سیصد و هفتادمین شب خاطره - 1

سیصدوهفتادمین برنامه شب خاطره، 2 مرداد 1404 با موضوع «محرم در جبهه» در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه رضا افشارنژاد، سیدصالح موسوی و رامین عسگری خاطرات خود را بازگو کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. مجری در ابتدا گفت: بعد از جنگ 12 روزه عهد کردیم از این هفته، پیش از برنامه، یادی کنیم از آن‌هایی که خاطره گفتند و الان آسمانی شدند. این هفته خاطرات حاج عیسی [جعفری] پخش شد.

700 شماره، 15 سال روایت:

نگاهی آماری به گنجینه تاریخ شفاهی ایران

هفته‌نامه الکترونیکی تاریخ شفاهی، که انتشار منظم خود را از آبان 1389 آغاز کرده است، اکنون در آستانه انتشار هفتصدمین شماره قرار دارد. این گزارش، با استناد به داده‌های آماری از مطالب منتشر شده در بخش فارسی سایت، بین آبان 1389 تا مرداد 1404، به تحلیل عملکرد این مجموعه می‌پردازد.

سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 4

حاج جواد علی‌گلی سومین و آخرین راوی، در سیصد و شصت و نهمین برنامه شب خاطره بود. او خاطره خود را این‌گونه روایت کرد: من در طول دفاع مقدس، در واحد تبلیغات لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بودم. یکی از بخش‌های مغفول در دوران دفاع مقدس که بعداً به آن تقریباً پرداخته شده، بحث تبلیغات در جنگ است. جایی برای نوجوانان، درباره این قضیه صحبت می‌کردم، اما اصلاً نمی‌دانستند که در جنگ، چیزی به نام تبلیغات هم وجود داشت.

سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 3

راوی دوم برنامه شب خاطره، سیدامیر عبداللهی، متولد 31 فروردین 1335 از محله چهارصددستگاه نازی‌آباد بود. او از 16 سالگی به جبهه رفت. سال 1361 با عملیات مسلم‌بن عقیل، پایش به عملیات‌ها باز شد و در جبهه ماند تا عملیات کربلای 5 که هر دو پای خود را در جبهه جا گذاشت. برادرش نیز در جبهه شهید شد و به همین علت، راوی دو مدال از دستان حضرت ابوالفضل(ع) دارد؛ یک مدال برادر شهید بودن و دیگری مدال جانبازی.

سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 2

راوی نخست مراسم سیدعباس حیدری بود که در ادامه سخنانش گفت: وقتی به مسجدسلیمان رسیدیم، برخلاف آنچه انتظار داشتیم، نه خبری از یک پایگاه نظامی رسمی بود و نه تجهیزات خاصی. آنجا بیشتر شبیه یک باغ بزرگ بود. در دو طرف آن، چند چادر زده بودند. در طرف دیگر، یک ساختمان قرار داشت. چند روزی در آنجا آموزش دیدیم. تمرین تیراندازی و کار با سلاح‌های سبک را به ما یاد دادند.

سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 1

سیصد و شصت و نهمین برنامه شب خاطره، 5 تیر 1404 با یاد شهدای حمله اسرائیل، در حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه سیدعباس حیدری رابوکی، سید امیر عبداللهی و حاج‌جواد علی‌گلی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی نخست مراسم، از اهالی قدیمی میدان خراسان و یکی از موتورسواران حرفه‌ای پیش از انقلاب است.

سیصد و شصت و هشتمین شب خاطره - 3

راوی سوم شب خاطره، مسعود ده‌نمکی، روزنامه‌نگار، نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان سینما و تلویزیون بود. او گفت: عکاسان جنگ خوب یادشان است؛ یکی از معضلات جنگ تحمیلی این بود که رزمندگان از عکس فراری بودند. اگر هم عکسی گرفته می‌شد، سر بیشتر رزمنده‌ها در عکس پایین بود. بیشتر افراد برای دوری از ریا، دوست نداشتند درباره خود چیزی بگویند یا در تصاویر باشند.

سیصد و شصت و هشتمین شب خاطره - 2

راوی دوم شب خاطره، سردار نصرالله سعیدی، متولد دوم خرداد 1340 در اصفهان بود. او که از هم‌رزمان شهید محسن حاج‌بابا به شمار می‌رود، در زمان آغاز جنگ تحمیلی در یکی از اردوهای آموزشی سپاه حضور داشته و در مجموع حدود 73 ماه در جبهه‌های نبرد حضور فعال داشته است. وی در ابتدای سخنانش گفت: در سال 1358 در دانشگاه پذیرفته شدم و برای تحصیل به تهران آمدم؛ اما اوایل سال 1359 با وقوع انقلاب فرهنگی، دانشگاه‌ها تعطیل شدند...

سیصد و شصت و هشتمین شب خاطره - 1

سیصد و شصت و هشتمین برنامه شب خاطره 1 خرداد 1404 با یاد شهدای خدمت در تالار اندیشه حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه سیدمحمد جوزی، سردار نصرالله سعیدی و مسعود ده‌نمکی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.

سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 5

سردار رحیم‌صفوی در پایان گفت: مردم خرمشهر پیاده از جاده ماهشهر به آبادان می‌آمدند. هوا گرم بود. آب خوردن نداشتند. ما پشت ماشین مقداری آب و خوراکی داشتیم. پیاده شدیم و هرچه در ماشین داشتیم، به آنها می‌دادیم. در آبادان بیشتر چراغ‌ها خاموش بود. سوسنگرد هم همینطور. شهری که مردم در آن زندگی نکنند، مدرسه و نانوایی باز نباشد، شهر ارواح است.
1
...
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 11

اخلاص و ایمان بود که بچه‌ها را نگه می‌داشت. تمام بدن من جوش زده بود و می‌سوخت. در طی این مدت مانور بزرگی گذاشتند. هر شب دو گردان عمل می‌کرد. تمرین‌ها منظم و مرتب و با فشار انجام می‌شد. قرار بود عملیاتی صورت گیرد ولی بعداً متوجه شدند که دشمن پی برده، عملیات انجام نگرفت. همه گردانها را به مرخصی فرستادند. ما هم مجدداً آمدیم تهران! بعد از یک هفته مرخصی دوباره به طرف دوکوهه حرکت کردم. فرمانده‌مان عوض شده بود، «جعفر محتشم» به جای اکبری. این بار تمام گردانهای لشکر با هم بودند. از زمین ورزشی راه‌آهن حرکت کردیم.