سردار حسین دقیقی، مشاور عالی فرمانده کل سپاه، مهمان دویستوسیوسومین برنامه شب خاطره (اسفند 1391) بود. او درباره روزهای اول جنگ تحمیلی، خاطره گفت. او گفت: «روزهای اول جنگ تحمیلی بود. هنوز به ماه نرسیده بود. رفتیم در جبهۀ دارخوین مستقر شدیم. عراقیها میخواستند از دارخوین به سمت اهواز پیشروی کنند. شهید جهانآرا این نقطه را تعیین کرد. ما با نیروهایی که از سپاههای مختلف جمع کرده بودیم رفتیم در دارخوین مستقر شدیم.
حبیبالله بیطرف یکی از سه ایدهپرداز اولیه تسخیر سفارت امریکا و عضو شورای هماهنگی لانه جاسوسی بود. وی که در آن هنگام در رشته مهندسی راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران مشغول تحصیل بود، خاطرات دستاولی از این واقعه دارد. کتاب «آن سوی دیوار» روایتگرِ اتفاقات پیش از تسخیر لانه تا زمان آزادی گروگانها از زبان اوست. این خاطرات در دو مرحله بین سالهای 1385 و 1386 و دیگری در سال 1402 ضبط شده است.
وقتی با داوود صابری، جانباز 50 درصد تماس گرفتم، با صدایی آرام پذیرفت که بعدازظهر شنبه، سوم آذر 1403، مهمانشان باشیم. گفت: چه روز مبارکی! اتفاقاً شنبه، چهلوهفتمین سالگرد ازدواج من و همسرم است. شنبه ظهر همراه دو نفر از همکاران حرکت کردیم. کمی زودتر از ساعت 14 رسیدیم. وقتی با آسانسور به طبقه هفتم رفتیم، آقای صابری و همسرش با روی خوش، در آستانه در ایستاده بودند. انگار حقِ مطلب ادا شده بود؛ دلجویی و احوالپرسی.
من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانهروز هیچ غذا و جیرهای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دستهدسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرتآور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.
سیصدوشصتمین برنامه شب خاطره، با عنوان «یادواره شهدای غریب در اسارت» با یاد 12 شهید غریب شهرستانهای استان تهران، 1 شهریور 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه سرهنگ مجتبی جعفری، محمدجواد زمردیان و مهندس سعید اوحدی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول شب خاطره، سرهنگ مجتبی جعفری متولد ۱۳۳۹ بود.
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از آبان 1403 را میخوانید. ◄ کتاب «آن سوی دیوار» خاطرات حبیبالله بیطرف، یکی از سه ایدهپرداز اولیۀ تسخیر سفارت آمریکا به کوشش محمد محبوبی و توسط انتشارات سوره مهر در 232 صفحه منتشر شد.
محمدرضا گلشنی، سرباز آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویستوسیوسومین برنامه شب خاطره (اسفند 1391) بود. گلشنی درباره زیارت کربلا در دوران اسارت، خاطره گفت. او گفت: «بعد از اینکه قطعنامه قبول شد، اسیران را گروه به گروه به کربلا بردند. ما را با ماشین از اردوگاه به موصل بردند. بعد سوارِ قطار شدیم به بغداد رفتیم. از آنجا با ماشین ما را به کربلا و زیارت بردند. در حرم امام حسین(ع) هم با مسلسل ایستاده بودند.»
امروزه آموزش به عنوان یکی از مباحث کلیدی تاریخ شفاهی، مورد توجه کارشناسان این حوزه است. به گفته دکتر «علی ططری»، آموزش تاریخ شفاهی، نیازمندِ جریانسازی در دانشگاههاست تا با تصویب نظامنامه و دستورالعمل باعث شود، آموزشِ این علم، متکی به فرد نباشد و با کوچکترین تغییر در فضای سیاسی و اقتصادی کشور دچار بحران نشود. آنچه در این مصاحبه خواهید خواند، بررسی چالشها، بحرانها و فواید آموزش در حوزه تاریخ شفاهی است.
سلامتی همۀ رزمندههای اسلام بلند صلوات: «اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم.» این صدای زنهایی بود که در خانۀ ما جمع شده بودند و کمکهای مردمی به جبهه را جمعآوری میکردند. پاییز سال 1359 جنگ تازه شروع شده بود و سیل کمکهای مردمی به سوی جبههها راهی میشد. خانۀ ما از حضور خانمهایی پر میشد که صبح تا شب آذوقهها را بستهبندی میکردند. گوشهای از خانه چند نفر مشغول پاک کردن سبزی میشدند و کمی آنطرفتر چند نفر دیگر آجیلها را در پاکتهای کوچک میریختند. دختربچهها نیز با هم در چیدن این بستهها در کارتنهای بزرگتر کمک میکردند.
من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانهروز هیچ غذا و جیرهای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دستهدسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرتآور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.