خاطرات نرگس دلیرروی‌فر

نرگس دلیرروی‌فر، همسر شهید عباس دوران (۲۰ مهر ۱۳۲۹ - ۳۰ تیر ۱۳۶۱) مهمان صدوبیست‌ویکمین برنامه شب خاطره (1 آبان 1382) بود. او در حاشیه این برنامه با گرامی داشتن یاد همسر شهیدش درباره آخرین دیدار شهید دوران با فرزندشان امیر، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسن محمدی

مرحوم حسن محمدی، رزمنده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌ونهمین برنامه شب خاطره (مرداد1383) بود. او درباره شب 17 اردیبهشت 1361 و عملیات بیت‌المقدس خاطره گفت. او گفت زمانی که ما از روی پل پیروزی منتقل می‎شدیم مأموریت ما این بود که 78 تانکِ تی‌72 عراقی را سالم بگیریم. برای این کار باید نیروهای عراقی را دور می‌زدیم و از پشت توپخانه وارد عمل می‌شدیم. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات مژده امباشی

مژده امباشی، امدادگر دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌ونهمین برنامه شب خاطره (مرداد1383) بود. او درباره درگیری بین نیروهای ایرانی و عراقی در بندر خرمشهر و پانسمان زخم مجروحان برای انتقال به بیمارستان طالقانی، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست - 6

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره عملیات مرصاد در سال 1367 و بعد از قطعنامه‌ای که امام خمینی(ره) موافقت کرد، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست - 5

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره اعزام مجروحان شیمیایی عملیات بدر در سال 1363 خاطره گفت. او گفت زمانی که 300 مجروح شیمیایی را با سلام و صلوات به مراکز بزرگتر فرستادیم، قطار آنها در بمباران اندیمشک واژگون شد. آنها را دوباره برای شناسایی آوردند و سردخانه کم داشتیم. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست - 4

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره کارهای جانبی علاوه بر کارهای درمانی برای مجروحان خاطره گفت. او گفت کار ما فقط بخیه و ویزیت پزشک و دارو نبود. علاوه بر رسیدگی به مجروحان، لباس‌های آنها را می‌شستیم تا زمان اعزام، لباس داشته باشند. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست - 3

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره عملیات بدر و تفکیک مجروحان شیمیایی و کمبود فضا برای آنها خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست - 2

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره اولین ماموریتش به جبهه خاطره گفت. او گفت اولین جایی که ما را بردند، جایی بود نزدیک آبادان که به آن دارخوین می‌گفتند. در دارخوین یک بیمارستان صحرایی درست کرده بودند که ما دو هفته در آنجا مجروحان پاتکی را مداوا می‌کردیم. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات زهرا سیاهپوست 1

زهرا سیاهپوست، امدادگر اورژانس دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهشتمین برنامه شب خاطره (4 تیر 1383) بود. او درباره عملیات والفجر 10 و کشتار جمعی حلبچه خاطره گفت. رزمنده‌ها درباره والفجر 10 می‎گفتند انگار وارد ماووت عراق شده‌اند. این روایت‌‌ را ببینیم.

برسان سلام ما را...

به یاد درگذشت مهدی خانبانپور مدیر اجرایی شب خاطره.
...
15
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»