سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره- 1

سیصد و پنجاه و نهمین برنامه شب خاطره، با روایت آزادگان ارتش جمهوری اسلامی ایران 4 مرداد 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «دوره درهای بسته2» برگزار شد. در این برنامه امیران محمود نجفی، حسین یاسینی و امیر سرتیپ احمد دادبین به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.

خاطرات‌ غلامرضا حیدری

مهندس غلامرضا حیدری، دوستِ شهید علی‌اکبر وهاج، مهمان دویست‌وسی‌ودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره شهید وهاج خاطره گفت. او گفت: «آشنایی ما با شهید وهاج به 1353 باز می‌گردد. من دانشجوی دانشگاه امیرکبیر (پلی‌تکنیک) بودم. در انتشارات بعثت با او آشنا شدم. حاج قاسم تبریزی هم آنجا بودند. انتشارات بعثت، پاتوق مبارزان انقلابی بود.

بهناز ضرابی‌زاده:

مطالعه و تحقیق، پایه صحتِ گفته راویان بود

کتاب «پری‌ خانه‌ ما» تازه‌ترین اثر بهناز ضرابی‌زاده اردیبهشت 1403 در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی شد. این اثر شامل خاطرات ۹ خانواده: شهیدان بهادربیگی، بیات، تیموری، چنگیزی، حاجی بابایی، سرابی، عزیزی، مرادی و مؤمنی از استان همدان است که در دوران دفاع‌مقدس سه تا چهار فرزند خود را تقدیم انقلاب کرده‌اند. کتاب، با موضوعِ چندروایی، باعث چندصدایی شدنِ روایت‌ها شده است و مخاطب از چند زاویه، با زندگی شهیدان روبه‌رو می‌شود.

خاطرات محمدنبی رودکی درباره عملیات محرم

محدودۀ عملیات محرم از ابوغریب تا پاسگاه بیات بود. نیروهای تیپ امام حسین(ع) که خط‌شکن بودند، در منطقۀ چم‌سری با طغیان رودخانه دویرج مواجه شدند. به طوری که بخش عمده‌ای از سه گردان آن‌ها را آب برد. صبح روز بعد، من و حسین خرازی به آن‌جا رفتیم. شهدای آن‌ها غالباً با کوله‌پشتی امدادگری، برانکارد و اسلحه به دست شهید شده بودند، از زیر گل‌و‌لای بیرون می‌آوردند.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 122

واحد ما بعد از مدتی از این جبهه به طرف گیلان‌ غرب حرکت کرد. در گیلان غرب نیروهای شما حمله‌ای داشتند. این حمله یک هفته طول کشید و نیروهای ما خسارت زیادی را متحمل شدند. حادثه عجیبی در این حمله اتفاق افتاد. سربازان ما دیده بودند که شب ساعت دوازده حدود سی نفر کفن‌پوش، شمشیر به دست، وارد میدان مین شدند و مینها را منفجر کردند. من خود این صحنه را ندیدم ولی پسرعمویم سرباز کریم دیده بود. او بعدها از جبهه فرار کرد. شنیدم هفت روز در خانه بستری بود

اخبار تاریخ شفاهی مهر 1403

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارش‌ها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانه‌های مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از مهر 1403 را می‌خوانید.

خاطرات‌ وجیهه قلی‌ها

وجیهه قلی‌ها، همسر شهید علی‌اکبر وهاج، مهمان دویست‌وسی‌ودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره شهید وهاج خاطره گفت. او گفت: «خانه ما دو اتاق داشت. یکی از اتاق‌ها پر از اسلحه بود. دوستانش اسلحه‌ها را با رمز از من تحویل می‌گرفتند و می‌بردند. ضبط صوت را در کمد گذاشته بودیم. وقتی آن را روشن می‌کردیم، جاروبرقی را هم روشن می‌کردیم تا صدای نوارها بیرون نرود....»

سیصد و پنجاه ‌و هشتمین شب خاطره - 2

منطقه‌ کفی بود. دشمن، سنگری به ارتفاع 3 و مساحت 30 متر ساخته بود. آنقدر روی آن خاک ریخته بود که بالای سنگر، محل دیده‌بانی درست شده بود تا بتوانند به بالای آن‌ بروند و نیروهای ما را ببینند. این دیده‌بان‌‌ها را تقریباً 5/1تا 2 کیلومتر عقب‌تر از خط خودشان قرار می‌دادند تا به‌راحتی دیده نشود. فاصله خط دشمن با ما 8 کیلومتر بود؛ یعنی اگر می‌خواستیم خطی جلوی اینها داشته باشیم فاصله‌اش تقریباً 8 کیلومتر بود. من آن سنگر را دیدم و بالای آن‌ رفتم.

خاطرات بتول برهان‌اشکوری

همسر شهید محمدجواد تندگویان

خورش را هم زد و آن را چشید. همه چیز آماده بود. زیر آن را خاموش کرد. خیار، کاهو و گوجه‌فرنگی را از یخچال بیرون آورد و کنار کاسۀ سالاد گذاشت و مشغول درست کردن سالاد شد. امروز ظهر سمیه‌هدی و یوسف برای ناهار می‌آمدند و او غذای دلخواه یوسف را پخته بود. مشغول خُرد کردن کاهو بود که زنگ در به صدا درآمد. خودشان بودند؛ یوسف و هدی. به موقع رسیده بودند. یوسف از گردن مادربزرگ آویزان شد و او را بوسید. منتظر بود تا از مادربزرگ جایزه‌اش را بگیرد.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 122

واحد ما بعد از مدتی از این جبهه به طرف گیلان‌ غرب حرکت کرد. در گیلان غرب نیروهای شما حمله‌ای داشتند. این حمله یک هفته طول کشید و نیروهای ما خسارت زیادی را متحمل شدند. حادثه عجیبی در این حمله اتفاق افتاد. سربازان ما دیده بودند که شب ساعت دوازده حدود سی نفر کفن‌پوش، شمشیر به دست، وارد میدان مین شدند و مینها را منفجر کردند. من خود این صحنه را ندیدم ولی پسرعمویم سرباز کریم دیده بود. او بعدها از جبهه فرار کرد. شنیدم هفت روز در خانه بستری بود