اهمیت لحن راوی در پیادهسازی
سیده طاهره مؤیدی
26 مرداد 1400
نویسنده، برای درک بهتر مفهوم و لحن راوی، باید در گفتار و محاوره و گفتوگوهای عادی مردم دقیق شود. مثلاً زمانی که به بازار میروید برای شنیدن گفتوگوهای عادی و کنشها و واکنشهای کلامی خلقالله که در جریان است، بیشتر دقت کنید. مثل واکنش تعجب.
باید در پیادهسازی، به لحن و بیان راوی احترام گذاشته و به آن وفادار باشیم. از محاسن آوردن لحن راوی در متن، این است که باعث تفاوت شخصیتهای داستان و در نتیجه جذابیت آن میشود. این موضوع در مورد بعضی کلمات دیگر هم صادق است. مثلاً در استفاده از کلمه «نه» وقتی کسی میخواهد با موضوعی مخالفت کند، محکم میگوید «نه». اما شخص دیگری از کلمه نه به صورت تعجبی و سؤالی استفاده میکند ( نه ؟!). درست است که در جواب هر دو، کلمه «نه» آمده است، اما منظور و معنای آنها با هم متفاوت است و در اینجا لحن راوی است که تکلیف مخاطب و معنای کلمه را روشن میکند.
ممکن است افراد در کلامشان، سوادشان یا اینکه از کجا آمدهاند را مستتر دارند. شاید با افرادی روبهرو شده باشید که در چند دقیقه اول صحبتشان، متوجه سطح سواد و برخی ویژگیهای دیگر میشوید.
همانطور که میدانید، مانتو پوشش واحدی است که در بیمارستانها استفاده میشود. در برخی از این مراکز ممکن است رنگ بندی جهت تفکیک پرسنل وجود داشته باشد. اما گاهی اوقات هم دیده شده که مثلاً مسئول نظافت بخش و پرستار بخش و حتی پزشک متخصص، همگی از روپوش و مانتو سفید استفاده میکنند. وقتی شخصی به بیمارستان مراجعه میکند، بهدلیل تشابه پوششی که در آنجا وجود دارد، ممکن است در برخورد اول همه را خانم دکتر خطاب کند. اما زمانیکه از نزدیک با هر کدام از آنها صحبت میکند، متوجه میشود که مخاطبش پرستار، پزشک یا مسئول نظافت بیمارستان است. بنابراین در اغلب اوقات با صحبت کردن شخص، به ویژگیهای او پی خواهیم برد. زیرا انسان ها با گفتارشان، ویژگیهای مختلفی از جمله سنشان، سوادشان و حتی خصوصیات جنسیتیشان و ...را انتقال میدهند.
با توجه به مطالب مطرحشده تا اینجا، حتماً به اهمیت یک پیادهسازی کامل و جامع پی بردهاید. اگر پیادهکننده به نکاتی که گفته شد، کماعتنا باشد و در پیادهسازی وفاداری به حقیقت را رعایت نکند و سهلانگارانه نسبت به حقیقت موجود پیادهسازی کند؛ مطمئناً بخشهایی از مطالب در اینجا گم خواهد شد و اگر بخشی هم با نگارش نویسنده از قلم بیفتد، باعث ابهام بیشتر در متن شده و مخاطب سردرگم، کسل و در نهایت از کتاب دور میشود.
گاهی ممکن است شما داستانی بخوانید که در ابتدا، شخصی کمسواد را معرفی میکند. ممکن است با خواندن چند فصل با خود فکر کنید مثلاً این گفتار و متن از یک شخص کم سواد بعید است! ولی وقتی پیگیری میکنید و تا پایان کتاب را میخوانید، متوجه میشوید، این خاطرات مربوط به سالهای گذشته است و اکنون آن شخص تحصیلات دانشگاهی و منصب اجتماعی دارد؛ بنابراین با زبان و دانش امروز، خاطراتش را بیان کرده است. به همین دلیل است که در یک پیادهسازی کامل و وفادارانه تفاوتها را میتوان به خوبی احساس کرد.
نکته دیگری که در نگارش و پیادهسازی حائز اهمیت است؛ استفاده از علائم نگارشی است که باید آنها را بشناسیم و به فراخور جملات، از آنها استفاده کنیم. مثلاً جمله تعجبی با جمله تعجبی- پرسشی و جمله پرسشی، با هم تفاوت دارند که این تفاوت، باید در نگارش و پیادهسازی با استفاده از علائم نگارشی منتقل شود.
به پیادهکننده مصاحبهها آموزش میدهند؛ لحنی را که احساس میکنید، در پرانتز بنویسد. مثلاً راوی به خاطرهای خاص که می رسد بغض میکند و با لحن توام با بغض ادامه میدهد. در اینجا یک پیادهکننده وفادار و دقیق بغض داشتن راوی را در پرانتز بیان میکند تا خواننده متوجه احساسات راوی در رابطه با خاطرات مختلف بشود. اگر بغض راوی احساس و بیان نشود، ممکن است مثلاً خواننده برداشت کند که راوی سنگدل است. در حالیکه با نوشتن احساسات راوی در پرانتز، خواننده متوجه منقلب شدن راوی از بیان خاطرات خواهد شد. بنابراین اگر راوی در بیان خاطرات خود دچار احساسات شد، پیادهکننده موظف است آن احساس را در پرانتز قید نماید. در مجموع آدمهایی که خوب گوش میدهند از طریق لحن بیانی آدمها، تفاوتهای شخصیتی افراد را تشخیص میدهند.
لحن بعضی از افراد، لحن استهزاکننده است. مثلاً بعضی از معلمین ممکن است با این لحن با دانشآموزان رفتار کنند. گاهی باور ندارند که دانشآموز ضعیف هم میتواند درس را خوب یاد بگیرد. دائم دانشآموز را با لحن خود تنبیه میکنند. وقتی با این معلمها صحبت میکنید و دلیل کارشان را جویا میشوید؛ توجیح میکنند و میگویند: اینها را اینگونه تحریک کرد تا درس بخوانند! لحن این معلم جزئی از منش و شخصیت اوست، همانطور که آدمی که لحنش، لحن ناامیدی و مأیوسکننده است، این لحن جزئی از منش و شخصیت او شده است.
در گذشته برنامه کودکی از تلویزیون پخش میشد به اسم «سفرهای گالیور». در این کارتون شخصیتهای مثبت و منفی وجود داشت. شخصیت منفی این کارتون به اسم گلام، تکیهکلام ناامیدکنندهای داشت که با لحن خاصی و در هر موقعیتی آن را تکرار میکرد و میگفت: «من میدونم کارمون تمومه. میدونم موفق نمی شیم!» این شخصیت همیشه ناامید بود و میخواست ناامیدی را به گروه القا کند. در مقابل او شخصیت مثبتی وجود داشت به اسم فِلِرتیشیا که همیشه با هیجان و انرژی گروه را تشویق به تلاش و پیشروی میکرد.
هدف از آوردن این مثال کارتونی این است که به آنهایی که کارتون گالیور را خوب دیدهاند تأکید و توصیه کنیم؛ اگر معلم هستی، هنرمندی، محققی، نویسندهای، یا هر چیز دیگر، روحیهات باید روحیه مثبت فِلِرتیشیا باشد و از روحیه منفی آقای گلام فاصله بگیرید. لحن منفی شخصیتها نیز، باید دقیقاً در متن آورده شود و مخاطب آن را حس نماید.
استفاده صحیح از چند راوی
همانطور که گفتیم، نویسنده باید با مخاطب صادق باشد. آنچه روی جلد کتاب میآید مطابق با مطالب داخل جلد باشد. وقتی متنی با یک راوی جلو میرود، روی جلد، از عنوان «روایتی» استفاده میکنیم. اما زمانیکه به صلاحدید، از دو راوی یا بیشتر برای بیان خاطرات استفاده میکنیم، دیگر در راستای وفاداری و مطابقت جلد و محتوا، از اصطلاح «روایتهایی» استفاده میکنیم. گاهی برای جمعآوری خاطرات با چند راوی مصاحبه میکنیم. ولی ممکن است در زمان پیادهسازی احساس کنیم مطالب گفتهشده هر فرد، به تنهایی کامل و ارزشمند است، یا قابل تزریق به خاطرات دیگری نیست، که بتوان به روایت یک فرد آورده شود، بنابراین باید مستقل بیاید. طرح و قالب نوشتن، برای یک راوی و چند راوی با هم متفاوت است. زیرا دو زاویه دید متفاوت خواهیم داشت. زمانیکه از دو یا چند راوی در کتاب استفاده میکنیم، نباید تبلیغی و شعاری یا با تیتر زدن، این مطلب را عنوان نماییم و مثلاً بگوییم: «بقیه به روایت همسر». بلکه باید مطالب را با حلقه اتصال مناسب به هم وصل کنیم و با نوشتن یک متن خوب، طوری این تغییر راوی عنوان گردد، که خوانند خودش متوجه تغییر راوی بشود.
در بعضی از داستانها برای اینکه بتوان به زوایای مختلف زندگی شخص مورد نظر پرداخت؛ میتوان بجز راوی اصلی، با افراد دیگری از جمله خانواده یا همکار ایشان نیز مصاحبه کرد. بنابراین استفاده از راویهای متعدد در کار اشکالی ندارد. ولی مشکلی که در این حالت ممکن است به وجود بیاید، این است که شاید انتخاب روایتکننده اصلی، برای نویسنده کمی سخت باشد. اگر نویسنده تصمیم بگیرد خودش راوی کتاب باشد، این هم خوب است، اما بحثی که در اینجا پیش میآید این است که نباید خواننده احساس کند راوی غیر صمیمی است و نمیخواهد مشت خود را برای او باز کند. راوی نباید کلیگویی کند. خواننده باید بداند که راوی چه کسی است؟ لذا در این رابطه نویسنده باید قدری دست و دل باز باشد و خودش را به خواننده بشناساند، تا بیانش صمیمی و بیریا گردد. در این حالت خواننده اطمینان پیدا میکند با مطالعه آن کتاب، همه اطلاعات لازم در اختیارش قرار میگیرد.
ملاحظه جدی که باید مدنظر قرار گیرد این است که: برای موفقیت یک مصاحبه، روایت باید دلی باشد؛ یعنی درجه انس و همدلی و همنوایی شما با آن راوی کاملاً مشهود باشد. بنابراین محقق و نویسندهای که جستوجوگرانه پیش میرود، هر چه قدر دلدادگیاش به موضوع در قالب روایتش پیدا باشد، جذب بهتری برای خواننده اتفاق میافتد. در ادبیات داستانی، آدمهایی توانستهاند روایتهای ماندگاری به جا بگذارند که با آن زندگی کرده
و سوژهها را با خود جابهجا کردهاند.[i]
[i] برگرفته از جلسه تدوین و تنظیم تاریخ شفاهی با تدریس محمد قاسمیپور شنبه 16 شهریور 1398.
تعداد بازدید: 3726
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3