زندگی نامه و خاطرات آقای محمد نجفی عرب

من حدود سال 1341 وارد ارتش شدم. به مدت یک سال دوره‌ی آموزشی گروهبانی را گذراندم. در سال 42 درجه گرفتم و تا سال 48 در لجستیک خدمت کردم. سه سال هم به پایگاه (نوژه) همدان منتقل شدم از آنجا هم پس از امتحان افسری در سال 1342 وارد لباس دانشجوئی شدم.

زنان در سفرنامه‌ها

یکی از جهانگردانی که در خاطرات خود به بانوی حرم ناصری یا ملکه ایران انیس‌الدوله پرداخته است کارلا سرنای ایتالیایی است که در سی‌امین سال سلطنت ناصرالدین شاه به ایران آمد. او با دقت زنانه به جزئیات می‌پردازد و نکاتی را که از دید سیاحان دیگر دور می‌ماند بررسی می‌کند و محافل زنانه‌ای را که دیگر سیاحان مرد به آن راه نداشته‌اند به تصویر می‌کشد.

زندگینامه و خاطرات سید حسین احمدیان

من در شهرستان ورامین در یک خانواده‌ی روحانی متولد شدم و تحصیلات ابتدایی را تا سوم راهنمایی در شهرستان ادامه دادم. در سال 1342 که نهضت امام خمینی (ره) شروع شد. من دوازده ساله بودم به تبع اینکه پدرم از روحانیون بود. طبیعتاً با نظریات 15 خرداد امام خمینی بیشتر آشنا شدم.

زنده در همیشه‌های تاریخ

گرمای روز کشنده بود و خون را در رگ‌هایمان به جوش می‌آورد. ما را به صف کرده بودند و هرم گرما همچون امواج لرزانی از هوا، تصاویر پیش چشم را بسان سراب مبهم و تار می‌کرد. افسر بعثی، با کلاه کج سرخ رنگ در برابرمان گام برمی‌داشت. باطوم پلاستیکی‌اش را در هوا تاب می‌داد و هرازگاهی نیز دیوانه‌وار آن را بر سر و روی و دست و بازوی یکی از ما می‌کوبید؛

خاطرات تولد یک داستان

نوشتن درباره‌ی شکل گیری یک داستان، کار بسیار سختی است از چند منظر. یکی این‌که به هرحال نویسنده مجبور می‌شود در باره‌ی کارش توضیحاتی بدهد که گاه چون حالت دفاعی پیدا می‌کند، ممکن است این ذهنیت را به وجود بیاورد که وی دچار شیفتگی نسبت به اثرش است یا چون تا حدودی مجبور می‌شود از ساخت و ترفندهای کارش سخن بگوید شاید به نظر برسد که قصدش خودستایی است.

به بهانه ضبط تاریخ شفاهی در محضر استاد حسن امداد

گاهی اوقات انسان از تأثر انسان های بزرگ متاثر میگردد واز اینکه ناخواسته خاطراتشان را با گفتن الفاظی که یادآور گذشته هاشان می باشد وخاطرات خوش و دل بستگی هایی که به افرادی نظیر خودشان داشته اند ،اشکشان را جاری می کنند، متأثر می شود؛ این کلمات را گفتم تا مقدمه ای باشد از شخصی که در باره وی خواهم نوشت.

گزیده ای از خاطرات بازنشستگان کرمانشاه

اواخر تیرماه 1367 رئیس ستاد رده جلو لشگر 81 کرمانشاه بودم مسئولیت رکن 2 لشگر را هم به عهده داشتم ، چهارشنبه ها جهت شرکت درکمیسیون ( شورای تامین استان) به استانداری می آمدم و گزارشی از منطقه درآن جلسه ارائه می دادم دریکی از همین جلسات بود که از دفتر استانداری یادداشتی به من داد که جناب سرهنگ مهدی رادفر فرمانده لشگر پای تلفن با من کار دارد...

پای صحبت پیشکسوتان

انگار همین دیروز بود در پادگان سلطنت آباد ارتش سابق، مرکز درجه داری نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی امروز، ماه های آخر دوره تخصصی مخابرات را طی می کردیم. ساعت درس تمام شده بود همه دانشجویان رفتیم به راحت باش ده دقیقه ای بین ساعات درسی، در این ده دقیقه تنها کاری که می شد انجام داد این بود که سری به بوفه بزنیم، اگر پول داشتیم ساندویجی می خوردیم و اگر پول کافی نداشتیم با صرف یک چای رفع خستگی می کردیم.

6410؛ خاطرات 18 سال اسارت

شهید امیر خلبان حسین لشکری، در نهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع‌مقدس (24 آبان 1384)، به پاس روایت خاطراتش در کتاب "6410"، رتبه نخست گروه "خاطرات خودنوشت" را از آن خود کرد.

به مناسبت سالگرد واقعه 18 اردیبهشت دانشگاه تبریز-ناگفته‌هایی از شهید غلامی

موضع تحقیقی که من برای درس نهضت‌ها و جنبش‌های اسلامی انتخاب کرده بودم، موضوع شهادت شهید غلامی در حادثه‌ 18 اردیبهشت سال 57 دانشگاه تبریز بود و علت انتخاب این موضوع این بود که قبلا ساکن خیابان شهید غلامی تبریز بودم و این ذهنیتی برای انتخاب این موضوع بود.
...
58
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 103

چهار نفر از سربازان مجروح شما را به یگان بهداری آوردند. آنها را تحویل گرفتم. هر چهار نفر جوان بودند. سنشان بین نوزده و بیست بود. همه ریش داشتند. زخمهای سه نفرشان جزیی بود. آنها را بخیه و پانسمان کردم. سرباز دیگر استخوان پایش شکسته بود و احتیاج به مداوای بیشتری داشت. طی چند روزی که حمله نیروهای شما ادامه داشت اینها اولین اسرای مجروحی بودند که به بهداری می‌آوردند. تا آن موقع هیچ سرباز ایرانی را ندیده بودم و از نزدیک این‌طور با آنها تماس نداشتم.