خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
گفت: «دیگه جنوب نیستیم، داریم میرم غرب. اونجا ناامنه. شما رو نمیتونم با خودم ببرم. باید برگردی قم.» قم خانه و زندگی نداشتیم، رفتم خانۀ پدرم. چند وقت بعد، تماس گرفت و گفت: «توی راهم. برو خونۀ بابام، منم میام.» آن شب را خوب یادم هست. مادرش فسنجان درست کرده بود؛ غذای مورد علاقۀ مهدی. پدرش هم انار خریده بود. مهدی از میان میوهها انار خیلی دوست داشت. بعد شام، نشسته بودیم دور هم. داشتم انارها را توی کاسه دانهدانه میکردم. سکوت سردی سایه انداخته بود. کسی حرف نمیزد. حاجخانم فضای سنگین خانه را شکست. خیلی سؤال پرسید و مهدی هم جواب داد.سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
یکی از چیزهایی که همیشه برای من معجزه عجیب پزشکی است در دوران اسارت تجربه کردم. اولین باری که دانشجو بودم و به اتاق عمل رفتم یکی از استادهایم گفت: «پسرجان! ۱۵ دقیقه میایستی و دستت را میشویی.» و من به ساعت نگاه کردم و دستانم را با برس و بتادین ۱۵ دقیقه شستم تا دکتر اجازه دهد کنار تخت اتاق عمل بایستم و کمک کنم. جراحی برای یک دختر ۱۵ ساله بود که ضربه مغزی شده بود...سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
راوی دوم شب خاطره، امیر سرتیپ دوم آزاده حسین یاسینی، متولد ۸ تیر ۱۳۳۸ از شیرودِ رامسر بود. او دوستدار فوتبال نیز است. در دوره اسارتش 14 دوره مسابقه برگزار کرد که همه افراد در هر دوره، 1 الی 2 ماه درگیر بودند. وی در اسارت تیمهای حرفهای دسته 1، 2، 3 و 4 راه میانداخت. این اتفاقات، سبب شد دوستانش او را رئیس فدراسیون فوتبال در دوره اسارت بدانند. وقتی به ایران بازمیگردد داوطلبانه 23 سال به مناطق مرزی میرود.سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره- 1
سیصد و پنجاه و نهمین برنامه شب خاطره، با روایت آزادگان ارتش جمهوری اسلامی ایران 4 مرداد 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «دوره درهای بسته2» برگزار شد. در این برنامه امیران محمود نجفی، حسین یاسینی، امیر سرتیپ احمد دادبین و شهاب وحیدیان به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.خاطرات محمدنبی رودکی درباره عملیات محرم
محدودۀ عملیات محرم از ابوغریب تا پاسگاه بیات بود. نیروهای تیپ امام حسین(ع) که خطشکن بودند، در منطقۀ چمسری با طغیان رودخانه دویرج مواجه شدند. به طوری که بخش عمدهای از سه گردان آنها را آب برد. صبح روز بعد، من و حسین خرازی به آنجا رفتیم. شهدای آنها غالباً با کولهپشتی امدادگری، برانکارد و اسلحه به دست شهید شده بودند، از زیر گلولای بیرون میآوردند.سیصد و پنجاه و هشتمین شب خاطره - 2
منطقه کفی بود. دشمن، سنگری به ارتفاع 3 و مساحت 30 متر ساخته بود. آنقدر روی آن خاک ریخته بود که بالای سنگر، محل دیدهبانی درست شده بود تا بتوانند به بالای آن بروند و نیروهای ما را ببینند. این دیدهبانها را تقریباً 5/1تا 2 کیلومتر عقبتر از خط خودشان قرار میدادند تا بهراحتی دیده نشود. فاصله خط دشمن با ما 8 کیلومتر بود؛ یعنی اگر میخواستیم خطی جلوی اینها داشته باشیم فاصلهاش تقریباً 8 کیلومتر بود. من آن سنگر را دیدم و بالای آن رفتم.خاطرات بتول برهاناشکوری
همسر شهید محمدجواد تندگویان
خورش را هم زد و آن را چشید. همه چیز آماده بود. زیر آن را خاموش کرد. خیار، کاهو و گوجهفرنگی را از یخچال بیرون آورد و کنار کاسۀ سالاد گذاشت و مشغول درست کردن سالاد شد. امروز ظهر سمیههدی و یوسف برای ناهار میآمدند و او غذای دلخواه یوسف را پخته بود. مشغول خُرد کردن کاهو بود که زنگ در به صدا درآمد. خودشان بودند؛ یوسف و هدی. به موقع رسیده بودند. یوسف از گردن مادربزرگ آویزان شد و او را بوسید. منتظر بود تا از مادربزرگ جایزهاش را بگیرد.سیصد و پنجاه و هشتمین شب خاطره - 1
سیصد و پنجاه و هشتمین برنامه شب خاطره، با عنوان «مقاومت و ایستادگی» 7 تیر 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه، آقای علی ثقفی از آزادگان جنگ تحمیلی خاطره گفت. در ادامه برنامه، دو نفر از حاضران نیز خاطراتی از دفاع مقدس روایت کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.برشی از خاطرات مریم بهروزی
هدیه جواهرات برادران جنوب
اوایلِ انقلاب، در مسجد قبا درباره حکومت اسلامی سخنرانی میکردم و عده زیادی در جلساتِ سخنرانی شرکت میکردند. روزی جمعی از خانمها از نازیآباد تهران برای شرکت در جلسه سخنرانی به مسجد قبا آمدند که در میان آنها تعدادی از خانواده شهدا نیز بودند و به من گفتند: «ما از اینکه شهید نشدهایم ناراحتیم و تصمیم گرفتهایم طلا، جواهرات و وسایل زینتی خود را به حضرت امام تقدیم کنیم تا برای پیشبرد اهداف انقلاب هزینه شود.»زندگی در خرمشهر
راوی: همسر شهید سید محمدعلی جهانآرا
خرمشهر یکی از مراکز تبادل کالا در کشور به حساب میآمد. بر همین اساس، اجناسی که در بازار آن وجود داشت، هم از لحاظ مرغوبیت در سطح بالایی بود و هم از لحاظ قیمت بسیار مقرون و به صرفهتر از جاهای دیگر. در خاطرم هست قیمت اجناس در خرمشهر بسیار ارزانتر از مورد مشابه همان جنس در تهران بود. در بازار خرمشهر همه نوع جنس با مارکهای مختلف خارجی وجود داشت.1
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3