بخشی از خاطرات عبدالمحمد رئوفینژاد
پشتیبانی از عملیات شناسایی گروه حسن باقری
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
31 شهریور 1404
حدود سه ماه قبل از عملیات فتحالمبین، حسن باقری در یکی از جلسات گلف که در اهواز تشکیل میشد، به من گفت که بناست دو نفر از قرارگاه بیایند و شناسایی کلی منطقه عمومی دشت عباس را انجام بدهند. ایشان تأکید کرد که تیم شناسایی، مستقیم زیر نظر خودش فعالیت میکنند و من فقط از آنها پشتیبانی میکنم.
حسن داناییفر[1] و مهدی زینالدین که زیر نظر حسن باقری کار میکردند. زینالدین را در جلسات هفتگی دیده بودم و آشنایی کلیای با ایشان داشتم، اما داناییفر را کمتر دیده بودم. این دو نفر از نیروهای اطلاعاتیای بودند که زیر نظر حسن باقری کار میکردند و ظاهراً مسئول شناسایی یک محور اطلاعاتی شده بودند که به طور مستقیم زیر نظر گلف قرار داشت.
این تیم شناسایی یک ارتباط بیسیمی میخواست که با ما در تماس باشند. مقداری وسیله و جیره غذایی هم میخواستند. محل استقرارشان هم ارتفاعات دالپری بود. میخواستند جایی را انتخاب کنند که همه نقل و انتقالات عراقیها را در منطقه عمومی دشت عباس تا عینخوش زیر نظر داشته باشند. خودشان ارتفاعات تیشهکن را انتخاب کردند. یک جیپ و مقداری جیرۀ خشک به اندازه یک هفته هم دریافت کردند. به صورت هفتگی هم برای استحمام و گزارشدهی به حسن باقری به قرارگاه گلف برمیگشتند.
این محور جاده خیلی بدی هم داشت. یک روز در محوطه سپاه دزفول بودم که مهدی زینالدین با جیپ آمد و گفت تعدادی گونی میخواهد. تعجب کردم و پرسیدم گونی را برای چه کاری میخواهد؛ چون برای سنگر میبایست از وضعیت طبیعی منطقه استفاده میکردیم.
ایشان گفت گونیها را برای سنگینکردن جیپ میخواهد تا کمی نرمتر روی جاده حرکت کند. بندگان خدا کمردرد شدیدی گرفته بودند. این جوری ماشین کمی سنگین میشد و کمتر اذیت میشدند.
بیشترین اطلاعاتی که روی کلیت منطقه اثر داشت، از منطقۀ غرب دزفول کسب شد.
در مقطعی، خود حسن باقری هم از جبهه جسر نادری بازدید کرد. یادم است از روی آخرین سنگری که به سمت عراقیها داشتیم، نگاه کرد و وقتی کانال هندلی را که تنها عارضه روی زمین بود و عراقیها پشتش مستقر بودند، دید، گفت: «اگه بتونیم این منطقه را تا قبل از عملیات بگیریم، تأثیر زیادی توی سرنوشت عملیات داره». ایشان از دشت عباس هم بازدید کرد و به «جسر شجاع» هم رفتیم. در روستای شجاع، یک ساختمان مرکز بهداشت یا مدرسه بود که ما به عنوان عقبه در آنجا مستقر بودیم. تقریباً قبل از ظهر به آنجا رسیدیم و استراحت مختصری کردیم. از دزفول تا آنجا را با جیپ رفتیم و از آنجا با بچههای بلدچی با موتور رفتیم. باقری در اوج حوادث جبهه و جنگ، خصلت و ذات هنریاش را هم حفظ کرده بود. یکی از اتاقهای ساختمان روستای شجاع اتاق تدارکات بود. وقتی میخواستیم سوار موتور شویم و به سمت جلو برویم، دیدم ایشان دوباره داخل اتاق شد. هر چه منتظر شدم، ایشاننیامد. به اتاق برگشتم که دیدم یک صندوق مهمات را زیر پایش گذاشته، دوربین عکاسی را در آورده و دارد عکس میگیرد. چلچلهها در سقف اتاق لانه کرده بودند و حسن داشت از چند زاویه متفاوت از اینها عکس میگرفت. آنجا بود که متوجه ذوق هنری حسن باقری شدم. چند وقت بعد، خودش پرسید: «آقای رئوفینژاد، عکسهایی که گرفتم رو توی روزنامه دیدی»؟ من عکسها را ندیده بودم، گویا در یکی از روزنامهها که فکر میکنم جمهوری اسلامی باشد، چاپ شده بودند.[2]
[1]. حسن داناییفر متولد 1341 در شوشتر، از نیروهای اطلاعات عملیات تیم حسن باقری بود. وی مدتی در تیپ 7 ولیعصر(عج) در محور دزفول حضور داشت. در عملیات فتحالمبین مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه قدس بود. سال 1361، دوره فرماندهی و ستاد (دافوس) را در ارتش گذراند. پس از آن، مسئولیت طرح و عملیات قرارگاه نصر را عهدهدار شد. دورهای مسئول واحد طرح و عملیات قرارگاه خاتمالانبیا(ص) بود. در عملیات رمضان، همراه حسن باقری بود و در عملیات بدر، خیبر و والفجر 8 نقش مؤثری ایفا کرد. سال 1365، داناییفر جانشینی قرارگاه کربلا را برعهده گرفت. سپس مسئولیتهای فرماندهی لشکر 7 ولیعصر(عج)، جانشینی نیروی دریایی سپاه و فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا(ص) را عهدهدار شد و مدتی نیز سفیر ایران در عراق بود.
[2]. کوتیانی، عبدالمحمد، تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت عبدالمحمد رئوفینژاد، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، 1403، ص 168.
تعداد بازدید: 215








آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 17
چند تن از دوستانم شهید شده بودند ـ مثل «سعید رشیدی» که پزشکیار گردانمان بود و «مالمیر» مسئول دسته گروهان هجرت ـ یک گروهان از گردان حمزه در جلو محاصره شده بود و بسیاری از دوستان دیگرم در آن گروهان بودند. سطح دژ کوتاه بود، طوری که تیر مستقیم تیربار هم میتوانست بچهها را هدف قرار دهد. سنگینترین اسلحۀ ما خمپاره و آر.پی.جی بود. بچهها با تمام توان میجنگیدند، ولی تعداد تانکها زیاد بود و هواپیماها هم پشت سر هم بمباران میکردند.






