اسراری از درون ارتش عراق-23

هنگامی که دامنه فرار، بویژه افسرها حتی فرماندهان را نیز در بر ‌گرفت، رژیم بر آن شد تا برای جلوگیری از این حرکت سریع که چون آفتی کشنده به جان نیروهای مسلح افتاده بود،‌ چاره‌ای اساسی بیندیشد. این‌بار صدام کمیته‌ای خاص را برای نظارت بر رسیدگی به کلیه فرارها و تخلفات تشکیل داد که مستقیماً زیر نظر خودش بود.

اسراری از درون ارتش عراق-22

صدام در برابر حربه ترس و ارعاب از ترفند دیگری نیز بهره می‌جست. در واقع او در حالی پا به میدان گذاشته بود که در یک دست شمشیر برهنه و در دست دیگر سکه‌هایی طلایی داشت. هر کس با پول و طلا تطمیع نمی‌شد و سر تسلیم فرود نمی‌آورد، به‌ناچار می‌بایست سرش را به این شمشیر برنده بسپارد.

اسراری از درون ارتش عراق-21

یکی از مهم‌ترین حربه‌هایی که صدام برای به اطاعت واداشتن ارتش به کار می‌بست، ایجاد رعب و وحشت در دل آنان بود. اعدام‌هایی پی‌درپی و به زندان انداختن‌هایی که پس از شکست در هر عملیاتی انجام می‌شد، دیگر واقعه‌ای عجیب و غیرمنتظره نبود. صدام برای حفظ این رعب و هراس از کشتن افراد رده‌بالا نیز دریغ نمی‌کرد.

اسراری از درون ارتش عراق-20

از نظر صدام، مردم ایران تماماً دشمن به حساب می‌آمدند. زیرا او برای سرکوبی این مردم از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد و آنان را به هر طریقی که ممکن بود، می‌کشت، بویژه در روزهای آغاز جنگ. بمباران‌های پی‌درپی شهرها و مراکز صنعتی ...

اسراری از درون ارتش عراق-19

در نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی، صدام فرمان اشغال شهر آبادان را صادر کرد و برای بهتر انجام شدن این طرح، نیروهای بسیاری را به منطقه گسیل داشت. قرار بر این بود که همان حملات قبلی ـ که تاکنون جز شکست نتیجه‌ای نداشت ـ با شدت و حدت بیشتری ادامه یابد.

اسراری از درون ارتش عراق-18

قبل از کودتای 1968 (1347) افسران ارتش از یک امنیت نسبی برخوردار بودند و علت آن هم وجود قانونی بود که به هیچ سازمان امنیتی اجازه نمی‌داد هیچ افسری را بدون اطلاع بالاترین رکن ارتش بازداشت کند...

اسراری از درون ارتش عراق-17

در اواخر سال 1979 (پاییز 1358) صدام دست به تصفیه وسیعی در بین فرماندهان ارتش و اعضای برجسته حزب زد. او از بستن اتهاماتی بزرگ به افرادی که در وفاداریشان شک داشت، به هیچ‌وجه کوتاهی نمی‌کرد. در آن زمان صدام ادعا کرد که «محمد عایش» عضو فرماندهی و وزیر صنایع وقت به اتفاق تعدادی از افسران در صدد توطئه‌ای بوده است...

اسراری از درون ارتش عراق-16

هرچه فکر کردم، راه نجاتی برای خود نیافتم. بالاخره وامانده و مستأصل خود را از درون سنگر دیده‌بانی بیرون انداخته و سریع به سوی سیم‌های خاردار جلوی موضع دویده و در پناه صخره‌ای نسبتاً بزرگ، خود را هم از شر تیرها و ترکش‌ها و هم از دید نیروهای خودی و احتمالاً نیروهای مهاجم ایرانی مخفی کردم.

اسراری از درون ارتش عراق-15

خاطره آن شب، ناگهان در ذهنم روشن شد: «خبر اعزام شدنم به جبهه، حسابی نگران و کسلم کرده بود ومرا در خود فرو برده بود. جدالی سخت در درونم به‌پا شده و هزاران سؤال به ذهنم یورش آورده بود که جواب قانع‌کننده‌ای برای هیچ‌کدام نمی‌یافتم.

اسراری از درون ارتش عراق-14

وقتی ما وارد منطقه شدیم، شب بود و نبرد در اوج خود. علی‌رغم این که فرمانده تیپ و فرماندهان هنگ‌ها توسط فرماندهی لشکر یازده نسبت به موقعیت منطقه و وضعیت موضعی که قرار بود در آن مستقر شویم، توجیه شده بودند، ولی باز هم به دلیل تغییرات سریعی که در موقعیت به خاطر پیشروی ایرانی‌ها به وجود می‌آمد، در نیمه‌های مسیر، راه را گم کردیم.
...
27
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟