خاطرات میکائیل

میکائیل، شاعر و خواننده ترک که در کشتی آزادی غزه حضور داشته، مهمان دویست‌ و چهاردهمین برنامه شب خاطره ( 2 تیر 1390) بود. او درباره دیده‌های خود در کشتی ماری‌مرمره و بیداری اسلامی خاطره گفت: درست است که موضوع این جلسه، کشتی ماری‌مرمره و غزه است، اما به نظر من موضوع اصلی، ایران و انقلاب اسلامی است. چون سمبل مقاومت و بیداری، همان انقلاب است. باید کسانی که در حال خواب هستند را بیدار کنیم. آیا کمکی که باید به مردم مظلوم جهان می‌کنیم؟

خاطرات یحیی عابدی

حجت‌الاسلام یحیی عابدی، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او دو روایت برای حاضران تعریف کرد. سپس درباره امام موسی صدر خاطره گفت: آقا موسی خلق خوشی داشت. من هر چه هم در ذهنم بود با خاطرات دوستان، از یادم رفت. آقا موسی اگر اینجا بود با این چهره بشاش و شادمان، اجازه نمی‎‌داد شما ناراحت باشید. خاندان محترم صدر نورانی کردند منزل ما را دیدند که من تلویزیون ندارم رادیو هم ندارم هنوز مثل قدیم زندگی می‌کنم...

خاطرات علی موسوی گرمارودی

سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و حافظ پژوه، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او درباره همسایه‌های خانه کودکی خود در قم خاطره گفت: کودکی من تا 14، 15 سالگی در «کوچه‌حرم» گذشت. سمت چپ کوچه دیوار بود. سمت راست چهار خانه بود. خانه اول، منزل آیت‌الله صدربود. خانه دوم منزل پدربزرگ حجت‌الاسلام ابوترابی؛ آزاده مشهور، خانه بعدی منزل آیت‌الله خوانساری بود.

خاطرات فاطمه صدرعاملی

فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام موسی صدر، مهمان دویست‌ و سیزدهمین برنامه شب خاطره (5 خرداد 1390) بود. او درباره امام موسی صدر گفت: امام موسی صدر درس‌های زیادی به من آموخت. او به اطراف خود توجه می‌کرد. وقتی در لبنان در ایوان خانه او نشسته بودیم و موج دریا را نگاه می‌کردم، این بیت را برایم خواند: «موجیم که آسودگی ما عدم ماست. ما زنده از آنیم که آرام نگیریم». گفت ببین زندگی این طور است اگر انسان در تلاش نباشد، یعنی وجود ندارد.

خاطرات حسن نقاش‌زاده

حسن نقاش‌زاده، جانباز دفاع مقدس، مهمان دویست‌ و دوازدهمین برنامه شب خاطره(1 اردیبهشت 1390) بود. او در برنامه 211 درباره آزادسازی فاو صحبت کرد. در این برنامه درباره اولین اعزامش به جبهه گفت: خرداد 1362 از محله خودمان یعنی محله میدان خراسان، خیابان منصور برای نخستین بار به جبهه اعزام شدیم. من و دوستانم 16 سال داشتیم. بعد از تقسیم برای آموزش دوره امدادگر عملیاتی انتخاب شدیم. بعد از دوره آموزشی به اردوگاه قلاجه معروف به اردوگاه شهید محمد بروجردی رفتیم. پس از آن به قصر شیرین و با آمبولانس در شب به ارتفاعات بَمو رفتم. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمدباقر نیکخواه بهرامی

سردار محمدباقر نیکخواه بهرامی، فرمانده جنگهای نوین قرارگاه خاتم الانبیا و نویسنده کتاب «ماشین روحیه» و «گاه‌‎شمار حملات شیمیایی عراق در 8 سال دفاع مقدس»، مهمان دویست‌ و دوازدهمین برنامه شب خاطره (1 اردیبهشت 1390) بود. او درباره تاریخچه سلاح‌های شیمیایی از زمان جنگ جهانی و تأثیر آنها (مشکلات تنفسی و پوست و ریه و سیستم اعصاب) خاطره گفت. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات غلامعلی حداد عادل

غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، مهمان دویست‌ و دوازدهمین برنامه شب خاطره (1 اردیبهشت 1390) بود. او درباره زنده نگاه داشتن انقلاب اسلامی و یاد شهیدان جنگ تحمیلی صحبت کرد و گفت: شب خاطره برای ما زنگ بیدارباش است تا خوابمان نبرد. هنوز هم آثار بمباران جنگ تحمیلی در ایران وجود دارد. شب خاطره باید هم ظلم را به خاطر بیاورد و هم مظلومیت را. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات علی‌اصغر رباط‌جزی

علی‌اصغر رباط‌جزی، آزاده دفاع مقدس و راوی کتاب «زندان موصل[1]»، بعد از بازگشت به وطن، علاوه بر فعالیت در آموزش پرورش، به فعالیت های فرهنگی و عقیدتی در مساجد ‌پرداخت. رباط‌جزی 4 مرداد 1402 به یاران شهیدش پیوست. او مهمان دویست‌ و دوازدهمین برنامه شب خاطره(1 اردیبهشت 1390) بود. در این برنامه درباره دوران اسارت خاطراتی گفت: وعده و وعیدهای عراقی‌ها در شرایط اسارت که حتی گاهی اسیران را تا نزدیک هواپیما می‌بردند، اما کسی را آزاد نمی‌کردند. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات مهین ترابی

مهین ترابی، امدادگر صحنه‌های نبرد، مهمان دویست‌ و یازدهمین برنامه شب خاطره(1 اردیبهشت 1390) بود. او در ادامه صحبت‌های شب خاطره ماه قبل، درباره ورود به سوسنگرد خاطره گفت: به سختی وارد سوسنگرد شدیم. بیمارستان سوسنگرد آب و برق و تلفن و.. نداشت. دسته‌جمعی بیمارستان را احیا کردیم و آماده پذیرش شدیم. آنجا از 5 جبهه برای ما مجروح می‌آوردند. از دهلویه، بوستان، هویزه، پادگاه حمید و اطراف سوسنگرد برای ما مجروح می‌آمد. شبانه‌‎روز کار می‌کردیم. مجروحان را یا داخل فرغون، یا روی کولشان، گاهی هم با برانکارد می‌آوردند. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسن نقاش‌زاده

حسن نقاش‌زاده، جانباز دفاع مقدس، مهمان دویست‌ و یازدهمین برنامه شب خاطره(5 اسفند 1389) بود. او درباره عملیات فاو خاطره گفت: شما اگر روی نقشه کشور ما دقت کنید، شهر فاو موقعیت خاصی داشت. ایران با عملیات فاو ارتباطِ عراق را با خیلی از مناطق قطع کرد. ایران بعد از عملیات بدر، طرح وسیعی برای عملیات فاو داشت. باید مدت زیادی کارِ اطلاعات عملیات انجام می‌شد. با توجه به اینکه تعدادی از بومیان، ستون پنجمِ عراقی‌ها بودند، این کارها نزدیک 8 ماه به صورت مخفی انجام می‌شد.
4
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟