خاطرات پرویز سروری

پرویز سُروری، نماینده حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره پاسخ به سؤالات دشمن علیه کمرنگ کردن هفته دفاع مقدس صحبت کرد. سپس خاطره‌ای درباره سوریه گفت. ما در سوریه بودیم هیأتی از ایران آمده بودند. ملاقاتی با سوریه‌ای‌ها داشتند. در مرحله پیش از آن، لشکر 27 به آنجا رفته بود. شناسایی‌هایی از مواضع اسرائیلی‌ها داشت.

خاطرات سیدجواد هاشمی

سیدجواد هاشمی، نویسنده و کارگردان، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره سفر به مکه و ماجرای عبایش خاطره گفت: پدربزرگم در سن 12 سالگی یک عبا به من هدیه داد. ایشان موقع فوت گفت در تمام اماکن متبرک دنیا این را تبرک کن. گفتم چشم. سالها پیش به مکه رفتم. عبا را چهار تا زدم و ایستادم. یاد پدربزرگم افتادم. با یک حال روحانی عبا را چسباندم به دیوار حرم الهی. دو سرباز آمدند و عبا را می‌کشیدند. یک فرشته نجات آمد و ...

خاطرات جمال شورجه

جمال شورجه، نویسنده و کارگردان، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره ارتباط جنگ تحمیلی و سینما و انجمن اسلامی دانشجویان خاطره گفت: در آن دوره آموزش فیلم‌سازی داشتیم. تصمیم گرفتیم به درس خود ادامه بدهیم، اما به جای تفنگ، دوربین برداریم. ما هم در جبهه‌ها به صورت تئوری و عملی آموزش می‌دیدیم. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات وچیچی توبچی

خانم وچیچی توبچی، قهرمان اهل ترکیه‌ که در کشتی آزادی غزه حضور داشته، مهمان دویست‌ و پانزدهمین برنامه شب خاطره (2 تیر 1390) بود. او درباره کشتی ماری‌مرمره خاطره گفت. او گفت: هیجانی که الان در حضور شما دارم چند باری که قهرمان شدم هم نداشتم. سوار شدنم به این کشتی اتفاق بزرگی بود. آقای چتین که همسرم هستند و قهرمان تکواندو پیش از من به غزه سفر کرد. با همسرم به خرید رفتیم. هر چه برداشتم، به قفسه برگرداند.

خاطرات اردوغان اوزلوک

اردوغان اوزلوک، نویسنده و استاد دانشگاه اهل ترکیه‌ که در کشتی آزادی غزه حضور داشته، مهمان دویست‌ و پانزدهمین برنامه شب خاطره (2 تیر 1390) بود. او درباره اتفاقات کشتی ماری‌مرمره[1] خاطره گفت. او گفت: من به خاطره احساسی نگاه نمی‌کنم. خاطره باید مفهوم اندیشه‌ای هم داشته باشد. شرکت‌کنندگان از همه رنگ و نژاد و دینی در کشتی بود. ما چهار شب و سه روز در دریا بودیم. هر کس هر جایی دوست داشت می‌خوابید.

خاطرات ابراهیم سریانی

ابراهیم سریانی، شاعر و روزنامه‌نگار ترک که در کشتی آزادی غزه حضور داشته، مهمان دویست‌ و چهاردهمین برنامه شب خاطره ( 2 تیر 1390) بود. او درباره دیده‌های خود در کشتی ماری‌مرمره خاطره گفت: من آمدم برای شما بگویم که در اولین بار هم تاریخ انسانیت با کشتی شروع شد؛ الان هم با کشتی نوشته شد. کشتی نوح اولین کشور حق و فضیلت بود. اولین دولت را ما انسانها در آب ساخته بودیم. آخرین کشور را هم شرکت کنندگان ماری‌مرمره در آب در کشتی ساختند.

خاطرات میکائیل

میکائیل، شاعر و خواننده ترک که در کشتی آزادی غزه حضور داشته، مهمان دویست‌ و چهاردهمین برنامه شب خاطره ( 2 تیر 1390) بود. او درباره دیده‌های خود در کشتی ماری‌مرمره و بیداری اسلامی خاطره گفت: درست است که موضوع این جلسه، کشتی ماری‌مرمره و غزه است، اما به نظر من موضوع اصلی، ایران و انقلاب اسلامی است. چون سمبل مقاومت و بیداری، همان انقلاب است. باید کسانی که در حال خواب هستند را بیدار کنیم. آیا کمکی که باید به مردم مظلوم جهان می‌کنیم؟

خاطرات یحیی عابدی

حجت‌الاسلام یحیی عابدی، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او دو روایت برای حاضران تعریف کرد. سپس درباره امام موسی صدر خاطره گفت: آقا موسی خلق خوشی داشت. من هر چه هم در ذهنم بود با خاطرات دوستان، از یادم رفت. آقا موسی اگر اینجا بود با این چهره بشاش و شادمان، اجازه نمی‎‌داد شما ناراحت باشید. خاندان محترم صدر نورانی کردند منزل ما را دیدند که من تلویزیون ندارم رادیو هم ندارم هنوز مثل قدیم زندگی می‌کنم...

خاطرات علی موسوی گرمارودی

سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و حافظ پژوه، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او درباره همسایه‌های خانه کودکی خود در قم خاطره گفت: کودکی من تا 14، 15 سالگی در «کوچه‌حرم» گذشت. سمت چپ کوچه دیوار بود. سمت راست چهار خانه بود. خانه اول، منزل آیت‌الله صدربود. خانه دوم منزل پدربزرگ حجت‌الاسلام ابوترابی؛ آزاده مشهور، خانه بعدی منزل آیت‌الله خوانساری بود.

خاطرات فاطمه صدرعاملی

فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام موسی صدر، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او درباره امام موسی صدر گفت: امام موسی صدر درس‌های زیادی به من آموخت. او به اطراف خود توجه می‌کرد. وقتی در لبنان در ایوان خانه او نشسته بودیم و موج دریا را نگاه می‌کردم، این بیت را برایم خواند: «موجیم که آسودگی ما عدم ماست. ما زنده از آنیم که آرام نگیریم». گفت ببین زندگی این طور است اگر انسان در تلاش نباشد، یعنی وجود ندارد.
3
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.