نظریه تاریخ شفاهی (52)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

21 مرداد 1394


پس از آنکه رویداد یا تجربه در ذهن و حافظة پاسخگو احیاء شد، نوبت به مرتب کردن و شکل دادن به آن توسط راوی می‌رسد؛ تکه‌های خاطره زنجیروار به هم متصل می‌شوند، و با تکیه بر دانشی که کیفیت و ریخت رویداد یا تجربه را ترسیم می‌کند معنای آن فهمیده و فهمانده می‌شود-لازم به ذکر است که موقعیت متنیِ بازیابی خاطرات نیز بر این فرایند تأثیر می‌گذارَد. شاکتر مطلب فوق را این چنین خلاصه کرده است:«ما در حین یادآوری در واقع مناسب‌ترین قطعه‌ای را که در حافظه‌مان موجود است پیدا و الگویی را بدان وسیله تکمیل می‌نماییم و این چنین نیست که نوری به قدرت یک نورافکن قوی را روی تصویر حک‌شده در حافظه‌مان بتابانیم».[1]به بیان دیگر، خاطرات فردی یا خودزیست‌نامه‌ای انسان‌ها انبار نمی‌شوند که بعداً در لباس جدیدی برای مخاطب به نمایش درآیند، بلکه اطلاعات ذخیره‌شده در حافظه با موقعیت فعلی ترکیب و از نو ساخته می‌شوند.[2]

عواملی که به ما می‌گویند چه چیزهایی را و چگونه به یاد بیاوریم، کدامند؟ علاوه بر موضوع نشانه‌ها و سرنخ‌ها که بدان پرداختیم، مسلماً محیط حضور پاسخگو که نشانه یا سرنخ را به او داده است نیز بر نحوة بازسازی گذشته مؤثر است. زمانی فروید گفته بود:«نبش قبر خاطرات «حقیقی» بیمار از زیر آوارِ پراکندة گذشته امکان‌پذیر است».[3]امروزه کمتر کسی دیدگاه او را تأئید می‌کند. مع‌ذلک، روانکاوانی که خاطرات مددجویان‌شان را می‌کاوند معتقدند که به مدد روانکاوی می‌توان «محیط بازیابانه‌ای»[4] برای بازسازی گذشته به وجود آورد.[5]آنها خاطرات را باستان‌شناسی نمی‌کنند، بلکه با فعالیت‌های علمی‌شان مجال بازآفرینی به گذشته می‌دهند. روانکاو یا درمانگر در چنین محیطی شرایط یادآوری خاطرات مددجو را فراهم می‌سازد و سپس سرنخ‌ها یا پاسخ‌هایی را به نحوی به خاطره/حافظة او می‌دهد که تجربه‌های ذخیره‌شده و یا پنهان در اعماق ذهن او بیرون بریزند. در اینجا باید بین رویة تاریخی و روشِ درمانی تمایز قائل شویم. مورخان شفاهی روانکاو نیستند؛ زیرا بینش عمیقی را که دربارة مصاحبه‌شونده‌شان به دست می‌آورند صرفاً برای خودشان می‌خواهند و سخن گفتن‌شان با راوی به هیچ وجه جنبة درمانی ندارد. ما تلاش می‌کنیم محیط راحتی را برای پاسخگو به وجود بیاوریم، و مجموعه سؤالات یا محرک‌هایی داریم که در خلال گفتگویی کمابیش آزاد دربارة گذشتة راوی، از آنها برای گشودن قفل خاطرات او کمک می‌گیریم. البته قدرت ما معمولاً به حدی نیست که بر سایر جنبه‌های این محیط (مثل تکاپوشناسی خانوادگی، وضعیت اقتصادی و دیگر متغیرها) تأثیر بگذاریم؛ یعنی جنبه‌هایی که در شکل دادن یادآوری فرد دخالت دارند. به هر صورت، مورخان شفاهی نباید سودای تبدیل شدن به درمانگر یا طبیب آلام روحی و روانی انسان‌ها را در سر بپرورانند.

دربارة یادآوری غلط نیز که نسبتی با فراموشی یا دروغگویی ندارد باید نکته‌ای را تذکر دهیم. آزمایش‌ها و تجربه‌های پژوهشی ثابت کرده است که تحریک مددجویان به ارائة گزارش‌های غلط به سادگی امکان‌پذیر است[6] و نتیجة تحقیق روی شاهدان عینی صحنه‌های جرم و جنایت به خوبی ثابت می‌کند که هر گاه فرد دیگری پس از وقوع رویداد یا حادثه‌ای بلافاصله اطلاعات جدید یا متفاوتی به شاهد عینی بدهد به احتمال خیلی زیاد او در یادآوری جزئیات رویداد به اشتباه افتاده و مطالب متفاوتی را بیان خواهد کرد.[7]پس می‌بینیم که آگاهی مصاحبه‌گر از قدرت تحریف یا دست کم دستکاری خاطرات یادآوری‌شده مسلماً یکی از ارکان ضروری حرفة تاریخ شفاهی به شمار می‌آید. به گفتة محققانی که روی اقاریر شاهدان تحقیق کرده‌اند: انسان‌ها موجوداتی شدیداً تلقین‌پذیرند.

برای یادآوری غلط[8] یا غیر دقیق انسان‌ها علل متعدد دیگری نیز ذکر شده است. «ترفند تشخص‌افزایی»[9] یکی از آنهاست و زمانی اتفاق می‌افتد که فردی در روایت رویدادی از گذشته دست به گزافه‌گویی زده و آن را در قالبی زیبا یا پراهمیت به مخاطب عرضه کند.[10]تحقیقاتی که روی نگرش مردم به موضوعات خاصی در گذشته مانند سقط جنین یا احساس‌شان در انتخابات‌ها صورت گرفته بدین نتیجه رسیده است که هر گاه کسی خاطراتش را دقیق و درست به یاد نمی‌آورد علت این خطا را در باورهای کنونی او باید جست؛ زیرا مردم عادت دارند نگرش‌های زمان حال خود را به گذشته نیز تعمیم دهند.[11]شاید بعضی از مصاحبه‌شوندگان بدشان نیاید که تصویر غلوشده‌ای از خود را که نسبتی با «حقایق» ندارد به دیگران بقبولانند و بدین ترتیب متعمداً یا ناخودآگاه چیزی شبیه چاخان یا دست کم نسخه‌ای از داستان را که حس خوبی به آنها می‌دهد، تحویل مصاحبه‌گر بدهند. سَندی پولیشوک[12] در مقاله‌ای که به شخصیت یکی از سازمان‌دهندگان اتحادیة کارگری به نام جولیا روتیلا[13] می‌پردازد، از زبان او می‌نویسد:«من گاهی‌وقت‌ها عمداً مطلب نادرستی را تعریف می‌کردم، چون از سؤالات شما دستپاچه می‌شدم. راستش، نه اون موقع و نه حالا خوشم نمی‌یاد خاطرات دردناک اون سال‌های زندگیم رو مرور کنم».[14]

یادآوری غلط صرفاً اختصاص به فرد ندارد بلکه در خاطرات جمعی نیز رخ می‌دهد. در میان یهودیان انگلیس، داستانی دربارة قدم گذاشتن نسل اول یهودیان به سواحل این کشور در اواخر قرن نوزدهم شایع است که می‌گوید مردمی که از کشتی پیاده می‌شدند گمان می‌کردند به آمریکا آمده‌اند، اما وقتی مقصد واقعی‌شان را فهمیدند همگی شوکه شدند. یکی از یهودیان گلاسکویی ورود والدینش به بندر گریناک در ساحل غربی اسکاتلند را این چنین توصیف می‌کند:«موقعی که رسیدن اینجا نمی‌دونستن کجا دارن پا می‌گذارن. فکر می‌کردن اومدن آمریکا، هیچ کس هیچی به‌شون نگفته بود، اصلاً خبر نداشتن!»[15]داستان این مقصد اشتباهی حتی امروز هم بر سر زبان‌هاست؛ البته از این نظر که مهاجران یهودی به کمک آن می‌توانند یک حکایت اخلاقی تعریف کنند به نفع‌شان تمام شده زیرا روایتی است از تلاش‌های‌شان برای بقا و موفقیت در برابر ناملایمات سرزمینی که قصد استقرار در آن را نداشتند.

 


[1]-Schacter, Searching for Memory, p. 71.

[2]-J. Ker Conway, cited in D. C. Rubin (ed.), Remembering our Past: Studies in Autobiographical Memory (Cambridge, 1995), p. 6.

[3]-Schacter, Searching for Memory, p. 106.

[4]--retrieval environment

[5]-Schacter, Searching for Memory, p. 106.

[6]-E. F. Loftus, ‘Tricked by Memory’, in Thompson et al, Memory and History, pp. 17-32. 3

[7]-R.F. Belli and E. F. Loftus, ‘The Pliability of Autobiographical Memory: Misinformation and the False Memory Problem’, in Rubin, Remembering Our Past, pp. 157-79; here, p. 157.

[8]-misremembering

[9]-prestige enhancing shift

[10]-Thompson, et al. ‘Dialogue I’, p. 62.

[11]-E. Winograd, ‘The Authenticity and Utility of Memories’, in U. Neisser and R. Fivush (eds), The Remembering Self: Construction and Accuracy in the Self-Narrative (Cambridge, 1994), pp. 243-51; here p. 246.

[12]- Sandy Polishuk

[13]-Julia Ruuttila

[14]-S. Polishuk, ‘Secrets, Lies, and Misremembering: The Perils of Oral History Interviewing’, Journal of Women’s Studies, 19 (3) (1998): 14-23; here p. 21.

[15]-See L. Flemming, ‘Jewish Women in Glasgow c. 1880-1950: Gender, Ethnicity and the Immigrant Experience’, unpublished Ph.D. thesis, Glasgow University, 2005.



 
تعداد بازدید: 4024


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»