سیصد و چهل و دومین برنامه شب خاطره-2
تنظیم: لیلا رستمی
10 مرداد 1402
سیصدوچهلودومین برنامه شب خاطره پنجشنبه 1 دی 1401 با حضور جمعی از فرماندهان، پیشکسوتان و مسئولان مهندسی نیروی زمینی و گروه مهندسی 40 صاحبالزمان(عج) سپاه در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه که اجرای آن را جواد عینی بر عهده داشت، سرداران جواد عظیمیفر معاون مهندسی نیروی زمینی سپاه، علیاکبر پوریرحیم از فرماندهان سابق مهندسی 40 صاحبالزمان(عج) و ابوالقاسم طباطبایی مسئول مهندسی نیروی زمینی سپاه به بیان خاطرات پرداختند.
■
راوی دوم برنامه سردار علیاکبر پوریرحیم از فرماندهان سابق گروه مهندسی 40 صاحبالزمان(عج)، ابتدا با یاد کردن از شهید بزرگوار حسن شاطری، او را یک پیشکسوت به تمام معنا و یک مهندس تمام عیار معرفی کرد و گفت: ایشان هم در دوران دفاع مقدس و هم در حوزه جهاد و بیرون از مرزهای کشور خوب تلاش کرد و درخشید و لبنانیها بهتر از ما او را میشناسند که چه بزرگداشت و مراسمی برای ایشان گرفتند.
وی در ادامه گفت: حالا که سردار طباطبایی را اینجا دیدم یاد خاطرهای افتادم از سالهای دفاع مقدس که برایتان بیان میکنم. پلی بود به نام پل وحشت یا پل صدام و من سردار طباطبایی را آنجا دیدم. ایشان آن روز مسئول مهندسی لشکر 8 نجف بود. زمانی سردار کاظمی من را در خصوص این پل احضار کردند. با وجود برادر شجاع، رزمنده و دلیری مثل سردار طباطبایی تعجب کردم که چه شده که حاج احمد من را برای بحث مأموریت خواسته! به هر جهت با ترس و لرز به آنجا رفتم و سنگر طباطبایی را دیدم. ایشان به من گفت: خدا به دادت برسد امشب. گفتم: چی شده؟! گفت: خودت میفهمی، برو جلو.
ما رفتیم. سردار کاظمی نقشه را پهن کرده بود. در آن زمان سپاه یازدهم دشمن در عملیات کربلای 5 مقاومت زیادی میکرد. فاصله قرارگاه سپاه یازدهم دشمن هم به ما نزدیک بود. حدود دویست متر بیشتر نبود، ولی سپاه هر چه به آنجا حمله میکرد اینها سقوط نمیکردند و مقاومت میکردند. دور تا دور قرارگاه هم میادین مین و سیمخاردار جاگذاری کرده بودند. شهدای زیادی هم در کنار اینجا بودند. مأموریتی که برای ما تشریح شد این بود که برویم خاکریزی بزنیم تا بتوانیم این شهدا را به عقب انتقال بدهیم. جلسه طرح مانوری بود که سردار عراقیزاده از نیروهای قزوین و سردار عباسی از سپاه زنجان هم که به لشکر 8 نجف مأمور بودند در آن حضور داشتند. ما هم که رفتیم شهید حاج احمد کاظمی فرمودند که بنشینم.
صحبت از مانور و نحوه چگونگی تسخیر این قرارگاه که شد، دوستان گفتند: ما 2 شب اینجا عملیات و شهدایی تقدیم کردیم. تا خاکریز نباشد دیگر نمیتوانیم عملیات کنیم. سردار کاظمی به من گفت: خیلی خب پس پوررحیم کار شما مشخص شد. برو خاکریزی آنجا بزن تا نیروها بیایند پشتش مستقر بشوند. من به حاج احمد گفتم: اگر قرار هست مهندسی برود و خط را بشکند ما میرویم. قاعدتاً در جنگ همینجور بود. ما با 9 راننده بولدوزر حرکت کردیم. هفتاد متر با دشمن فاصله نداشتیم. یعنی از خود قرارگاه حدود صد و پنجاه تا دویست متر فاصله بود ولی خاکریزهای کوچکی بود و دشمن پشت اینها اذیت میکرد. تا به آن نقطه رسیدیم که خاکریز بزنیم، هشت نفر از این رانندههای بولدوزرها شهید یا زخمی شدند؛ یا دستگاه از کار افتاد و تا صبح فقط با یک بولدوزر توانستیم این خاکریز را در نزدیکی و مجاور قرارگاه بزنیم. نزدیک صبح که هوا روشن میشد و دوستان خواستند نماز بخوانند دستگاهها را به عقب بردیم. در آن شب فقط یک گلوله در مقر و هنگام وضو گرفتن آن رانندهای که خدا حفظش کرده بود آمد و این سفیری بود برای شهادت این راننده بولدوزر و او هم شهید شد. یعنی از آن شب هیچکس و هیچ نفری باقی نماند و همه الهی شدند و پرواز کردند و رفتند.
راوی در ادامه صحبتهایش گفت: نیروهای مهندسی به دلیل اینکه متکی به نیروی انسانی بودند، در عرصههای مختلف و در هر جایی از سالهای دفاع مقدس عمل میکردند. دشمن ما فقط کشور عراق نبود، 50 کشور دنیا در خصوص تجهیز صدام کمک میکردند. یعنی ما در میدانهای مین انواع و اقسام مینهای ایتالیایی، آلمانی، روسی و ... را میدیدیم. در جنگافزارها هم به همین شکل بود. حتی در بحث نیروهای انسانی ما از 35 کشور مختلف اسیر داشتیم. به عنوان مثال از سومالی، اردن و مصر اسیر داشتیم. یک کشور با یک کشور دیگر درخصومت و جنگ نبود؛ بلکه جهانی پشت صدام تلاش میکردند و این دشمن و این ارتش بعثی را حمایت میکردند.
او ادامه داد: ما در تحریم بودیم، تجهیزات نداشتیم یا به ما نمیفروختند. در سالهای دفاع مقدس هر آنچه از ابزار مهندسی و جنگی به دست آوردیم اکثراً غنیمتی بود. حالا چه در تجهیزات مهندسیمان، چه در بحث توپخانهمان و چه در بحث زرهیمان. لشکرها و تیپهایی که در سپاه شکل گرفت اساساً از امکانات دشمن شکل گرفت و جوانهای آن سالها با تلاش خودشان و با شعار ما میتوانیم با دست خالی حرکت کردند. سپاه اوایل جنگ یک آرپیجی نداشت و بنیصدر از مسلح شدن سپاه جلوگیری میکرد.
اوضاع به حدی رسیده بود که یگانها، تیپها و لشکرهای متعددی خلق و سازماندهی شدند و جنگ را مدیریت کردند. در کنار این لشکرهای مهندسی، تیپهای مهندسی هم در این زمینه فعال شدند. نمونهاش لشکر 40 صاحبالزمان(عج) بود که با تدبیر سردار سالکی راه افتاد و از لشکرهای مهندسی و گردانهای متعدد رزمی تشکیل شد. این لشکر هم مثل یک لشکر رزمی، با رزمنده و گردان رزمی میجنگیدند و خط را نگه میداشتند و هم در بحث مهندسی، گردان پُل داشتند و پُل میزدند. همین گروه در چهارده نقطه از کشور پلهایی احداث کردند. این لشکر به اتفاق سردار شاطری که مسئول مهندسی 53 حضرت حمزه بود بر روی دریاچه ارومیه مشترکاً یک پل احداث کردند. همچنین در اهواز، مارد، دارخوین و بستان، در احداث چندین پل فعالیت داشت و کار میکرد و توان بسیار خوبی هم داشت.
گردانهای پمپ آب این لشکر امکانات زرهی دشمن را توسط این پمپها محدود میکردند و باعث از کار انداختن حرکت توانمند دشمن میشدند. اوایل جنگ دشمن بهراحتی جاده اهواز خرمشهر را گرفت ولی در سال 67 که تقریباً اواخر جنگ بود، باز ما دیدیم اگر دشمن اراده میکرد روی جاده اهواز خرمشهر و سهراه حسینیه میآمد و بهسرعت آنجا را میبست و امکانات و تجهیزات دشمن چه در بحث هوایی چه در بحث زمینی بهسرعت میتوانست غلبه و هر جایی را متوقف کند؛ ولی دوستان رزمنده بهویژه دوستان مهندسی گردان پمپ آب با حرکت و نقشی که در حوزههای مختلف و با جنگ آبی با صد و خوردهای پمپی که داشت آب را جلوی دشمن رها میکرد و زرهی و تجهیزات مکانیزهاش را فاقد کارایی میکردند و دشمن به نیروهای رزمندهاش متکی میشد. در نیروهای رزمنده هم نیروهای رزمنده ما نسبت به نیروهای طرف مقابل خیلی سر بودند؛ چون نیروهای دشمن هیچ انگیزهای برای جنگیدن نداشتند و با یک حرکت، خودشان را تسلیم میکردند. گردانهای طارق و راه چه جادههایی احداث کردند که هیچ سازمان و شرکت راهسازی از عهده اجرایش برنمیآمد. این گروههای مهندسی با همت و تلاش سردار عظیمفر توانستند برای اولین بار جادههایی در ارتفاعات سر به فلککشیده پر از برف، مناطق رملی، مناطقی با جغرافیای طبیعی ناپایدار و مورفولوژی نامناسب در کشور احداث کنند.
راوی در ادامه گفت: یادم هست شخصی به نام محمد شوّاخی که از جانبازان دفاع مقدس هستند مأمور شدند تا در نقطهای در فاو، تقریباً در محدوده صد متری با دشمن، که از آنجا هر شب و بارها به ما حمله میکرد، خاکریز بزند. وقتی زدن خاکریز را شروع کرد، آتش پر حجمی از طرف دشمن روی بولدوزر ریخته شد که شهید شاهمرادی به من میگفت: ما این خاکریز را نمیخواهیم. به این راننده بولدوزر بگو بیاید پایین. گفتم: این دیگه کارش را شروع کرده. شهید شاهمرادی به راننده کلوخ میزد و میگفت: بیا پایین. ولی او کار خودش را میکرد و بعد که راننده بولدوزر پایین آمد شهید شاهمرادی گفت: من نمیدانم ما که خودمان را رزمنده میدانیم، وقتی که دشمن پایین خاکریز تیر میزند دولا میشویم که تیر نخوریم. این راننده چهجور و با چه شجاعتی زیر این همه آتش و بالای بولدوزری که چهار متر ارتفاع دارد، مأموریت، وظیفه و اجرای مهندسیای که به او محول شده را انجام میدهد! این را کسی میگفت که خودش منبع شجاعت و رشادت بود و هر کسی او را میدید از ایشان روحیه و درس شجاعت میگرفت. سردار رضایی بر سر مزارش فرمودند که شب و تاریکی از شهید شاهمرادی میترسید و میهراسید.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 1791