برشی از خاطرات مرتضی قربانی

مرحله اول عملیات محرم

به انتخاب: فائزه ساسانی‌خواه

12 شهریور 1404


عملیات، دهم محرم(6 آبان 1361) با رمز «یا زینب سلام‌الله‌علیها» شروع شد. ما رمز را پشت بی‌سیم برای فرماندهان گردان‌ها و واحدها این‌طور گفتیم: « لا حَولَ و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ العَلِیَّ العَظِیمِ، یا زینب، یا زینب سلام‌الله‌علیها». عملیات در سه مرحله انجام شد. حسین خرازی، فرمانده لشکر14 امام حسین(ع)، و نیروهایش باید از پایین ارتفاعات تا پاسگاه شرهانی می‌آمدند که قبل پاسگاه شرهانی، در ابتدای ارتفاعات حمرین، با دشمن درگیر شدند. ما هم در خط حد خودمان که پانزده کیلومتر عمق داشت، با عراقی‌ها درگیر شدیم و بخشی از قسمت میانی این ارتفاعات را در مرحله اول گرفتیم که جزو مأموریت لشکرمان بود. در مرحله دوم، بخش دیگری از ارتفاعات در جبهه میانی و شمالی منطقه عملیاتی را گرفتیم و در مرحله سوم هم حدود بیست کیلومتر توی خاک عراق رفتیم و جاده آسفالت مرزی عراق و شهرک زبیدات را تصرف و تأمین و با لشکر17 و 8 الحاق کردیم.

مرحله اول 24 ساعت طول کشید؛ یعنی روز و شب اول که عمل کردیم، روز و شب بعد مواضعمان را تثبیت کردیم و میدان‌های مین را خنثی و راه‌ها و جاده‌ها را پاک‌سازی و امن کردیم. تا یازدهم محرم پاک‌سازی میادین مین را انجام دادیم. نیروهای محور سمت راست به فرماندهی جواد اسلامی توانستند دشمن را منهدم و ارتفاعات را پاک‌سازی کنند و در مواضع تصرف شده مستقر شوند. چون لشکر8 نجف در جناح شمالی نتوانسته بود اهدافش را به طور کامل تصرف و تأمین کند، نیروهای ما از جناح راست تهدید می‌شدند. بنابراین ادامه عملیات در عمق منوط به پیشروی و الحاق گردان‌های لشکر8 نجف بود. چون نیروهای محور سمت چپ به فرماندهی عباس جعفری خیلی خوب توجیه شده و منطقه را شناسایی کرده بودند، در مدت کوتاهی به اهدافشان رسیدند و دشمن را منهدم کردند و عده‌ای از عراقی‌ها را به اسارت درآوردند و در خط آن‌ها مستقر شدند. درواقع آن‌ها به قولی که داده بودند، عمل کردند. تا ما رمز را گفتیم و پنج صلوات فرستادیم، مزددستان- خدا رحمتش کند- از بچه‌های قائم‌شهر و یک جوان خیلی نورانی، متّدین و شجاع بود. قبل از عملیات با او و عباس جعفری به شناسایی می‌رفتیم. می‌گفت حاج‌آقا رمز را که گفتی، سه تا صلوات بفرستی، من خط را می‌شکنم و دشمن را منهدم می‌کنم. من گفتم پنج‌تا و همین هم شد خدا وکیلی. نیروهای محور وسط به فرماندهی قاسمی هم قرار بود با اسلامی و جعفری روی ارتفاعات حمرین‌ الحاق کنند، الحمدلله زود خط را شکستند و در همان شب اول به طور کامل الحاق کردند. نیروها و فرماندهان زحمات زیادی کشیدند و شناسایی کاملی از مواضع دشمن کردند. آن‎‌‌ها در عملیات محرم که در ماه محرم انجام شد، حسین‌وار جنگیدند و پیروز شدند.

در ده کیلومتریِ خط ما دشمن یک تیر هم نتوانست به رزمندگان ما در خط‌الرأاس بزند. نیروهای ما در خط مقدم، عراقی‌ها را برق‌آسا و با فریاد یا حسین و یا زینب منهدم کردند و جلو رفتند، اما دشمن در عقبه، خط دوم ایجاد کرده بود که اگر نیروهای خط اولش متواری شدند، نیروهای بازدارنده در عقب عمل کنند. آن‌ها فقط مقاومت می‌کردند که رزمندگان ما به سمتشان رفتند و منهدمشان کردند و همان شب اول عده‌ای اسیر گرفتند. منتها الحاق ما با لشکر 8 نجف طول کشید. ما برای الحاق با این لشکر در مرحله اول، نیروهایمان را یک کیلومتر تا لشکر نجف بردیم.[1]


[1]رزاق‌زاده، امیر، تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت مرتضی قربانی، جلد اول: در مسیر پیروزی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، 1398، ص445.



 
تعداد بازدید: 24


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 13

یک شب خواب حاج مجتبی عسکری را دیدم که بیمار است. خواب را به غیاثی گفتم و پرسیدم حاجی کجاست؟ گفت: حاجی رفته غرب! دو روز بعد حاجی را با برانکارد آوردند به قسمت دارویی. حاجی دستش شکسته و چانه‌اش ضرب دیده بود. رفته بود طرف بمو نزدیک جاده. وقتی می‌خواست سنگی را بردارد پایش لیز می‌خورد و با کمر نقش زمین می‌شود.