خـاطـرات احمـد احمـد (76)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۶)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى نغمههاى اميد شكست توطئه تحليل من اين بود كه ساواك درصدد ايجاد جنگ روانى و شكستن و خرد كردن من است. آنها با چندين بار زندان، شكنجه و بازجويى نتوانسته بودند مرا تسليم خود كنند و يا از پاى درآورند. ساواك به اين نتيجه رسيده بود كه ماندن من در زندان، مايه صبر، اميدوارى و روحيه براى ساير زندانيان است. همچنين باعث تحريك روحيه انتقامجويى مبارزين بيرون از زندان مىشود....خـاطـرات احمـد احمـد (75)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۵)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى آزادى و توهم بايكوتدفعات قبلى كه در زندان بودم، با وجود آن همه كتك، شكنجه و بازجويى و دادگاه، چشم اميد به آزادى و ادامه راه و مبارزه داشتم. اما اين بار زندان فرق بسيارى با دفعات قبلى داشت، نه شكنجهاى، نه بازجويى و نه دادگاهى و نه كورسوى اميدى. از نظر روحى و روانى به هم ريخته و افسرده بودم. از نظر جسمانى نيز خيلى تحليل رفته و از ناحيه پا صدمات جدى ديده و معلول بودم....خـاطـرات احمـد احمـد (74)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۴)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى روز به ياد ماندنى ملاقاتروزهاى ملاقات در زندان، براى دوستان حال و هواى خاصى داشت. آنها با ديدن اعضاى خانواده خود براى صبر و ادامهراه، روحيه مىگرفتند. از اين رو دوستان به من مىگفتند كه بگذار به خانواده ات اطلاع دهيم تا به ملاقاتت بيايند، ولى من چون احساس مىكردم كه اعدام خواهم شد، نمىپذيرفتم. نوه آيتالله طالقانى، دختر اعظم خانم، كه حدود پانزده سال سن...خـاطـرات احمـد احمـد (73)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۳)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى آيتالله منتظرى و آيتالله طالقانى در اوينمن با آيتالله منتظرى و مدرسى فر در يك اتاق بوديم، شخصيت آقاى منتظرى و اخلاق و رفتارش خيلى خاص بود. او شكنجه و ناملايمتهاى بسيارى كشيده و سختيهاى زيادى را در زندان تحمل كرده بود. به سبب هم اتاق بودن از نزديك شاهد برخى اعمال و رفتارهاى او بودم. آقاى منتظرى شخصيتى ساده و بىآلايش داشت. از اين رو گاهى افراد براى انبساط...خـاطـرات احمـد احمـد (72)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۲)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى بند 1 اوين در اواسط بهمن ماه، مأمورين آمدند و بدون اينكه مطلبى بگويند، چشمهايم را بستند و با خود بردند. حدس مىزدم كه اين بار تيرباران خواهم شد. زير لب شهادتين مىگفتم.در جايى چشمبند را از چشمهايم برداشتند. ديدم زندانيهاى ديگرى در رفت و آمد هستند. با هم حرف مىزنند و به من، به عنوان تازه وارد نگاه مىكنند. پرسيدم اينجا كجاست؟ گفتند كه بند 1 اوين است. تعجب كردم كه...خـاطـرات احمـد احمـد (71)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۱)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى زندان اوين فرداى روز عيد فطر گفتند كه براى انتقال به زندان آماده شوم. من ابتدا خانم مصلحى را صدا كرده و از كمكهايش در اين مدت، بهخصوص به خاطر فراهم كردن زمينه ماندنم در بيمارستان در يك ماهه رمضان؛ تشكر كردم و برايش خيلى دعا كردم.قبل از حركت، فرامرزى(1) ـ شكنجه گر ساواك ـ آمد و به مأمورين گفت كه چشمهاى او را نبنديد و از پلها و اتوبانهايى كه احداث شده برويد تا او...خـاطـرات احمـد احمـد (70)
خـاطـرات احمـد احمـد (۷۰)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى ماه رمضان در بيمارستان حدود پنج ماه از بسترى شدن من در بيمارستان شهربانى مىگذشت. به ماه مبارك رمضان نزديك مىشديم كه ساواك، از بيمارستان خواست مقدمات نقل و انتقال من به زندان را فراهم كند. بيمارستان نظر داد كه من هنوز خوب نشدهام و نياز به طول درمان بيشترى دارم. آنها گفتند همين قدر كه او روى چوب بايستد كافى است. من متوجه برنامه آنها شدم. از اينكه در آستانه ماه...خـاطـرات احمـد احمـد (69)
خـاطـرات احمـد احمـد (۶۹)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى بوى تعفن و مقاومتپانزده روز يا بيشتر در بيمارستان شهربانى بسترى بودم، ولى همچنان درد مىكشيدم. كار ويژهاى براى معالجهام جز تزريق چند آمپول مسكن صورت نداده بودند. گلولهها هنوز در بدنم بود. بدنم در تب مىسوخت. زخمهايم بوى چرك گرفته بود. روزى به دكتر جواد هيئت(1) ـ رئيس بخش جراحى بيمارستان ـ گزارشى مىرسد كه بوى تعفن در طبقه ما پخش شده است. او براى بازرسى...خـاطـرات احمـد احمـد (68)
خـاطـرات احمـد احمـد (۶۸)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى بيمارستان شهربانى پس از ورود به بيمارستان، مرا روى برانكارد گذاشتند. مأمورين فرصت را از دست نمىدادند و مدام مىپرسيدند: «اسمت چيست؟» وقتى فشار سؤالات آنها زياد مىشد، من از حال مىرفتم. آنها با شيوههاى مخصوص به خود، مثلاً با كشيدن چند مو يا زدن سيلى، به هوشم مىآوردند. پس از دقايقى برانكارد را به سوى اتاق عمل هل دادند. از اينكه عمل در چه شرايطى، با چه كادرى...خـاطـرات احمـد احمـد (67)
خـاطـرات احمـد احمـد (۶۷)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى درگيرى با ساواك پس از جدايى كامل از محسن طريقت در اواخر سال 54، ارتباطاتم با ميثم و دوستانش وسيعتر شد. لازم بود كه در شرايط جديد، از وضعيت خودم بيشتر مراقبت كنم. لذا در همه جا و هر لحظه كپسول سيانور و كلت كمرى 65/7 با خود همراه داشتم. حتى موقع خواب كلتم را از ضامن خارج كرده و زير بالش مىگذاشتم.سال 55 با نگرانيها و تشويشهاى خاص خود فرا رسيد. نگرانى از خيانت طريقت و......
49
...
آخرین مطالب
- تمرکز تاریخ شفاهی بر جنگ تحمیلی، دلیل عدم توجه دانشگاهها
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97