سال های بی قرار

محمود فاضلی پژوهشگر تاریخ


مراسم رونمایی از کتاب سال های بی قرار

ابتدا از حضار محترمی که در مراسم رونمایی کتاب «سال‌های  بی قرار»حضور دارند تشکر می‌کنم. احترام عمیق  و قلبی خود را به مبارزات سیاسی دکتر جواد منصوری عزیز تقدیم می‌دارم. به محسن کاظمی عزیز نیز برای انتشار کتاب جدیدش که به مبارزات و فداکاری های جناب منصوری روحی دوباره بخشیده است، تبریک می‌گویم.
طی بیش از سه دهه گذشته آثار و علائم برخورد تحلیلی – انتقادی با تاریخ معاصر ایران، رو به پیشرفت است. شاخص‌ترین علائم آن رواج خاطره‌نویسی است که بیشتر از سوی رجال و چهره‌های سیاسی آغاز شده است و مورد اقبال جامعه نیز قرار گرفته است. بی شک اطلاعات مندرج در خاطرات، به انباشت تجربه‌های ملی خواهد انجامید و از این رهگذر به تدریج مراحل مقدماتی تدوین تاریخ تحلیلی معاصر ایران را فراهم خواهد کرد.
نکته سنجی و تامل در موضوعات متنوع، کسب تجربه‌های مستقیم در صحنه مبارزات سیاسی، دقت در مشاهدات و ارتباط وی با سایر مبارزان هم عصر خود و مصاحبت با آنان، ذهن و فکر  او را چنان پرورده بود که یادداشت هایش می‌تواند، به تشریح اوضاع سیاسی – اجتماعی و روشن ساختن طرز فکر و عمل جریان های سیاسی داخلی کمک کند.
کتاب‌های اسناد و خاطراتی که از سوی مراکز پژوهشی و اسنادی در این دو دهه اخیر منتشر شده‌اند فقط ناظر به بخشی از پرسش‌های در رابطه با علل  انقلاب هستند. انتشار هر کتاب تاریخی بویژه خاطرات سیاسی فرصتی است تا بازهم از گذشته خود و پیشینیان بیشتر بدانیم، چرا که به گفته سقراط حکیم « می‌دانم که هیچ نمی‌دانم»!
 کتاب « سال‌های بی قرار» بخشی از تاریخ معاصر و مبارزات یکی از مبارزین مسلمان را واکاوی مجدد نموده است. منصوری از جمله مبارزانی است که در جریان رویارویی قهرآمیز با رژیم شاه از زیر ضربات مهلک ساواک و شکنجه‌های جسمی و روحی دوران بازجویی و زندان، جان به در برد و در بهمن 57 خود را به سیل عظیم رساند. خاطراتش، تاریخ دو دهه مبارزه با رژیم پهلوی و سرگذشت جریان‌های سیاسی قهرآمیز و گروههای مبارز مسلح است. خاطرات ایشان نیز بمانند کسانی که با تاخیر خاطرات خود را مکتوب می‌کنند و به دلیل فاصله گرفتن از زمان وقوع حوادث و رویدادها، حافظه آنها را یاری نمی‌کند، بعضا دچار فراموشی و یا کم گویی گردیده است. تدوین کننده در کتابش مجبور بوده است از مبارزین غیر مسلمان نیز یاد کند که همه، انقلاب را با « نام خدا» آغاز نکردند و در کنار پرداختن به خاطرات مبارزین مسلمان نام‌ها و نشان های دیگری را اشاره نماید که آنها را در حاشیه ها و پانوشت‌ها و ضمائم کتاب آورده است تا مورد داوری امروز و فرداها قرار گیرد.
 تدوین کننده در مسیر پر فراز و نشیب کتابش، انسان هایی را دیده است که برای اعتلای مرز و بوم خویش و ایجاد آینده‌ای درخشان برای فرزندان این سرزمین، با هر عقیده و فکری که درست می‌پنداشتند و با هر طریق که صلاح می‌دانستند و به مقداری که می‌توانستند بسیار زحمت کشیده، اما آنها در «تاریخ» دیده نمی‌شوند اما در کتاب تلاش شده است یادی از آنها بشود، هرچند کوتاه. اگرچه تدوین کننده تلاش کرده است از چند چهره و خدمات آنها یادی کند اما در کتاب، هنوز همفکران منصوری هستند که بسیار گذار به آنها اشاره شده و بازهم چنین فرصتی از دست رفته است!
 در مدت 14 سال که از انتشار کتاب اول خاطرات منصوری می‌گذرد کتاب‌های خاطرات بسیاری از مبارزین و انقلابیون در داخل و خارج از کشور منتشر شده‌اند. برخی مراکز و سازمان‌های اسنادی و اطلاعاتی با انتشار  بخشی از اسناد و مدارک مربوط به «رجال عصر پهلوی» و « یاران امام» منطبق با اهداف و سلیقه و گزینش خود به روایت انقلاب پرداخته اند اما تدوین کننده تلاش دارد به برخی ابهامات و نواقص تحقیقاتی اشاره کند. بعضی از پی نوشت‌ها اگر چه مفصل اند اما تردیدی نیست خود به صورت منبع و مآخذ برای دیگر کتب و مقالات مورد استفاده قرار گیرد.
 اولین کسی که در باره اطاله پی نوشت ها از تدوین کننده پرسش دارد خود منصوری است. شاید این امر برای برخی خوانندگان و پژوهشگران نیز محل پرسش باشد از حیث اینکه بعضی از پی نوشت‌ها ممکن است خود به صورت منبع و مآخذ برای دیگر کتب و مقالات مورد استفاده قرار گیرند، ضروری است تا حد ممکن توضیحات کامل ادا شود. برای بعضی شخصیت‌ها شاید این اولین و آخرین فرصتی باشد که در تاریخ یادی از آنان می‌شود، پرداختن به نقش و بیوگرافی آنان امری ضروری بوده است.
 مبارزات منصوری چه به لحاظ خط‌مشی ایدئولوژیک، وابستگی گروهی و سازمانی با مبارزینی همچون احمد احمد و عزت شاهی تقریبا هم جهت است. تدوین کننده از اطلاعات مندرج در کتاب خاطرات این دو نفر نیز که خود محقق آن بوده است، بهره برداری نموده است .
کتاب در 16 ماه تدوین و تکمیل شده است. متن اصلی کتاب، شامل گزارش خاطرات، نظرها و تحلیل‌های منصوری است. ترکیبی از یادداشت های دوران سفارت ایشان در شهر اسلام‌آباد پاکستان، چهار ساعت مصاحبه، هشت مصاحبه در سال 89، یادداشت های ایشان بر روی نسخه تدوین شده است. چارچوب اصلی کتاب همان یادداشت‌های اسلام‌آباد است. کتاب نسبت به کتاب قبلی 70 درصد تغییر و افزوده دارد لذا  کتاب هویتی جدید یافته است.
در «پیش خاطره» منصوری چنین معرفی شده است:«تولد 1324 در کاشان. مهاجرت در کودکی به تهران. تحصیلات ابتدایی در مدرسه انوشیروان. کار در بازار. فراگیری بعضی از دروس در ابتدایی در مسجد محمدی.  دوره دبیرستان در مدرسه علوی. فعالیت در انجمن اسلامی دانش آموزان.  حضور در انجمن حجتیه بمدت کوتاه.  پیوستن به حزب ملل اسلامی. اولین دستگیری در مهر 44 و مدت محکومیت شش ساله. پس از تخفیف در اسفند 47 آزادی از زندان. فردی متخلق به اخلاق اسلامی و آشنا به علوم قرآنی. گرفتن دیپلم در زندان. پیوستن به حوزه مرکزی گروه حزب الله در 1348 . وی پس از پیوستن این گروه به مجاهدین خلق در نیمه دوم 1350 از این گروه کناره گیری می کند.
در سال 1348 وارد دانشگاه تهران شد و در رشته علوم اقتصادی لیسانس گرفت. در خرداد 1351 توسط ساواک دستگیر شد و به شدت مورد شکنجه قرار گرفت و توانست مقاومت قهرمانانه‌ای از خود نشان دهد و ماموران ساواک را از خود مایوس کند. در این مدت با مطالعات خود به عنوان نظریه‌پردازی و مخالفت با مارکسیست‌ها پرداخت. در سال 1353 در زندان مورد حمله ناخواسته یکی از زندانیان قرار گرفت. وی در شهرهای کرمانشاه و مشهد تبعید بود و  در آذر 1357 از زندان مشهد آزاد شد. وی در 1360 توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد که علی رغم اصابت 13 گلوله به وی نجات یافت. وی پس از انقلاب اسلامی مسئولیت‌های مختلفی را پذیرفت  و دارای چندین جلد کتاب است. 
 کتاب دارای ده فصل است و هر فصل بیانگر خاطرات مقطعی از زندگی منصوری است. سر فصل‌های کتاب «سال های بی قرار» عبارت است از:
- پنجاه و پنج نفر،
- پشت پنجره،
- تلاشی تازه،
- دویدن بی امان،
- زخم های گرم،
- پشت دیوارهای بلند،
- قصر مجاهدین ،
- تبعید،
- بی قراری ها،
- ای آزادی.
عکس‌های منتشره از منصوری و سایرین و همچنین آرم گروهها و سازمان‌های سیاسی نیز از جمله ابتکاراتی است که بر جذابیت کتاب سال‌های بی قرار افزوده است و ما را به فضای دهه اول انقلاب کشانده است.
هر فصل بیانگر خاطرات مقطعی از زندگی منصوری است. محقق با الهام از محتوای هرفصل برای آن ورودیه ای نیز به زبان راوی نوشته است که بر زیبایی کتاب افزوده و خواننده را برای ورود به مبحث اصلی آماده کرده است.
مثلا در فصل یک با عنوان «پنجاه و 5 نفر» می‌نویسد:«خیلی دوست دارم قسمت‌های خوب زندگیم برای دیگران هم تکرار شود اما قسمت‌های تلخ هرگز.  قسمت‌های خوب، بودن با بعضی دوستان است که زمان آن قسمت‌ها را با خود می‌برد و نمی‌گذارد تکرار شود. زمان معطل ما       نمی‌ماند.»
یا در فصل دوم با عنوان «پشت پنجره» می‌نویسد:« زندان نگاه منصوری را به همه چیز تغییر داده است از کنار هیچ چیز ساده نمی‌گذرد. در گاه و بی گاه زمان هم به پشت سرش نگاه می‌کند که چه کسی بوده و چه کرده است.»
در فصل ششم نیز نوشته است:« از نگاه او زندان به معنای قفس‌های آهنی و بتونی نیست، زندان محرومیت از فکر کردن و اندیشیدن است، خیلی از آدم‌ها هستند که توی کوچه و خیابان و جامعه رهایند اما آزاد نیستند بعضی‌ها هم پشت دیوارهای بلند در حصارند. اما آزادند. آزادی بستگی دارد به اینکه پشت و بیرون دیوارهای بلند چطور باشی».
منصوری نشان داد که ضرب‌المثل یونانی که می گوید: Οσο υπαρχει ζωη ،υπαρχει ελπιδα  (تا زندگی وجود دارد، امید هم وجود دارد) و یا ضرب المثل دیگر یونانی که می‌گوید:« Εχεις πιστη στο Θεο Μη φοβασαι τον εχθπο ( به خدا ایمان داشته باش، از دشمن نترس) در مورد ایشان صدق می کند.
 منصوری انگیزه خود را از نگارش کتاب چنین توضیح می‌دهد:«در سال‌های گذشته بارها دوستان و آشنایان توصیه می‌کردند شرح زندگی و خاطرات خود را بنویسم، ولی مجالی دست نمی‌داد. گاهی فکر می‌کردم شاید این کار ضرورتی ندارد و شاید توجه به اشتغالات جاری و مسائل روز مناسب‌تر باشد. خوشبختانه در اسلام‌آباد پاکستان فرصتی دست داد و تصمیم گرفتم به این توصیه‌ها عمل کنم. آن موقع البته به فکر چاپ کتاب نبودم. امیدوارم این نوشته برای آنان که می‌خواهند تا حدودی با جریان های گذشته آشنا شوند، مناسب باشد.»
 وی در این بخش علت تشکیل و اهداف حزب ملل اسلامی و سوگند وفاداری به حزب و فعالیت سه مرحله ای حزب را توضیح می‌دهد. بی تردید توضیحات منصوری در بخش حزب بسیار خلاصه و گذرا بوده است که البته تدوین کننده آنرا در پاورقی ها تا حدودی جبران کرده است.
وی در مدت سه و نیم سال حضور در زندان تجربیاتی را کسب نموده است که در سه بند به آنها اشاره می‌کند که مهم‌ترین آن را چنین شرح می‌دهد:« در زندان آموختیم که نباید به شعارهایی که آدم‌ها می‌دهند اعتماد کرد. اعتماد زمانی است که پشتوانه علمی داشته باشد. برخی از افراد و گروههای سیاسی با کمترین فشار به تمامی آنچه که شعار می‌دهند پشت پا می‌زدند و به قول خودشان اهل صفا می‌شدند و از مسائل سیاسی کناره می‌گرفتند و طوری عمل می‌کردند که نشان دهند از عمل خود نادم و پشیمان هستند».
زندگی جواد منصوری جزئی از دنیای زمان خود اوست که می‌تواند با شرح آن نه فقط هویت مذهبی خود را معرفی کند بلکه دنیا و دوره‌ای را که در آن زندگی می‌کند بشناساند. شاید هم بتواند امیدوار باشد که از این راه دیگران را راهنما و کمک باشد.
شخصا امیدوارم خوانندگان کتاب «سال‌های بی قرار» احساس کنند نویسنده تلاش کرده است رویدادهای سیاسی زمانه خود را صادقانه بازگو  کند. خاطرات وی سرنخ هایی جهت تحلیل سیاسی – اجتماعی برای پژوهشگران به دست خواهد داد. نویسنده در خاطرات خود قصد تسویه حساب با کسی و از جمله رقیبانش را نداشته و اظهاراتش صادقانه بیان شده است اما در پاره ای موارد قضاوت های او در حوادث، ممکن است با برداشت‌های دیگران و خوانندگان کتاب یکسان و همسو نباشد.
یادآوری خاطراتی از دکتر شریعتی که از نگاه منصوری چنین یادآور می‌شود:« با دانش وسیع اجتماعی، شناخت همه جانبه مارکسیسم و لیبرالیسم، آشنایی با معارف اسلامی و نیز با بهره مندی از بیان خوب در ارائه مطالب مختلف سیاسی، اجتماعی و اسلامی، تقریبا توانست محافل فکری و اندیشه‌ای را از شکل یکنواخت گذشته خارج کند.... او اهل بحث و منطق بود. واقعیت این است اگر موردی مستدل و منطقی به او اثبات می‌شد،     می‌پذیرفت و اگر اشتباهی در نظریاتش داشت آن را اصلاح می‌کرد. خودش می‌گفت افکار و نظریات من ثابت و مطلق نیست.. و اینکه رژیم پهلوی بسیار نگران گسترش و نفوذ افکار شریعتی بود...». در این بخش دیدگاه منصوری در رابطه با شریعتی بسیار منصفانه بنظر می‌رسد.
منصوری همچنین در بخش معرفی کانون نشر حقایق اسلامی مشهد و محمد تقی شریعتی و یک ماه زندگی  با وی در زندان و فرصتی که وی برای بحث در موضوعات قرآنی، تاریخ مبارزات معاصر، فعالیت احزاب سیاسی در مشهد، بحث در زمینه نهج البلاغه داشته و مطالبی که از وی فرا گرفته وی را «دانشمند مومن که خدمات زیادی برای تبلیغ و دفاع از اسلام نمود و شاگردان بسیاری تربیت کرد و کتاب‌هایی نوشت که پاسخگوی بسیاری از شبهات» اعتقادی بود اما بعد از پیروزی انقلاب به دلایلی که به خوبی برای من روشن نشد، ایشان مواضع و حرکت‌هایی منفی نسبت به دولت و نظام جمهوری اسلامی داشت » معرفی می کند اما کاش نویسنده در این قسمت توضیحات بیشتر و قانع کننده تری ارائه می‌داد.
منصوری در بخش «قصر مجاهدین» و در گفتگو با یکی از اعضای سازمان مجاهدین که هدف ایشان اتمام حجت در رساندن واقعیت‌ها و حقایق از طریق او به دیگر اعضای سازمان است، مطالبش را در 12 محور مشخص می‌کند که این بخش تاحدودی از خاطره گویی خارج شده است و به طرح مواضع سیاسی ایشان تبدیل شده است.
نویسنده در فصل نهم یا همان بی قراری‌ها گروهی را که پس از انقلاب به منصب مهمی دست یافتند اینچنین معرفی می‌کند... «عده‌ای فرصت طلب، جاسوس و افراد سودجو که سعی کردند با نزدیک‌تر شدن به امام خود را به عنوان نماینده و سخنگو و مشاور ایشان معرفی کنند و در آینده با استفاده از قدرت و موقعیت به دست آمده ضربه خود را به انقلاب اسلامی وارد نمایند..». منصوری پای سازمان‌های جاسوسی و اطلاعاتی را در این خصوص به میان می‌کشد که « این سازمان  دهها سال برای افرادی سرمایه گذاری و هزینه می‌کنند تا در یک فرصت مناسب از آن بهره‌برداری نمایند چرا که آنها را پرورش یافته سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی می‌داند. منصوری این بخش کتاب را در مقایسه با کتاب اول خاطراتش چهار برابر نموده است!
درست است که منصوری مشاهدات خود را مرهون دید شخصی و نحوه حضور و ظهور خود در عرصه کشاکش‌ها بنا نهاده است، ولی مطالعه و توصیف احوال کسانی که با او ارتباط داشته و نیز بیان روابطی که میان وی و افراد موجود است بخش متنابهی از صفحات کتاب را در بر گرفته و منبعی از خلقیات و روحیات گوناگون افراد عصر او را به دست می دهد.
منصوری در کتابش اگر از همفکرانش و یا افراد تاثیر گذار در زندگی فکری خود دفاع و یاد می‌کند، اما انتظار می‌رود دفاعش کامل و بدون ملاحظات شرایط تاریخی آن خاطره باشد. وی همچنین اگر افراد را در زمانه خویش مورد نقد قرار می‌دهد باید آنها را در زمان خویش و با خدمات آن دوران ببیند!
 در پایان از حوصله شما تشکر نموده، از خداوند سبحان سلامتی و بهروزی جناب دکتر جواد منصوری عزیز و موفقیت بیشتر برای محقق گرامی محسن کاظمی مسئلت دارم.



 
تعداد بازدید: 4617


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»