مروری اجمالی بر کتاب «معبر گم شده»
فریدون حیدری مٌلکمیان
23 فروردین 1401
خاطرات راویان تخریبچی لشکر 14 امام حسین(ع)
تعدادی از پرهای پراکنده و معلق بین سیمهای خاردار بر زمینۀ قهوهایرنگ در آمیزهای خیرهکننده و خاص، مفهوم و مقصودی را تداعی میکند که در طرح روی جلد کتاب «معبر گم شده» بر آن تأکید میشود. پشت جلد کتاب نیز تکههای جداشدۀ سیم خاردار بر همان زمینۀ قهوهای به صورت پراکنده، گزیدهای از متن کتاب را در بر گرفته است که بخشی از آن را میخوانیم:
«...ما تخریبچی گردان بودیم. به دلیل تاریکی شب و گرد و غباری که آن شب منطقه را گرفته بود، جهتیابی درست انجام نشد و مسیر را اشتباهی رفتیم. بعد از یک ساعت پیادهروی، پشت سیمخاردارهای عراقی رسیدیم. معبری را که قبلاً شناسایی شده بود پیدا نکردیم. فرماندۀ گردان گفت راه را باز کنیم. چند متری سمت چپ و راست میدان را بررسی کردیم؛ اما معبر را پیدا نکردیم. از پابهپا کردن و چپ و راست رفتن ما، فرماندۀ گردان فهمید معبر را گم کردهایم. گفت: «باید راه باز بشه.» گردان پشت سر ما معطل بود. هول و هراس همه را گرفته بود. صدای تیراندازیها و توپخانه در منطقه لحظهبهلحظه بیشر میشد. تا صادر شدن فرمان عملیات فرصت چندانی نداشتیم. اولین مین را که منور بود، خنثی کردم. دومی را خواستم خنثی کنم، تیربار دشمن از روبهرو شروع به تیراندازی کرد. دشت صاف بود و هیچ جانپناهی نداشتیم...»
واحد تخریب یکی از واحدهای اصلی در هر یگان نظامی است. هنگامی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد، تشکیلات نظامی و بسیج، در دورههای آموزش نظامی فقط به توضیح ساختار و کارکرد لوازم انفجاری بسنده میکردند یا افراد را با چند قطعه از این لوازم آشنا میکردند. بهتدریج، تشکیلات نظامی و دفاعی سپاه و بسیج شکل گرفت و منسجم شد. در این شکلگیری، علاوه بر استفاده از آموختهها و تجربههای نیروهای ارتش، بسیجیان نیز با ابتکارات و تجربیات عملیاتی خود، تشکلهایی سازماندهی کردند. واحد تخریب یکی از این تشکلها بود.
از جلد «معبر گم شده» که بگذریم، میتوان گفت کتاب از چاپ و صحافی و صفحهآرایی ویژهای برخوردار است: پیش از فهرست، هشت صفحۀ آغازین رنگی بوده و در اولین صفحه، نام باریتعالی برداشتی از کتاب «طوفان البکاء» چاپ سنگی / دوران قاجار است. تا صفحۀ ششم به: عنوان کتاب، فیپا و شناسنامۀ کتاب اختصاص دارد. صفحۀ هفتم زیباسخنی از غلامحسین ابراهیمی دینانی را در بر میگیرد: «محبت همیشه تازه است» و در صفحۀ هشتم تقدیمنامه گنجانده شده: «تقدیم به آنانی که پیشتاز بودند و با گذر از موانع، راه عبور از سختیها را به ما نشان دادند و صبر، مقاومت و ایثار، شعار و شعورشان بود.»
یک ابتکار جالب در چاپ کتاب «معبر گم شده»، گنجاندن سه برگه بین صفحات 8 و 9 است که طول هرکدام یک سوم کوچکتر از برگهای دیگر بوده و به ترتیب توضیحات کوتاهی است دربارۀ نویسنده، دربارۀ کتاب و دربارۀ ناشر. بعد از فهرست کتاب، مقدمه میآید و سپس به ترتیب متن خاطرات، تصاویر (سیاه و سفید با کیفیت نسبتاً قابل قبول همراه با شرح عکسها)، کتابنامه، پینوشتها (آشنایی با راویان) و اصطلاحات نظامی جای گرفتهاند.
این کتاب صرفاً بیانگر روایت راویان تخریبچی لشکر14 امام(ع) است. روایت شبهای عملیات در طول هشت سال دفاع مقدس تا پذیرش قطعنامه. روایت دلاورمردانی که در دل تاریکی و در زیر نور مهتاب تا پشت سنگرهای عراقی پیش میرفتند و راه را برای حمله و عبور رزمندگان هموار میکردند. در این کتاب، خاطرات بر اساس سیر تاریخی رویدادهای جنگ و واحد تخریب تدوین و هر خاطره به تناسب موضوع نامگذاری شده. در اولین خاطره از هر عملیات نیز نام و شرح عملیات در پاورقی آمده است.
شهیدانی که نامشان در خاطرات ذکر شده به اختصار در پانویس معرفی شدهاند. همچنین راویانی که خاطرات آنان در این دفتر آمده است، معرفی کوتاهی از آنها- به ترتیب الفبا از روی نام خانوادگی- در پایان کتاب آورده شده.
در نخستین خاطره با عنوان «در تلاطم دفاع» به گروهگروه آوارگان جنگ اشاره میشود که به استانهای مرکزی کشور سرازیر بودند و دستهدسته نیروهای انقلابی جادههای پرپیچ و خم جنوب را پشتسر میگذاشتند تا حتی اگر شده حداقل با یک اسلحه ژ3 خود را به شهرهای جنوبی کشور و بهخصوص به اهواز برسانند، زیرا ستاد جنگ در دانشگاه جندیشاپور اهواز مستقر شده بود و کار هدایت و تقسیم نیروها از آنجا صورت میگرفت. اواخر آذر سال 1359 بود. حال و هوای جنگی در همه جای کشور و بهویژه در خوزستان بیشتر احساس میشد...
خاطرۀ بعدی به این نکته اشاره دارد که در ستاد جنگ وقتی از سوابق کار و اطلاعات نیروها مطلع شدند با توجه به تجربهشان برخی را برای تخریب مناسب دیدند و به قسمت مربوطه معرفی کردند تا آموزش ببینند. بعد حتی آنها را مستقیماً بردند به میدان مین دشمن و ردیف مینها را نشانشان دادند و برایشان توضیح دادند: «باید یاد بگیرین اولاً میدون مین رو با ردیف منظم میکارن و دوم اینکه با سرنیزه چطور مینها رو خنثی کنین... اینطوری از بغل سیخ بزنین و با سرنیزه آروم به هرجا که خورد، آرومآروم اطراف و روی اون را خالی کنین؛ چون اگه ضربه به سر مین بخوره، منفجر میشه.»
قرار بود اول آموزش تئوری ببینند و نحوۀ کاشت مین و میدان مین را یاد بگیرند. بعد از آموزش تئوری باید آموزش عملی هم میگذراندند تا قدرت انفجاری یه مین ضد تانک یا ضد نفر را از نزدیک ببینند. فاصهشان با عراقیها حدود 100 تا 150 متر بود. وقتی آرامآرام در میدان شروع کردند به خنثی کردن مینها، عراقیها گاهی آنها را میدیدند و با کالیبر به سمتشان تیراندازی میکردند...
یک راوی از سازمان و درجهای میگوید که نداشتند. ابتدای جنگ بود و هرکدام از عهدۀ هرکاری که برمیآمدند انجام میدادند و هرجا که دچار مشکل میشدند سراغ برادران ارتشی میرفتند. دورۀ آموزشی هم که در پادگان 15خرداد اصفهان گذرانده بودند، تنها بیست روز طول کشیده بود و از تخریب فقط کار با نارنجک را یاد گرفته بودند...
و دیگری از فوج بسیجیانی یاد میکند که برای اعزام به جبهه داوطلب بودند و پادگانها جوابگوی آموزش آنها نبود. به همین خاطر، فرماندهان سپاه و مسئولان آموزش تعدادی از نیروهای رسمی سپاه را برای آموزش مربیگری انتخاب کردند. در دورههای عمومی آموزش بسیجیان و حتی پاسداران چهار نوع مین را آموزش میدادند. در کنار آن، نارنجکهای چهل تکه آمریکایی و نارنجکهای مصری و عراقی و یک نمونه هم نارنجکهای تخممرغی را که غنیمت به دستشان رسیده بود، آموزش میدادند. گاهی هم در برنامۀ آموزشی اشارهای میکردند به چگونگی باز کردن معبر و نحوۀ ایجاد میدان مین ایذایی. بعد از مدتی تنوع مینها و نارنجکهایمان بیشتر شد، دورههای تخصص تخریب را هم شروع کردند. در آن دورهها، غیر از آموزش انواع مین و نارنجک، روش تلهگذاری با نارنجک در زیر مینها و نحوۀ خنثی کردن آن به برنامههای آموزشیشان اضافه شد...
راوی بعدی خاطرهاش از فرماندهی تیپ امام حسین(ع) را مرور میکند که در عملیات حصر آبادان سه محور تعیین کرد و دستور داد بچههای تخریب دونفر دونفر این محورها را یک هفته قبل از عملیات شناسایی کنند. هفت معبر داشتند و سه محور. این سه محور یکی سمت دارخوین و یکی هم جادۀ آبادان-اهواز بود. از سمت ذوالفقاریه هم یک محور داشتند. برای شناسایی، نیروهای اطلاعات هم همراهشان بودند. سمت چپ کارون بودند و معبرشان کنار رودخانه بود؛ یعنی باید از خاکریز خودشان به سمت رودخانه میرفتند که سی چهل متر تا خاکریز عراقیها فاصله داشت. عراقیها آن سمت رودخانه بودند. در معبر کنار رودخانه گروهی از رزمندگان تونلی در زیر خاکریز کنده بودند و همیشه از این تونل رفتوآمد داشتند. این معبر را بیشتر شبها شناسایی میکردند. یکشبدرمیان بهطور مرتب برای شناسایی میرفتند. در یکی از همین شناساییها که جلو رفته بودند تا موانع معبر را برطرف کنند یک خمپارۀ 60 نزدیکشان به زمین آمد. یک ترکش مستقیم به پیشانی یکی از بچهها خورد و همانجا شهید شد...
البته مهمترین علت شهادت یا جانبازی بچههای تخریب، مواجهه با مین و انفجار بود. در این راه اغلب جانبازان از ناحیۀ چشم، دست، پا، انگشتان یا سینه آسیب میدیدند. بسیاری دیگر از رزمندگان نیز در رویارویی صددرصد با مرگ بودند. آنان خود با چشم باز و اختیار کامل این مرگ سرخ را انتخاب کرده بودند. بیدلیل هم نبود که بر بالای سنگر گردان تخریب این شعار درج شده بود: «به سنگر عاشقان شهادت خوش آمدید!»
در کتاب «معبر گم شده» به استناد فهرستی سه صفحهای و بلندبالا از عناوین مختلف، روایت پشت روایت و خاطره به دنبال خاطرهای دیگر میآید که هرکدام پیامی خاص دارد و خواننده را به تماشای میدانهای مین دشمن و شبهای عملیات مینشاند: خنثیسازی مین در زیر پای دشمن، رؤیای صادقه، عبور از شیار، بازکردن معبر در شب اول، انفجار در معبر، شهادت فرمانده، کمین در تانک، معبری که گم شد، یک قدم تا مرگ، معجزۀ اللهاکبر، بازکردن راه با پای قطع شده، مأمور نجات، و...
«درگیری با گشت عراقی» عنوان خاطرۀ پایانی این مجموعه روایات است.
حسن ختام این گزیدۀ خاطرات رزمندگان واحد تخریب لشکر امام حسین(ع) با فرازهایی از دستخط شهید حاج قاسم سلیمانی در توصیف بچههای تخریب مزیّن شده: «واژه تخریب و نام بچههای تخریب برای آشنایان جنگ، ترسیمی است از نیمههای تاریک شب. انسانهای شلاقزده بر ترس و دلهره و لبهایی که در زیر نور کمفروغ ماه، در درون هزاران تله مرگ، مشغول ذکر خداست. دست و پاهایی که برای بر زمین افتادن بیتابی میکنند. چشمان زیبایی که با دقت مینگرند و میجویند و برای حفظ دیدگان دیگری بر زمین میافتند. همۀ اینها حوادث بیفریادی است که صدای آه آن را دشمن هم در چند قدمی نمیشنود. معبری که با سرخی خون ترسیم عبور میکند و با ابدان بر زمین افتاده نشانهگذاری میشود. تخریب یعنی نافلههای پشت تلههای مرگ و سجدههای شکر پس از بازگشت؛ نه برای زنده ماندن، بلکه برای توفیق حیات بخشیدن. تخریب یعنی ختم داوطلبانۀ زندگی خود برای حیات دیگران. تخریب یعنی قرائت کمیل و عاشورا که با جان خوانده میشد و کمتر عارفی چنین حضور حقیقی را به خود دیده است. تخریب یعنی قدم زدن در نزدیکترین سرزمین خدا...»
کار تدوین و نگارش «معبر گم شده» را حسینعلی محمدی جزی برای واحد فرهنگی و مطالعات پایداری حوزه هنری استان اصفهان انجام داده و چاپ اول آن در 1400 توسط نشر اسپانه در 150 صفحه و شمارگان 200 نسخه با جلد معمولی در قطع رقعی با قیمت 45000 تومان منتشر و راهی بازار کتاب شده است.
تعداد بازدید: 3340
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3