بخشی از خاطرات امیر سعیدزاده
به انتخاب: فائزه ساسانیخواه
16 آبان 1401
همیشه بین کومله و دموکرات نزاع و درگیری حاکم است و به مقرهای یکدیگر حمله میکنند. نیروهای بومی و محلی هم از فرصت پیشآمده استفاده کرده و شبانه به نزدیک مقرهای کومله و دموکرات رفته و با آرپیجی پایگاهشان را منفجر میکنند. در اثر این حملات که مشخص نیست از طرف چه کسی صورت پذیرفته رابط کومله و دموکرات متشنج شده و تفرقه و درگیریهای جدیدی بینشان شکل میگیرد الگو و سرمشق نیروهای بسیج عشایری و پیشمرگان مسلمان کرد در اینگونه عملیاتها «سوره باوه» اهل روستای باوه است.
این پیشمرگ مسلمان بهتنهایی دهها پایگاه کومله و دمکرات را بدون اینکه از خودش ردی بهجا بگذارد با آرپیجی میزند. عملیاتش را طوری طراحی میکند که کومله و دموکرات همدیگر را مقصر دانسته و به جان هم افتاده و نیروهای یکدیگر را از بین ببرند.
«درخت سوره» به یاد این شهید بین روستای نلاس و واوان در محلی به نام ملا شیخ مشهور است. عاقبت دموکرات سوره باوه را دستگیر کرده و به درخت سوره بسته و تیرباران میکند. او تنها کار میکرد و در تمام عملیاتها حاضر بود. دلش با امام و نظام بود و مردانه میجنگید. او را نیروی غیبی جنگ مینامیدند و همهجا حاضر و ناظر بود و بر سر ضدانقلاب نازل میشد. سرآمد بود و توانست با ایجاد درگیریهای ساختگی و ایذایی، کومله و دمکرات را بارها به جان هم بیندازد و توان و نیرو و انرژیشان را تقلیل دهد.
کومله، دمکرات را سازشکار میدانست و به مذاکرات سازش قاسملو با دولت اعتراض داشت. دموکراتها هم کومله را عامل شوروی میدانستند و با هم درگیر میشدند. نیروهای انقلابی هم از اختلافات آنها بهره میبردند و به آن دامن زده و با اختلافافکنی زمینه نابودیشان را به دست خودشان فراهم میکردند.
شگردهای ضدانقلاب را به خوبی میشناسم و خدا هم توفیق میدهد و عملکردشان را به موقع خنثی میکنم. محمدامین بیورایی از اعضای دموکرات برای استخبارات عراق کار میکند برایم پیغام میفرستد و میگوید: «عراق حاضره به وزن خودت دلار و دینار بهت بده به شرطی که همین کاری که برای سپاه میکنی، برای عراق انجام بدی.»
پیغام میفرستم و میگویم: «من خاک کشورم را با پول و دینار و دلار عوض نمیکنم!»
ایمان و وجدانم زمانی بیشتر قوت میگیرد که میفهمم راهم را درست انتخاب کردهام و یکییکی دوستان و یاران دوران مبارزه و انقلاب به خیل شهدا پیوستهاند. حاجاحمد علیپور نماینده مردم سردشت در مجلس شورای اسلامی هم در حال عبور از جاده تاکستان در یک سانحه تصادف به طرز مشکوکی ماشینش واژگون میشود و همراه چهار تن از محافظانش در تاریخ سیزدهم مرداد ۱۳۶۳ به جوار فرزند شهیدش رحمتالله علیپور میپیوندد.[1]
[1] منبع: گلزار راغب، کیانوش، خاطرات امیر سعیدزاده، عصرهای کریسکان، تهران، سوره مهر، 1397، چ سوم، ص 110.
تعداد بازدید: 3874
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3