خاطرات عباس برقی
عباس برقی، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویستوبیستویکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد حاج احمد متوسلیان خاطره گفت: شبِ قبل از اعزام به لبنان، خانه حاج احمد بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. دو نفر از برادرهای سپاه آمدند و خبر اسارت تعدادی از نیروهای ما در لبنان را به حاج احمد گزارش دادند. پس از رفتنِ آنها حاج احمد از این بابت بسیار ناراحت بود. از روی دلداری به او گفتم: «خودتان به ما گفتید این سفر بیبازگشت است؛ وصیتنامههای خود را بنویسیم.» گفت: «برای شما نه، برای من بیبازگشت است ...خاطرات علی صباغزاده
علی صباغزاده، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی خاطره گفت: شهید محمودی زمانیکه وارد پادگان ما شد، باوجود اینکه چند روز به آغاز عملیات مانده بود، صبحها پس از نماز صبح کلاس برپا میکرد. چنان این کلاسها جذاب بود، که از جمعیت 10 نفر شروع شد و کل پادگان را در برگرفت. یک بار از کمین گذر کردیم و توانستیم به نقطه مشخصی برسیم. ما را مأمور ساختن سنگر کردند. شهید محمودی در آن روز، چندین مرتبه به خط رفت. شهدا و مجروحین را به دوش کشید و به عقب بازگرداند. میگفت: «آنها چشم به راه دارند.»خاطرات محمد پروانه
محمد پروانه، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی خاطره گفت: گروهکهایی که در کردستان حضور داشتند، بهلحاظ قوا، از هر جهت توسط ابرقدرتها پشتیبانی میشدند تا فتنه و درگیری داخلی را بر ما تحمیل کنند. بنابراین تقابل با آنها در شرایط بسیار سخت و پیچیدهای انجام میشد تا شهرها آزاد شوند. شهید محمودی قبل از زمستان، در مناطق حساس و گلوگاهها سنگر میساخت...خاطرات جعفر مقدم
جعفر مقدم، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی خاطره گفت: شهید محمودی در عنفوان جوانی، در دورانی که جوانها تمایلات خاص خودشان را دنبال میکنند، برای سازندگی انسان به کردستان رفت. او دنبال سازندگی انسان بود و این موضوع بیش از هر چیز دیگری برایش مهم بود. او در دوران نوجوانی مطالعات گستردهای داشت. وقتی در سن 18، 19 سالگی مسئول سیاسی-عقیدتی پادگان سنندج شد. در ادامه این روایت را ببینیم.خاطرات احمد کشانی
احمد کشانی، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او در کنار خاطراتی از جبهه کردستان، درباره شهید سیدامیر امیری خاطره گفت: شهید امیری از ناحیه کتف و پاها ترکش خورده بود؛ جانباز اعصاب و روان نیز بود. در اثر همین جراحات ناشیاز جانبازی شهید شد. او مدتی پیش از شهادت، با بنده تماس گرفت و گفت: «من وصیتنامهام را آماده کردهام و میدانم که تا پیش از ماه محرم، دیگر نخواهم بود.» همینطور هم شد.خاطرات ابوالقاسم بزرگی
ابوالقاسم بزرگی، مسئول جهاد سازندگی وقت کردستان، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او درباره شهید مسعود محمودی، خاطره گفت: بعد از 30 سال، هنوز دوستان در بزرگداشت این شهید شرکت میکنند. در جهاد، نگران مدیریت تجهیزات محورهایی بودیم که به جادههای سخت و صعبالعبور منتهی میشد. دوست داشتیم رزمندگانی که در این مناطق حضور داشتند، تجهیزات کافی همراه داشته باشند...خاطرات حبیبالله سیاری
امیردریادار دکتر حبیبالله سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر 1390) بود. او درباره اهمیت و پیروزی عملیات مروارید که هفتم آذر 1359 انجام شد، صحبت کرد. او گفت: در شصتو هفتمین روز جنگ، نیروی دریایی ایران توانست عراق را شکست دهد. نتایج عملیات مروارید، راهبردی بود؛ علاوه بر شکست عراق، به صادرات نفت آنها هم ضربه اقتصادی وارد کرد. کشورهای همسایه متوجه شدند که کشور ایران چه اندازه قدرت دارد.خاطرات هوشنگ صمدی
ناخدا یکم؛ هوشنگ صمدی، از تکاوران بازنشسته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر 1390) بود. او درباره مقاومت نیروی دریایی در خرمشهر خاطره گفت: ما در دو محور اصلی با عراقی ها درگیر بودیم، یکی محور پلیس راه اهواز به خرمشهر و دیگری در محور خرمشهر به شلمچه که من همیشه در محور شلمچه بودم. 8 مهر به من خبر دادند که در پلیس راه درگیری بسیار سنگین است و دشمن با تعداد زیادی تانک در مسیر جاده خرمشهر دارد پایین میآید. ما هرچه سلاح ضد تانک داشتیم، همراه گروه رزمی به پلیس راه فرستادیم.خاطرات محمدرضا نجاری
ناوسروانِ جانباز؛ محمدرضا نجاری، از بازماندگان رزمناو پیکان، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر1390) بود. او درباره خدمت در رزمناو پیکان و همرزمانش خاطره گفت: خدمت در یگان شناور یکی از سختترین خدمتها در نیروی دریایی است. بنده 7 آذر 1359 فقط 20 سال داشتم، زیرا بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از آموزشگاه تخصصی نیروی دریایی مشغول خدمت شدم. آغاز خدمتم همزمان شد با آغاز جنگ تحمیلی. بیتجربه بودم، اما فرماندهام؛ شهید دریادار محمدابراهیم همتی، مانند پدر با میدان دادن به کنجکاویهای مثبتم باعث پیشرفتم شد. در ادامه این روایت را ببینیم.خاطرات علیاصغر پورمحمدی
علیاصغر پورمحمدی، مدیر وقت شبکه سه، مهمان دویست و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او فرزند شیخ عباس پورمحمدی، از روحانیان رفسنجان و برادر ابوذر پورمحمدی تهیهکننده سینماست. او درباره مبارزات ایران علیه حکومت پهلوی و فیلمبرداری در جبهه خاطره گفت: ما در تهران و اصفهان میزبان روحانیان بودیم. پدرم دو شرط داشتند برای میزبانی روحانیت؛ یکی اینکه طرفدار و مقلد امام خمینی باشند و دوم اینکه با حکومت شاه، مبارزه کنند. صدا و سیما دو مرکز داشت مرکز اهواز و آبادان.2
...
آخرین مطالب
- تمرکز تاریخ شفاهی بر جنگ تحمیلی، دلیل عدم توجه دانشگاهها
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97