خاطرات روح‌الله رضوی

روح‌الله رضوی، از اعضای کاروان إلی بیت‌المقدس، مهمان دویست‌وبیست‌و‌سومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد سختی‌ها و شیرینی‌هایی که در طول سفر تجربه کرده بودند خاطره گفت: در طول سفر، مسافتی را باید در کشتی طی می‌کردیم که به بندر بیروت برسیم. به‌خاطر شرایط جوی و مواج بودنِ دریا، بیشتر افراد، دریازده شده و حال بیشتر آن‌ها خیلی بد شده بود. وقتی به بندر بیروت رسیدیم، به غیر از کسانی که از کشورهای هند، فیلیپین و عراق آمده بودند، همه مسافران توانستند پیاده شوند.

خاطرات محسن مؤمنی

محسن مؤمنی، ریاست وقت حوزه هنری، مهمان دویست‌وبیست‌و‌سومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد دیده‌هایش از کاروان إلی بیت‌المقدس گفت: چیزی که در طول این سفر برای بنده خیلی جالب به نظر می‌آمد، شعارها و آرمان‌های انقلاب اسلامی بود که به گوش همه قاره‌ها و کشورها رسیده بود؛ کسانی که حاضرند در این راه فداکاری کنند. در کاروان آسیایی، یک روحانی با همسرش از کشور فیلیپین آمده بودند. او در قم درس خوانده بود...

خاطرات محمدحسین جعفریان

محمدحسین جعفریان، شاعر و نویسنده، مهمان دویست‌وبیست‌و‌سومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد کاروان إلی بیت‌المقدس خاطره گفت: وقتی مسئله این سفر مطرح شد، تصور می‌کردم یک سفر توریستی خواهیم داشت، اما در طول سفر همه چیز عوض شد...

خاطرات وحید اشتری

وحید اشتری، از خبرنگاران کاروان إلی بیت‌المقدس، مهمان دویست‌وبیست‌و‌سومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد نکاتی که در طول سفر این کاروان توجهش را جلب کرده بود خاطره گفت: روزی که در آنکارا، مقابل سفارت رژیم صهیونیستی تجمع کرده بودیم، با برادری از اهالی کشور آذربایجان هم‌صحبت شدم.

خاطرات محمدرضا گلشنی

محمدرضا گلشنی، از آزادگان دوران دفاع مقدس مهمان دویست‌وبیست‌و‌دومین برنامه شب خاطره (اسفند 1390) بود. او در مورد فعالیت‌هایی که اسرا در اردوگاه انجام می‌دادند خاطره گفت: ما از اوایل دی در تدارک فعالیت‌های دهه فجر، بودیم. مسابقات و گروه‌های سرود و تواشیح داشتیم. در گروه تواشیح که 5 نفر بودند، 5 لحن، از قاریان متعدد قرآن تلاوت می‌شد.

خاطرات امیر احمدوند

امیر احمدوند، از ایثارگران دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌وبیست‌و‌دومین برنامه شب خاطره (اسفند 1390) بود. او در مورد اتفاقات طنز در جبهه خاطره گفت: در روند عملیات کربلای 1، سنگرهای دو نفره عراقی وجود داشت. پنج نفر از ما را، که عموماً نوجوان بودیم، به یکی از آن سنگرها فرستادند. در سنگر نشسته بودیم که متوجه شدیم از پشتِ لیف‌های خرمایی که آن‌جا قرار داشت، چیزی تکان می‌خورد...

خاطرات حسین صادقی

حسین صادقی معروف به حسین گاردی، مهمان دویست‌وبیست‌و‌یکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد حضورش در مناطق جنگی خاطره گفت: ما پس از یک دوره حضور در غرب برگشتیم تا نیروهایی را برای پاک‌سازی جاده‌های مواصلاتی شهر بانه، به آن‌جا اعزام کنیم. نیروها را که منتقل کردیم، خودمان در کرمانشاه بودیم که اطلاع دادند: «شما باید به نفت‌شهر بروید...

خاطرات حسین صادقی

حسین صادقی معروف به حسین گاردی، مهمان دویست‌وبیست‌و‌یکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد قبل از انقلاب و حضورش در ارتش خاطره گفت: در حکومت نظامی، با تعدادی از سربازان که مسئول آن‌ها بودم، در منطقه دروازه دولت فعلی ایستاده بودیم که یک فرد موتوری خواست عبور کند. به او ایست داده شد؛ چون سرعت داشت خط ترمزش کشیده شد...

خاطرات سید ناصر حسینی‌پور

سید ناصر حسینی‌پور، نویسنده کتاب پایی که جا ماند، مهمان دویست‌وبیست‌و‌یکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد مظلومیت‌ها و رشادت‌های رزمندگان اسلام خاطره گفت: وقتی عراقی‌ها جاده خندق را گرفتند و من را اسیر کردند، صحنه‌هایی را نظاره ‌کردم که برایم بسیار عذاب‌آور بود. یکی از آن‌ها هنگام پیشروی عراقی‌ها در طول جاده اتفاق افتاد؛ آن‌ها هر چند مقداری که به جلو می‌آمدند، یک پرچم عراق را روی زمین نصب می‌کردند.

خاطرات عباس برقی

عباس برقی، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست‌وبیست‌و‌یکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد حاج احمد متوسلیان خاطره گفت: شبِ قبل از اعزام به لبنان، خانه حاج ‌احمد بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. دو نفر از برادرهای سپاه آمدند و خبر اسارت تعدادی از نیروهای ما در لبنان را به حاج ‌احمد گزارش دادند. پس از رفتنِ آن‌ها حاج ‌احمد از این بابت بسیار ناراحت بود. از روی دلداری به او گفتم: «خودتان به ما گفتید این سفر بی‌بازگشت است؛ وصیت‌نامه‌های خود را بنویسیم.» گفت: «برای شما نه، برای من بی‌بازگشت است ...
1
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»