گفت و گو با دبیر اجرایی سیزدهمین جشنواره کتاب دفاع مقدس

سید محمد میرکاظمی


مصاحبه‌كننده:

سید محمد میرکاظمی سال 1350 در اردستان متولد شد و توانست ر رشته زبان و ادبیات فارسی مدرک کارشناسی ارشد را دریافت کند. وی از سال 1383 به مدت سه سال رئیس اداره مجلات شاهد بود و مؤلف چند مجموعه داستان و گردآوری چندین مجموعه مقالات در حوزه دفاع مقدس است، وی همچنین داوری در گروه‌های اسنادی جشنواره کتاب سال دفاع مقدس را بر عهده داشته است. این گفت و گو پیش از برگزرای سیزدهمین جشنواره دوسالانه کتاب دفاع مقدس انجام شده است.

آقای میرکاظمی در بخش وصیتنامه که شما سرداوری آن را بر عهده داشتید زندگینامه و نامه هم بررسی می شد. این موضوع ناشی از تخصصی نشدن این ژانرهاست یا اصولا سیاستی در پشت این کار وجود داشته است؟ آیا لازم نیست که این بخش ها از هم جدا شده و مستقل بررسی شود؟
قاعدتا اگر بخواهیم به طور علمی به جشنواره نگاه کنیم بایستی بحث زندگینامه ها و یادنامه ها یک گروه کاملا مجزا داشته باشد و گروه آثار مستند در حوزه دفاع مقدس یک گونه جدا که این آثار استنادی شامل نامه ها، دست نوشته ها، وصیتنامه ها، یادداشت روزانه و موارد دیگر شود. ولی با توجه به اینکه انتشار این آثار مستند رونق چندانی ندارد گروه مستقلی هم برای آن تعریف نکردیم. اما این اتفاق باید بیفتد. گروه وصیتنامه و یادنامه که درهم آمیخته شده به طور کامل از هم جدا هستند و این جداسازی در خود گروه داوری هم اتفاق افتاد. یعنی کتاب های مستند با همدیگر بررسی شدند و کتاب های زندگینامه هم در کنار همدیگر. ولی این درست است که این دو ژانر هیچ سنخیتی با هم ندارند و در بحث بین نامه ها و وصیتنامه ها هم سنخیت این دو از هم جداست. یعنی ما نمی توانیم نامه ها و وصیتنامه های جنگ را با یکدیگر مقایسه کنیم چون هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا متفاوت هستند نامه های جنگ شامل نامه های آزادگان هم می شود که فضای این نامه ها فضایی کاملا متفاوت و قابل بحث است.

موضوعی که در مورد نامه ها وجود دارد فدا شدن آنها در بین سایر گونه ها است و تاکید بر روی وصیتنامه ها بر آن تاحدی سایه انداخته است. آیا به نظر شما این کم لطفی در مورد نامه ها وجود دارد؟
بله تا حدی درست است. از منظر وجه اسنادی هر دو اهمیت خاص خودشان را دارند و ما نمی توانیم یکی را بر دیگری ارجحیت بدهیم. هر دو گونه هایی از اسناد دفاع مقدس هستند ولی از نظر شیوه پرداختن به این اسناد تفاوت هایی قائل هستیم. مهمترین تفاوتی که وصیتنامه ها و نامه ها دارند موضوع و مسئله مخاطبشان است. یعنی وصیتنامه ها معمولا عموم مردم را مخاطب قرار میدهند و در مقابل مخاطب نامه ها معمولا خانواده ها یا یک شخص خاص اعم از همرزم، پدر، مادر، همسر، فرزند و همکلاسی است. تفاوت دیگر این دو بویژه با نامه های آزادگان این است که نوع نگارش آن دو متفاوت است. در وصایا کاملا مطالب شفاف و صریح بیان می شود ولی در نامه ها مطالب چندان شفاف نیست و در نامه های آزادگان عمدتا زبان رمزآمیز و مبهم است. موضوع دیگری که این دو گونه را از هم متمایز می کند بحث صاحبان این آثار است. صاحبان وصایا شهدا هستند که در قید حیات نیستند و از نظر حقوقی انتشار وصایایشان یا مربوط به خانواده شان است یا به سازمان های اسنادی و آرشیوی مثل سپاه، بنیاد شهید و سایر مراکز محول شده است و دست شهید از وصیتنامه اش کوتاه است اما در نامه ها بویژه نامه های آزادگان و رزمندگان چون هنوز صاحب سند زنده است قاعدتا برای انتشار آن خود فرد صاحب اختیار است؛ مگر هنگامی که وی اسنادش را در اختیار مراکز آرشیوی گذاشته و این وکالت را به آن سازمان برای انتشار آنها داده باشد.

کشف رمز این آثار هم توسط خود آزادگان صورت می گیرد یا شکل کار به گونه ای دیگر است؟
بله، به عهده خودشان است. نامه های آزادگان رمزهایی داشته که عمدتا آنها شناسایی شده اند. هم در زمانی که این نامه ها فرستاده می شدند مردم می توانستند این رمزگشایی را انجام دهند و هم بعد از بازگشت آزادگان اینها رمزها را افشا کردند ولی احتمال دارد در نامه های خاصی رمزهایی باشد که ما نتوانیم بخوانیم. بیشتر رمزها حول موضوع امام و مسائل کشور و وضعیت اردوگاه ها بود. مثلا وقتی می گفتند از پدر پیرمان چه خبر؟ یا از پدر پیر صحبت می کردند به امام(ره) نظر داشتند و مردم به راحتی به منظور آن پی می بردند.

در میان این نامه ها علاوه بر آنهایی که به قصد احوالپرسی و خبر سلامتی ارسال می شد نامه های سرگشاده نیز به چشم می خورد یا خیر؟
بله وجود داشت. برای همین هم الان در مراکز آرشیوی در بعضی موارد بین نامه ها و وصیتنامه ها دشواری تفکیک و جداسازی قلمروها وجود دارد. بعضا نام های بود که جای وصیتنامه بایگانی یا منتشر شده و یا وصیتنامه ای جای نامه تلقی شده است. خود خانواده ها هم گاهی چنین اشتباهاتی را مرتکب می شدند یعنی وصیتنامه فرزندانشان را نامه تلقی می کردند و دچار مشکل و سردرگمی می شدند.

امروزه وضع به چه صورت است. آیا این مرزبندی ها کاملا مشخص شده و مشکلاتی از این دست پیش نمی آید؟
الان بله وضع خوب است و با فعالیتهای پژوهشی و نگارشیای که روی اسناد شده و روی مفاهیم و واژهها عملیات تشریح و گویاسازی و تصحیح و تنقیح شکل گرفته کار سروسامانی پیدا کرده است و بسیار از ناگفتههای اسناد فاش شده است. اما این مسئله به طور کلی نیازمند بررسی و تحلیل و توضیح و گویاسازی است تا این نکات ریز در بیاید و شکل کار رنگ و بوی علمی و آکادمیک به خود بگیرد.

یکی از دشواری های بخش شما سیال بودن نامه ها، زندگینامه ها، دست نوشته ها و وصیتنامه ها بین حوزه زندگی شخصی آن شهید یا رزمنده است با مسائل تاریخی و توجهات ادبی. شما چگونه این دو را از هم تفکیک کرده و عام و خاص آن را جدا می کنید؟
به سؤال خوبی اشاره کردید. خب زندگینامه مستند، اصولی و معیارمند زندگی نام های است که شامل تمام مراحل زندگی فرد از بدو تولد تا لحظه شهادت بشود چون هدف از نگارش یک زندگینامه تعیین سیر تکامل روحی و جسمی فرد است. بنابراین ما برای یک زندگینامه معیارمند و مشخص باید از ابتدای زندگی تا لحظه شهادت را پوشش بدهیم. به هرحال خانواده در این مقطع حضور دارد و ما نمی توانیم آن را نادیده بگیریم ولی باید قبول داشته باشیم از نظر ساخت فرهنگی ما زندگی بسیاری از شهدا را نمی توانیم به طور کامل ذکر کنیم. بافت اقلیمی و بافت های فرهنگی متفاوت تا حدی مانع کار ماست. حتی از نظر زندگی رزمی هم ما تا حدودی دستمان کوتاه است چون بسیاری از رزمندگان ما عمد داشتند که سمت و مسئولیت شان در جنگ را نگویند و حوادث و واقعیاتی را که بر سرشان آمده بازگو نکنند که به قول امروزی ها ریا نشود. بنابراین ما با توجه به ساخت فرهنگی و حساسیت های اقلیمی و قومی بسیاری از مسائل خانوادگی را نمی توانیم در زندگینامه ها بیان کنیم و از سوی دیگر هم زندگی رزمی آنها را به دلیل خصوصیت اخلاقی ای که داشتند. ما این دو محدودیت را داریم. محدودیت سوم این است که فعالیت جمع آوری اطلاعات خیلی مدون و منسجم نبوده در کشور ما و اگر امروز بخواهیم برای یک شهید زندگینامه بنویسیم دسترسی به منابع سخت شده است. هم بچه ها متفرق شده اند و مسئولیت های اجرایی گرفته اند هم فرصتشان برای ذکر خاطره کم شده است. بعضاً والدین یا مرحوم شده اند یا پیر هستند و مسائل را از یاد بردهاند. بچه ها و همسران هم متفرق شده اند و حتی درمواردی دیدگاه هایشان عوض شده است. همه این محدودیت ها باعث می شود که ما نتوانیم زندگینامه مستند و دقیق بنویسیم و زندگینامه ها حالت پروژهای و سفارشی می یابند که در یک مدت زمان محدود به نویسنده ای میگویند راجع به فلان شخصیت یا فلان شهید زندگینامه ای به ازای فلان مبلغ ناچیز بنویسید. بنابراین، این مبلغ مختصر در کنار مدت زمان کوتاه باعث می شود کار لطمه دیده و کمتر قابل ارجاع و ارائه باشد. مجموع این عوامل دلیل نداشتن زندگینامه های خوب و مفید فایده است.

به همین دلیل بود که شما درکارتان زندگینامه ای را شایسته مقام اول ندانسته و جای آن را خالی گذاشتید؟
بله هم این است و هم همه این محدودیت ها است که باعث می شود زندگینامه های ما به سمت داستانی و تخیلی شدن سوق پیدا کرده است یعنی خلأهای اطلاعاتی و عدم دسترسی به اسناد از راه داستانگویی و خیالبافی پیش برده می شود. افزون بر آن استفاده از ریتم داستانی و تخیل تا حدودی مورد قبول است و به رسمیت شناخته شده است ولی بیم آن هست که تخیل به خیالبافی برسد. آن وقت این وضع، وضع مناسبی نخواهد بود.

آیا این مسئله به خود موضوع بازنمیگردد؟چون این اسناد دو وجهی هستند؛ از یک سو تاریخی و استنادیاند از سوی دیگر ادبی و هنری.
چرا، این حرف درست است. ما در گروه های داوری با مشکلاتی مواجه هستیم. یکی اینکه چون جشنواره ها سالیانه برگزار می شوند ما ملزم هستیم مجموع آثار آن محدوده زمانی را با هم بسنجیم ولی از طرفی زمانی که می خواهیم رتبه کتاب را تعیین کنیم مخاطب و افراد جامعه که نتایج جشنواره را دنبال می کنند این کتاب را با کل کتاب های منتشر شده در این حوزه بررسی می کنند. بنابراین داور با یک پارادوکس ارزیابی مواجه است. از یک سو قصد دارد کتاب ها را با هم بسنجد. از یک سو هم می خواهد کتاب ها را با کل کتاب های منتشر شده مقایسه کند. این مشکل برای همه گروه های داوری هست. ضمن اینکه به هرحال فرم های داوری به معیارهای درست و دقیقی اشاره دارد که از منظر اسنادی، روایت و نقد به آن توجه شده و موارد بسیاری در آنها دیده شده است. من می توانم ادعا کنم که زندگینامه هایی که امروز منتشر می شود با آن معیارها و استانداردهایی که در فرم مشخص شده است منطبق نیستند. زندگینامه ای که دقیقا مدنظر داورها باشد و بتواند تمام آن معیارها و آیتم ها را پر کند نگارش نمی شود. برای همین داورها سعی می کنند همین کتاب ها را در حد خودشان و با یکدیگر بسنجند و در چارچوب کتاب های رسیده به جشنواره به کار بپردازند.

بپردازیم به ملاک هایی که در همین فرم های داوری مطرح شده. مثلا در آن بحثی با عنوان «کشف سوژه ها» مطرح شده است یعنی یک روایت تا چه حد پرداخت ملموس و عینی درستی دارد. این عنوان به طور کلی در زندگینامه ها، نامه ها و وصیتنامه ها چه معنایی می تواند داشته باشد؟
ببینید، کشف سوژه در وصیتنامه که معنای درست و مشخصی ندارد. بیشتر در گروه زندگینامه مطرح است و راهی است برای برون رفت از یک محدوده بسته و تنگ که مثلا شامل فرماندهان جنگ میشد. حال آنکه همه بر این اعتقاد بودند - بویژه کسانی که جنگ را تجربه و درک کردند- که نیروهایی سِمت نداشتند بنام و شهره نبودند ولی به دلیل فعالیت هایی که در جنگ می کردند و به خاطر حضور مداومشان در جنگ و تاثیرگذاری شان در بسیاری از پیروزی ها اهمیت فراوانی دارند و از ارزش نگارش یک زندگینامه مفصل و جانانه برخوردار هستند. کشف سوژه به این معنی است که نویسنده ها ترغیب شده و به سوی افرادی که ناشناخته مانده اند در جنگ بروند و آنها را از لا به لای اسناد و مدارک بیرون کشیده و دوباره به جامعه معرفی کنند. مثلا خود کتاب «دا» نمادی است از همین موضوع و کشف سوژهای که اتفاقا هم مدت زمان حضورش در جبهه کم بوده هم مسئولیت خاصی نداشته و هم این یک زن بوده است. بحث سوژه و یافتن تازه های آن بدین معنا است.

نقش استان ها در ترویج این گونه ادبی تا چه حد می تواند موثر باشد؟ تا چه اندازه استان ها به این موضوع علاقه نشان داده و می توانند به تحقیقی تر کردن این حوزه یا حتی ارائه آثار در این بخش اقدام کنند؟ 
پرداختن به گونه های اسنادی به صورت علمی و دقیق کار پر زحمتی است و نیاز به علم و دانش زیادی دارد. بیشتر استان ها خودشان معترف هستند به اینکه نیروی کیفی برای پرداختن به این موضوع را ندارند. البته برخی از استان ها که مراکز اسنادی دارند یا محققین و نویسندگانی در آنجا پرورش پیدا کرده اند مدعی هستند که می توانند دست به چنین اقداماتی بزنند. مثل استان خراسان رضوی که بهدلیل حضور آستان قدس رضوی در آنجا از چنین امکانی برخوردار هستند اما اصل این است که در بیشتر استانهای ما زمینههای کیفی برای این قبیل کارها وجود ندارد و این نیروهای دانشگاهی و مراکز اسنادی و آرشیوی در تهران تمرکز یافته و بیشتر در آن وجود و حضور دارند اما این مطلب بدان معنی نیست که استانها نمیتوانند در این حوزه فعالیت خاص و مثمرثمری انجام بدهند. ما فکر می کنیم که نیروها و فعالین این حوزه در استان ها باید بیشترین حجم کارشان را بر جمع آوری و تنظیم اطلاعات و مواد خام متمرکز کنند.

آیا در داوری شما کارهایی از مراکز استانی مختلف وجود داشت؟ اگر بله چه ویژگی هایی در آنها به چشم می آمد؟
بله از بسیاری از استان ها کتاب ها و آثاری داشتیم. چه در حوزه زندگینامه چه در وصیتنامه و نامه کتاب های استانی هم به دست ما رسیده بود. منتهی معمولا استان ها در حوزه کارهای اسنادی و ارجاعی خیلی نمی توانند با تهران رقابت کنند و از این نظر ضعف جدی و عمومی دارند. اما بعضی از استان ها مثل استان فارس در زمینه داستان و کتاب کودک و اینها می تواند با تهران رقابت کند یا مثلا همانطور که گفتم استان خراسان می تواند در زمینه های اسنادی با تهران رقابت کند. یا استان اصفهان در زمینه پژوهشی می تواند رقابت کند ولی عمده استان ها با توجه به تمرکز بودجه و نویسنده و پژوهشگر و مراکز اسنادی و آرشیوی و ناشران و سازمان های متولی کتاب های دفاع مقدس در پایتخت خیلی مورد اعتنا و توجه ویژه قرار نگرفته اند. اما در زمینه جمع آوری و تنظیم اطلاعات دست اول و خام می توانند تلاش های جدی صورت بدهند.

شما در کار داوری بخش وصیتنامه حتی به عنوان بندی کتاب ها و نوع کتاب سازی هایی که شده توجه نشان دادید. تا چه حد این موارد به نویسنده برمی گردد که شما آن را در داوری دخیل دانسته اید؟ و چرا شما این مورد را هم در کارتان داخل کرده اید؟
خب قاعدتاً وقتی ما کتابی را ارزیابی و بررسی می کنیم باید همه چیزهای آن را با هم و یک کاسه ببینیم. ما تنها در حوزه طرح جلد است که چون گروه گرافیک به طور مجزا کتاب ها را بررسی می کند نمی توانیم ارزیابی داشته باشیم. حتی همان طرح جلد هم میتواند از نظر داوران موثر باشد. یعنی هنگامی که یک داور کتابی را مطالعه می کند به فصل بندی، فهرست بندی، نمایه و حتی نوع فونت و به صفحه آرایی توجه دارد و همه این موارد در ذهن و چشم داور اثرگذار است. حتی ممکن است بعضی از این موارد در فرم های داوری دیده نشده باشد ولی به هرحال غیر مستقیم نظر داور را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی ما جشنواره کتاب سال را داریم این کتاب با همه آنچه که در چنته و توان خود دارد از موارد شکلی تا موارد محتوایی با هم ارزیابی و داوری می شود. اگر ما به فصل بندی، صفحه بندی و فهرست و ... در کتاب توجه نکنیم در هیچ جای دیگر هم این موارد دیده نمی شود.

با همه آنچه که شما توضیح دادید، آیا نوآوری در کار شما محل اعراب دارد؟ یعنی ما می توانیم آثار تولیدی ادبیات انقلاب را پرداخت مجدد کرده و به صورت شکیل و نو عرضه کنیم؟
نوآوری به معنای ویرایش آثار قبلی مدنظر
شماست؟نه. من کلی تر از این می گویم. هر نوع کار خلاقی که نویسنده روی این آثار و اسناد انجام دهد. این موارد چه جایی در حوزه داوری شما دارد؟
خب ممکن است بازآفرینی و احیای آثاری که در گذشته منتشر شده در جشنواره های فعلی محل نظر باشد اما بایستی دید چند درصد این تغییر در محتوا ایجاد شده است. بله، بسیاری از کتاب هایی که در گذشته منتشر شده الان قابل احیا و بازآفرینی است اما این درصد باید مشخص شود. آیا این تغییر به گونه ای بوده که ما کتاب جدید را یک کتاب نو تلقی کنیم؟ آیا مخاطبی که قبلا این کتاب را خوانده اگر مجددا کتاب را به دست بگیرد می تواند به درصدی از اطلاعات جدید دست پیدا کند؟ ولی اینکه ما کتاب هایی را با شیوه های جدید صفحه بندی و ارائه دهیم در واقع جز کتابسازی کاری نکرده ایم و قاعدتا کاری نو محسوب نمی شود. باید بیشترین حجم تغییرات و نوگرایی در محتوا صورت بگیرد. مثلا من کتابی راجع به یکی از فرماندهان شهید در 20 سال گذشته تالیف کرده ام اما الان باید با توجه به نیازها و ضروریات امروز و دسترسی به اطلاعات جدید آنها را ویراسته و پرداخت کنم تا بتوانیم شکل و شمایل نویی به کتاب بدهیم. این جای توجه دارد ولی اگر تغییرات فقط به مسائل شکلی و فرمی کتاب و اینها محدود باشد به هیچ عنوان کاری تازه محسوب نمی شود و حتی می تواند به عنوان ضعف یا نقیصه ای در کار به چشم بیاید. آن هم تکرار مکررات است که باعث کلیشه ای شدن می شود و می رساند که ما حرفهای تازه ای را در این حوزه از یاد برده ایم.
این بخش که شما سر داور آن بودید زاییده مستقیم انقلاب است.  یعنی اگر انقلاب و جنگ اتفاق نمی افتاد ما هیچکدام از این نامه ها و وصیتنامه ها و سایر گونه های این گروه را نمیداشتیم. آیا این ژانر توانسته در میان خیل گونه های ادبی پس از انقلاب جایگاه و پایگاه خودش را به دست بیاورد؟
نکته بسیار ظریفی است. اما چون بحث این جشنواره بحث کتاب های و شهدای انقلاب نیست و به آنها به طور طبیعی پرداخته نمی شود من بحث را بر دفاع مقدس متمرکز می کنم ولی برای حوزه جنگ باز وضعیت از نظر کمی حداقل به نسبت شهدای انقلاب بهتر است. علتش هم این است که متولیان خاصی روی این بخش به طور تخصصی مشغول پژوهش هستند و همین جشنواره هم جنبه های ترغیبی برای کتاب دفاع مقدس ایجاد کرده است.  چنین متولی و چنین جشنواره گسترده همه جانبه ای در حوزه انقلاب وجود ندارد. بنابراین می بینیم که از لحاظ توجهات کمی و کیفی وضعیت این حوزه بسیار بهتر از حوزه انقلاب است ولی اینکه ما توانستهایم در حوزه جنگ به یک جای قابل قبول برسیم یا نه، من فکر می کنم در حوزه زندگینامه نویسی و سایر بخش ها ما به چنین جایگاه خوب و مطمئنی نرسیده ایم و نتوانسته ایم حق مطلب را برای آنها ادا کنیم. در برابر 200 هزار شهید دوران دفاع مقدس ما حتی نتوانستهایم 30 درصد آنها را در زندگینامه ها پرداخت و معرفی کنیم. پس باز هم می بینیم این همخوانی ها در آمار و ارقام هم وجود ندارد. حتی اگر ما یک درصد این شهدا را به گونه ای تلقی کنیم که زندگینامه هایشان قابل پرداخت است. باز هم باید تعداد قابل شمارشی در این حوزه اثر می داشتیم. اما می بینیم این اتفاق نیفتاده و کل آثار ما در حوزه دفاع مقدس بالغ بر 6 هزار عنوان است.

آیا این مشکلات برنمی گردد به این که ما در زمینه اسناد و مدارک دست به کارهای تئوری پردازانه و نظری نزده ایم؟ به نظر شما اهمیت این کارها در برابر نگاه های خلاقه به آثار تا چه درجه ای اهمیت دارد؟
بسیار مهم است. فقدان کارهای نظری در این حوزه بسیار زیاد است. شما ببینید، مثلا در زمینه زندگینامه نویسی یا خاطره نویسی ممکن است جسته و گریخته توسط یک سری افراد محدود مقالاتی به نگارش درآمده باشد یا کتاب های خیلی مختصری منتشر شده باشد ولی ما کتاب های مفصل و جامع در این حوزه نداریم. مثلا پارسال بود که کتاب «چگونه زندگینامه بنویسیم» آقای سلیمانی منتشر شد که تازه آن هم تالیف و ترجمه بود یا مثلا چند سال پیش بود که آقای کمری در حوزه خاطره نویسی یکی دو عنوان کتاب منتشر کرد و هیچ گاه این کتاب ها تکمیل و عرضه نشدند. یعنی در این حوزه نظریه پرداز و تئوریسین های معدودی داریم که تعدادشان از انگشت های دست هم تجاوز نمی کند. اینها هم آثاری را در این زمینه به طور دامنه دار خلق نکرده اند و جریانساز نبوده اند. موضوع دیگری که می توان از این منظر به آن پرداخت بحث آموزش است. به هرحال امروزه و در شرایط فعلی هیچ سازمان، نهاد یا ارگانی متولی آموزش در زمینه های نویسندگی زندگینامه، نویسندگی خاطره و مسائل دیگر نیست. بله، از نظر من هم کمبود منابع تئوریک داریم و هم کمبود استاد و معلم داریم که بتوانند افرادی را در این زمینه تربیت و پرورش دهند. ما الان در دانشگاه کرمان رشته فوق لیسانس ادبیات پایداری تعریف کردهایم ولی آیا واقعا منابع و مآخذ مسلم و علمی داریم برای اینکه در اختیار دانشجو قرار دهیم؟ من فکر نمیکنم چنین منابعی داشته باشیم. متاسفانه نسنجیدن جوانب کار در بسیاری از موضوعات به ویژه موضوعاتی که محل توجه و تاکید ماست باعث شده است که نتوانیم حرف و سخنمان را پیش ببریم. این مسئله به این امر برنمی گردد که ما حرف جدی و قابل توجه نداریم بلکه مشکلی از اینجا ناشی میشود که نتوانسته ایم برای حرف های درستمان قالب های درست و مناسبی بیابیم که حرف هایمان را شنیدنی، جذاب و قابل تأمل عرضه کند.

همه این کمبودهایی که شما اشاره کردید در آثار ما وجود دارد و متاسفانه چارچوب ها و قواعد مناسبی برای رفع آن پیشنهاد نشده است. اما شما به رغم همه این کاستی ها متر و معیارهایی را در دست داشتید که در بررسی آثار به کار می بستید. این اصول کدام بودند و کیفیت جلسات داوری بخش وصیتنامه چه ویژگی هایی داشت؟ اساسا نوع نگاه شما به این اسناد چگونه بود؟
ببینید، عمده داورها داوران کیفی هستند. یعنی سال ها در این عرصه حضور داشته و داوری هایی از این دست در پرونده شان به چشم میخورد و در کارشان خبره هستند. داوری هایشان هم خوب و مفید است. من که در بعضی از این جلسات نه تنها در بخش خودم بلکه در سایر بخش ها حضور پیدا می کنم می بینم مباحثی که داوران مطرح می کنند و به چالش و بحث می کشند خیلی عمیق و تاثیرگذار است و در بیشتر موارد هم ربط مستقیم با کتاب ها و آثار ندارد. اینها زمینه ها و ضرورت ها را می کاوند و کار را خیلی جدی و با نهایت دقت به قضاوت می نشینند. در واقع این کتاب ها بهانه ای شده برای طرح این قبیل موضوعات و بحث و بررسی در چارچوب های نظری. با صورت گرفتن چنین جلساتی داوری ها ورز می خورد و انتخاب ها از نهایت دقت برخوردار می شود. من واقعا با دیدن این چیزها غبطه می خورم که ای کاش مسائل و مباحث این جلسات ضبط و پیاده می شد، تنظیم می شد و نشر می یافت، چون این جلسات فرصت های مغتنمی هستند که در نبود نقد و نظر حرف های تا اندازهای عطش را برطرف می کنند. ما بعد از این ممکن است تا جشنواره سال آینده دیگر نتوانیم یک گروه متخصصی را جمع کنیم که روی خاطرات، زندگینامه ها، شعر، داستان، جنگ و وصیتنامه ها نظرات تخصصی و ارزنده متمرکز شده و چیزهای دندان گیری ارائه دهند. ما سعی کردهایم که با انتشار مجموعه ای از مقالات که از داوران خواسته ایم تحویل بدهند به این حوزه و کمبودهای آن تا حدی سرپوش بگذاریم.

منظورتان بیانیه های بخش های داوری است؟
نه، بیانیه که جایگاه خودش را دارد و اصول و مواضع آن متفاوت است. در واقع مقصود من مقالاتی است که قرار است گردهم آمده و به صورت مجموعه ای دقیق و منظم تحت عنوان «کتاب سیزدهم» نشر و عرضه شود. آنچه داوران در این مقالات ارائه می کنند به گونه ای شامل مباحث داخل جلسات و بحث ها و چالش های آن خواهد بود و در واقع عصاره و چکیده این نشست ها در آن نمود پیدا خواهد کرد. ولی به طور کلی می خواستم بگویم که جلسات داوری ما از کیفیت بسیار خوب و مفید فایده ای برخوردار بوده است و مباحث مطرح شده در آنها قابلیت این را دارد که پیاده سازی و تنظیم شده و به مخاطبان علاقمند از هرنوع و دسته عرضه شود. به ویژه کسانی که در این عرصه گرایش هایی ندارند و به طور تخصصی کارشان را به ادبیات جنگ و دفاع مقدس پیوند زده اند و از این مجرا به دستاوردهای آن دلیران و دلاوران نگاه هنری می اندازند. من توصیه می کنم این چنین کارهایی توسط اصحاب قلم و اهل فرهنگ ادامه پیدا بکند تا جوانب ماجرا روشن شده و این ادبیات که زحمات زیادی برای آن کشیده شده است به جایگاه لازم و واقعی خودش برسد.

شما تجربه بسیاری در زمینه نویسندگی و داوری در حوزه های مختلف و گونه های بسیار دارید. چه توصیه هایی برای این بخش ها یا به طور گسترده تر برای بخش های مختلف جشنواره مدنظرتان هست؟
فقط به طور کوتاه عرض می کنم که قاعدتا وقتی جشنواره دارد سال به سال پیچیده تر شده و دشواری های آن افزایش می یابد و کتا بها تخصصی تر و علمی تر می شوند و به حوزه های جدید سرک می کشند کار ما هم به عنوان داور، سر داور، دبیر و مسئول اجرایی این امر سخت تر می شود. من می بینم اتفاق های جدیدی مثل بازآفرینی خاطرات به تازگی شکل گرفته و کتاب هایی در این حوزه در دست انتشار است. امیدوارم این کارها به سرانجام خوبی رسیده و بتواند در عرصه ادبیات انقلاب راهگشا باشد. به هر حال ما بایستی داوران و ارزیابان جدیدی در این حوزه به دست بیاوریم چون بسیاری از کسانی که در این حوزه ها کار انجام می دهند ممکن است به دلایلی در دسترس نباشند و ما نتوانیم از حضورشان استفاده کنیم. مثلا بعضی از داوران دوره قبل مسئولیت اجرایی گرفته اند و فرصت حضور در این جلسات را ندارند. بعضی از داورها مثل آقای فروغی که در این جشنواره از ایشان تجلیل خواهد شد مرحوم شدند. ما نیاز داریم به اینکه داوران جدیدی را آموزش دهیم و در این حوزه وارد بکنیم. گونه های جدیدی هستند که ما باید با آنها مواجه شویم و معیارها و فرم های ارزیابی شان را تهیه کنیم و در بیاوریم. همچنین باید اعتبارات بسیار بیشتری برای حوزه های جمع آوری، ارزیابی، اطلاع رسانی و نقد و بررسی فراهم کنیم ودولت و به تبع آن بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس بودجه و هزینه هایی را برای این امر اختصاص دهند که بتوانیم در سالهای آینده به گونهای که در شأن داوران، نویسندگان و افراد دیگر باشد، از آنها  قدردانی و سپاسگزاری کنیم.


ویژه نامه سیزدهمین جشنواره دوسالانه دفاع مقدس، صفحه 56


 
تعداد بازدید: 5138


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»