جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران

فاطمه ترک‌چی


    

معرفی

کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» با دو هدف عمده نگارش یافته است. یکی، در پی چگونگی رهبری یافتن روحانیت و مرجعیت به نسل انقلابی و در نهایت، جامعه و سیاست ایران، و دیگری، رمز ماندگاری مذهب بر قلوب مردم، به رغم فشارهای دوره­ی رضاشاه و فعالیت دوباره­ی مذهبی‌ها در پی سقوط رضاشاه است. نویسنده در ورود به طرح و بیان مسأله و چگونگی بروز احزاب سیاسی و گروه‌های مردمی و نیز آشکار شدن فعالیت احزابی که در تمام مدت گذشته به صورت زیرزمینی عمل می‌کردند، مختصر توصیفی از اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی ایران پس از شهریور 1320 ارائه داده است. او در «مروری آغازین» به طور اجمال با نیم‌نگاهی به دوره­ی خفقان رضاخانی و رضاشاهی، به درستی، آن را دوره‌ای می‌خواند که مردم ایران «در غفلت تجدد» فرو رفته بودند و «دین و تبلیغات دینی بیش از همه در تنگنا قرار گرفته بود»[1] اما با این وجود، مبارزاتی جهت زدودن سیاهی استبداد انجام پذیرفت و دین و مذهب به کلی در سراشیبی نسیان نیفتاد.

با سقوط رضاخان، فضای به نسبت باز سیاسی  ـ اجتماعی به وجود آمد که تنها تا 28 مرداد 1332 همراه با شدت و ضعف‌هایی دوام یافت و احزاب و گروه‌ها نتوانستند از آن بهره مناسب ببرند. نویسنده، «جریان‌های سیاسی ـ فکری وابسته به نحله‌های مختلف در صحنه­ی سیاست و فرهنگ ایران» را که پس از سقوط پهلوی اول در ایران به وجود آمدند، به سه دسته­ی نیروهای مذهبی، گروه‌های مارکسیستی و گروه‌های ملی تقسیم می‌کند. در رابطه با نیروهای مذهبی، نویسنده هدف از پرداختن به این نیروها را «شرح فعالیت» این گروه‌ها «با تأکید بر چگونگی دفاع از دین، عرضه آن و تلاش‌هایی که به قصد بازسازی و احیای فکری دینی صورت گرفته است،»[2] معرفی می‌کند که موضوع اصلی کتاب نیز همین مبحث است.

پرسش اصلی نویسنده در راستای پردازش روند فعالیت جریان‌های مذهبی ـ سیاسی، چیستی نیاز آن­ها با توجه به شناسایی شرایط اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی زمانه است و نیز آن­که، «سؤال اصلی در نگاه آنان چیست و پاسخشان به این پرسش کدام است؟» او می‌پندارد «در این صورت است که می‌توان رفتار خارجی آنان را توجیه کرد.»[3]

شرایط خاص فکری شهریور 1320 تا بهمن 1357 نیز از دیگر نکات مورد توجه نویسنده در بررسی جریان‌های مذهبی ـ سیاسی است. چراکه از نظر او، «این شرایط دقیقاً در ارتباط با اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران شکل گرفته است. بدین صورت که ارتباطی ناگسستنی با حادثه مشروطه در تاریخ ایران دارد و در واقع، ثمرات و پیامدهای مشروطه است که نقشه­ی کلی حرکت را در این دوره به عنوان بخشی از کلیت تحقق مشروطه در عالم خارج ترسیم می‌کند.»[4]

کتاب دارای فصول هشت­گانه‌ای است که در هریک به شرح چگونگی فعالیت‌ها و دیدگاه‌های جریان‌های مذهبی ـ سیاسی می‌پردازد. فصل اول با عنوان «بازگشت دین به عرصه جامعه و سیاست» مراحل فعال شدن جریان‌های مذهبی در دهه­ی 1320 و 1330، آغاز فعالیت‌های مذهبی ـ سیاسی مراجع تقلید، مبارزه با روحانیت و واکنش علما، برآمدن انجمن‌ها و تشکل‌های مذهبی ـ سیاسی هم­چون انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه­ی مسلمین و مهدی سراج انصاری، جامعه­ی تبلیغات اسلامی شیخ عباسعلی اسلامی، نهضت خداپرستان سوسیالیست، تشکل‌های مذهبی در شهرستان‌هایی مانند مشهد، اصفهان و...، مطبوعات دینی دهه­ی 20 و 30 مانند الاسلام، خرد، نور دانش، آیین اسلام و...، روند تثبیت دروس دینی در مدارس دولتی، مبارزه با بهائی‌گری، فدائیان اسلام، دیدگاه‌ها و ویژگی‌های آن را دربر می‌گیرد.

فصل دوم به طور کلی بیانگر «فعالیت‌های حوزوی از اواخر دهه 30 تا انقلاب اسلامی سال 57» است. در این فصل، نویسنده به خوبی تجدید حیات سیاسی حوزه، پس از سقوط رضاشاه را توصیف می‌کند و نقش مرجعیت را پس از سال 1340خ در بازیابی موقعیت گذشته، با توجه به دیرینگی حضور سیاسی و اجتماعی آن مورد بررسی قرار می‌دهد و در این میان به معرفی مراجع محلی هم­چون آیت‌الله میلانی می‌پردازد که «در تحولات سیاسی ـ مذهبی ایران در دوره­ی موردنظر و در جریان تحولاتی که به خرداد 42 منجر شد و پس از آن تا حوالی انقلاب 57 تاثیر»‌گذار بودند.[5] از دیگر نکات جالب توجه این بخش، پرداختن به «روحانیون مرتبط با دربار» یا به بیانی روحانیان درباری است که به­زعم نویسنده، از «طبقه میانی» و پایین­دست جامعه­ی روحانیت بودند که «در تمامی دوره­ی پهلوی به دلیل تسلط این دولت بر اوقاف، رزق و روزی بسیاری از کسانی که به نوعی متولی موقوفات مهم بودند و هم­چنین بسیاری از مدارس که از این موقوفات بهره می‌بردند، در اختیار عوامل این رژیم قرار گرفت [و] وجود پول فراوان و نیز امکانات مربوط به حج و شماری از مسائل دیگر سبب می‌شد تا رژیم دسته‌ای از روحانیون از طبقه میانی و پایین‌تر را جزو ابواب­جمعی خود حفظ کند و گه‌گاه در محافل و مجالس عمومی، برابر شاه یا دیگران ظاهر سازد.[6] بخش «ظهور امام‌خمینی در عرصه­ی سیاست ایران و برآمدن نهضت روحانیت»، مختصر زندگی­نامه و شرح چگونگی آغاز فعالیت فرهنگی ـ که با تألیف «کشف الاسرار» بروز یافت ـ و مسائل سیاسی ـ اجتماعی مؤثر بر اندیشه­ی امام و تأثیرپذیری او از آیت‌الله مدرس و روابط امام با آیات بروجردی، کاشانی و... را دربر دارد. در این قسمت، نویسنده به درستی، امام را «یک شخصیت حوزه‌ای» معرفی می‌کند که «برخلاف روحانیونی که از حوزه‌های بیرون رفته و سیاسی شده بودند، امام می‌کوشید تا سیاست را به محور اصلی آن یعنی مرجعیت بازگرداند» او «تقویت حوزه­ی علمیه» را از «مهم‌ترین اهداف امام برای حرکت‌های آینده» برمی‌شمرد.[7]

طرح اندیشه­ی حکومت اسلامی با ارائه­ی فهرستی از نوشته‌های مربوط به حکومت دینی، پدیده­ی روحانیون انقلابی، استاد مطهری، تلاش برای تبیین فلسفه­ی دین و جهت مبارزه، معرفی و بررسی اجمالی حرکت‌های فرهنگی ـ سیاسی حوزه قم هم­چون مؤسسات فرهنگی ـ آموزشی حوزه، مجلات حوزوی طی سال‌های 1357 ـ1330، جنبش ترجمه­ی آثار اجتماعی ـ سیاسی عربی ـ اخوانی به فارسی دیگر مطالب مورد بررسی فصل دوم است.

فصل سوم با عنوان «جریان‌های مذهبی ـ سیاسی فعال دهه 40 تا اوایل 1350» و با دربر گرفتن هیأت‌های مؤتلفه­ی اسلامی، حزب ملل اسلامی، آیت­الله طالقانی، نهضت آزادی، انجمن‌های اسلامی و... از آن روی که «موجی از مذهب‌گرایی را در جامعه ایران تشدید کردند و گاه به­زعم اهداف اولیه­ی خود، بستر را برای تربیت نیرو جهت سازمان‌های سیاسی بعدی آماده ساختند»،[8] از نظر نویسنده «شایسته­ی بررسی هرچند کوتاه» واقع شده است. البته با توجه به تأثیرگذاری و ماندگاری جریان‌هایی چون مؤتلفه و اهمیت مبارزات و فعالیت‌های آیت‌الله طالقانی، بایستگی وجودی این فصل ضرورت بیشتری یافته است.

فصل چهارم زیر عنوان «اسلام انقلابی سازمان مجاهدین خلق» از مباحث جالب توجه کتاب به شمار می‌آید. زیرا سازمان‌ مجاهدین خلق «به نوعی نماینده­ی افراطی جریان اسلام انقلابی» بودند که درواقع، افراطی‌گری آن­ها به جهت پررنگ جلوه دادن جنبه­ی انقلابی اسلام و مبارزه با ستمگران در حمایت از ستمدیدگان و اقشار آسیب‌پذیر جامعه بود و همین افراط در نفوذ و مارکسیسم و پذیرش تدریجی اما مستمر آن از سوی افراد سازمان مؤثر بود. به بیان دیگر، اسلام تک‌بعديِ ساخته­ی افکار مجاهدین خلق، آن­ها را به قعر زوال و ناکامی در دست­یابی به اهداف انقلابی موردنظرشان رهنمون ساخت. بدین روی، نویسنده با پرداختن به افراطی‌گری سازمان مجاهدین خلق تا حد زیادی به چگونگی و چرایی نفوذ مارکسیسم و انحراف و «ارتداد» آن پاسخ می‌گوید.

فصل پنجم که از جاذبه‌های کتاب است، «حسینیه ارشاد» و فعالیت‌های دکتر شریعتی را مورد بررسی قرار می‌دهد. نویسنده با تکیه بر روابط شهید استاد مطهری و دکتر شریعتی، مارکسیسم از نگاه شریعتی، ابهامات و دوگانگی موجود را در رابطه­ی شریعتی و ساواک و بازشناسی اندیشه‌های دکتر شریعتی، بروز جریان شریعتی و روند تأثیرگذاری او را بر افکار جوانان انقلابی شرح می‌دهد. از دیگر مباحث مهم این فصل بررسی برخورد امام‌خمینی با فعالیت و اندیشه­ی‌ شریعتی، به­ویژه در سال‌های 56 و 57 است که نشانگر ژرف‌‌اندیشی امام و درستی واکنش و عملکرد او با «مسأله­ی شریعتی» در شرایط مبارزه با رژیم، که به طبع مهم­تر از پرداختن به آن مسأله بود و در آن صورت امکان داشت «میان انقلابیون دشمنی ایجاد کند.»[9]

در فصل ششم «گروه‌ها و جریان‌های فعال مذهبی ـ سیاسی در آستانه­ی انقلاب»، گروه‌های مذهبی متصل و منفصل با روحانیت و جریان‌های ضدمدرنیسم بررسی شده­اند. نویسنده در این فصل، گروه‌های هفت­گانه­ی: ابوذر، مهدویون، مجاهدین اسلام، فجر اسلام و... که با روحانیت همبستگی داشتند و گروه‌های فرقان، آرمان مستضعفین و... که در گسست با روحانیت بودند و نیز جریان‌هایی مانند دکتر سید حسین نصر، جلال آل احمد و... که آثار و اندیشه‌ای ضدمدرنیسم داشتند را معرفی و بررسی کرده است. او با طرح این مسأله که درواقع، ایدئولوژی رژیم پهلوی در حاکمیت بر ایران چه بود، فرضیه‌ای ارائه می‌دهد مبنی بر این که «ایدئولوژی آن دوره، نوعی محصول التقاطی است که در بستری نامطمئن پدید آمد و به همین دلیل نه تنها چهارچوب مشخص فکری نداشت، بلکه به لحاظ آرمانی هم گرفتار نابسامانی بود.»[10]

از نظر نویسنده، این التقاط دربرگیرنده­ی «سه رشته­ی فکری»، ناسیونالیسم ـ که از سویی بازگشت به باستان یا باستان­گرایی و از سوی دیگر افکار ملی‌گرایی را در خود داشت، «اسلام شیعی درباری» که از نظر روحانیت و جامعه پس زده می‌شد ـ و سکولاریسم و تفکر مدرن بود[11] که از سوی جریان‌های فکری همچون جلال آل‌ احمد مردود و بی‌هویت معرفی گردید.

در پایان این فصل، نویسنده در یک جمع‌بندی نهایی، انقلاب اسلامی را نوعی پیروزی ناقص سنت‌گرایی به مدرنیسم معنی و تعریف می‌کند که دلیل آن بیشتر به جهت نبود فکر واحد بوده است و این­که بسیاری از مذهبی‌ها همچون «شریعتی میان مدرنیسم و سنت‌گرایی را به گونه‌ای نامتناسب جمع کرده بودند. وضعیت تفکر حاکم بر جمهوری اسلامی همچنان در ابهام ماند که سردرگمی پدید آمده در اواخر دهه­ی دوم انقلاب ناشی از همین ابهام است.»[12]

فصل هفتم معرف «نویسندگان برجسته­ی دینی ـ سیاسی در آستانه­ی انقلاب اسلامی»، مانند جلال‌الدین فارسی، شیخ احمد کافی، فخرالدین حجازی، ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، علی گلزاده غفوری و «ادیبان و ادبیات منظوم انقلاب» است. جعفریان این فصل را از آن روی که «در طول 37 سال تاریخ دوره­ی پهلوی دوم، شماری نویسنده، متفکر و اندیشمند در ایران ظاهر شدند که به رغم گرایش‌های فکری و سیاسی متفاوت، می‌توان از آنان به عنوان عناصر مؤثر در شکل‌دهی به اندیشه­ی سیاسی ـ مذهبی جاری این دوره یاد کرد»[13] به نگارش درآورد. این فصل، جز زندگی­نامه­ی مختصر نویسندگان مزبور، نمایی کلی از روند فعالیت فرهنگی، به همراه فهرستی از تألیفات و آثار منتشره­ی آنان به دست می‌دهد.

نویسنده در فصل هشتم، آخرین مبحث کتاب، زیر عنوان «جریان‌های تجدیدنظرطلب در عقاید شیعه» افرادی را که بعضاً روحانی بوده و داعیه اصلاح‌گری داشته‌اند، مورد بررسی قرار داده است. گویا این موضوع از آن جهت که این افراد با ظاهری اصلاح‌طلبانه بیراهه‌هایی پیموده و به ارتداد رسیده‌اند، افکار و عقایدی را با خود همراه کرده و بدین جهت جریان‌‌ساز شده‌اند، مورد بررسی قرار گرفته است. این گروه هرچند با یکدیگر ناهماهنگی و ناهمسانی‌هایی دارند و در مسائل و مباحث اصلاحی اختلاف نظر بسیاری میان آنان وجود دارد اما از نظر نویسنده، دارای چند ویژگی کلی بدین شرح هستند: 1ـ «فاصله گرفتن از مرجعیت رسمی دینی و روحانیت» هم به لحاظ فکری و دین‌شناسانه «و هم به جهت پذیرفتن «رهبری آن»؛ 2ـ تأثیرپذیری از نگرش وهابی، که در قالب ادعای اصلاح‌طلبی و مبارزه با خرافات، با بسیاری از مظاهر مذهبی مقابله می‌کنند»؛ 3ـ تأثیرپذیری آن­ها از نوعی خردورزی غربی، بدین معنی که «آنان در ادامه و امتداد گرایش راسیونالیستی غربی هستند»؛ 4ـ هرچند «قرآن‌گرایی یکی از ارکان ادعایی آنان بود» اما «نسبت به حدیث بی‌اعتنا بودند»؛ 5 ـ «ایجاد مناسبات مخصوص میان خود و مریدها و تشکیل طبقات مذهبی ویژه «از ویژگی‌های اجتماعی آنان به شمار می‌آید. این مناسبات، درواقع حرکتی است که «به نوعی به فرقه‌سازی و در شکل مدرن آن سازمان‌گرایی نزدیک است.»[14]

از این گروه اصلاح‌طلب که در این تألیف معرفی و به گونه‌ای بازشناسی شده‌اند، می‌توان به شریعت سنگلجی، احمد کسروی، سید علی‌اکبر برقعی، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی و میرزا یوسف شعار اشاره کرد.

فهرست منابع و فهرست راهنما دو بخش پایانی کتاب است.

 

نقد و نظر:

اکنون پس از بیان شمایی کلی از فصول هشت­گانه­ی کتاب، بررسی نقدگونه‌ای ارائه می‌شود، به منظور شناسایی نکات بارز و یا مورد اغماض یا نادیده انگاشته‌ای که هرچند از ارزشمندی اثر نکاسته است؛ اما اگر مورد توجه قرار می‌گرفت، بی‌گمان بر غنای بیشتر آن می‌افزود. به هر روی، دو جنبه­ی کتاب مورد بررسی قرار گرفت، یکی به لحاظ ادبی و شیوه­ی نگارش متن و دیگری نوع نگاه و چگونگی تحلیل نویسنده در موضوع فصل‌های کتاب که در زیر هر یک به طور مجزا ارائه می‌گردد:

الف ـ ادبیات و شیوه­ی نگارش متن، هرچند نشانگر روانی قلم نویسنده در ابراز اندیشه اوست، اما در کلیت آن ـ و با وجود گذشت 9 چاپ پی در پی ـ نقصان و نبود ویرایش فنی و ادبی محسوس است.

ب ـ در نگاه کلی، کتاب درواقع، نوعی معرفی­نامه افراد، افکار و گروه های مذهبی ـ سیاسی سال‌های 1320 تا 1357 است که نویسنده آن در بیشتر مباحث توصیفگر فعالیت جریان‌ها و گروه‌هایی است که در محدوده زمانی مذکور، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود در تلاش بوده‌اند. با این توصیف، در مطالب زیر به نکاتی اشاره می‌شود که به نظر نگارنده قابل توجه آمد:

 ـ تأکید نویسنده بر هرچه پررنگ‌تر نشان دادن مذهب ـ به عنوان شاخه‌ای از فرهنگ ـ و تأثیر آن بر جریان‌های سیاسی دوره مورد بحث موجب شده تا او شیوه­ی تاریخ­نگاری اثر خود را تاریخ­نگاری فرهنگی معرفی کند.[15] اما باید

توجه داشت که این نام برای تاریخ­نگاری کتاب نارسا و ناکامل است، زیرا، فرهنگ دربردارنده انسان به طور عام و انسان سیاسی، مذهبی و اجتماعی به طور خاص است. جز این، تشیع مذهبی سیاسی است که سیاسی بودن آن به عنوان یک اصل لاینفک بر ماهیت فرهنگی آن خللی وارد نمی‌کند.

درواقع، سیاسی بودن مذهب تشیع ـ به طور خاص و دین اسلام به طور عام است ـ که تأکید مرجعیت و روحانیت را در نظارت بر عملکرد سیاستگذاران ممالک اسلامی به دنبال دارد و نیز عدول سیاسیون از قوانین و احکام اسلام است که روحانیت و به ویژه مرجعیت را در بازسازی حکومت برمبنای قوانین و احکام اسلام به حرکت و واکنش واداشته و می‌دارد. بنابراین، تأکید بر تاریخ­نگاری فرهنگی با توجه به مباحث کتاب که اساس و شالوده آن، بررسی عملکرد جریان‌های مذهبی در مبارزه با کژروی‌های حکومت و در پ‍ی آن نابسامانی‌های سیاسی ـ اجتماعی است، به نظر چندان کامل نیست و به نظر، درست‌تر آن است که به این شیوه تاریخ­نگاری فرهنگی ـ سیاسی اطلاق گردد، نه صرفاً فرهنگی.

 ـ کتاب از آن جهت که تمامی منابع در دست و به ویژه تاریخ شفاهی، خاطرات، نشریات و... را دربر دارد، به یک منبع ادبیات موضوعی «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» پس از سقوط رضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی بدل شده است که در آن می‌توان با بیشترین منابع موافق و مخالف این جریان‌ها و سازمان‌ها آشنا شد. هرچند نویسنده در آغاز، اثر خود را «گزارش کوتاهی از چگونگی رشد و برآمدن جریان‌های مذهبی ـ سیاسی در روزهای پس از شهریور 1320 تا پیروزی انقلاب اسلامی» معرفی کرده است.

 ـ در بررسی «روحانیون مرتبط با دربار» به نظر می رسد نویسنده به نوعی خطاها و کژروی‌های آنان را به دیده اغماض نگریسته و تنها به آوردن نام یکی از برجستگان آن گروه بسنده کرده است. از سویی، در این بخش ـ همچون جای جای کتاب ـ کوشیده است افکار و کردار افراد و جریان‌ها و سازمان‌ها در هر طبقه و مرتبه‌ای را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه بسنجد و این از درستی اندیشه او است. اما نکته این است که با توجه به توضیح و توصیف به نسبت مفصل موضوعات بخش‌های گذشته، انتظار می‌رود، این مبحث نیز به ویژه از آن جهت که نویسنده، خود در کسوت روحانیت است و آشنایی و آگاهی بیشتر و به طبع درست‌تری از این گروه دارد، به طور مفصل، نه برای دفاع که به جهت روشنگری افکار و ابهامات موجود، چرایی و چگونگی این وابستگی را در نمونه‌های دیگر نیز شرح می‌داد.

 ـ نویسنده در بیان برخی مطالب به ویژه در بخش «ظهور امام خمینی در عرصه سیاست ایران و برآمدن نهضت روحانیت» به شگفتی از «صحیفه نور» که نقایص و کاستی‌های بسیار دارد، بهره برده است. این نکته به خصوص از آن جهت که دوبار از «صحیفه امام» و در دو جای دیگر به «صحیفه نور» مراجعه شده است، برای نگارنده تأمل‌برانگیز بود.

 ـ نویسنده در فصل چهارم در مقدمه بحث از «سازمان‌ مجاهدین خلق» می‌نویسد: «در اینجا برای نمونه دو حرکت را که به نوعی نماینده افراطی جریان اسلام انقلابی هستند، معرفی می‌کنیم... »[16] اما نگارنده هرچه کوشید، حرکت دوم

با قسمت «ب» را نیافت و تنها به مطالعه حرکت اول یا «الف سازمان مجاهدین خلق ایران» موفق گردید.

 ـ در موضوع «مجاهدین خلق و امام» در فصل چهارم کتاب یک نکته مهم برای نگارنده وجود دارد و آن، اینکه نویسنده در ضمن بیان رابطه دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق با امام در نجف، خواننده را در پانویس به «متن این مصاحبه‌ها» در «ضمایم کتاب» رهنمون می‌شود.[17] اما از آنجا که کتاب ضمیمه یا ضمایمی نداشت، نگارنده هرچه

کاوید، حداقل در این فصل ـ چه در متن و چه در پانویس ـ «متن این مصاحبه‌ها» را نیافت!

 ـ نگارنده در میانه مطالعه چاپ ششم کتاب، به چاپ هفتم آن نیز برخورد و ضمایم[18] را در آن یافت. در این قسمت، نویسنده، متن مصاحبه حسین احمدی روحانی[ و تراب حق‌شناس ـ دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق

ـ با امام را آورده که توسط آنها در نشریه پیکار چاپ گردیده است. آنها در این متن که به طور مشخص با دروغ پردازی‌های آشکاری همراه است، از واکنش و شگفتی امام به هنگام مواجهه با «از بر»خوانی آیه‌هایی از قرآن و بخش‌هایی از نهج‌البلاغه توسط حسین روحانی سخن گفته‌اند. این امر، با توجه به شناختی که از سازمان مجاهدین خلق وجود دارد و نیز دروغ‌پردازی آنها در جلب قلوب و افکار چندان مایه تعجب نیست، مسأله این است که بهتر و شایسته می‌بود نویسنده کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» اعتقاد حقیقی و راستین امام در پافشاری بر عدم تأیید و حمایت نکردن از آن سازمان[20]  را نیز در تأکید بر ماهیت دروغین ادعای آنان به گواه می‌آورد.

بنابراین، این ضمیمه دچار نقصانی قابل توجه و در عین حال، درخور تکمیل است.

 ـ فصل پنجم کتاب زیر عنوان «حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی»، ابهاماتی را برطرف می‌کند که درنتیجه جمع بودن منابع مربوط به اندیشه دکتر شریعتی و نظرات مختلف موافق و مخالف آن به وجود آمده است و بخش کمی از رفع ابهامات مرهون تحلیل نویسنده از اندیشه شریعتی است. به بیان دیگر، نویسنده در فصل پنجم با گردآوری منابع متعدد و متنوع، سهمی در رفع ابهامات در مورد درستی یا نادرستی و میزان تأثیرگذاری او بر جریان‌ها و افکار مبارزان انقلابی نموده است و این چینش مطالب در کنار یکدیگر با مهارتی خاص، پوشش گر تحلیل هرچند اندک اما تا حد زیاد واقع‌گرایانه او نسبت به اندیشه و کردار شریعتی است. بدین معنی، نویسنده در همان تحلیل مختصر، نمایی به نسبت منصفانه از شریعتی و اندیشه و حرکت او به دست می‌دهد که جالب توجه است.

 ـ آنچه در فصل هفتم ارائه شده، روند فعالیت‌های «نویسندگان برجسته آثار دینی ـ سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی» است که نویسنده هرچند در مقدمه کوتاه آغازین این فصل، هدف از نگارش آن را اهمیت تأثیرگذاری نویسندگان مذهبی ـ سیاسی معرفی می‌کند، اما مطالب آن بیشتر جنبه معرفی و توصیفگر دارد تا تحلیلی و بررسی روند تأثیرگذاری. البته شاید نویسنده با معرفی هر یک از مؤلفان قصد آن داشته که خواننده، خود را با در اختیار داشتن این اطلاعات به چگونگی و نیز نتیجه تأثیرگذاری آنها دست یابد. همچنین، نویسنده در بیان نوع عملکرد آنان، سعی در میانه‌روی و بیان درستی یا نادرستی روش آنها در انجام فعالیت‌های فرهنگی و تألیفی‌شان داشته است که بدین لحاظ نیز کاری درخور توجه بر جای نهاده است.

 ـ در فصل هشتم، نویسنده با بررسی «جریان‌های تجدید نظر طلب در عقاید شیعه»، مبحث جالب توجهی را به بحث می‌گذارد و به خوبی با اشاره به بهانه همه آنها در «خرافه‌زدایی» از عقاید شیعه، به بی­راهه‌پویی و ارتداد آنها اشاره می‌کند و ویژگی‌های مشترک آنها را برمی‌شمرد. به نظر، این فصل ـ همچون فصل پنجم ـ از باب موضوع و ضرورت پردازش، مورد توجه نویسنده بوده است. گواه این ادعا مقدمه تحلیل گرایانه‌ای است که نویسنده پس از آن، با بیان نمونه‌های بارز جریان‌های اصلاح‌گر، می‌کوشد بر تحلیل اولیه خود ـ در مقدمه فصل ـ صحه گذارد و در میان آنها رابطه‌ای بر پایه اشتراک ویژگی‌های همسان در کژروی‌هایشان برقرار نماید.

به هر روی، کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» از تألیفاتی است که به لحاظ اهمیت موضوع، به ویژه از آن جهت که تاریخنگاری معاصر از نبود آثار این چنینی، با کاستی‌هایی مواجه است، درخور توجه و تأمل است.

 

تذکر:

پیش از چاپ مقاله حاضر، نهمین چاپ کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران» منتشر شد. بنابراین، نگارنده با دستیابی به چاپ جدید تغییراتی را دید که در پی تأکید نویسنده بر «اضافات و اصلاحات»، بر آن شد که به منظور تکمله مقاله به بیان دگرگونی‌های این چاپ بپردازد:

در فهرست مطالب بعضی عناوین داخلی فهرست گردیده‌ است، بدون آنکه تغییری در متن آن ایجاد شده باشد.

پاراگرافی نیز در میانه «مقدمه» اضافه شده است که نویسنده در آن بر نقش «روحانیت و به طورکلی مذهبی‌ها» به عنوان خطری برای حکومت پهلوی تأکید کرده و برای نشان دادن بلاهت شاه و علم در «غیرواقعی» خواندن خطر نیروهای مذهبی و توجه آنان به «کمونیست‌ها» و یا «مارکسیست‌های اسلامی» مطالبی را از کتاب «خاطرات علم» گواه آورده است.

در فصل هفتم، نویسنده به درستی مطالبی را به «علامه محمدحسین طباطبایی»، به عنوان یکی از نویسندگان برجسته دینی ـ سیاسی اختصاص داده و درباره جهد علمی و فرهنگی وی سخن رانده است. در این فصل همچنین، از «محمود حکیمی و ادبیات انقلابی ـ اسلامی کودک» بحث شده است که چاپ‌های گذشته فاقد آن بود.

نویسنده در فصل هشتم، با افزودن مطلبی درباره «ابوالحسن بنی‌صدر» به تغییرات نهمین چاپ از کتاب خود پایان داده است.

 



1. رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) (تهران: خانه کتاب؛ چ9، 1387)، ص 17.

2. همان، ص 18.

3. همان، ص 19.

ماهنامه تاریخ و جغرافیا


 
تعداد بازدید: 9207


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 129

ساعت شش صبح بود که دستور عقب‌نشینی آمد و افراد با خوشحالی فرار کردند. ولی ما حدود بیست نفر بودیم که در موضع ماندیم. در همین احوال دیدم یکی از پاسداران شما بالای کوه سنگر گرفته و به طرف ما تیراندازی می‌کند. او چهار نفر از ما را کشت. ماندیم شانزده نفر. بعد از آن قرار گذاشتیم بدون هیچ‌گونه حرکت یا تیراندازی با یک پارچة سفید به پاسدار علامت بدهیم. دستمال سفیدی به لولة آرپی‌جی بستیم و آن را بالا گرفتیم. پاسدار، بعد از حدود نیم ساعت خودش را به ما رساند و ما را اسیر کرد.