نوشتن با دوربین (رو در رو با ابراهیم گلستان)


نوشتن با دوربین «نوشتن با دوربین» عنوان کتابی است جنجال برانگیز از پرویز جاهد که در طی چهار گفت‌وگوی طولانی با ابراهیم گلستان فیلمساز و نویسنده‌ی صاحب سبک، در فاصله‌ی ژوئن ۲۰۰۲ تا دسامبر ۲۰۰۳، با ابراهیم گلستان پرداخته شده است.

نوشتن با دوربین (رو در رو با ابراهیم گلستان)

پرویز جاهد

ناشر: نشر اختران

تعداد صفحات: ۳۱۵ ص

قیمت: ۲۰ هزار تومان

پرویز جاهد برای رساله‌ی دکترای خود در قالب این کتاب، به دنبال تحلیل ریشه‌های "موج نو" در سینمای ایران در فاصله‌ی سال های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۸ به طور مشخص به سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشنفکری و غیر متعارف ایران یعنی ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و فریدون راهنما میپردازد. نویسنده این سه فیلمساز را در شکل‌گیری و ایجاد جریانی تحت عنوان «موج نو» در سینمای ایران و تاثیر عمیق بر فیلمسازان پس از خود دخیل و در این میان نقش ابراهیم گلستان را از باقی پر رنگ‌تر می داند. جاهد در این کتاب، تصویری روشن‌تر و دقیق‌تر از جریان «موج نوی سینمای ایران» و ریشه‌های واقعی آن ترسیم می‌کند.این گفتگوها بر اساس توالی دیدارها تنظیم و تدوین شده است.

آیدین آغداشلو درباره‌ی این کتاب می‌نویسد: « نوشتن با دوربین کتابی است چالش‌گر که در دو وجه حرکت می‌کند؛ وجهی در تبیین و شناساندن جایگاه ابراهیم گلستان فیلمساز است . وجه دیگر این کتاب روایت آقای گلستان است در باب یک دوران.»

کتاب شامل مقدمه‌ا‌ی درباره ی این گفتگو و شرح مختصری از ابراهیم گلستان و آثار او می شود و در چهار بخش اصلی با عناوین: «دیدار اول» ، »دیدار دوم»، «دیدار سوم» و «دیدار چهارم» و یک ضمینه با عنوان «ضمیمه: درباره‌ی «نوشتن با دوربین» در پایان تنظیم شده است.

ویرایش جدید این کتاب در چاپ پنجم آن، شامل ضمیمه‌ای از برخی از نوشته‌ها و دیدگاه‌های چهره‌های سرشناس ادبی و فرهنگی، درباره‌ی این کتاب و همچنین گفتگوی علی میرزایی سردبیر نشریه‌ی نگاه نو با نویسنده می‌شود.



 
تعداد بازدید: 5421


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟