد نگران خانواده های خود بودند. رقابت بین شاهزاده ها از دیگر عوامل ضعف ایران بود. آنها به جای اندیشیدن به منافع ملی کشور، عمدة تلاش خود را صرف رقابتهای بیجا می کردند، مثلاً محمدعلی میرزا دولتشاه به برادر خود عباس میرزا حسادت می‌ورزید و هرگز فکر نمی کرد که موفقیتهای او نهایتاً به سود ایران خواهد بود، برعکس او مایل بود که عباس میرزا فرماندهی فاقد صلاحیت شناخته شود. این مسائل نقش اساسی در پاره ای از ناکامیها داشت. در دوره اول جنگها از مهمترین نیرویی که در ایران وجود داشت استفاده لازم به عمل نیامد و آن هم چیزی جز انگیزه‌های مذهبی نبود.

 

به عنوان آخرین سؤال لطفاً بفرمایید به رغم شکست نظامی ایران از روسیه و جدایی بخش وسیعی از خاک کشور، در روابط فرهنگی، علایق دینی و مذهبی و قومی مردم ایران با نواحی شمال ارس چه تغییر و تحولاتی پدید آمد و یا اساساً روسها توانستند، پیوند میان مردمی که در دو سوی رود ارس زندگی می‌کنند از هم بگسلند؟

حقیقت این است که در قفقاز قومیت در اسلام تجلی می کرد، یعنی اینکه هویت بومی و ملی مردم را مقوله مذهب تشیکل می‌داد و نه مسائل دیگر. این وجه از هویت در اندیشه های جهاد که قبل، حین و بعد از جنگهای روسیه با ایران وجود داشت مجسم می‌گردید. اهالی بومی بیشتر خود را مسلمان می‌دیدند تا متعلق به فلان قوم قبیله، به همین دلیل علایق فرهنگی و دینی در دو سوی رود ارس همچنان استمرار داشت. این حقیقتی است که از طرف بسیاری از منابع غربی بر آن تأکید رفته است. بخشی مهم از قفقاز هویت اسلامی دارد و اگر این هویت از آنها گرفته شود هیچ چیزی نمی‌تواند جایگزین آن شود و هرگونه تلاشی برای یافتن چیزی دیگر در برابر انگیزه‌های دینی باعث تشتت و از هم گسیختگی اجتماعی و سیاسی آن سامان خواهد شد. این حقیقت ریشه در تاریخ دارد و همین جنگهای روسیه با ایران بر سر منطقة قفقاز نشان داد که این عامل چه نقش با اهمیتی می‌تواند در سمت و سوی تحولات ایفا نماید.

 

جنگهای مزبور هیچ گاه باعث گسست فرهنگی بین مردم ایران و قفقاز نشد، بلکه در مقاطع گوناگون تاریخی علایق فرهنگی کارکرد سیاسی خود را هم نشان دادند و معلوم شد که این تعلقات تا چه میزان بر رفتار و کردار جمعی مؤثر است و چه سهم تعیین‌کننده ای در برقراری تفاهم و وحدت جمعی می‌تواند داشته باشد. به رغم جدایی قفقاز مردم بومی هیچ گاه، با مهاجمین به همدلی نرسیدند، زیرا پایه های فرهنگی آنها از اساس با یکدیگر تفاوت داشت. برعکس، بین جوامع ایرانی و مردم بومی آن مناطق همیشه وحدتی معنوی حول محور انگیزه های دینی و فرهنگی وجود داشت. بنابراین اگر از منظری دیگر به حوادث نظر افکنیم جنگ مزبور شکستی خردکننده برای طرف ایرانی به شمار نمی‌آمد زیرا ایران هرگز پایگاه معنوی خود را در منطقه از دست نداد، بر عکس این روسها بودند که نتوانستند بر قلوب مسلمانان و حتی غیر مسلمانان آنجا حکومت نمایند و در نتیجه شکست خوردند. این شکستها به رغم سرمایه‌گذاریهای عظیم اقتصادی و انسانی در این منطقه حساس بود. حماسه‌هایی که در طول این جنگها و حتی جنگهای بعدی شکل گرفت مبین همدلی عمیق مردم منطقه با توده های ایرانی بود و بدیهی است که این همدلیها همچنان ادامه دارد.

 

از اینکه به پرسشهای مطروحه پاسخ دادید، صمیمانه از شما تشکر می‌کنم.



 
تعداد بازدید: 25187


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 129

ساعت شش صبح بود که دستور عقب‌نشینی آمد و افراد با خوشحالی فرار کردند. ولی ما حدود بیست نفر بودیم که در موضع ماندیم. در همین احوال دیدم یکی از پاسداران شما بالای کوه سنگر گرفته و به طرف ما تیراندازی می‌کند. او چهار نفر از ما را کشت. ماندیم شانزده نفر. بعد از آن قرار گذاشتیم بدون هیچ‌گونه حرکت یا تیراندازی با یک پارچة سفید به پاسدار علامت بدهیم. دستمال سفیدی به لولة آرپی‌جی بستیم و آن را بالا گرفتیم. پاسدار، بعد از حدود نیم ساعت خودش را به ما رساند و ما را اسیر کرد.