برشی از خاطرات سیدمحمد صدر
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
07 بهمن 1402
یک روز با ماشین پیکانم از خیابان دولت وارد خیابان شریعتی شدم که دیدم آقای مطهری کنار خیابان منتظر تاکسی است. البته ایشان خودش ماشین داشت و نمیدانم چرا آن روز پیاده بود. شاید فرصتی بود که ایشان را ببینم. آن روزها میدانستم که ایشان به دیدار امام رفته است. ماشین را نگه داشتم و ایشان سوار شد. خیلی به من لطف داشت و من نیز خیلی به ایشان ارادت داشتم. بعد از سلام و احوالپرسی از زیر صندلیام یک شماره نشریه پیام به ایشان دادم.[1] این نشریه را نهضت آزادی منتشر میکرد و در بالای آن آیه «الذین یبلغون رسالات الله» نقش بسته بود. با این آیه به راحتی مشخص میشد که این نشریه از آنِ مسلمانهاست و اخبار انقلاب در آن درج شده است. اهمیت این نشریه از این جهت بود که آن زمان به خاطر اعتصاب روزنامههایی چون اطلاعات و کیهان و... اخباری منتشر نمیشد.[2] پس این نشریه خیلی مهم بود. من هم همیشه شش، هفت نسخه در ماشینم داشتم و توزیع میکردم. برای همین وقتی آقای مطهری سوار ماشین شدند من یک نسخه به ایشان دادم. ایشان همین طور که نشریه را از من میگرفت، پرسید: «مال کیه؟» گفتم: «مال نهضت آزادی است.» نگاه به آن انداخت و گذاشت که در فرصت دیگر مطالعه کند. به ایشان گفتم: «رسیدن بخیر. پاریس بودید؟ خوب بود؟» گفت: «بله. خوب بود» گفتم: «امام را هم دیدید؟» گفت: «بله.» گفتم: «ایشان چه طور بود؟» این عین اصطلاحی است که ایشان با یک حالت شوخی و جدی به کار برد. گفت: «امام در پاریس نشسته، مثل شیر میغرد و گوش به حرف هیچ کس نمیدهد!» من متعجب شدم گفتم: «منظورتان از این حرف چیست؟» و ایشان توضیح داد که «اکثر افرادی که از ایران به دیدار امام میروند ایشان را به کند کردن حرکت انقلاب توصیه میکنند و میگویند انقلاب خیلی شدت گرفته و خیلی تند میرود و نمیدانیم به کجا ختم میشود، شاید یک دفعه مردم از انقلاب ببرند و پا به پای شما نیایند؛ اما ایشان در پاسخ میگوید، اشتباه میکنید. شما مردم را نشناختهاید. مردم ما بهترین مردم دنیا هستند و تا هر کجا ما برویم میآیند. هر زمان که ما آخوندها به صحنه آمدیم، مردم با ما آمدند و آن زمان در خانههایشان نشستند که ما در خانههایمان نشستیم؛ پس تا این حد مرا به کُند کردن حرکت انقلاب توصیه نکنید.»
ظاهراً عمده توصیهها به امام این بود که میگفتند: «شما... از خواسته خود که تغییر رژیم است، دستبردار و همین شورای سلطنت را بپذیر و در نهایت این شاه یا شاه بعدی سلطنت میکند نه حکومت»؛ اما امام قبول نمیکرد.
به هر حال گفتوگوی من و آقای مطهری به اینجا که رسید، ایشان مرا خطاب قرار داد و گفت: «آقای صدر! نکتهای به شما بگویم. من سرگذشت تمام رهبرانی را که در جامعه خود تحولی ایجاد کردهاند، مطالعه نمودهام، اعم از مذهبی، مارکسیست، ملی یا غیر آنها. من سرگذشت مائو را خواندهام، زندگی لنین و حتی کاسترو را مطالعه کردهام؛ اما هیچ کدامشان را به اندازه امام معتقد به مردم ندیدهام. واقعاً اعتقادی که امام به مردم دارد با اعتقاد هیچ رهبری قابل مقایسه نیست و با این مردم صادق، پاک، انقلابی و وفادار، انقلاب پیروز است.»
آقای مطهری در ادامه این صحبتها تأکید کرد، وقتی من (مطهری) از امام پرسیدم: «آقا این حرکت به کجا میرسد؟ چه قدر طول میکشد؟ آیا اصلاً این حرکتها به پیروزی میرسد؟» ایشان با آن اعتقادی که به مردم داشته و با اطمینان قلب پاسخ داد: «من صد در صد مطمئنم که این انقلاب به پیروزی میرسد؛ چرا که در این مرحله جدید از نهضت، اتفاقاتی برایم افتاده که یقین حاصل کردهام خدا در این نهضت دست دارد و چون بر من ثابت گردیده که دست خدا در کار است پس این نهضت پیروز میشود، هر چند که زمانش را نمیدانم.»
بعد از این گفتوگو، آقای مطهری به مقصد رسید و ما با هم خداحافظی کردیم و این خاطره به یادماندنی برای همیشه در ذهنم ماند.[3]
[1]. نشریه پیام ارگان نهضت آزادی ایران بود و اولین شماره آن در مرداد 1357 / رمضان 1398 منتشر گردید. چهارمین شماره این نشریه در دی 1357 منتشر شد.
[2]. صبح روز 15 آبان 1357 پیش از آنکه تشکیل دولت نظامی ازهاری اعلام گردد ساختمان رادیو و تلویزیون و نیز ساختمانهای مطبوعات کثیرالانتشار به تصرف نظامیان در آمد و تعدادی از اصحاب رسانه دستگیر شدند. در پی این اتفاق، روزنامهنگاران ضمن اعتراض به نحوه برخورد دولت نظامی با مطبوعات و سعی این دولت در سانسور کامل مطالب روزنامهها دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب 62 روز به طول انجامید تا اینکه در 15 دی 1357 هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات با صدور بیانیهای پایان اعتصاب را اعلام کردند. (روزشمار انقلاب اسلامی، ج 7، ص 379 و ج 9، ص 368).
[3]. قبادی، محمد، انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سیدمحمد صدر، سوره مهر، 1393، ص 232.
تعداد بازدید: 1166
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3