سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-2
تنظیم: لیلا رستمی
29 شهریور 1402
سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 4 اسفند 1401 با حضور دلاورمردان نیروی هوایی ارتش در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه، امیر علیرضا رودباری، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی، امیر محمدحسن لقمانینژاد و آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیققادری به بیان خاطرات خود پرداختند. همچنین از کتاب «خلبان صدیق» با حضور حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابیفرد رونمایی شد. داوود صالحی اجرای این شب خاطره را برعهده داشت.
■
راوی دوم برنامه سیصدوچهلوچهارم شب خاطره، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی بود. وی که در ابتدا به دلیل علاقه به پزشکی دانشآموز رشته طبیعی بود، روزی با دیدن عبور هواپیمایی که در حال ریختن اعلامیههای فراخوان سربازی به پایین بود، مسیر زندگیاش تغییر کرد. او برای اینکه خلبان شود، رشتهاش را به ریاضی تغییر داد. وی در سال 1340 وارد نیروی هوایی ارتش و در سال 1345 خلبان شد. جزو اولین نفرات دورهدیده خلبانی بود که بعدها استاد درجه یک خلبانی شد. او همچنین جزو اولین نفراتی است که با هواپیمای مافوق صوت پرواز کرده است. وی در آغاز جنگ تحمیلی جانشین فرمانده پایگاه بوشهر و افسر عملیات پایگاه شکاری بوده است.
راوی در ابتدای سخنانش بعد از ادای احترام به شهیدان و جانبازان دفاع مقدس و خانوادههایشان گفت: من یادم نمیرود وقتی به گردان 31 شکاری همدان رفتم، محمد صدیققادری را دیدم. آنجا بود که متوجه شدم او یک آدم بیقرار است که مردانه حرفهایش را میزد و معمولاً در گردان شلوغ میکرد. هر موقع صدایش میکردم که بیاید، خودش میدانست که باید چه کاری را انجام بدهد.
او در ادامه افزود: من کتاب محمد صدیققادری را دو بار خواندم، سه بار گریه کردم. توصیه میکنم این کتاب را بخوانید و ببینید فرزندانتان برای اینکه ایران، ایران بماند چه سختیها و چه ناراحتیهایی کشیدند و در چه شرایطی زندگی کردند. ما در دو سال بیماری کرونا از خانه بیرون نمیرفتیم و برای همان مینالیدیم. بعضاً هم ناراحت میشدیم و از خدای خودمان گله میکردیم؛ ولی اینها برای سربلندی ما و برای اینکه ما ایرانی آباد داشته باشیم، 9 سال 10 سال در بدترین و سختترین شرایط ایستادگی و مقاومت کردند.
راوی ادامه داد: لازم است به همسران این آزادههای عزیز اشارهای کنم که واقعاً ایثار و از خودگذشتگی همسران شهیدان، این آزادهها و جانبازان ستودنی است. من از نزدیک شاهد بودم که اینها چه کار کردند و فرزندان برومندی تحویل جامعه دادند که هیچکس باور نمیکند. بهعنوان نمونه همسر یکی از این خلبانهای شهید به تنهایی فرزندش را تا درجه دکترا رساند.
صمدی در ادامه خاطراتش گفت: وقتی من فرمانده گردانی بودم که محمد صدیققادری در آن حضور داشت، همان اول سال مرخصیها را تقسیم کرده و گفته بودم هر کسی خواست به مرخصی برود، بیاید بگوید تا من تنظیم کنم. آقای صدیققادری به من گفت: میشود من مرخصیهایم را جمع کنم و در یک موقع بهخصوص به مرخصی بروم؟ گفتم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: میخواهم ازدواج کنم.
بعد از مدتی قرار بود که بازرسی عملیاتی بشود و ما در این مدت اجازه نداشتیم به کسی مرخصی بدهیم. زمان ORI یا بازرسی شد و بازرسها آمده بودند. آقای صدیققادری آمد و گفت: الآن میخواهم از مرخصیام استفاده کنم و باید بروم. گفتم: نمیشود؛ میدانی که من نمیتوانم در این بازه زمانی به تو مرخصی بدهم. من مسئول هستم و باید پاسخ بدهم. گفت: من میروم. گفتم: نمیتوانی بروی. گفت: میروم. گفتم: اگر میتوانی برو.
یک گزارش تهیه کرده و روی میز من گذاشته و رفته بود. من هم به دژبان دم درب گفتم: آقا! هر موقع صدیق خواست از در بیرون برود به من اطلاع بده! اتفاقاً زنگ زدند و گفتند آقای صدیققادری با ماشین ترانزم[1] از در بیرون رفتند. من آن موقع ماشین کامارو[2] داشتم، آن را برداشتم و به دنبالش رفتم. قزوین به او رسیدم. گفتم: آقای صدیققادری کجا میری؟ گفت: دارم میرم ازدواج کنم. گفتم: برگرد. گفت: نه من میرم. گفتم: خب برو. همین موقع یک افسری با درجه سروانی آمد و دید که من با لباس پرواز هستم، احترام گذاشت و گفت: جناب سرگرد چی شده؟ گفتم: هیچی ما چیزی بین خودمان بود. به پایگاه برگشتم. کارها انجام شد و من چیزی نگفتم. صدیققادری به سلامتی و خیر و خوشی ازدواج کرد و پس از ده پانزده روز برگشت. چیزی نداشتم که بگویم، گزارش هم نکرده بودم، گفتم: باشه، مرخصی هم کادوی عروسیت.
تعداد بازدید: 1832
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3