کرمانشاه؛ عملیات مرصاد
او، خائن بود
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
25 تیر 1402
نیروهای تخصصیای که در عملیات مرصاد به کرمانشاه اعزام شده بودند، یا برای گذراندن طرح و انجام مأموریت و یا به شکل داوطلبانه، در آنجا حضور داشتند. ما یک تیم پیراپزشکی بودیم که به صورت داوطلبانه از تهران به کرمانشاه اعزام شدیم. وقتی به کرمانشاه رسیدیم، در یکی از بیمارستانها مستقر شدیم. تیم جراحی عمومی هم، داوطلبانه از دانشگاه شیراز و تیم جراحی مغز هم از دانشگاه مشهد آمده بودند. اتاقهای عمل این مرکز درمانی در طبقات دوم و سوم قرار داشت که به وسیله یک پله اضطراری، از داخل به همدیگر راه داشتند. تعداد زیاد مجروحان و محدویت امکانات، کار ما را بسیار مشکل کرد. اما ما شدیداً مشغول رسیدگی به مجروحان بودیم. دوستم فرشته که در اتاق عمل طبقه بالا بود، نزدیک غروب، پیش من که در اتاق عمل طبقه پایین بودم، آمد. خیلی ناراحت و نگران بود. علت ناراحتیش را پرسیدم، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، گفت: با دکتر... که متخصص ارتوپدی است. کار کردهای؟ گفتم: نه، گفت: او در طبقه بالا تمام بیمارانش را «آمپوته»[1] میکند! گفتم: شاید چارهای ندارد! گفت: نه! اینطور نیست، چون برای نمونه روی یک مجروح هم عمل ترمیمی انجام نداده! بعد با حالت تعجب ادامه داد: چطور ممکنه که همه آمپوته شوند!! هر چه فکر کردیم که چطور، جلو خیانت او را بگیریم و چگونه با این جانی برخورد کنیم، عقلمان به جایی نرسید. هر فکری که کردیم، به بنبست میرسیدیم چون ما، از نظر تخصصی، در سطح پایینتری بودیم. علاوه بر این کار ما به قسمت جراحی مربوط نمیشد. از همه مهمتر، ما دانشجوی دختر و از کمسنترین پرسنل آنجا بودیم و با توجه به شرایط بیمارستان مطمئن بودیم تذکر مستقیم ما، نه تنها تأثیری نخواهد داشت، بلکه ممکن بود که مانع فعالیت خود ما هم بشوند. فکر کردیم که به متخصصین دیگر اطلاع دهیم، ولی نمیدانستیم که آنها، حرف ما را قبول خواهد کرد، یا نه! کلاً با توجه به فرهنگ پزشکی، معمولاً پزشکان در تخصص یکدیگر دخالت نمیکنند. صبح روز بعد، رزمنده بسیجی 16 سالهای را آوردند که شدیداً دچار آسیب شده بود. ترکش در داخل شکم او، پرده دیافراگم را پاره و قفسه سینه و ریه او را هم سوراخ کرده بود. از طرفی هم، استخوان بازوی او خرد شده بود به همین خاطر، جراحت آن بسیجی احتیاج به دو جراحی تخصصی داشت، جراحی عمومی و جراحی ارتوپدی. ابتدا جراح پزشک عمومی را شروع کرد و با دقت و زحمت فراوان، ترکش را از شکم او خارج کرد. کارش 6 ساعت طول کشید. دکتر، در انتهای کار، زمانی که در حال زدن آخرین بخیهها بود، به من گفت: بیمار را به هوش نیاور، تا بلافاصله، جراح ارتوپدی روی بازوی مجروح کار را شروع کند. (از نظر تخصصی، اگر دست یا پا آسیب میدید، نبض انتهای عضو آسیب دیده تعیین کننده بود، یعنی اگر شریان، قطع شده بود و عضو، نبض نداشت، باید عضو قطع میشد. اما اگر انتهای عضو، نبض داشت به معنای این بود که شریان قطع نشده و میتوان با جراحی ترمیمی آن عضو را نگه داشت.) من که شدیداً نگران دست این مجروح بودم، در مچ دست چپ او، در دو جا نبض پیدا کردم و با خودکار علامت گذاشتم. همچنین، نبض آرنج او را هم کنترل کردم، آرنج هم، نبض داشت. مجموعاً سه محل را علامتگذاری کردم و این سه نبض نشان میداد که این دست باید ترمیم شود.
متخصص عمومی، از من پرسید، دست، نبض دارد؟ گفتم: بلهً گفت: دکتر... «همان دکتر غیر متعهد» را صدا کنید! قلبم میخواست از سینه بیرون بزند! با نگرانی دکتر... صدا زدم. او بالای سر مجروح آمد و تظاهر کرد که در دست مجروح دنبال نبض میگردد. بعد از یک معاینه کوتاه به دکتر متخصص عمومی گفت: نبض ندارد، ما کار زیادی نداریم و از اتاق بیرون رفت! نمیدانستم چه کنم! با توجه به این که دست آن بسیجی نبض داشت ولی میبایست تا چند لحظة دیگر دستش قطع میشد! در همین حال بود که جراح عمومی رو به من کرد و گفت: شما که گفتی، مریض نبض دارد! من که منتظر چنین فرصتی بودم، گفتم: دکتر شما، میتوانید خودتان امتحان کنید! دکتر هنوز دستکش جراحی را از دستش در نیاورده بود. نبض بیمار را گرفت و آن را احساس کرد. رو به من کرد و گفت: این که نبضش از من بهتر میزند! بهترین فرصت برای معرفی آن دکتر مزدور بود. در حالی که صدایم را پایین آورده بودم. گفتم: مثل این که روش ایشان اینطور است! تا حالا هم، تمام مریضهایش را «آمپوته» کرده و هیچکس هم، مانع کار ایشان نشده است! دکتر متخصص عمومی تا این جمله را از من شنید، با عجله به راهرو رفت و با صدای بلند و خیلی جدی خطاب به دکتر متخصص ارتوپدی گفت: دست مجروح، نبض دارد و باید ترمیم شود!! از آن روز به بعد یک وظیفه به وظایف دیگر ما اضافه شد و آن این بود که مجروحان ارتوپدی را شناسایی میکردیم و در قسمت اعضای آسیب دیده آنها به دنبال نبض میگشتیم و قبل از این که، جراح ارتوپدی کارش را شروع کند، متخصص متعهد را خبر میکردیم و شهادت آنها برای عمل ترمیمی کافی بود. دکتر متخصص ارتوپدی هم وقتی که فهمید عمل غیرانسانی او، فاش شده است، از آن به بعد مجبور به انجام وظیفه صحیح شد. آن جراح عمومی متعهد و دلسوز نیز در رشته فوق تخصص قلب ادامه کار داد و در حال حاضرع یکی از موفقترین پزشکان قلب بیمارستانهای تهران[2] است.
[1]. آمپوته، اصطلاحِ قطع اعضا است.
[2] منبع: قاسمی امین، طاهره، مستوران روایت فتح، کنگره بررسی نقش زنان در دفاع و امنیت...، شهرداری کرمانشاه، پائیز 1376، ص 83.
تعداد بازدید: 1580
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3