در تاریخ شفاهی، محدود به اظهارات یک شخص هستیم. بنابراین نمیتوانیم از این محدوده خارج شویم، اِعمال سلیقه و ایجاد تفنن کنیم و سبک مصاحبهشونده را تغییر دهیم. به همین دلیل است که هر مصاحبه، ضابطه خاص خود را دارد. نمیتوان ویرایش محتوایی همه مصاحبهها را مثل هم انجام داد.
مرحوم مهدی مهدوینژاد از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از بنیانگذاران تیپ 12 قائم(عج) استان سمنان بود. او فرماندهی تیپ 18 الغدیر، لشکر 30 قدس گیلان، لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) را نیز در کارنامه خود دارد. کتاب «سرو قومِس» شامل 14 جلسه گفتوگو با اوست. طرح جلد کتاب، همانند سایر کتابهای تاریخ شفاهی دفاع مقدس که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر میشود، از یک نمونه یکسان پیروی کرده و تنها عنوان و رنگ جلد، متفاوت است.
مهدی قادری، دوست شهید علیاکبر وهاج، مهمان دویستوسیودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره آشنایی و همکاری با شهید وهاج خاطره گفت. او گفت: «آشنایی من با شهید وهاج به اواخر 1355 باز میگردد. منزل ما یکی از پایگاههای تکثیر اعلامیه بود. چند دستگاه کپی و یک دستگاه تایپ داشتیم که خواهرم تایپ اعلامیهها را انجام میداد. من و خود شهید و جناب قدسیپور، تکثیر و توزیع را به عهده داشتیم.
اوایلِ انقلاب، در مسجد قبا درباره حکومت اسلامی سخنرانی میکردم و عده زیادی در جلساتِ سخنرانی شرکت میکردند. روزی جمعی از خانمها از نازیآباد تهران برای شرکت در جلسه سخنرانی به مسجد قبا آمدند که در میان آنها تعدادی از خانواده شهدا نیز بودند و به من گفتند: «ما از اینکه شهید نشدهایم ناراحتیم و تصمیم گرفتهایم طلا، جواهرات و وسایل زینتی خود را به حضرت امام تقدیم کنیم تا برای پیشبرد اهداف انقلاب هزینه شود.»
نشست نقد و بررسی کتاب «دانش در مصاف»؛ تاریخ شفاهیِ حضور جهاد دانشگاهی در دوران دفاع مقدس، دوشنبه 23 مهر 1403 با حضور حجتالاسلام سعید فخرزاده، دکتر خسرو قبادی و دکتر سید حمیدرضا رئوف، در مرکز فرهنگی دکتر کاظمی آشتیانی؛ وابسته به سازمان جهاد دانشگاهی تهران برگزار خواهد شد.
داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه میکردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. میخواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرتزده نگاه میکردم که این بسیجی کوچک چکار میکند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.
اهل معرفت، هستی را محصول تعادل، تناسب و هماهنگی در تمام اجزا و جوانب میدانند؛ اینکه همه چیز در جای خود قرار دارد و هر رویداد در چارچوبی منطقی و طبیعی صورتِ واقع به خود میگیرد و همۀ مخلوقات به شکل متعادل در کنار هم قرار گرفته و نقش ایفا میکنند. بنابراین تعادل از لوازم خلقت است و هر پدیده در صورتی امکان ظهور و تداوم دارد که برخوردار از تعادل در عناصر ذاتیِ خود باشد.
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، کنفرانس بینالمللی تاریخ شفاهی «مفهوم و تجربه عربی»، 23 تا 25 سپتامبر 2024 (دوم تا چهارم مهر 1403) به میزبانی مسقط، پایتخت عمان، با حضورِ گروهی از نخبگان و پژوهشگرانِ حوزه مستندسازی برگزار شد. این کنفرانس که توسط سازمان اسناد و آرشیو ملی مقامات عمان برپا شده بود، سه محور اصلی تاریخ شفاهی را مورد بحث قرار داد.
فاطمه وهاج، دختر شهید علیاکبر وهاج، مهمان دویستوسیودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره متحول شدن پدرش خاطره گفت. او گفت: «مادرم و زن عموجانم همکار بودند. پدرم در خانه عموجانم با مادر آشنا شد. در همان دوران سربازی ازدواج کردند. 1352، وقتی 29 ساله بود و دو فرزند داشت، به سینما رفت. از مسجدِ روبهروی سینما، صدای مرحوم فخرالدین حجازی را شنید. ضمیر ناخودآگاهش او را به سمتِ مسجد کشید...
داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه میکردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. میخواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرتزده نگاه میکردم که این بسیجی کوچک چکار میکند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.