محمد تماس گرفت و درباره تاریخ عقد رسمی با هم صحبت کردیم. قرارمان شد نهم شهریور که روز تولد خودش هم بود یک عقد ساده درخانه ما بگیریم. البته این تقارن بر حسب اتفاق بود، نه برنامهریزی شده. صبح روز عقد، محمد آمد. میوه مراسم را او خرید، شیرینی را هم من روز قبل گرفته بودم. آن روز یک پیراهن سفید پوشید که نو هم نبود.
راوی دوم این برنامه شب خاطره، محمدرضا گلشنی، متولد تهران و بزرگشده محله نارمک است. او از 9 سالگی وارد بازار کار شد و مشاغل گوناگونی از خیاطی تا تکنیسین دریایی را تجربه کرد. مسیر ورود او به عرصه نظامی نیز پر فراز و نشیب بود؛ ابتدا به کلانتری رفت، اما به دلیل مخالفت پدرش آن را ترک کرد. مدتی بعد با تشکیل سپاه پاسداران به آن پیوست، ولی باز هم نارضایتی پدر باعث شد ادامه ندهد. سرانجام در ۱۸ سالگی و همزمان با سالروز تولدش در چهارم دی، راه ارتش را برگزید.
تاریخ شفاهی به مثابه روش پژوهشی، تنها گردآوری داده نیست، بلکه فرآیندی است برای خلق سند تاریخی. هستۀ اصلی این روش، مصاحبه است. کیفیت مصاحبه به درک مصاحبهگر از سه مفهوم به همپیوستۀ راوی، زمان و مکان وابسته است. این سه عنصر، مثلثی را تشکیل میدهند که هر ضلع آن بر دو ضلع دیگر اثر میگذارد و روایتی که تولید میشود، حاصل تعاملِ هر سه است.
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از شهریور 1404 را میخوانید.
فردای آن روز، دشمن حملۀ شدیدی را آغاز کرد. تانکها را روانه کرده بود و آرامآرام جلو میآمد. به حدود چهل متری که رسیدند بچهها قصد کردند عقب بروند که گردان کمیل با قایقها پیدایشان شد. رفتند جلو و دو طرف دشمن موضع گرفتند. جنگ تانکها و آر.پی.جیزنها شروع شد. آتش از تانکها زبانه میکشید. مجروحین را به عقب منتقل میکردند و بازار نبرد داغ بود.
سیصدوهفتادویکمین برنامه شب خاطره، 6 شهریور 1404 در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه احمد ثقفی، محمدرضا گلشنی و وحید فرجی خاطرات خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول برنامه، احمد ثقفی، متولد تیر ۱۳۳۶ بود. او که 2 سال در جبهه حضور داشت و در 5 عملیات شرکت کرده بود، سرانجام در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به اسارت درآمد. وی 7 سال از عمر خود را در اردوگاههای عراق گذراند.
داوود شاهکرم، مهمان دویستوچهلونهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1393) بود. او درباره گروهک الفرقان خاطره گفت. شاهکرم گفت: متولد زاهدانم. در سال 1380 یک مجتمع تفریحی در زاهدان به نام آمونکنار را احداث کردم. بعد از چند سال مجتمع پیشرفت کرد. در 19 مرداد 1390 توسط گروهک حزب الفرقان به سرکردگی جلیل قنبرزهی ربوده شدم...
ثبت روایتهای شفاهی از روزگار جنگ، نه صرفاً به مثابه ثبت مجموعهای از رویدادها، که همچون پاسداری از میراثی زنده و گرانبهاست؛ میراثی که در تار و پود آن، خاطرات، تجربهها، فرهنگ و باورهای مردانی نهفته است که در کوران حوادث، روح و جان خویش را در راه میهن نثار کردند. این روایتها فراتر از گزارش عملیاتها و رخدادهای نظامیاند...
طرح ترور به دست «جلال و شهاب» دو تن از اعضای سازمان ریخته شده بود. بنا بود کل کلاسی را که هاشمینژاد (از جمله اینجانب برادر شهید که هر روز در کلاس شرکت میکردم) در آن تدریس میکرد، بزنند ولی بعداً متوجه شدند هادی علویان قاتل شهید هاشمینژاد لو رفته است.
فردای آن روز، دشمن حملۀ شدیدی را آغاز کرد. تانکها را روانه کرده بود و آرامآرام جلو میآمد. به حدود چهل متری که رسیدند بچهها قصد کردند عقب بروند که گردان کمیل با قایقها پیدایشان شد. رفتند جلو و دو طرف دشمن موضع گرفتند. جنگ تانکها و آر.پی.جیزنها شروع شد. آتش از تانکها زبانه میکشید. مجروحین را به عقب منتقل میکردند و بازار نبرد داغ بود.