برشی از خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خامنهای
کمیته خلق عرب
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
06 اسفند 1402
یکی دیگر از اتفاقاتی که در خوزستان افتاد و من پیگیری کردم، کمیته خلق عرب بود. یک روز به ما خبر دادند که در خرمشهر، عربها کمیتهای مخصوص خودشان تشکیل دادهاند. آن زمان اطلاعات زیادی درباره خلق عرب[1] نداشتم، اما خوب میدانستم که در آن شرایط تقسیم مردم به عرب و غیرعرب اقدام مضر و زیانباری است. خلق عرب در خرمشهر کمیته تشکیل داده بود، اما در کل خوزستان نفوذ داشت.
رهبری این تشکل قومی سیاسی با یکی از علمای معروف محلی به نام آلشبیر خاقانی[2] بود. او از علمای صاحبنام و وزین منطقه بود و با امام نیز آشنایی داشت و امام برایش احترام قائل بود. این طور که نشان میداد، فارسی را به درستی نمیتوانست حرف بزند و فقط عربی صحبت میکرد. به نظرم از مسائل سیاسی هم آگاهی کامل و درستی نداشت. او برادری داشت که هم فارسی میدانست و هم حقوقدان بود و به اعتبار برادرش در میان عربهای خوزستان نفوذ زیادی پیدا کرده بود. هر موضوعی را آنگونه که میخواست، به برادرش منتقل میکرد، از او نظر میگرفت و خودش عمل میکرد. در مجموعه همه موضوعات اعم از برادرش یا خلق عرب را مدیریت میکرد. ما در همه شهرهای خوزستان کمیته انقلاب اسلامی داشتیم، اما او کمیتهای دیگر مخصوص خودش تأسیس کرده بود.
خبر کمیته خلق عرب که به من رسید، به همراه دو سه نفر از افسرانی که با هم مأنوس شده بودیم و همراه من بودند، راهی خرمشهر شدیم؛ بدون هیچ برنامهریزی قبلی. یک راننده محلی هم داشتیم. به او گفتیم ما را بیتوقف به کمیته خلق عرب در خرمشهر برسان.
در یک میدان، ساختمان نسبتاً خوبی را به مقر کمیته تبدیل کرده بودند و جمعیت میرفت و میآمد. بیرون ساختمان بلندگوهایی نصب کرده بودند که مرتب، یک طرفه و به زبان عربی مردم را خطاب قرار میداد و حرفهایی میزد. گاهی نیز سرود پخش میکرد. ظاهراً عربها هم رابطه خوبی با آنها برقرار کرده بودند. در این شرایط که میتوانست هر کسی را مقهور خودش کند، توکل بر خدا کردیم و با خودمان گفتیم میرویم و هر چه پیش آمد، میپذیریم.
درون ساختمان گیشههایی برای پاسخگویی به مردم معین کرده بودند و آنها نیز میآمدند و مشکلات و دغدغههایشان را بیان میکردند. در چنین شرایطی من به همراه آن دو سه افسر و حدود پنج شش نفر از افراد غیرنظامی که به ما ملحق شده بودند، بدون توجه به این گیشهها و آدمهای پیرامونی با اعتماد به نفس وارد ساختمان شدیم. من حتی نمیدانستم مسئول کمیته کیست، اسم و رسمش چیست! وارد ساختمان که شدم، بیمقدمه پرسیدم: «اینها کجا هستند؟» کسانی که پشت گیشهها نشسته بودند. متوجه منظورم شدند که با چه کسانی هستم. گفتند: «حاج آقا! در اتاق بالا جلسه دارند. یکیشان تا اتاق جلسه ما را همراهی کرد. من هم بیتوجه به اطرافم بیمعطلی در اتاق را باز کردم و یکسره داخل اتاق شدم. با دیدن من جا خوردند. جلسهشان به هم ریخت. بلند شدند و ایستادند. خودشان را گم کرده بودند. آنها به واسطه همان خبری که فلانی از تهران آمده و نماینده مرکز است، مرا میشناختند؛ اگر هم نشنیده بودند، در آن وضعیت ورود، به چنین شناختی رسیدند.
پیش از آنکه بخواهند تعارفی بکنند، من وسط اتاق بودم. ننشستم و بیمعطلی و بدون مقدمه پرسیدم: «اینجا چه خبر است؟» آنها که متوجه منظور من شده بودند، گفتند: «حاج آقا! اینجا مردم گرفتارند و مشکل دارند.» گفتم: «کمیته که هست، آنجا بروند.» اینپا و آنپا کردند، تا آمدند جواب بدهند، گفتم: «نه! ببینید، ما یک کمیته بیشتر نداریم. یک کمیته برای همه مردم. عرب و غیرعرب کمیتهشان یکی است. دو تا کمیته نداریم، حواستان باشد. از امروز اینجا را تعطیل میکنید. کمیته شما هم آنجاست. هر کاری دارید ما برایتان حل میکنیم. اگر حل نشد، مستقیم به خودم مراجعه کنید. بلندگو را هم زودتر خاموش کنید.»
منتظر جواب نشدم و از اتاق جلسه و ساختمان بیرون آمدم و بلافاصله راهی منزل آقای آلشبیر شدم. ظاهراً به او خبر داده بودند که در کمیته خلق عرب چه گذشته است. من که به منزل شیخ شبیر رفتم، برادرش هم بود با شیخ طرف صحبت شدم و برادرش هم ترجمه میکرد. خودم هم مراقبت میکردم، درست ترجمه کند. صحبت ما راجع به وحدت عرب و غیرعرب بود و اینکه باید بین مسلمانان اتحاد برقرار شود. بعد از این گفتوگو از منزل شیخ شبیر به کمیته اصلی و همان کمیتهای که خودمان تشکیل داده بودیم، رفتم.[3]
[1]. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شیخ شبیر خاقانی از روحانیان خرمشهر به دلیل نفوذی که در میان مردم عربزبان داشت تا حدی توانست زمام خوزستان را در دست گیرد. به دستور وی کلیه سرحدات مرزی خرمشهر مسدود و کار کنترل مرزها به عشایر ساکن نوار مرزی خرمشهر محول شد. تحت حمایت او ابتدا کمیته عربها تشکیل شد که بعد از مدت کوتاهی به مرکز مجاهدین عشایر تغییر نام داد و سرانجام به نام ستاد رزمندگان خلق عرب در آمد. این ستاد نیز در مدت کوتاهی به سازمان سیاسی خلق عرب معروف شد. (برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: آذری شهرضایی، رضا، «مروری بر ظهور و سقوط پدیده «خلق عرب» 58 ـ 1357»، گفتگو، شمـ 25 (پاییز 1378)، ص 63 ـ 79).
[2]. شیخ محمدطاهر آلشبیر خاقانی مشهور به شیخ شبیر در 1328 ق در خرمشهر زاده شد. پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی، راه نجف پیش گرفت و پس از دریافت اجازه اجتهاد در قم به تدریس فقه نشست. وی در اواخر دهه 1330 شمسی راهی خرمشهر شد و از آن پس محور بسیاری از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گردید. او سالهای آخر عمر خود را در قم گذراند، تا اینکه در 1364 درگذشت. از وی آثاری در فقه چاپ و منتشر شده است.
[3] منبع: قبادی، محمدی، یادستان دوران: خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خامنهای، تهران، سوره مهر، 1399، صص 597.
تعداد بازدید: 1147