هفته‌نامه تاریخ شفاهی؛ دریچه‌ای تازه

محمدمهدی عبدالله‌زاده

21 مرداد 1404


فراز و فرودهای زندگی روزمره گاهی سبب می‌شود برخی وظایف و رسالت‌هایم از جمله تاریخ‌ شفاهی را فراموش کنم. به‌ویژه نوع دفاع مقدسیِ آن را! اما با آمدنِ چهارشنبه و دریافت نسخه‌ای از هفته‌نامه تاریخ‌شفاهی، دریچه‌ای تازه به رویم گشوده می‌شود. هر عنوان، مطلب، مقاله، دیدگاه و خاطرات آن، خود سرفصلی می‌شود برای اندیشیدن در آن فضا.

هر چند جنبه علمی مجله برایم قابل استفاده است، ولی بیش از آن ارزشمندی بعد روانی‌اش حالم را بهتر می‌کند. سال‌هاست دوستان گردانندۀ مجله به یادم هستند و پیوسته آن را بدون چشم‌داشتی برایم ارسال می‌کنند و سبب می‌شوند با خانواده بزرگ تاریخ‌شفاهی پیوندم استوارتر شود. همین موضوع سبب شده است خودم را عضوی از این مجله بدانم و به مناسبت‌هایی نظراتم را نسبت به مطالب آن منعکس کنم.

یک بار برای مسئولین این مجله نوشتم که چرا وزن مطالب نظری در مجله کمرنگ است. با مطالعه تعداد بیشتری از محتواهایی با عنوان تاریخ شفاهی، دریافتم هنوز در خم یک کوچه‌ایم و شاید درست همین راهی باشد که این هفته‌نامه طی می‌کند. زیرا با وقوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیاز ثبت وقایع این دو رویداد سبب شد تعدادی وارد گردونه تاریخ‌شفاهی شوند که فقط اسم آن را شنیده‌اند، بدون آنکه مقاله یا کتابی در این مورد خوانده باشند و یا سر کلاسی زانو زده باشند.

مطمئنم با توسعۀ مدام دانش نظری و عملی اندیشمندان و مجریان پروژه‌های تاریخ شفاهی در کشورمان، اثرات آن در کم و کیف مطالب این هفته‌نامه مشهود باشد.

 



 
تعداد بازدید: 273


نظر شما


21 مرداد 1404   20:07:23
حسن قادری
سلام و ارادت خدمت استاد گرامی.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 11

اخلاص و ایمان بود که بچه‌ها را نگه می‌داشت. تمام بدن من جوش زده بود و می‌سوخت. در طی این مدت مانور بزرگی گذاشتند. هر شب دو گردان عمل می‌کرد. تمرین‌ها منظم و مرتب و با فشار انجام می‌شد. قرار بود عملیاتی صورت گیرد ولی بعداً متوجه شدند که دشمن پی برده، عملیات انجام نگرفت. همه گردانها را به مرخصی فرستادند. ما هم مجدداً آمدیم تهران! بعد از یک هفته مرخصی دوباره به طرف دوکوهه حرکت کردم. فرمانده‌مان عوض شده بود، «جعفر محتشم» به جای اکبری. این بار تمام گردانهای لشکر با هم بودند. از زمین ورزشی راه‌آهن حرکت کردیم.