زیتون سرخ (27)

زیتون سرخ (۲۷) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. به مدت دو سال سخت كار و مطالعه كردم. پدرم از ازدواج من ناراضي بود و هنوز تلاش مي‌كرد مرا منصرف و راهي غرب كند. براي آنكه در خانه نمانم و طعنه‌هاي او را نشنوم، ساعت شش صبح از خانه بيرون مي‌زدم و تا حدود يازده شب مدام كار مي‌كردم. ناهار، معمولاً...

زیتون سرخ (26)

زیتون سرخ (۲۶) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در طول سال 1356 به سختي درس خواندم  و در همان شركت بنزخاور كار كردم. درس‌ها برايم چندان سخت نبود؛ زيرا در دورة كارشناسي در اهواز‏ خوب درس خوانده بودم. بسياري از دروس كارشناسي ارشد را در همان دانشگاه جندي‌شاپور خوانده بوديم يا دست‌كم با...

زیتون سرخ (25)

زیتون سرخ (۲۵) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. مادرم به من شک کرده بود. شب که به خانه مي‌رفتم مي‌پرسيد: «تا حالا کجا بودي؟»ـ سر کار!ـ سر کار يا با اين پسره بودي؟!ـ کدام پسر!ـ همين علي.ـ علي! بيچاره سربازي است. او کجا بود که با من باشد.ـ خر خودتي. اگر پدرت بفهمد با او بوده‌اي، عصباني...

زیتون سرخ (24)

زیتون سرخ (۲۴) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. جالب آنکه در دانشگاه تهران در رشته فيزيک کاربردي هم قبول شدم. يعني همزمان در سه رشتة فيزيک هسته‌اي، ژئوفيزيک و فيزيک کاربردي قبول شدم. رشتة فيزيک هسته‌اي را انتخاب کردم. ده نفر دانشجو بوديم. از ميان ما بايد چهار نفر انتخاب مي‌شد. هشت استاد...

زیتون سرخ (23)

زیتون سرخ (۲۳) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. فصل هشتم پس از آنکه من و علي ليسانس گرفتيم، در همان سال 1354 با قطار از اهواز به تهران رفتيم. خواهر علي ساکن تهران بود. علي مدتي نزد او زندگي کرد. خواهر ديگري داشت که در زاهدان ماما و مسئول زايشگاه بود. خرج تحصيل علي را نيز همين خواهر مي‌داد....

زیتون سرخ (22)

زیتون سرخ (۲۲) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. گاهي اوقات علي خانه نبود. من با خسرو و فريبرز دربارة مسائل مختلف حرف مي‌زدم. غافل از اينكه بهروز زاغ سياه مرا چوب مي‌زند. حتي از روي ديوار سرک مي‌کشيد و مرا مي‌پاييد. يک بار که من و خسرو نشسته بوديم و حرف مي‌زديم، بهروز نزد علي رفته بود و...

زیتون سرخ (21)

زیتون سرخ (۲۱) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. سال چهارم دانشگاه ساواک ضربه سختي به تشکيلات ما وارد کرد. گروه ما خيلي فعال شده بود و مرتب اعلاميه پخش مي‌کرد. خبرچين‌هاي ساواک فريبرز را شناسايي کردند. ساواک طي يورشي فريبرز را گرفت و حدود يک ماه زنداني کرد. فريبرز که آزاد شد، بلافاصله خسرو...

زیتون سرخ (20)

زیتون سرخ (۲۰) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در این نوشته‌ها استدلال شده بود که دیگر با رژیم شاه به طور مسالمت‌آمیز و از طریق فعالیت پارلمانی و سیاسی نمی‌شود مبارزه کرد و تنها راه رهایی و سرنگونی رژیم وابسته به سرمایه‌داری جهانی و امپریالیسم آمریکایی شاه، اسلحه و مبارزه مسلحانه است....

زیتون سرخ (19)

زیتون سرخ (۱۹) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. خواستند مرا بگيرند. گفتم: «اگر نزديکم بياييد جيغ مي‌زنم!»اشرف پهلوي در همان نزديکي‌ها مشغول بازديد از کلاس‌ها و آزمايشگاه‌ها بود. اگر جيغ مي‌زدم حتماً صدايم را مي‌شنيد. در اين فاصله رئيس گارد آمد و گفت: «چرا آمده‌اي؟»ـ آمده‌ام اشرف را...

زیتون سرخ (18)

زیتون سرخ (۱۸) خاطرات‌ناهید‌یوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در آغاز معني برخي کلمات را نمي‌دانستم. رسول معلم و راهنماي من بود و مثلاً مي‌گفت که «فيکسيسم» يعني قائلان به خلقت آني انسان توسط خدا و «ترانسفرميسم» يعني معتقدان به روند تکامل. البته بحث‌هاي تئوريک و عميق فلسفي خيلي کم بود و 95 درصد حجم...
...
62
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»