نظریه تاریخ شفاهی (57)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

23 شهریور 1394


با عنایت به مطالب فوق، همه قبول دارند که انسان‌ها تجربیات تلخ و دردناک روحی خود را متفاوت از خاطرات روزمره‌شان به یاد می‌آورند. اما رابطة دقیق بین خاطره و ضایعة روحی هنوز درگیر اختلاف نظر است.[1]گاهی ممکن است انسان یک رویداد عاطفی را دقیق و روشن به یاد بیاورد و گاهی هم ممکن است از یادآوری جزئیات یا ارائة روایتی منسجم از آن عاجز باشد. در اینجا عوامل ضمیر ناخودآگاه دخالت آشکاری دارند. مکانیزم دفاعی یا بقای بعضی از انسان‌ها به آنها می‌قبولانَد که خاطرات دردناک خود را سرکوب کنند. سربازانی که در جنگ جهانی اول از ادامه نبرد سر باز می‌زدند در وهلة اول با انگ ترسو خطاب شده و در پاره‌ای موارد نیز در دادگاه صحرایی به اعدام محکوم می‌شدند، اما بعدها معلوم شد که این یک عارضة بالینی به نام «روان‌رنجوری جنگ»[2]است. امروز عارضة مذکور را با نام «اختلال استرس پس از سانحه»(PTSD)[3]می‌شناسند که واکنش هیجانی شدید و پیشرونده به یک ضایعة روحی-روانی سخت و طاقت‌فرساست. منظور حوادثی است که در آن زندگی فرد یا افراد دیگری به خطر می‌افتد. بدین ترتیب می‌توان فهمید که چرا بعضی از مردم قادر به یادآوری رویدادهای دردناک نیستند یا برعکس آنها را با تمام جزئیات به یاد می‌آورند. نباید نقش قیودات فرهنگی را در خاموش کردن یا سرکوب خاطرات افراد آسیب‌دیده از رویدادهای هولناک نادیده گرفت. مثلاً کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم در بازگشت به خانه غالباً «استراتژی انطباق خاموش»[4] را اتخاذ می‌کردند و به ندرت پیش می‌آمد که ابتلای آنان به اختلالات روحی و روانی را تشخیص بدهند.[5]

روایت‌های خاطره‌آمیزی که توسط بازماندگان حوادث تلخ تولید می‌شوند مسلماً تفاوت بسیاری با داستان‌های متداول و عادی دارند، زیرا پاسخگویان هنوز در حال تقلا برای درک واقعة گذشته و کنار آمدن با پیامدهای آن می‌باشند؛ با تکیه بر مطالب فصل قبل باید بگوییم که آنان هنوز به آرامش خاطر نرسیده‌اند و یا حتی ممکن است تلاشی نیز برای دستیابی به آن نکرده باشند. تاریخ شفاهی ضایعات روحی و روانی یعنی گردآوری خاطرات حوادث تلخ و دردناک غالباً مدت کمی بعد از واقعه صورت می‌گیرد و به ده‌ها سال بعد موکول نمی‌شود و تجربه‌ای که وجود بازمانده یا قربانی را درنوردیده است تر و تازه می‌باشد. البته همین امر نیز باعث می‌شود تا بازمانده نتواند روایت خاطره‌آمیز منسجم و پخته‌ای بیان کند. گزارش این چنین افرادی ممکن است پراکنده و بی‌سامان باشد، تحت تأثیر احساسات شدید بیان شوند و راوی و شنونده را به یک اندازه اندوهگین سازد. به تعبیر روانشناسان، بازماندگان حوادث تلخ به مرحلة «تکمیل»[6]نرسیده‌اند. دورای لوب[7] که خود از بازماندگان هولوکاست می‌باشد و با سایر قربانیان این واقعه همکاری کرده است، می‌گوید:«بازماندگان ضایعات روحی و روانی نه با خاطرات گذشته بلکه با رویدادی زندگی می‌کنند که به مرحلة تکمیل و پایان نرسیده است، لذا این واقعة برای آن بازماندگان در زمان حال ادامه دارد و تازگی خود را همچنان حفظ نموده است.»[8]در مصاحبه با آن دسته از یهودیان فرانسه که والدین‌شان را در واقعة هولوکاست از دست داده‌اند واکنش به ضایعات روحی و روانی از نوعی که بیان کردیم به روشنی تشریح شده است. آنان از دورانی سخن می‌گفتند که نمی‌دانستند آیا پدر و مادرشان زنده‌اند یا نه و به همین دلیل نیز برای سوگواری در بلاتکلیفی به سر می‌بردند. حتی در سال‌های پیری نیز «غمی سنگین، فراگیر و دائمی بر قلب‌شان فشار می‌آورد به طوری که حتی ده‌ها سال بعد از این رویداد نیز صحبت کردن دربارة آن برای‌شان دشوار است.»[9]بازمانده احساس می‌کند که دست و پایش بسته است و فقط با نوعی روش درمانگرانه که ماجرای تلخ و دردناک را در ذهن او به مرحلة تکمیل برساند می‌توان به او در بازسازی رویداد آسیب‌رسان کمک نمود. نباید دچار این اشتباه بشویم که مصاحبة تاریخ شفاهی قادر به اجرای چنین نقشی است. اقدامات کمیسیون حقیقت و آشتی آفریقای جنوبی پس از سقوط رژیم آپارتاید نشان داد که فراهم ساختن امکان نقل داستان زندگی افراد و کمک به مرور ذهنی خاطرات لزوماً مصاحبه‌شوندگان را به مرحلة تکمیل فاجعه نمی‌رساند زیرا مشکلات بزرگ تاریخی همچنان به قوت خود باقی‌اند، و طولانی‌تر شدن رنج و عذاب عاطفی قربانیان و زنده کردن خصومت‌های گذشته در واقع پیامدهای چنین اقداماتی است.[10]

 


[1]-For a wide-ranging collection of studies engaging with the relationship between trauma and life stories see K. L. Rogers and S. Leydesdorff (eds), Trauma: Life Stories of Survivors (London, 2004). 

[2]-shell-shock

[3]-post-traumatic stress disorder 

[4]-silent coping strategies

[5]-A. Parr, ‘Breaking the Silence: Traumatised War Veterans and Oral History’, Oral History, 35 (1) (2007): 61-70; p. 62.

[6]-closure

[7]-Dori Laub

[8]-D. Laub cited in M. Klempner, ‘Narrating Life Interviews with Survivors of Trauma’, in Perks and Thompson, Oral History Reader, pp. 198-210; p. 200.

[9]-C. Vegh, cited in Thompson, Voice of the Past, pp. 182-3.

[10]-See C. J. Colvin, ‘ “Brothers and Sisters So Not Be Afraid of Me”: Trauma, History and the Therapeutic Imagination in the New South Africa’, in K. Hodgkin and S. Radstone (eds), Contested Pasts: The Politics of Memory (London, 2003), pp. 153-68.



 
تعداد بازدید: 4054


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»