نخست وزیرِ پیژامه پوش


داستان واردکردن نفت ملِی شدۀ ایران به ژاپن

به ابتکار شرکتِ ایدهمیتسُو در میانۀ تحریم و محاصرۀ دریاییِ بریتانیا

این مطلب در سه بخش، تقدیم می شود:

نیشّوماروُ نام کشتی نفتکش ژاپنی است که در هنگامۀ تنش های پس از ملّی شدن نفت ایران دلیرانه دل به اقیانوسها زد و چند سفر از ایران به ژاپن نفت آورد، و سهم مهمی در شکستن محاصرۀ سیاسی و اقتصادی و آشکار ساختن حقوق ملی و مسلّم ایران در آن ماه های بحرانی داشت.
چند ماه پس از بازآمدنم به توکیو در تابستان سال ۱۳۶۱(۱۹۸۲)، این بار برای تدریس ایرانشناسی، در مهمانی سی امین سال بنیاد شدن انجمن دوستی ایران و ژاپن با آقای آکیرا ایدهمیتسُو مدیر عامل وقت شرکت ایدهمیتسو، که در این هنگام از شرکتهای نفتی عمدۀ ژاپن به شمار می آمد، آشنا شدم. شنیده بودم که ستارۀ اقبال این شرکت با وارد کردن نفت از ایران پس از ملّی شدن آن، که در آن سالها و در هنگامۀ تحریم اقتصادی و محاصرۀ دریائی انگلیسها کاری دلیرانه بود، درخشیدن گرفته، و مبتکر این جریان هم تا اندازۀ بسیار سازوء ایدهمیتسُو، پدرِ درگذشتۀ آکیرا و پایهگذار و رئیس این شرکت، و کِیسُوکِه ایدهمیتسُو – برادرِ سازوء و مدیرعامل این شرکت در آن سالها- بوده اند. از حال او پرسیدم، و آقای آکیرا ایدهمیتسو گفت که عمویش، با سنّ بالاتر از هشتاد، هم اکنون از کارهای اجرایی کناره گرفته و مقام مشاور عالی ایدِهمیتسُو را دارد. پس، خواهش کردم که درخواستم را برای دیدار و گفت و گویی با آقای کِیسُوکه ایدهمیتسُو به عموی خود برساند.

به فاصلۀ چند روز قرار ملاقاتی داده شد، و مدیر عامل پیشین ایدهمیتسو مرا در دفتر مجلل خود در طبقۀ بالای ساختمان تاریخی این شرکت در خیابان هیبییا، روبروی کاخ امپراتور ژاپن، با گشادهروئی پذیرفت. آقای ایدهمیتسو در این دیدار، که زنده یاد ئِیجی اینووِه ایراندوست فارسی دان هم حاضر بود، گوشه هائی از خاطرات و نظرات خود را در بارۀ مناسبات این شرکت نفتی با ایران برایم گفت، و هنگام خداحافظی کتابی با عنوانِ در پیِ نفت ایران: قضیّۀ نیشّو ماروُ (به ژاپنی: ایران سِکیوُ ئو موتومِهته؛ نیشّو مارُو جیکِن) هدیه کرد، و گفت که این اثر که در سلسلۀ کتابهای تاریخ شووا (دورۀ امپراتور شووا، سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹) از سوی روزنامه یومیُوری تدوین و منتشر شده (توکیو، ۱۹۸۱) حاصل تحقیق گسترده در موضوع وارد کردن نفت ایران به ژاپن در آن سالهای بحرانی است، و می توانم شرحی مستند و سودمند در این باره در آن بیابم.
در پیشگفتار این کتاب به قلم چیهیرو هوسوتانی، استاد دانشگاه هیتوتسُوباشی در توکیو، قضیّۀ نیشّوماروُ از منظر تاریخی و مناسبات بین الملل و نیز ملاحظات میان انگلیس و امریکا و شوروی در بارۀ نفت ایران در آن سالها بررسی، و نتیجه گرفته شده است که در احوال سالهای اوایل دهۀ ۱۹۵۰ ژاپن با اقدام جسورانۀ خود در خرید و حمل نفت ایران توانست این ماده حیاتی را بسیار ارزانتر از قیمت جهانی آن وارد کند و سود کلانی ازین تفاوتِ قیمت بهرۀ خود سازد. این هنگامی بود که در پیِ ملّی شدن نفت ایران درگیری پیش آمده و ایران در برابر شرکتهای بزرگ نفتی ایستاده بود. امّا پس از کودتا در ایران، این شرکتهای نفتی با حمایت دولتهای خود- امریکا و انگلیس- موقع مسلّط یافتند؛ تا آنکه در دهۀ ۱۹۷۰ روابط این شرکتها با کشورهای نفت خیز باز دستخوش دگرگونی شد.

کتاب قضیّۀ نیشّوماروُ را از نظر مناسبات ایران و ژاپن و روشن ساختن پاره ای از مسائل تاریخ معاصر ایران بسیار سودمند یافتم. بخشی از رویدادها و نکته ها در جریان ملّی شدن نفت و پیامدهای آن که شرحش را در این کتاب می خوانیم، در نوشته هائی که دست اندرکاران یا محقّقان ایرانی و غربی منتشر کرده اند ناگفته مانده است. جدا ازین، مطالب این کتاب تصویری از چگونگی برخاستن ژاپن از ویرانه و خاکستر جنگ و خیزبرداشتن در سوی هدف پیشرفت معجزه آسای اقتصادی در نخستین سالهای نیمۀ دوم سده بیستم نیز به دست می دهد


چرخش سیاست ممالک متحده در برابر تحوّل تند و پرشتاب احوال جهانی و تغییر موازنۀ قدرت پس از جنگ جهانی دوم با برآمدن امپراتوری شوروی نیز از حقایقی است که در این کتاب چهره می نماید. در این احوال می بینیم که چگونه ستاد کلّ نیروهای اشغال کنندۀ ژاپن به فرماندهی مَکآرتور امیرلشکر امریکائی موضعی درسوی حمایت از شرکتهای نفتی ژاپنی می گیرد؛ چرا که سیاست این ستاد لزوماً با خط مشی حکومت امریکا یکی نبود؛ و در این سالها، بیمناک از توسعۀ نفوذ و قدرت شوروی، به سیاست لیبرال در برابر ژاپن و پروبال دادن به اقتصاد نویدبخش آن گرایش یافته بود. با اینهمه، درد دل گهگاه صاحبان صنایع آشکار می سازد که لایه هائی از حاکمیت از تجربه های تاریخی درس نگرفته است.


قضیّۀ نیشّوماروُ چنان آوازهای در جامعۀ ژاپن و اثری در دلهای مردم آن داشت که در دهه های ۱۹۵۰ و پس از آن نویسندگان و سازندگان کتابهای تصویری (مانگا یا کارتون ژاپنی) آنرا موضوع و زمینۀ آثار خود ساختند. ازین میان است کتابهای مانگا (داستانهای مصوّر کارتونی که سخت محبوب مردم و بخصوص جوانان است) که براساس نوشتهای از ایشیهارا شینتارو نویسنده و منتقد اجتماعی نامور و استاندار دیرپای توکیو (تا ماه اکتبر ۲۰۱۲) در مجله های پرخوانندۀ دهه ۱۹۷۰ منتشر شد. نقاشی این داستانها را یکی از کارتونیست های بنام که هنوز در اوج شهرت است کشید. نوشتۀ انتقادی اوءیا سابُورو، از روشنفکران پرآوازۀ ژاینی، در این باره نیز یادکردنی است. پژوهندگانی هم به تحقیق و نگاشتن مقاله در بارۀ قضیّۀ نیشّوماروُ پرداخته اند؛ ازآن میان اُوچییا کییوتاکه، که مقاله ای ازو در بررسی آراءِ محاکم هلند در باره صلاحیت شرکت ملُی نفت ایران در اِعمال حقوق حاکمیّت ملّی انتشار یافت (۱۹۷۴م.) و اوُمهنو، استاد دانشگاه کوبه شوکای، که بتازگی مجموعه ای از مقاله های خود را در بارۀ این رویداد در کتابی جمع آورده و منتشر ساخته است.

ابتکار و اقدام دلیرانۀ ایدهمیتسُو چنان اثرگذار بود که با همۀ تغییر احوال در پی کودتا در ایران، جریانی که آغاز شده بود تند به بازگشائی سفارت ایران در توکیو ــ که پس از اعلام قطع مناسبات دیپلماتیک به فشار متفقین جنگ در سال ۱۳۲۱ بسته شده بود ــ و به مبادلۀ سفیر در پایتخت های دو کشور انجامید. انجمن دوستی ایران و ژاپن هم با حمایت، و در واقع مباشرت، شرکت نفتی ایدهمیتسُو در توکیو بنیاد شد. میراث دیگر نیشّومارُو در مناسبات ایران و ژاپن حضور مداوم دست اندرکاران این رویداد در گروه دوستی پارلمانی ایران و ژاپن بود، چنان که تاکِئو فُوکُودا نخست وزیر ژاپن در میانۀ دهۀ ۱۹۷۰، و پس از او پسرش یاسُوئو فُوکُودا نخست وزیر پیشین (تابستان ۲۰۰۷ تا تابستان ۲۰۰۸) عضویت این گروه را در مجلس ژاپن داشته اند.


چاپ و انتشتار ترجمۀ فارسی کتاب قضیۀ نیشّومارُو به دفتر پژوهشهای فرهنگی که پیشتر چندین اثر ترجمه شده از یادداشتها و نوشته های ژاپنیان در بارۀ ایران را منتشر ساخته بودند سپرده شده است. آنچه در زیر می خوانید، فارسی شدۀ فصل ششم این کتاب و شرح دیدار و گفت و گوهای مدیران ایدِهمیتسو با مصدِق نخستوزیرِ وقت ایران است.

نخست وزیرِ پیژامه پوش
تهران، پایتخت ایران، در سردره های رسوبی دامنة جنوب رشته کوه البرز قرار دارد، و از شمال به جنوب با شیب ملایمی به سرازیر میرود. تهران شهری است در جلگه ای با ارتفاع متوسط 1300 متر از سطح دریا. در شمال شرق این شهر، کوه دماوند با بلندترین قلّة ایران سر به آسمان کشیده است. دماوند ۵,۶۷۱ متر بلندی دارد، و می توان آن را در تناسب قامت و زیبایی «کوه فوجيِ ایران» نامید.
تهران، شهری است در جلگه؛ اما هوای آن در تابستان بسیار گرم میشود، و به علت تأثیر باد گرمی که از کویر میوزد دمای هوا گاهی از 40 درجه سانتیگراد بالاتر میرود؛ اما چون هوای اینجا خشک است، تحمّل این اندازه گرما هم چندان سخت نیست. دمای هوا هم در روز و شب تفاوت میکند، و شبها هوا خیلی خنک میشود. زمستانها هوای تهران کمی گرمتر از توکیو است.
این سیمایی از تهران است که راهنمای سفر برای مسافران ژاپنی ترسیم کرد.
کیسوُکه ایدهمیتسوُ و هاروُئو تهشیما (مدیران شرکت ایدِهمیتسُو) که از شهر کراچی در پاکستان هواپیما... به تهران رسیدند، نخستین تصویری که از این شهر در ذهنشان نقش بست، بلندیهای البرز بود که خط ستیغ بالای آن در آفتاب شامگاهی می درخشید.
کیسوُکه ایدهمیتسوُ به یاد دارد که در راه (فرودگاه) به شمیران، ناحیة ییلاقی در شمال تهران، که با اتومبیل میرفتند و حدود 40 دقیقه کشید، از پنجره ماشین، نما و حالت تهران را نگاهی گذرا کردند؛ و نیز به خاطر میآورَد که چهرة مردمی که در شهر میدیدند به علتی بیروح و نشاط بود، و شهر هم خاموش و افسرده می نمود.
(مرتضی) خسروشاهی که در فرودگاه از آنها استقبال کرد گفت قرار است صبح فردای آن روز، 9 نوامبر، مصدق نخستوزیر را ملاقات کنند، و افزود که پیشنهاد ایدهمیتسوُ را برای خریدن و صادر کردن نفت ایران با مقامهای دولت ایران در میان گذاشته است.
دو مسافر ژاپنی پس از اطلاع از اینکه قرار دیدارشان گذاشته شده است، شام مختصری خوردند و هریک به اتاق خود در هتل رفتند و دراز کشیدند.
از اواخر ماه مارس سال 1952 که طرح وارد کردن نفت ایران در دیدار خانة ایشیباشی مطرح و موضوع گفتوگو شد، اکنون پس از 7 ماه رویدادهای گوناگون، این کار به پایان خود نزدیک میشد.
اوج این جریان، دیدار با مصدق، نخستوزیر ایران، بود. خسروشاهی (بازرگان ایرانی مقیم نیویورک) آنها را به اقامتگاه نخستوزیر راهنمایی کرد، درحالیکه جورج بارون، وکیل حقوقی امریکایی، همراهشان بود.
آقای کیسوُکه ایدهمیتسوُ میگوید:
«در آن وقت شرکت ملی نفت ایران (NIOC) اتومبیلی برایمان آماده کرده بود، که کهنه و به احتمال ساخت انگلیس بود. هیچ یادم نیست که ماشین چه مسیری طی کرد تا به آنجا رسیدیم. اقامتگاه نخستوزیر منزل سادهای بود. خسروشاهی میگفت که نخستوزیر ایران با هندرسُن سفیر امریکا برای ساعت 10 امروز قرار ملاقات گذاشته، اما چون نمایندگان شرکت ایدهمیتسوُ از ژاپن آمدهاند با قلم خودش در دفتر برنامة روزانهاش نوشته بود: «ساعت 9 صبح: ایدهمیتسُو.» به شنیدن این سخن، وضع سختی را که ایران با آن روبهرو بود خوب فهمیدم.
«مأمور پذیرایی ما چهار نفر را به اتاقی میان ساختمان راهنمایی کرد. اینجا اتاقی به مساحت حدود 10 تاتامی (کفپوش حصیری ژاپنی به وسعت ۵/۴۵×۹۱ سانتیمتر) مینمود، و اتاقی ساده و بیتزیین و تجمل بود. تختی آهنی در كُنج آن و رادیویی در یک کنار، که به احتمال پیچ گیرندة امواج و ایستگاه های آن خوب کار نمیکرد، همة وسایل این اتاق بود.
«نخستوزیر در لباسی پیژامهمانند روی این تخت نشسته بود. او پوستی گندمگون داشت و سیمایی برابر انتظار ظریف، که حالت و گیرایی آن پشتیبانی قاطع مردم ایران را جلب کرده و رهبری کشور را به او سپرده بود. در آن سالها سه قهرمان خاورمیانه مصدق (از ایران) و قُوَّتلی در سوریه و نجیب در مصر بودند، و به یاد دارم که مصدق قیافة جازم و سختگیری مناسب رهبری داشت.
«به هر روی، شاید که در این دیدار اول با مصدق، نخستوزیر ایران، تنش داشتم؛ و چون دستم را برای دست دادن دراز کردم، نخستوزیر کمی با انگشت سبابه دستم را فشرد. احساس کردم که این حرکت نشانة تمسخر است، و ناراحت شدم؛ اما گویا این رفتار عادت ایرانیهاست. آنگاه پیام آقای ایدهمیتسوُ (رئیس شرکتمان) را به نخستوزیر تسلیم کردم، و گفتوگویمان آغاز شد.»
خسروشاهی سخنان نخستوزیر را که فارسی حرف میزد به انگلیسی ترجمه میکرد، و تهشیما مدیرعامل ایدهمیتسوُ این عبارتهای انگلیسی را برای آقای ایدهمیتسوُ به ژاپنی برمیگرداند، و بدینسان این مکالمه سه زبانه و سه جانبه بود.


***
منبعی به زبان انگلیسی در دست است که تاریخ روز 21 نوامبر سال 1952 را دارد، و عنوانش «یادداشت مذاکرات میان نمایندگان شرکت ایدهمیتسوُ و نمایندگان (دولت) ایران در تهران از روز 9 تا روز 15 نوامبر سال 1952» است. در پای این یادداشت دو حرفِ "GB” تایپ شده، که حروف اول نام آقای جورج بارون وکیل حقوقی است که در مذاکرات نفت در تهران شرکت داشت.
او مذاکرات را لفظ به لفظ بر کاغذ آورده، و از اینرو نوشته اش گویای عین سخنان رد و بدل شده است. این یادداشت را در زیر مرور میکنیم:
«صبح یکشنبه 9 ماه نوامبر ایدهمیتسوُ و تهشیما و خسروشاهی و بارون در دفتر دکترمصدق، نخستوزیر، که همان اتاق خواب اوست با وی ملاقات کردند. خسروشاهی سخنان نخستوزیر را به انگلیسی ترجمه میکرد، و تهشیما این برگردان انگلیسی را برای آقای ایدهمیتسوُ به ژاپنی در میآورد.
«[مدیرعامل ایدهمیتسوُ] نامة سازوء ایدهمیتسوُ، رئیس این شرکت، را تقدیم کرد، و سخنان تعارف رد و بدل شد. تهشیما گفت: «شرکت ایدهمیتسوُ در نظر دارد که نه فقط نفت ایران را از طریق شبکة خود بفروشد، بلکه (بطور کلی) میخواهد که بازرگانی میان دو کشور ژاپن و ایران را توسعه بدهد. به این ترتیب در کار خرید مواد خام ایران و فروش فراورده های ژاپن این دو کشور منافع بلندمدت خواهند داشت.»
«پس از سخنانی، نخستوزیر پرسید که شرکت ایدهمیتسوُ نفت ایران را به چه قیمت میخواهد بخرد. تهشیما جواب داد که ایدهمیتسوُ پیشنهاد میکند که از قیمت CIF 30 درصد تخفیف داده شود، و این نرخ اساس قیمت باشد.
«نخستوزیر گفت: این خیلی ارزان است. براساس قیمت اعلامشدة رسمی (Posted Price) در «امریکا و سواحل خلیج مکزیک» 20درصد تخفیف منظور کنیم.
(بارون در حاشیه نوشته است: قیمت پایة نفت در امریکا و خلیج مکزیک چیزی است که در ذهن (مصدق) نخست وزیر نشسته، و پیداست که دربارة قیمت نفت در جاهای دیگر به اندازة کافی نمیداند.
«نخست وزیر افزود که میتوان فهمید که برای ایران داشتن نفتکش مهم است؛ اما گفت که نمیتوانیم قیمت آن را جز با نفت بپردازیم. سپس گفت که چون ایدهمیتسوُ 30 درصد از قیمت CIF تحویل ژاپن تخفیف میخواهد، ایران نمیتواند این را بپذیرد، و گفت: لطفاً تا فردا پیشنهاد دیگری بیاورید؛ چون فردا هم جلسة هیئت دولت خواهیم داشت و پیشنهادتان را بررسی خواهیم کرد.»
بدینسان دور اول گفتوگوها با مصدق، نخستوزیر، تمام شد. مذاکره به سه زبان فارسی، انگلیسی و ژاپنی کار را دشوار میکرد، و مطالب پیچیده میشد. از اینرو دیدار آن روز حدود یک ساعت کشید.
دیگر اینکه در دور اول مذاکره قیمت پایه برای خریدن نفت از ایران بروشنی پیشنهاد شد.
چون در آن سالها ایدهمیتسوُ پالایشگاه نفت نداشت، منطقی نمینمود که نفتِ خام از ایران وارد کند؛ و میبایست فراورده های نفتی مانند بنزین و نفت چراغ بخرد. نیز، قیمتی برابر Posted price یا قیمت رسمی اعلام شدة نفت در سواحل خلیج مکزیک و امریکا با منظور کردن هزینة حمل و بیمه تا بندر مقصد و تخفیف 30 درصد در «پیشنویس قرارداد» که خسروشاهی در روز 19 سپتامبر از امریکا فرستاد آمده بود، و طرف ایدهمیتسوُ فکر میکرد که ایران این اندازه تخفیف را میپذیرد. آقای کیسوُکه ایدهمیتسوُ میگوید:
«یادم است که در آغاز گفتوگویمان مصدق، نخستوزیر، گفت: «با اینکه تا حالا با 21 کشور دنیا برای فروش نفت ایران قرار گذاشتهایم، در واقع هیچ کدامشان نفتکش به ایران نفرستاده است. آیا شما هم وضع آنها را دارید؟» اما چون ما در واقع نفتکش نيّشوماروُ را آماده داشتیم، با قوّت و اطمینان جلو رفتیم. از اینرو براساس طرح قراردادی که پیشتر به ایران تسلیم شده بود برای گرفتن 30 درصد تخفیف کوشش کردیم. اما نخست وزیر ایران به آسانی بله نگفت.»


***

برابر یادداشت جورج بارون، این چهار نفر پس از ملاقات اول با مصدق، نخستوزیر، و همین که به هتل برگشتند گردهم نشستند و به بررسی و ارزیابی پرداختند. البته دربارة دو موضوع بحث شد: اول اینکه پیشنهاد 20 درصد تخفیف که دکتر مصدق داد با 30 درصد تخفیف که مورد نظر ایدهمیتسوُ بود چگونه سازش داده شود. دوم این که در موضوع نفتکش که ایران آمادة خرید آن است به این شرط که قیمت آن را به نفت بدهد، چه میتوان کرد.
در این «یادداشت مذاکرات» که در زیر میآید اصطلاحهای فنی زیادی به کار رفته که فقط برای افراد وارد در کار نفت قابل فهم است، و تفصیل آن هم (برای خوانندة عادی) لطفی ندارد؛ پس در نقل مطلب آن را تا حد امکان ساده و کوتاه میکنیم:
نخست، دربارة تخفیف در قیمت، خسروشاهی عذر آورد که «طرف ایران شرط پیشنهادشده مان را قبول نکرد؛ اما حالا داریم پنهانی با مقامهای بالای ایران مذاکره میکنیم، و حتماً خواهیم توانست قرارداد ببندیم.» اما با این گونه حرفها نمیشود [کار را آسان گرفت و] مطمئن شد. توافق بازرگانی کار بسیار سختی است.
کیسوُکه ایدهمیتسوُ گفت: شرکت نفتی ایدهمیتسوُ از شرکتهای نفتی لسآنجلس و سانفرانسیسکو فراورده های نفتی میخرد. قیمت این محصولات بر پایة قیمت اعلام شدة رسمی سواحل غرب امریکاست که منطقاً از قیمت اعلام شدة سواحل خلیج مکزیک بالاتر است؛ زیرا که از نواحی نفتخیز جنوب امریکا حمل میشود.
اما با دیدن نقشه می شود فهمید که از ایران که نفت بخریم و از بندر آبادان بارگیری کنیم، کرایة حمل به ژاپن از کرایة لسآنجلس به ژاپن گرانتر در میآید. فکر میکنم که این تفاوت کرایة حمل خیلی مهم است.
شرکت ایدهمیتسوُ حالا فراورده های نفتی را به قیمت سواحل غربی امریکا وارد میکند، و میتواند در فروش آن در ژاپن از نظر قیمت با شرکتهای نفتی وابسته به سرمایه های بزرگ و چندملیتی رقابت کند. پس نفتِ بارگیری شده در بندر آبادان که کرایة حمل آن تا ژاپن گرانتر میشود. اگر فقط با «تخفیف 20 درصد از قیمت اعلامشدة سواحل مکزیک» باشد، سودی عاید نمیکند.

داستان واردکردن نفت ملِی شدۀ ایران به ژاپن

طرف ایده‏میتسوُ‏ اصرار داشت که تخفیف 30 درصد منظور شود، و با تأکید می‏گفت: «با چنین تخفیفی است که می‏توانیم قدرت رقابتمان را در بازار ژاپن حفظ کنیم».

هنوز مسأله دیگری باقی بود. واحد اندازهگیری نفت در ایران «تُن بلند»، و همان واحد معمول شرکت نفت انگلیس و ایران بود، که اکنون برابر 016/1 تن است. لازم بود که وزن به کیلولیتر که معمول ژاپن بود حساب شود.
آنگاه، در پاسخ به پیشنهاد مصدق نخست‏وزیر، طرف ایده‏میتسوُ‏ تصمیم گرفت که تدبیری در کار بیاورد که تخفیف 30 درصد در قیمت CIF تحویل ژاپن در اصل محفوظ بماند. کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ می‏گوید: «ما فکر می‏کردیم که بآسانی می‏توانیم تخفیف 30 درصد بگیریم؛ اما مصدق گفت که نمی‏توانند این اندازه تخفیف بدهند. خسروشاهی می‏گفت (و فکر می‏کنم که این ترفند تجاری یا بازارگرمی او بود): «آدم سرسختی [از افراد مؤثر و ذیربط] حالا به اروپا رفته است، و اگر او برگردد وضع مذاکره سختتر خواهد شد. پس زودتر کار را تمام بکنید!» آن شخص واقعاً بلافاصله بعد از آن به ایران برگشت و با او مذاکره کردیم. خسروشاهی چندان با او راه نداشت، و این بود که به ما گفت که زودتر کار را تمام بکنیم! ضمناً (مصدق) نخست‏وزیر در تصمیم‏گیری شتاب نکرد؛ زیرا که کارشناسِ معتبرِِ او بزودی به ایران بر می‏گشت. تصور می‏کنم که نخست‏وزیر از او خواسته بود که هرچه زودتر برای مذاکره با ما از اروپا برگردد. آقای تهشیما می‏گفت که هرچه بیشتر (از ژاپن) به طرف غرب بروید دادوستد بهتری می‏کنید؛ که منظورش بترتیب هندیها، ایرانیها، و رو می‏ها یا فرنگیهاست.»


***


درباره کشتی نفتکش:
همه می‏دانستند که ایران شوق بسیار دارد که خود کشتی نفتکش داشته باشد. از این سو، ایده‏میتسوُ‏ هم تصمیم گرفته بود که در همکاری با ایران (برای صادر کردن نفت) از هیچ کوششی فروگذار نکند. اما مصدق، نخست‏وزیر، بی‏مقدمه پیشنهاد کرد که ایده‏میتسوُ‏ نفتکش خود را به ایران بفروشد. در برابر این سخن، هیچیک از اعضای هیأت مذاکرهکننده، کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ و دیگران، آماده پاسخ دادن نبودند، و همه شگفتزده شدند.
ایده‏میتسوُ‏ در آن هنگام فقط یک کشتی نفتکش، به نام نیشّوماروُ، داشت؛ و چون انتظار می‏رفت که در مذاکره با ایران موضوع تانکر و چگونگی حمل نفت مطرح شود، پیشتر با شرکت کشتیرانی ئینو تبادل نظر کرده و میزان کرایه نفتکش نیچینان ماروُ متعلق به این شرکت را به مبلغ ۱,۲۰۰,۰۰۰ دلار برآورد کرده بود. اگر قرار می‏شد که کشتی فروخته شود، تقریباً به همین مبلغ یا کمتر از آن می‏شد. اما نخست‏وزیر ایران گفت که قیمت تانکر را به نفت بگیرند، نه به نقد؛ زیرا که در خزانه ایران پولی برای پرداختن بهای تانکر نبود.
مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏ در جلسه مشاوره میان اعضای هیأت خریدار نفت در هتل دربند، با تردید و تأمل گفت: «اگر این معامله را با شرکت دارنده تانکر مطرح کنیم قبول نخواهند کرد، مگر آنکه دست کم یک سوم قیمت تانکر به نقد پرداخت شود.»

در این هنگام خسروشاهی که پیدا بود فرصت طرح موضوعی را یافته است، گفت: «اکنون در خرمشهر، نزدیک آبادان، فولاد قراضه از بهترین مواد به مقدار حدود 25 تا 30 هزار تُن موجود است. اگر ایران این را بفروشد، بیشتر از ۱,۲۰۰,۰۰۰ دلار قیمت تانکر عایدش می‏شود.»
می‏شود تصور کرد که خسروشاهی می‏دانست که این آهنآلات قراضه آنجا افتاده است، و به احتمال این فکر به سرش آمده بود که با قیمت فروش آن تانکر خریده شود. نیز، او می‏گفت که می‏شود فروختن این قراضه‏های فولاد را به ایده‏میتسوُ‏ واگذارد.


کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ در اینباره می‏گوید:
«پیشتر گفتم که در دوره فعالیت شرکت راه آهن جنوب منچوری، شرکت ایده‏میتسوُ‏ در کار خرید و فروش آهن بود. از این رو خوب می‏دانستیم که خرید و فروش آهن و فولاد قراضه کار بسیار پردردسری است، و این معامله به نظرم پرمخاطره آمد. پس این پیشنهاد را بی‏درنگ رد کردم. در معامله آهن آلات قراضه خبرگی لازم است. فکر کردم که وارد این کار نشویم؛ پس به او گفتم که اکنون برای این کار نیامده ایم، بلکه برای معامله نفت به ایران آمده ایم.»
سرانجام قرار شد که خسروشاهی فروختن آهن آلات قراضه را به عهده بگیرد و ایده‏میتسوُ‏ هم تا حد امکان در این کار یاری کند. برابر یادداشت بارون از جریان مذاکرات، این تصمیم به مصدق، نخست‏وزیر ایران، اطلاع داده شد و او به وزرای مربوط دستور داد که در این راه همکاری کنند.
در روز 10 نوامبر که دور دوم مذاکره انجام می‏شد فقط دو نفر، خسروشاهی و بارون، به منزل نخست‏وزیر رفتند، و نتیجه گفت‏وگویی را که روز گذشته در هتل داشتند به او گزارش دادند و نظرش را جویا شدند.
آنها در این جلسه دیگر بار به نخست‏وزیر تأکید کردند که دولت ایران باید خودش تانکر داشته باشد؛ زیرا که اگر تانکر مال (دولت) ایران باشد این شناور از نظر حقوق بین‏الملل «کشتی عمومی» (دولتی) شناخته می‏شود، و از دادگاه هر کشور جهان می‏شود خواست که حاکمیت ایران را (صرفنظر از محلی که کشتی در آنجاست) بشناسد. نخست‏وزیر هم زود متوجه شد که نفتکش متعلق به دولت ایران دارای حق «برونمرزی» خواهد بود، و نفتی هم که به این تانکر بار شده است از این امتیاز بهره‏مند.
این دو نفر درباره مطلب دیگری هم از نخست‏وزیر ایران نظر خواستند: کرایه محموله نفتی میان لس‏آنجلس و ژاپن 7 دلار و 60 سنت می‏شد، و برآورد کرایه میان آبادان و ژاپن به 10 دلار و 80 سنت می‏رسید. اختلاف این دو کرایه 3 دلار و 20 سنت (در هر بشکه) است.
مصدق بطور منطقی پاسخ داد که ایران این تفاوت 3 دلار و 20 سنت را می‏پذیرد [و آن را از قیمت فروش نفت کسر می‏کند.]
از سوی دیگر، در این دیدار دوم خسروشاهی پیشنهاد متقابل ایده‏میتسوُ‏ را، که آن چهار نفر بعد از دور اول مذاکره در روز گذشته به هتل محل اقامت خود برگشته و پس از بحث و تبادل نظر آماده کرده بودند، به نخست‏وزیر تقدیم و خواهش کرد که تا ساعت 5 بعدازظهر روز 11 نوامبر به آن پاسخ داده شود.

***


در توکیو دست اندرکاران این طرح در مرکز شرکت نفتی ایده‏میتسوُ‏ ناراحت و نگران وضع مدیرعامل این شرکت و همکار او تهشیما بودند که با پنهانکاری از فرودگاه هانهدا روانه شده بودند. فکر می‏کردند که آیا آنها به آسانی توانسته اند به تهران برسند؛ آیا در اینجا موفق به ملاقات با مصدق، نخست‏وزیر ایران، شده اند؛ و آیا مذاکرات خرید نفت خوب پیش می‏رود؟
برای اینان که سخت نگران و در انتظار بودند تلگرامی آمد که می‏گفت که این مسافران رسیده اند؛ اما فقط نوشته بودند که در دربند هستند.
آقای ریوسوُکه سوُئه ماتسو متصدی اسناد و مکاتبات شرکت ایده‏میتسوُ‏ که کار تشریفات سفر آنها را به تهران انجام می‏داد، می‏گوید:
«نمی‏دانستیم که دربند کجاست. قرار شد که نقشهای پیدا کنیم و در آن جستوجو کنیم. اما در نقشه‏های معمولی نام این محل نیامده بود. پس نزد آقای بیوک اوءتسوُکی که برای ترتیب سفر تهران آنها یاری فراوان کرده بود رفتیم و نقشه دقیق خاص شرکت هواپیمایی را امانت گرفتیم، و سرانجام این محل را پیدا کردیم. اینجا آبادی کوچکی در شمال شرق تهران بود. متعجب و نگران شدیم که چرا آنها را به آنجا بردهاند. اما تلگرام دیگر که رسید دانستیم که اینجا هتل دربند است، و همه خندهمان گرفت. به هر حال، هیچ از وضع آنجا نمی‏دانستیم.»


همزمان با این سردرگمی و آشفتگی در توکیو، در تهران هیأت مذاکره کننده پس از بررسی نتیجه مذاکره اول با مصدق، نخست‏وزیر، پیشنهاد متقابل ایده‏میتسوُ‏ را به نخست‏وزیر تقدیم داشت. کپی نسخه این پیشنهاد به زبان انگلیسی باقی مانده است. کوتاه و سادهشده آن در زیر می‏آید:
اول: درباره [خرید] نفتکش بود، که دولت ایران اشتیاق بسیار به آن نشان می‏داد؛ به این ترتیب که مواد فولادی قراضه که دولت در خرمشهر داشت به بهای عادلانه خریده شود، و دولت حاصل فروش آن را به خرید تانکر حدود ۷۰,۰۰۰ تنی و به مبلغ حدود ۱,۲۰۰,۰۰۰ دلار تخصیص دهد. پس از آن دولت ایران این نفتکش را به شرکت ایده‏میتسوُ‏ اجاره دهد تا با آن نفت از ایران به ژاپن حمل کند.
دوم: درباره مقدار نفت مورد معامله بود، که در مذاکره اول با نخست‏وزیر مطرح نشده بود. مقدار فراورده‏های نفتی که ایده‏میتسوُ‏ در آینده نزدیک می‏خرد ۴۰۰,۰۰۰ تُن و قیمت آن برپایه نازلترین قیمت رایج نفت سواحل خلیج مکزیک با منظور کردن کسر و تخفیف به نرخهای زیر باشد:

ــ بنزین 25 درصد
ــ دیگر فراورده‏های نفتی 29 درصد
علاوه بر این، معادل اختلاف کرایه حمل از آبادان به ژاپن و از لس‏آنجلس به ژاپن نیز در قیمت تخفیف داده شود.


مدت این قرارداد 10 سال از تاریخ تحویل نخستین محموله از این ۴۰۰,۰۰۰ تُن خواهد بود. در این مدت شرکت ایده‏میتسوُ‏ می‏تواند به قیمتی که به این شرکت امکان رقابت با دیگر شرکتهای نفتی ژاپن را می‏دهد فراورده‏های نفتی به صورت انحصاری از ایران به ژاپن وارد کند. قیمت (ترجیحی) این محموله‏ها (پس از ۴۰۰,۰۰۰ تُن اول) بهتناسب احوال وقت و با توافق طرفین معین خواهد شد.
نیز، در این طرح قرارداد کیفیت فراورده‏های نفتی و نحوه پرداخت قیمت آن و موارد دیگر معین شده، و در پایانِ متن آمده بود:
«به ملاحظه اوضاع کنونی بین‏الملل پیرامون نفت ایران، قطعاً لازم است که شرکت ایده‏میتسوُ‏ همانکه نمایندگانش به ژاپن بازگردند، از دولت ژاپن برای وارد کردن نفت ایران اجازه بگیرد؛ و امید دارد که این موضوع در اینجا محرمانه نگه داشته شود.»
پس از ارائه این پیشنهاد متقابل، دو نماینده ایده‏میتسوُ‏ (که به ملاقات دوم با نخست‏وزیر رفته بودند) خواهش کردند که تا ساعت 5 بعدازظهر روز 11 نوامبر به آنها پاسخ داده شود، چون قرار بود که روز 13 نوامبر از تهران روانه شوند و به ژاپن بازگردند.
از جانب ایران اطلاع داده شد که آنها روز چهارشنبه 12 نوامبر بار دیگر به منزل نخست‏وزیر بروند. این دعوت از سوی ایران چه معنایی داشت؟
ساعت 10 صبح روز 12 نوامبر ایده‏میتسوُ‏ و تهشیما، دو مدیرعامل ایده‏میتسو، به منزل نخست‏وزیر رفتند؛ و همانکه به اینجا رسیدند علت این دعوت را فهمیدند.

***


«صبح چهارشنبه 12 نوامبر نزدیک ساعت 10، به دیدن نخست‏وزیر رفتیم. در میان کسانی که در اتاق پذیرایی منتظر بودند، بیمقدمه با مردی که ن می‏شناختیم ملاقات کردیم. او هم بظاهر منتظر بود تا نخست‏وزیر را ببیند.»
یادداشت بارون از جریان مذاکره که پیشتر از روی آن نقل شد گزارش گفت‏وگوها بود که وکیل حقوقی ایده‏میتسوُ‏ نوشته بود. اما آنچه در اینجا می‏آید گفته‏های کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ مدیرعامل این شرکت است که در مذاکرات نفت با ایران مسئولیت اصلی را داشت. او می‏گوید: «در میان صحبتمان با این شخص که بدون آگاهی مقدماتی از اوضاع ژاپن با ما سخن می‏گفت، رفتهرفته معلوممان شد که او همان کسی است که کارایی و اختیار بسیار در اینجا دارد.»

مدیر عامل ایده‏میتسو می‏افزاید:
«هنگامی به او برخوردیم که برای گرفتن پاسخ ایران به پیشنهادمان از مصدق به منزل نخست‏وزیر رفته بودیم. این بار آقای بارون با ما نیامد، و یادم است که ما سه نفر، من و تهشیما و خسروشاهی بودیم.
«مأمور پذیرایی ما را به اتاقی راهنمایی کرد که حدود 10 تاتامی مساحت داشت، و محل انتظار برای ملاقات نخست‏وزیر بود، و این بار ما را به اتاقی که تختخواب موصوف در آن بود نبردند.
«چند ایرانی روی صندلیها نشسته بودند و میان خود گفت‏وگو می‏کردند، و چند نظامی هم بودند. ما هم در گوشهای نشستیم و منتظر ماندیم. مردی حدود چهلساله به اینجا آمد. او قدی متوسط داشت و باهوش می‏نمود، و عزم و کاربُری از چهرهاش پیدا بود. کراواتش در روی سینه اثر لکه‏های چرک داشت که جلب نظر می‏کرد، و این منظره هنوز بروشنی در یادم مانده است.»
«او با کسی از حاضران خصوصیت نشان نداد، و می‏شود گفت که ماهرانه سر صحبت را باز کرد و درباره اوضاع ژاپن از ما پرسید. انگلیسی او لحنی غلیظ، که شاید لهجه لندن بود، داشت.»
«البته سلام و احوالپرسی نکردیم و کارت ویزیت هم به یکدیگر ندادیم. نخست فکر کردیم که او هم منتظر ملاقات نخست‏وزیر نشسته است، و آسودهخاطر به او پاسخ دادیم. اما رفتهرفته پرسشهایش دقیقتر و سختتر شد، و تعجبمان را برانگیخت؛ و سرانجام چهره حقیقی او را شناختیم. در این هنگام از دیگران که در اتاق انتظار نشسته بودند، هیچکس نمانده بود.»

این شخص همان بود که خسروشاهی می‏گفت که گرداننده کارهای نفت است؛ و چون در ایران نبود، [خریداران نفت] با مصدق، نخست‏وزیر، درباره قرارداد مذاکره کرده بودند. منظور خسروشاهی که می‏گفت کار را زودتر فیصله بدهند، با آمدن این شخص به انجام نرسید.


در یادداشتهای بارون درباره مذاکرات ایده‏میتسو با دولت ایران گفته شده که حسیبی، از رؤسای حزب اکثریت (جبهه ملی) و عضو مؤثر مجلس شورای ملی، و در دستگاه حکومت شخص دوم پس از مصدق است. او از اعضای هیأت سه نفره که برای فروش نفت به خارج تشکیل داده شد نیز بود. با اینکه برای مأموریتی به هلند رفته بود، نخست‏وزیر تلگرام فرستاده و او را برای مذاکره با شرکت ایده‏میتسوُ‏ به ایران خواسته بود. آشکار می‏نمود که نخست‏وزیر درباره امور نفت چندان نمی‏داند؛ اما این شخص خوب کنکاش می‏کرد، و در جزئیات امور اداری هم دقیق بود. گفتند که او آقای حسیبی است، و قرار است که از آن پس مذاکره را با آقای حسیبی ادامه بدهیم.


برای هیأت ایده‏میتسو طرف مذاکره بسیار سختگیری پیدا شده بود، و هر سه نماینده این شرکت نفتی رفتهرفته آثار اضطراب در چهرهشان نمودار می‏شد.


مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏ می‏گوید:


«حسیبی عقیده داشت که اگر هم نخست‏وزیر پذیرفته باشد، او که یکی از اعضای هیأت [سه نفره] است می‏داند که مجلس شورای ملی این توافق را رد خواهد کرد. این پیشنهاد 30 درصد تخفیف را به هیچ وجه نمی‏توان قبول کرد.
«او این حرف را با لحنی سخت و قاطع گفت. بسیار تعجب کردیم و هیچ نگفتیم.
«آیا تا پسفردا که نمایندگان ایده‏میتسوُ‏ بر می‏گشتند، این مذاکره به نتیجه می‏رسید؟ فکر کردیم که این رفتار فقط گونهای چانهزدن است، و فردا آسانتر به توافق خواهیم رسید.»
اما این توافق آسان به دست نیامد.

***


درباره گفت‏وگوهای سخت و پیچیده با حسیبی، به «یادداشتهای بارون از مذاکرات تهران» نگاهی بیفکنیم:
«حسیبی که رفته رفته چهره حقیقی خود را نشان می‏داد، پی در پی نمایندگان ایده‏میتسوُ‏ را سؤال‏پیچ می‏کرد؛ چنانکه پنداری اعتبار این شرکت را می سنجد یا عملکرد آن را بررسی می‏کند، می‏پرسید که ایده‏میتسوُ‏ چگونه شرکتی است؛ چه رابطهای با کارتلهای نفتی دارد؛ حالا از کجا فراورده‏های نفتی وارد می‏کند، و به چه نرخی؛ به چه نسبت با نفتکشهای خودش حمل می‏کند و چه اندازه با تانکرهای کرایهای؛ چه تأسیسات و شبکه فروشی دارد؛ فروش سالانهاش چه اندازه است، و برنامه‏های آینده و پیشبینیاش در این تجارت چیست؟ و پرسشهای دیگر. در برابر این سؤالها، تهشیما، مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏، پاسخ داد: حدود 60 درصد واردات نفت ایده‏میتسوُ‏ از ناحیه لس‏آنجلس است و حدود 40 درصد آن از ناحیه سان فرانسیسکو، و اندکی هم از ناحیه هوُستون وارد می‏کند. از نظر وسیله حمل هم حدود 25 درصد مواد نفتی را با نفتکش خود و حدود 75 درصد دیگر را با تانکر کرایهای وارد می‏کند. فروش ایده‏میتسوُ‏ سالانه حدود ۵۰۰,۰۰۰ کیلولیتر است، و این رقم رو به افزایش دارد. 60 درصد شرکتهای فروش نفت در ژاپن از توابع شرکتهای عظیم نفتی بین‏المللی است، 30 درصد این شرکتها با سرمایه مساوی خارجی و داخلی اداره می‏شود، و 10 درصدِ مانده این شرکتها با سرمایه داخلی یا سرمایه خود ژاپنیها می‏گردد، که ایده‏میتسوُ‏ از این نمونه است.


حسیبی با صدای فریادمانند گفت: «شرکت نفت انگلیس و ایران مدعی مالکیت نفت ایران شده و (به دادگاه) شکایت برده است. اما این نفت که ایده‏میتسو می‏خواهد بخرد از منابع زیرزمینی ایران و به دست ایرانی استخراج شده است، و اینطور نیست که شرکت نفتی انگلیسی صاحب آن شده و از ملکیت ایران درآمده باشد.


«ذخیره نفتی که هنگام ملی شدن نفت ایران برجای ماند برای مصرف داخلی اختصاص یافت، و برای فروش به خارجی عرضه نشد. پس ذخیره موجود نفت در ایران هیچ مسأله ای از نظر حق مالکیت ندارد. اما پیشنهاد ایده‏میتسوُ‏ به نخست‏وزیر اصلاً پذیرفتنی نیست، و حتی ممکن است وضعی پیش بیاید که به جای فروش به چنین قیمت نازلی نفت را به رایگان به ایده‏میتسوُ‏ تحویل بدهیم.
«از طرفی هم ایران حالا سرگرم مذاکره با ایتالیا برای خرید یک نفتکش ۳,۵۰۰ تنی است؛ و ممکن است که برای کل قیمت آن به جای پول نفت بدهد.»

«ایده‏میتسوُ‏ چه نوع فراورده نفتی می‏خواهد از ایران بخرد؟»
طرف ایده‏میتسوُ‏ در پاسخ این سؤال محصولات نفتی مشخص مانند بنزین با اکتان بالا و دیگر مواد را برشمرد. در این هنگام حسیبی ناگهان شیشه کوچکی حاوی نمونه بنزین از جیبش بیرون آورد، و با فریاد گفت: این بنزین است! این بنزین است!
كِیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ می‏گوید:
«او گفت: این بنزین است! این بنزین است! چون ما معمولاً به این ماده گازولین می‏گوییم. چند لحظه گیج بودم؛ اما یادم آمد که در انگلیس گازولین را بنزین می‏گویند. او می‏خواست با این حرکت به ما نشان بدهد که فراورده‏های نفتی ایران چنین کیفیت خوبی دارد؛ اما برای من مایه خجلت بود، زیرا که در آن وقت هنوز نمی‏توانستم میان مواد نفتی با کیفیتهای متفاوت فرق بگذارم.»


«پس این نمونه نفت سنگین را تکان دادم و شیشه را وارونه گرفتم. به این شیوه، اندازه چسبندگی نفت سنگین را برآورد می‏کنند. باز روشی یادم آمد که برادرم بارها به کار می‏بُرد. از نفت سنگین [چند قطره] روی کاغذ چکاندم و آن را در آفتاب نگه داشتم و نگاه کردم و بو کردم.


«این کارها را کردم؛ اما در واقع نمی‏دانستم که درجه سنگینی نفت را چطور باید تشخیص داد، و فقط وانمود کردم که دارم آن را می‏سنجم. آثار رضایت و خشنودی در صورت حسیبی پیدا شد.»
گفت‏وگوی تخصصی دیگر هم شد. در «یادداشتهای مذاکرات» نوشته بارون می‏خوانیم که «در مذاکره با مصدق، نخست‏وزیر، و حسیبی آشکار شد که موضوع پرداخت (یا دریافت) قیمت (فراورده‏های نفتی) به ایران هم برای این دولت حائز نهایت اهمیت شده است.


«طرف ایران می‏خواست نفت بفروشد؛ اما می‏خواست قیمت آن را هرچه زودتر و تمام و کمال دریافت بکند.»

نوبت دومِ مذاکره با حسیبی، برابر قراری که روز پیش هنگام جدا شدن از هم داده بودیم، فردای آنکه روز 13 نوامبر بود، در هتل دربند انجام می‏شد؛ اما حسیبی حدود ساعت 4 بعدازظهر که نزدیک غروب بود پیدایش شد. به احتمال، این (دیر آمدن) هم تاکتیک حسیبی بود که هیأت ایده‏میتسوُ‏ را عصبی بکند.

به هر روی، ما چهار نماینده ایده‏میتسوُ‏ و حسیبی در اتاق کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏، مدیرعامل این شرکت، به گفت‏وگو نشستیم.
برابر «یادداشت نوشته ایده‏میتسوُ‏ مدیرعامل این شرکت»، حسیبی در آغاز این دیدار موضوعِ چگالی نفت را مطرح کرد؛ زیرا که طرف ایده‏میتسوُ‏ واحد کیلولیتر را به کار می‏بُرد، و در ایران به رسم سابق تُن بلند انگلیسی (معادل ۱,۰۱۶ تُن عادی) معمول بود. چگالی یا غلظت انواع نفت به تناسب کیفیت آن فرق دارد، و وزن مخصوص انواع نفت هم تفاوت می‏کند. حسیبی چنین انگاشته بود که طرفِ ایده‏میتسوُ‏ این چگالی و اندازه چسبندگی نفت ایران را حساب نکرده، و در احتساب کرایه هم خواسته است ایران را گول بزند.
پس طرف ایده‏میتسوُ‏ جدول محاسبه را ارائه کرد و توضیح داد؛ اما حسیبی هنوز به ایده‏میتسوُ‏ اطمینان ن می‏کرد. کتابچه بغلی کوچکی از جیب خود درآورد، و در نور مات اتاق به محاسبه‏های گوناگون پرداخت. کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ و تهشیما که تا اندازهای مبهوت شده بودند، فکر کردند که بگذارند تا او خود را در اجرای تاکتیکش خسته کند، و آرام و بدون گفتن سخنی ناظر محاسبه او بودند.

سرانجام حسیبی سرش را از کتابچه بغلی برداشت و گفت: «حسابم با ارقامی که شما نشان دادید می‏خوانَد.» در یادداشتهای کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ هم می‏خوانیم: «او آن همه فریاد و هیاهو کرد؛ اما برای هیچ!»
به هر روی، پس از گفت‏وگو با مصدق، نخست‏وزیر، کار بر سه محورِ 1)تفاوت کرایه، 2)نرخ تخفیف، و 3) انحصار فروش تمرکز یافت. صحبت با حسیبی رفتهرفته جنبه فنی و تخصصی پیدا کرد، اما در این سه موضوع پیشرفتی حاصل نشد.

موضوع اول، یعنی تفاوت کرایه، با موضوع دوم درهم شد؛ به این معنی که در مقایسه کرایهای که ایده‏میتسوُ‏ برای حمل نفت از لس‏آنجلس تا ژاپن می‏دهد، و کرایه حمل که به مسیر آبادان تا ژاپن تعلق می‏گیرد، چون این مسافت دورتر است کرایهاش هم گرانتر می‏شود. پس اگر این تفاوت کرایه در قیمت فراورده‏های نفتی که از ایران وارد می‏شود محاسبه و جبران نشود، [ایده‏میتسوُ‏] نمی‏تواند در بازار ژاپن (با عرضه‏کننده‏های دیگر) رقابت کند. این جبران تفاوت کرایه، تخفیف را به 30 درصد می‏رسانَد. اما حسیبی با تخفیف 30 درصد هم موافق نبود.


از یادداشتهای مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏:
«حسیبی هنوز سرسختی نشان می‏داد، و با صدای بلند گفت که نمی‏تواند هم تفاوت کرایه و هم تخفیف را بپذیرد.»
گفت‏وگوی دو طرف موازی پیش نمی‏رفت، بلکه حالت رویارویی به خود می‏گرفت. در این وقت تهشیما شمهای از رسم و راه کار و سلوک سازوء ایده‏میتسوُ‏، رئیس شرکت، بیان کرد، و گفت که او پس از جنگ [و در وضع کساد اقتصادی] کسی از کارمندان شرکتش را بیرون نکرد، و اینجا را با روح احترام به نیروی انسانی آن اداره کرده است. حسیبی همدلی نشان می‏داد و خاموش نشسته بود و می‏شنید، و چنین می‏نمود که در تأثیر بیان طبیعی و نافذ تهشیما واقع شده است. اما سرانجام گفت: «با همه کار و گرفتاریم نشسته ام و این طور دارم وقت طولانی هدر می‏دهم!»
در برابر این سخن ناروای او، بارون روی میز کوبید و فریاد اعتراضش بلند شد: «ما از دورترین جا با هواپیما به تهران سفر کرده ایم. از شما بیشتر وقت هدر داده ایم!»
حسیبی به تخفیف بیش از 20 درصد راضی نمی‏شد. پس از ساعت 11 شب که او برگشت به اینجا رسیده بودیم که تخفیف 30 درصد که خواست ما بود داده نمی‏شود، و در این وضع اگر تفاوت هنگفت کرایه را هم قرار شود خودمان بپردازیم، از تخفیف 20 درصدی که به احتمال داده می‏شد، چیزی باقی نمی‏مانَد و این معامله برای ما سود و صرفه‏ای ندارد.

***
اگر نتوانیم به قیمت مورد نظرمان نفت بخریم، و علاوه بر آن دردسر معامله نفتکش در برابر آهن آلات قراضه را هم بر خود هموار کنیم، شأن و اعتبار شرکت ایده‏میتسو از دست می‏رود. با این همه دردسر آیا اصلاً می ارزد که از ایران نفت بخریم؟
ایده‏میتسو، مدیرعامل شرکت، که این نظر قاطع را با خسروشاهی و بارون در میان گذاشت، آنها به او گفتند: «چرا! اگر از مذاکره فروش نفتکش منصرف شویم، کار معامله نفت هم بینتیجه خواهد ماند. از آنجا که مصدق، نخست‏وزیر، به نتیجه مذاکره با ایده‏میتسو برای معامله نفت امید بسته است، باید مذاکره درباره فروش نفتکش را حتماً دنبال کنید.»
فردای آن روز که 14 ماه نوامبر و جمعه بود، در تهران برف می‏بارید.
شب پیش حسیبی قول داده بود که امروز باز بیاید، و گفته بود: «چون فردا روز نماز است، فقط 30 دقیقه وقت دارم؛ اما در همین فرصت گفت‏وگو بکنیم.» و برابر قولی که داده بود باز پیش ما آمد.
در فرصت پیش از ظهر امروز، دو مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏ بارون تدبیری اندیشیده بودند. کیسوُکه ایده‏میتسوُ‏ در یادداشتهایش نوشته است: «تدبیرمان این بود که درخواستهایمان را بی هرگونه تغییری فهرست و منظم کردیم و هیچ مصالحه ای در آن نگنجاندیم؛ جز اینکه ایده‏میتسو می‏پذیرد که امتیازش در داشتن انحصار فروش نفت ایران محدود به ژاپن باشد، و منطقه خاور دور و آسیای جنوب شرقی از شمول آن بیرون بیاید.
«حسیبی زودتر از ساعتی که قرار گذاشته بودیم، و پنهانی از درِ پشتی هتل، آمد. او گفت که این کارش برای اجتناب از جلب توجه دیگران بوده است. بارون که برای استقبال از حسیبی به سرسرای ورودی هتل رفته بود، او را آنجا ندید.»

مدیرعامل ایده‏میتسو در یادداشتهایش نوشته است:
«بارون پیشنهادهایمان را مطرح کرد و توضیح داد؛ اما حسیبی گوشش بدهکار نبود و نظرش را تغییر نمی‏داد. او گفت که چون این مذاکره برای شرکت ایده‏میتسو بسیار مهم است، خرج سفر در برابر آن چیزی نیست، و سخنی هم به این مضمون گفت که شاید هم لازم باشد که چند بار به تهران بیایید. به اینجا که رسیدیم ساعت 9 شب بود؛ یعنی که ملاقات و گفت‏وگوی ما که قرار بود این بار فقط 30 دقیقه باشد، حدود 10 ساعت طول کشیده بود.»

با خواندن این مطلب شاید که چنین پنداشته شود که مذاکره دوطرف هیچ پیشرفتی حاصل نکرد و حسیبی سرانجام حرف تندی گفت و کار بینتیجه ماند. اما در برگ دیگر این یادداشتها شرحی می‏یابیم حاکی از برداشت و احساس مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏ از مذاکره بلند آن روز با حسیبی:
«حسیبی گفت که تا حالا 10 بار با شرکتهای خارجی قرارداد بستهاند، اما هیچکدام آنها قرارداد را اجرا نکرده و طرف ایران بارها فریب خورده است. (خسروشاهی می‏گفت که تا ماه گذشته با دادن امتیاز و تخفیف بسیار قرارداد می‏بستند، اما از این ماه روش خود را تغییر دادهاند و سخت می‏گیرند.) از این رو طرف ایرانی خیلی احتیاط می‏کرد تا این اشتباه تکرار نشود. حسیبی می‏گفت: فکر می‏کردم که شرکت ایده‏میتسو مانند شرکتهای دیگر (که پا پیش گذاشته بودند) صرفاً واسطه و دلال است، و به احتمال می‏خواهد حق انحصار صدور نفت را بگیرد و این امتیاز را بفروشد.

«او افزود: اگر این ۴۰۰,۰۰۰ کیلولیتر (که ایده‏میتسو پیشنهاد خرید آن را داده است) همه بنزین باشد، ایده‏میتسوُ‏ سود هنگفتی خواهد برد. ایران می‏خواهد نفتش را بفروشد؛ اما نمی‏خواهیم به وضع فلاکتبار این کار را بکنیم.»
«او می‏گفت: روای عقل سلیم که در کار کسب و تجارت قضاوت کنیم، سودی حدود 3 یا 5 درصد معقول است.»
از این گفته‏ها می‏توان قصد و نیت حقیقی حسیبی را تا اندازهای دریافت. حسیبی سرسختیاش را بظاهر هیچ تغییر نداد. اما رفتهرفته چهره ملایمتری از او در ذهن مدیرعامل ایده‏میتسو شکل می‏گرفت. در دنباله یادداشت ایده‏میتسو می‏خوانیم:
«حسیبی می‏گفت: شما کشتی نفتکش بیاورید؛ ما نفت را رایگان می‏دهیم. می‏خواهیم این حصار آهنینی را که انگلیس دور ما کشیده است به هر راه که باشد بشکنیم.»

«نیت حسیبی این است که اگر خریدار براستی این کار (آماده کردن وسیله حمل) را انجام بدهد، ایران نفت را به هر قیمت ارزانی به او می‏فروشد. فکر می‏کنم که این نیت او با نظر مصدق، نخست وزیر ایران، یکی است. او می‏گفت که به خریدار عادی (که بعد از رفع خطر و اطمینان از ایمنی کار پیش می‏آید) تخفیف چنین بالایی که خواستهاید نمی‏توانیم بدهیم. می‏گفت: کشتی نفتکش می‏خریم و دو بار نفت می‏بریم و به مقصد می‏رسانیم. این کار هفت یا هشت ماه می‏کشد. بعد که این امتحان گذشت و ایران خود خطر را قبول کرد و از سر گذراند، (خریداران عادی) در وضع مطمئنی کشتیشان را به ایران می‏آورند. نیز، حسیبی مسائل دیگر (جز فروش نفت) را به عهده نمی‏گرفت، و گفت که موضوع دادن قراضه آهن به جای قیمت تانکر یا خرید نفتکش ربطی به او ندارد.
«حسیبی درباره جریان کار (و نتیجه گفت‏وگوها) یادداشتی به مصدق، نخست‏وزیر، نوشت و به خسروشاهی داد تا برساند. در این یادداشت می‏گفت که تسریع در مذاکره لازم است، و روشن ساخت که قولی را که داده بود به انجام رسانده است (و افزوده بود:) «اگر (ایده‏میتسو) می‏خواهد هفت یا هشت ماه دیگر از ایران نفت ببرد، بهتر است که حالا قراری نگذاریم؛ و در آن وقت مذاکره می‏کنیم و تصمیم می‏گیریم. بخصوص در موضوع دادن حق انحصار (فروش نفت ایران در ژاپن یا خاور آسیا) تا هنگامی که معامله به جریان بیفتد و توانایی ایده‏میتسو را احراز کنیم صلاح نمی‏دانیم که در این‏باره تصمیم گرفته شود، جز این اندازه که تعهد شود که این امتیاز را به دیگری نخواهیم داد.»
کیسوُکه ایده‏میتسو می‏گوید:
«براستی که حسیبی مذاکرهکنندهای بسیار قوی و سرسخت بود. برای مذاکره روز 14 نوامبر که قرار می‏گذاشتیم، گفت: «به خاطر شما و فقط برای 30 دقیقه می‏آیم.» اما او بسیار بیشتر از 30 دقیقه ماند، و ناهار و شام هم با ما بود و (دیروقت شب) برگشت.
«چون دیدم که او اینهمه در مذاکره سخت است، با تهشیما قراری گذاشتیم که او را خسته بکنیم. ما دو نفر به کناری رفتیم و با هم به ژاپنی مشورت می‏کردیم. او که البته ژاپنی نمی‏فهمید خسته و بی‏حوصله شد. خوب یادم است که گفت: شما براستی کشتی نفتکش بیاورید، و ما رایگان آن را پر از نفت می‏کنیم و ببرید. این حرف او در ما خیلی اثر کرد.»
گویا هربار که حسیبی با نمایندگان ایده‏میتسو ملاقات می‏کرد، کراواتی را که لکه‏های چرک بر آن جا خوش کرده بود به گردن داشت. مدیرعامل ایده‏میتسوُ‏ با دیدن این کراوات حسیبی، مردی که می‏گفتند دومین شخص حکومت ایران پس از مصدق است، وضع (بد) اقتصادی ایران را خوب دریافت. نیز فهمید که در مذاکرات برای معامله نفت با ایران که بظاهر به شکست نزدیک شده بود کمکم نور امیدی پیدا می‏شود.

در یادداشتهای بارون از جریان این مذاکرات می‏خوانیم:
«علاوه بر این، آنچه که پس از گفت‏وگوها معلوم شد این بود که طرف ایران شایق است که نفتکش (بزودی) به آبادان بیاید، و بهای نفت معامله شده هم هرچه زودتر پرداخت شود. پیدا بود که اگر خریدار بتواند این مقصود را برآوَرَد، از سوی ایران تخفیف و امتیاز گوناگون داده خواهد شد. سرانجام حسیبی دو طرح دیگر هم پیشنهاد کرد.»

این طرحها یکی این بود که ایران، با دادن قراضه آهن به جای پول، کشتی نفتکش بخرد و ایده‏میتسوُ‏ این کشتی را کرایه کند و نفت ببرد. طرح دوم این بود که ایده‏میتسوُ‏ ظرف یک یا یکماهونیم نفتکش بیاورد و نفت ایران را بارگیری و حمل کند.
در «تبصره» یا نتیجه گیری یادداشتی که براون از جریان مذاکرات نوشته است، می‏خوانیم که حسیبی از اینکه ایده‏میتسو شرکتی نفتی است که از سرمایه‏های کلان چندملیتی مستقل مانده و نیز نفتکش خود را دارد، بسیار در تأثیر واقع شد. از اینرو درباره قیمت نتیجه گرفت که می‏شود «شرایط خوبی» در پیش نهاد.
حسیبی در موقع خداحافظی گفت: «بر سر دو- سه درصد (اختلاف) نمی‏خواهیم این مذاکرات را بینتیجه بگذاریم.»


***
سه جلسه مذاکره با حسیبی به انجام رسیده بود. از حالا می‏بایست جریان این گفت‏وگوها را بررسی، و نیز بر اساس «دو طرح جایگزین» پیشنهادشده او، طرح نهایی را آماده کرد. پس، هیأت ایده‏میتسو باید یک بار به ژاپن بر می‏گشت و با رؤسای این شرکت مشورت می‏کرد. قرار شد که بارون و خسروشاهی هم به نیویورک برگردند و به اتفاق کافمن با ایده‏میتسو در ارتباط باشند تا «طرح قرارداد» مشخصی تهیه و پیشنهاد شود.
در یادداشتهای کیسُوکه ایده‏میتسو، مدیرعامل این شرکت، می‏خوانیم:
«روز شنبه 15 نوامبر، ساعت سهونیم بعدازظهر: سرانجام تصمیم گرفتیم که با نوشتن نامهای از آقای نخست‏وزیر خداحافظی کنیم؛ زیرا ترتیب پرواز برگشتمان داده شده بود. نامه خداحافظی را به منزل نخست‏وزیر فرستادم، و پس از آنکه خانواده خسروشاهی ما را برای شام پذیرایی کردند، به فرودگاه رفتیم. چون تهشیما در آنجا آقای مییازاکی و یک آشنای دیگر را دید، (برای شناخته نشدنمان) بیآنکه از خسروشاهی و بارون خداحافظی کنیم سریع رفتیم و سوار هواپیما شدیم.»
معلوم نیست که آقای مییازاکی که از سابق در کار وارد کردن نفت ایران به ژاپن بود این بار برای چه منظور به ایران آمده بود. اما در (دنباله) این یادداشتها چنین می‏خوانیم:
«خسروشاهی که با مصدق، نخست‏وزیر، ملاقات کرد، یک نماینده مجلس ژاپن هم حاضر بود. خسروشاهی می‏گفت که یک ژاپنی که پیشتر به او درس می‏دادم تقاضا کرد که ترتیبی داده شود تا درباره مسألۀ نفت با نخست‏وزیر حرف بزند.»
نمی‏دانیم که این ژاپنی همان آقای مییازاکی بود یا نه. اما به هر روی ایده‏میتسو و تِهشیما که می‏خواستند سفرشان محرمانه بماند با دیدن این ژاپنی در فرودگاه بتندی خود را پنهان کردند.
قضاوت دیگری درباره خسروشاهی می‏بینیم (از همان یادداشتها): «رفتار او پیوسته نشان می‏داد که جانب حسیبی را نگاه می‏دارد. شاید تصور می‏کرد که اگر طرف ایرانی فکر بکند که او در سوی ژاپن است احتمال دارد که مذاکره به نتیجه مطلوب نرسد، و قصداً این کار را می‏کرد، و از بارون عذر می‏خواست. خسروشاهی براستی مسئولیتشناس است.»

ایده‏میتسو و تهشیما از مسیر دیگری (متفاوت از راهی که آمده بودند) به ژاپن بازگشتند. آنها نخست به بیروت رفتند و دو روز در اینجا استراحت کردند.
ایده‏میتسو برداشت خود را از مذاکرات در تهران در روزهای 10 تا 14 نوامبر در یادداشتهای سفرش چنین نوشته است:
«از توکیو که حرکت می‏کردیم تلگرامی از خسروشاهی آمد که می‏گفت: «موافقت اساسی طرف ایران را گرفتهام. پس خواهش دارم که وضع کشتی نفتکش را روشن کنید. اگر دست کم موضوع واگذاری انحصار (فروش) و تخفیف 30 درصد حل بشود، همه چیز برابر مقصود انجام خواهد شد....» فکر کردم که خسروشاهی با مصدق، نخست‏وزیر، تماس مکرر دارد. خودم هم با پیشنهاد اول حسیبی همراه شدم؛ زیرا که آن را برای خودمان بسیار سودآور و امیدبخش یافتم.»
«راستی، در هتلی که در بیروت آنجا منزل کرده بودیم با یک عضو سفارت آمریکا که در همان هتل اقامت داشت آشنا شدیم. او سرِ شام می‏گفت: «افراد متنفذ ایران عبارتند از مصدق نخست‏وزیر، آیتالله کاشانی پیشوای روحانی، و سرلشکر زاهدی که سررشته ارتش را به چنگ آورده است. این سه شخص (دارای قدرت) هستند؛ اما اسم حسیبی را نشنیده ام.»
«تهشیما درِگوشی به من گفت: او باید از مأموران سیا باشد!»
اوضاع پیچیده بین‏الملل که بر خاورمیانه و بخصوص ایران سایه انداخته بود، پیش چشم می‏آید؛ و هنگامی که ایران امروز را با آن مقایسه می‏کنیم بیشتر جلب نظر می‏کند. به هر روی، نُه ماه بعد چهره زاهدی یکباره با نمایی برجسته در صحنه سیاست ایران درخشید.
این دو مسافر ژاپنی شامگاه روز 19 نوامبر سال 1952، سه روز دیرتر از موعدی که در برنامه سفرشان بود، به فرودگاه هانِهدا در توکیو رسیدند.

هاشم رجب زاده


فصلی از کتاب «قضیّۀ نیشّومارُو»؛ بخارا ،سال پانزدهم، ش 91، بهمن و اسفند 91، ص 184


 
تعداد بازدید: 4370


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»