یک اشارۀ موجز
فریدون حیدری مُلْکمیان
20 مرداد 1404
معمول این است که آگاهی مستقیم و بیواسطه از یک رویداد بر کسب اطلاعات غیرمستقیم از آن ترجیح دارد. زیرا بهتر میتوان به واقعیت و صحت و سقمِ آنچه پیشتر رخ داده اعتماد کرد. اما زمانی که بحث یک واقعۀ تاریخی مشخص به میان میآید، به طور قطع اهمیت این موضوع دوچندان میشود. به ویژه آنکه قرار باشد این اطلاعات به نسلهای بعدی نیز منتقل شود تا آیندگان در باورها و بنای ذهنی خویش برای بازسازی و شکلدهی هویت اصیلشان آن را به کار گیرند.
بدین ترتیب، مبحثی که ما از آن به عنوان «تاریخ شفاهی» یاد میکنیم، به مثابه یک میراث هویتی، واجد ظرایف مهم و اجتنابناپذیری است که توجه به جزئیات آن کاملاً ضروری مینماید. مثلاً اینکه تاریخ شفاهی وابستگی تام و تمام به زمان دارد. یعنی باید پیش از هرچیز این مسئله را در نظر داشت که شاهد یا شاهدان یک رویداد مهم که ارزش ثبت شدن دارد فرصت محدودی روی زمین دارند. تا زمانی که در قید حیات هستند باید به سراغشان رفت و به ثبت و ضبط هر آنچه در سینهها محفوظ مانده پرداخت. اگرچه راستیآزمایی، دستهبندی و ترتیبِ اطلاعات بهدست آمده نیز در ادامۀ کار، ضرورت پیدا میکند. با این همه، توانایی و هوشیاری کسی که به مقوله تاریخ شفاهی میپردازد، از اهمیتِ بسزایی برخوردار است.
نتیجه آنکه کار کردن در زمینۀ تاریخ شفاهی تنها در بستر زمانی مطلوب و با عاملیت محققان و پژوهشگران زبده و آگاه است که میتواند به دستاوردی مهم و قابل اعتنا منجر شود.
تعداد بازدید: 218








آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 11
اخلاص و ایمان بود که بچهها را نگه میداشت. تمام بدن من جوش زده بود و میسوخت. در طی این مدت مانور بزرگی گذاشتند. هر شب دو گردان عمل میکرد. تمرینها منظم و مرتب و با فشار انجام میشد. قرار بود عملیاتی صورت گیرد ولی بعداً متوجه شدند که دشمن پی برده، عملیات انجام نگرفت. همه گردانها را به مرخصی فرستادند. ما هم مجدداً آمدیم تهران! بعد از یک هفته مرخصی دوباره به طرف دوکوهه حرکت کردم. فرماندهمان عوض شده بود، «جعفر محتشم» به جای اکبری. این بار تمام گردانهای لشکر با هم بودند. از زمین ورزشی راهآهن حرکت کردیم.






