خاطرات رزمندگان در «پشت خاکریز» خوانده می‌شود


آثار منتخب نخستین جشنواره خاطره‌نویسی استان البرز با عنوان «پشت خاکریز» به کوشش غلامحسین رنجکش گردآوری و به همت انتشارات دل‌آرام و با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس استان البرز منتشر شده است.

10 خاطره خودنوشت و شفاهی از رزمندگان استان البرز، در کتاب «پشت خاکریز» چاپ شده که از جمله آن‌ها می‌توان به «بیستون را عشق کند و ...» نوشته علی غفاری، «شاهد جنگ» اثر حسین ایزدی و «داوطلب میدان مین» به قلم جواد چپردار اشاره کرد.

قطعه‌ای از خاطره «واحد یک» از نادر ادیبی چنین است: «آرام آرام به سمت اروند حرکت کردیم. دستم را روی زخم سینه‌ام گذاشتم. تیر تیربار از سمت راست سینه‌ام وارد و از زیر کتف خارج شده بود.

هوا به داخل ریه‌ها می‌آمد و باعث می‌شد به سختی نفس بکشم. [شهید] جعفر [حمدگو] من را آورد لب اسکله روی پل خیبری گذاشت و خودش رفت داخل آب، پل را هل داد. به یک قایق رسیدیم. من را داخل قایق قرار داد و به داخل جزیره برگشت.

قایق حرکت کرد و به نهر عرایض، کنار اسکله لشکر رسید. چشمانم خوب نمی‌دید. رزمنده‌ای آمد و من را به نام صدا کرد. کولم کرد و داخل آمبولانس گذاشت. او را نشناختم. سال‌های طولانی بعد از جنگ یکی از بچه‌های تبلیغات لشکر من را دید و گفت عکسی از تو دارم که روی کول [شهید] علی میرالی هستی.»

مجموعه خاطره «پشت خاکریز» در قطع رقعی و 104 صفحه، با شمارگان هزار نسخه و بهای 15هزار ریال،‌ توسط انتشارات دل‌آرام و با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس استان البرز منتشر شده است.



 
تعداد بازدید: 3494


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.